اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بخوانیم هر چقدر میتوانیم

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 فرش اصیل ایرانی را وسط اتاق پهن کرده است، وسط قالی یک قرآن  گذاشته !!
همه در فکر این اند که هدفش از این کار چیست ؟!

 کمی قدم می زند و می پرسد : چه کسی می تواند قرآن را از وسط این قالی بردارد ؟!
- همه متعجب پاسخ می دهند : خب همه ما می توانیم !!
 می پرسد : چطور ؟!
-یکی بلند می شود و با کفش می رود روی قالی و قرآن را برمی دارد و می گوید : اینطور !!!
 می پرسد : بدون پا گذاشتن روی قالی چطور می شود قرآن را برداشت ؟!
-یکی گفت با تکان دادن قالی ، یکی دیگر گفت با عصا . دیگری هم زانویش را گذاشت روی زمین و دستش روی قالی ولی نشد که نشد !!!

 بلند شد و رفت کنار قالی… روی پایش نشست و آرام قالی را لوله کرد تا رسید وسط قالی و آن وقت بدون هیچ دردسری قرآن را برداشت !!

 گفت : اینطور باید اسلام را از میان ایرانیان برداشت ، آرام و نرم ، بدون هیچ جنگ و دردسری !!!

 گفت : برای شکست ایرانی ها، برای شکست مسلمان ها باید عقیده را از میانشان برداشت، یعنی باید اسلام را از آنان گرفت، چگونه ؟! با برداشتن قرآن ، با برداشتن فرهنگ قرآن بصورت نرم و آهسته بدون هیچ جنگ و سر و صدایی !!!

 وقالَ الرَّسولُ يا رَبِّ إِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا (سوره مبارکه فرقان، آیه 30) : و پیامبر (در قیامت) در محضر خدا شکوه می کند که پروردگارا! امت من، این قرآن را مهجور کردند..
 نکند ما هم، من و تو هم جزء مهجورکنندگان قرآن باشیم… بخوانیم هر چقدر میتوانیم

 نظر دهید »

"نظر ناپلئون درباره ی قرآن"

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

روزی ناپلئون، در حالی که به مسلمین می اندیشید، پرسید:
مرکز آنان(مسلمین) کجاست؟
گفتند: مصربا مترجم به آن جا سفرکرد و به یکی از کتابخانه های قاهره رفت.به مترجم گفت: مقداری قرآن بخوان.
او هم این آیه را، برایش خواند:

اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤمِنینَ
به راستی که این قرآن (خلق را به راه راست) هدایت می کند به آن چه که درست و محکم است و مؤمنان را بشارت می دهد.
ناپلئون، تا صبح بیدار بود و به این آیه فکر می کرد.
چند روز به کتابخانه می رفت و در آیات پیرامون آن تفکّر می کرد و درباره ی آن می پرسید.
و بعد در جمع بزرگان مسیحی گفت:

اگر مسلمین از دستورات جامع آن استفاده کنند، هرگز روی ذلّت نخواهند دید و تا زمانی که قرآن بین آن ها حکومت کند (حکومت کند نه…) مسلمانان تسلیم ما غربی ها نخواهند شد؛ مگر این که بین آن ها و قرآن جدایی بیفکنیم.

 نظر دهید »

رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن...

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن…

1. می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.

2. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه.

3. تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش میره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش میره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت.

4. دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.

5. اغلب وقتی امیدت رو از دست میدی و فکر می کنی که این آخر خطه، خدا از بالا بهت لبخند میزنه و میگه: آرام باش عزیزم، این فقط یک پیچه نه پایان.

6. وقتی خدا مشکلات تو رو حل میکنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمیکنه او به توانایی های تو ایمان داره…!

 نظر دهید »

به کارم نخند ، محتاج روزگارم...

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني


کارگر شهرداری پشت گاریش نوشته بود: به کارم نخند ، محتاج روزگارم…

نخند…

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

به دستان پدرت…
به جارو کردن مادرت…
به راننده ی چاق اتوبوس…
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سر دارد…
به راننده ی آژانسی که چرت می زند…
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی…
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان…
نخند…

نخند که دنیا ارزشش را ندارد…
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند…
بار می برند…
بی خوابی می کشند…
کهنه می پوشند…
جار می زنند…
سرما و گرما را تحمل می کنند…
و گاهی خجالت هم می کشند…

خیلی ساده
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان “خدا"ست، نخند !

 نظر دهید »

اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم ميزنى

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني


تاجری نزديك يك روستایى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود.

از ماهیگیر پرسيد: چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟ماهیگیر: مدت خيلى كمى

تاجر: پس چرا بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟ ماهیگیر: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده‌ام كافيه

تاجر: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟ ماهیگیر : تا ديروقت ميخوابم , يك كم ماهيگيرى ميكنم , با بچه‌هام بازى ميكنم , با زنم خوش ميگذرونم , بعد ميرم تو دهكده میچرخم , با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى , خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى.

تاجر: من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم كمكت كنم . تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى , اونوقت ميتونى با پولش يك قايق بزرگتر بخرى , و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى. اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيری دارى . ماهیگیر: خب! بعدش چى؟

تاجر: بجاى اينكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشتریها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى… بعدش كارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميكنى… اين دهكده كوچيك رو هم ترك ميكنى و ميرى شهر , بعدش استان , و از اونجا هم پایتخت . اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم ميزنى …

ماهیگیر: اما آقا! اينكار چقدر طول ميكشه؟ تاجر: پانزده تا بيست سال !

ماهیگیر: اما بعدش چى آقا؟ تاجر: بهترين قسمت همينه , موقع مناسب كه گير اومد، ميرى و سهام شركتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى .اينكار ميليونها دلار برات عايد داره.

ماهیگیر: ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟ تاجر: اونوقت بازنشسته ميشى , ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك , جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى , يك كم ماهيگيرى كنى , با بچه هات بازى كنى , با زنت خوش باشى , برى دهكده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى!!!

 نظر دهید »

تقدیم به همه مادران

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني


‍ گفتم مادر! گفت جانم
گفتم درد دارم! گفت : بجانم
گفتم خسته ام! گفت: پريشانم
گفتم گرسنه ام! گفت : بخور از سهم نانم
گفتم كجا بخوابم! گفت: روى چشمانم
اما يكبار نگفتم ! مادر!، خوبم ، شادم…!
هميشه از درد گفتم و از رنج..
جوانی ات رو با بچگی هایم پیر کردم
مرا به موی سپیدت ببخش مادر
دستان پر مهرت را
بوسه باران میکنم

تقدیم به همه مادران سرزمینم

 نظر دهید »

وجود مادر

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

در رحم مادر خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند، و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند.

پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند.
از غذای جنین چیزی کم نمیشود.

بخاطر وجود غده هایی که با گرفتن مواد لازم از دندانها و استخوان مادر غذای جنین را تأمین میکند و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند:
زن زودتر از مرد پیر میشود..
اگر آدمها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند.!

قشنگی زندگی به وجود مادره

 نظر دهید »

بوی زندگی

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

به سبزه ها و سنبله ها آب می دهی و کمی آن سوتر بساط سمنو پزانت به راه است،
اما دل من مثل سیر و سرکه می جوشد که چرا اصلا حواست به من نیست،
گیتارم را بر می دارم و آهنگ- بوی عیدی -فرهاد را می زنم و می خوانم ،
از همان دور به من لبخند میزنی و من خوشحال برمی خیزم،
سیب قرمز و سنجدی را از روی میز بر می دارم و به سویت دراز می کنم ،
تو اما مرا در آغوش می گیری و می بوسی.
این هفت سین مان را دوست دارم،
بوی زندگی می دهد…..

 

 نظر دهید »

در این روزهای پایانی سال

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني


فکرشو بکن !!
سال دیگه این موقع …
همه خانواده دور هم باشن …
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه …
مجردا به عشقشون رسیده باشن …
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن …

اون لبخندایی که از خونواده‌ها، ماهها، شاید سال‌ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه …
بعد همینجور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم، فکر کنیم و با خودمون بگیم :
دیدی همه چی درست شد؟؟
دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟

در این روزهای پایانی سال امیدوارم
همه‌ی اونایی که تو این سالها، به هر دری زدن بسته بود، خدا در رحمت رو براشون باز کنه و همه در سال جدید پیش رو به آرزوهای خوبشون برسن و هیچ دلی غمگین نمونه… ?❤️

l

 نظر دهید »

روز و روزگاران به کام "آخر سالتون قشنگ"

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

شماره حساب دلتون رو نداشتم تا شادی ها رو براتون واریز کنم…

رمزش رو هم نداشتم تا لااقل غمهاتون رو برداشت کنم…

ولی از خودپرداز دلم براتون آرزو کردم؛

چرخ گردون ، چه بخندد ، چه نخندد ،
تو بخند
مشکلی ، گر تو را ، راه ببندد ،
تو بخند
غصه ها ، فانی و باقی ، همه زنجیر به هم…
گر دلت از ستم و غصه برنجد ،
تو بخند

روز و روزگاران به کام

عید واقعی از آن کسیست که پایان سالش را جشن بگیرد،
نه آغاز سالی که از آن بی خبر است…

“آخر سالتون قشنگ”

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 82
  • 83
  • 84
  • ...
  • 85
  • ...
  • 86
  • 87
  • 88
  • ...
  • 89
  • ...
  • 90
  • 91
  • 92
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

برای انقلابی شدن، انقلابی فکر کردن، انقلابی بودن و انقلابی ماندن چه باید کرد؟

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس