داستان شب
05 مرداد 1396 توسط سليمي بني
داستان شب دکتـــــری به خواستگاری دختری رفت ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که #مامانت به عروسی نیاید!! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با شرمساری چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم از دنیا رفت و مادرم برای اینکه خرج… بیشتر »