اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نور ثمره‎ی محبّت است.

03 فروردین 1396 توسط سليمي بني

 

نور ثمره‎ی محبّت است.

وقتی حضرت رضا علیه السّلام وارد نیشابور شدند، هر یک از علما و شخصیت‎های سرشناس از حضرت علیه السّلام تقاضا کردند مهمان آنها شوند و به خانه‎ی آنها تشریف ببرند. حضرت علیه السّلام فرمودند: من افسار شتر را رها می‎کنم، در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست، من به آنجا می‎روم. یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید، به خود گفت شاید شتر حضرت جلوی خانه‎ی من زانو بزند و حضرت علیه السّلام به خانه‎ی من تشریف بیاورند، لذا خانه‎اش را آب و جارو کرد و سماورش را آتش کرد و به انتظار نشست. شتر حضرت علیه السّلام جلوی خانه‎ی همین پیرزن زانو زد و حضرت علیه السّلام مهمان او شدند. قربان این شاید که از هزارها یقین بهتر است. این شاید مال محبّت است. محبّت چیست که شایدش از یقین بهتر است؟

تدیّن و تقدّس اوّلیه که توأم با تدبیر و تکلّف و تصنّع است، پس از پدیدآمدن محبّت، در شخص از بین می‎رود.
عقل حرف از کفر و ایمان می‎زند عشق بیخ کفـر و ایمـان می‎کنَد
ولایت که وارد شود، دین از بین می‎رود.

هر چه محبّت زیادتر می‎شود، عمل کمتر می‎شود. نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِه: نیّت مؤمن از عملش بهتر است. مؤمن با نیّت، شریک همه‎ی کارهای خیر است. اَلرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُم: کسی که به کار قومی ‎راضی باشد همچون کسی است که با آنها در انجام آن کار همراه باشد.

هر قدر محبّت بیشتر شود، چون کیفیت و مغز و اخلاص عمل بیشتر و مقدار آن کمتر می‎شود، عمل و عبادت انسان کمتر می‎شود. اگر محبّت کامل شود، فعل و فاعل، که هستی محب است، فانی شده و محبوب جای آن را می‎گیرد و به مقام بى یَسمَعُ وَ بى یَبصُرُ: با من می‎شنود و با من می‎بیند، می‎رسد.

هر مؤمنی که محبّت و ایمانش بیشتر شد، جرأتش در تقرّب به محبوب و مراعات نکردن بعضی از آداب ظاهری بیشتر می‎شود، چون نزدیک‌تر شده است و وحشت و اضطراب کمتری دارد: بَینَ الاَحبابِ تَسقُطُ الآدابُ: بین دوستان آداب ساقط می‎شود.

ولایت چهارچوب‎ها را می‎شکند و انسان را بزرگ و سینه‎دار می‎کند.

 

فایل pdfکتاب مصباح الهدی،مبحث یازدهم: محبت 7/صفحات113و114

 

 نظر دهید »

نور ثمره‎ی محبّت است.

03 فروردین 1396 توسط سليمي بني

 

نور ثمره‎ی محبّت است.

وقتی حضرت رضا علیه السّلام وارد نیشابور شدند، هر یک از علما و شخصیت‎های سرشناس از حضرت علیه السّلام تقاضا کردند مهمان آنها شوند و به خانه‎ی آنها تشریف ببرند. حضرت علیه السّلام فرمودند: من افسار شتر را رها می‎کنم، در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست، من به آنجا می‎روم. یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید، به خود گفت شاید شتر حضرت جلوی خانه‎ی من زانو بزند و حضرت علیه السّلام به خانه‎ی من تشریف بیاورند، لذا خانه‎اش را آب و جارو کرد و سماورش را آتش کرد و به انتظار نشست. شتر حضرت علیه السّلام جلوی خانه‎ی همین پیرزن زانو زد و حضرت علیه السّلام مهمان او شدند. قربان این شاید که از هزارها یقین بهتر است. این شاید مال محبّت است. محبّت چیست که شایدش از یقین بهتر است؟

تدیّن و تقدّس اوّلیه که توأم با تدبیر و تکلّف و تصنّع است، پس از پدیدآمدن محبّت، در شخص از بین می‎رود.
عقل حرف از کفر و ایمان می‎زند عشق بیخ کفـر و ایمـان می‎کنَد
ولایت که وارد شود، دین از بین می‎رود.

هر چه محبّت زیادتر می‎شود، عمل کمتر می‎شود. نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِه: نیّت مؤمن از عملش بهتر است. مؤمن با نیّت، شریک همه‎ی کارهای خیر است. اَلرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُم: کسی که به کار قومی ‎راضی باشد همچون کسی است که با آنها در انجام آن کار همراه باشد.

هر قدر محبّت بیشتر شود، چون کیفیت و مغز و اخلاص عمل بیشتر و مقدار آن کمتر می‎شود، عمل و عبادت انسان کمتر می‎شود. اگر محبّت کامل شود، فعل و فاعل، که هستی محب است، فانی شده و محبوب جای آن را می‎گیرد و به مقام بى یَسمَعُ وَ بى یَبصُرُ: با من می‎شنود و با من می‎بیند، می‎رسد.

هر مؤمنی که محبّت و ایمانش بیشتر شد، جرأتش در تقرّب به محبوب و مراعات نکردن بعضی از آداب ظاهری بیشتر می‎شود، چون نزدیک‌تر شده است و وحشت و اضطراب کمتری دارد: بَینَ الاَحبابِ تَسقُطُ الآدابُ: بین دوستان آداب ساقط می‎شود.

ولایت چهارچوب‎ها را می‎شکند و انسان را بزرگ و سینه‎دار می‎کند.

شرح و توضیح #مصباح_الهدی/مبحث یازدهم:#محبت 7/استادمهدی طیّب

فایل pdfکتاب مصباح الهدی،مبحث یازدهم: محبت 7/صفحات113و114

 

 نظر دهید »

تا کی می‌خواهی اسیر عالم خاک باشی

03 فروردین 1396 توسط سليمي بني

 امروز به سبزه‌زارها، باغ‌ها و دشت‌ها نگاه می‌کنیم و جلوه‌های شکوفایی طبیعت را می‌بینیم و هر یک از اینها با ما سخن می‌گویند. هر شکوفه که شکفته، هر گل که خندیده و عطر و رنگ زیبای خود را در معرض دید قرار داده و هر میوه که به ثمر نشسته است، همه به ما انسان‌ها تذکّر می‌دهند که :

چه شکوفایی در تو اتّفاق افتاده است؟

منِ گیاه تاب نیاوردم در زیر خاک به سر برم؛ خاک را شکافتم؛ سر از خاک بیرون آوردم. تو تا کی می‌خواهی اسیر عالم خاک باشی؟

آیا تصمیم نداری خاک را بشکافی و سر از ملکوت و عوالم بالاتر درآوری؟

آیا می‌خواهی همیشه در عالم حیوانیّت و طبیعت اسیر بمانی؟

این همه استعداد در نهاد تو قرار داده شده است؛ آیا نمی‌خواهی به شکوفایی آنها بپردازی و کمالات انسانی را در خود به ثمر بنشانی و میوه‌های افکار و اخلاق و رفتار فاضله‌ی انسانی را در وجود خود به ثمر برسانی؟

 همه‌ی طبیعت با ما سخن می‌گوید. اگر پیام بهار طبیعت را شنیدیم و برای بهار جان در ما مقدّمه‌ای شد، در آن صورت عید خجسته‌ای است؛ به‌راستی عید است؛ یعنی به خود برگشته‌ایم؛ عود کرده‌ایم. آن موقع است که شایسته‌ی شادمانی کردن و جشن گرفتن است.

امیدواریم آغاز سال جدید برای ما این گونه بوده باشد و مبدأ یک شکوفایی و تحوّل و حیات و تکامل در وجود ما و در روحیّات و رفتارها و خلقیّات ما باشد.

استاد مهدي طيب 1392/1/15

 نظر دهید »

آغوش مادر...

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

ازکوچه های پیچ در پیچ خیابان رادیو دریای چالوس رد شدم… راننده به سختی آدرس خونه رو پیدا کرد…
حلقه صالحین این بارمون به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) قرار شده بود در منزل یکی از بچه ها تشکیل بشه ودر کنارش ذکر مصیبت و توسلی هم به محضر خانم فاطمه زهرا) داشته باشیم…
دم در منزل دختری با سر و وضع نامناسب و چهره بهم ریخته در حال قدم زدن بود؛ خواستم وارد خونه بشم که.. نگاهم به سر در خونه افتاد.
نوشته بود:
به مجلس عزای مادرتان خوش آمدید…
یه چیزی ته دلم گفت.. اینم بچه حضرت زهراست، دستش رو بگیر و بیارش تو…

.با لبخند به سمتش رفتم و گفتم… بفرمایید عزیزم… مراسم همین جاست..
.دختر نگاهی به من کرد.. لحظاتی به خونه خیره شد… وبالاخره مات و مبهوت! وارد خانه شد و
گیج و سردرگم گوشه ای نشست..
دقایقی بعد بچه ها اومدن و حلقمون شروع شد
موضوع حلقه:
نقش مادر در سعادت فرزندان بود
حلقه ماتعدادی از دخترهای جوان 19 تا 30 ساله بودند که بادقت به بحث توجه میکردند…
این وسطا.. اما من…
مدام حواسم میرفت سمت اون دختر غریبه..
یه گوشه نشسته بود و با گلهای قالی ور میرفت..
چون مجلس روضه هم بود… کم کم جمعیت بیشتر میشد و نگاه های پر سوال همسایه ها هم به دختر بیشتر!
ته دلم نگران دختر جوان بودم… فکر میکردم خودش هم با اون سر و وضع باید خیلی معذب باشه
میدونستم کار درستی کردم که اوردمش تو مجلس، اما… نمیدونستم چکار کنم که تاثیر مثبتی در حالش بذاره…
دیگه باید روضه شروع میشد…
حلقه که تموم شد، اومدم کنار دست دخترنشستم.
بانشستن من نگاه ها به دختر مهربانانه تر شد!! صاحب خونه برای هر دومون چای آورد و آروم زیر گوشم گفت…(ببخشید ایشون با شما هستند.؟!…شرمنده نشناخته بودم…)
در پاسخش لبخندی زدم… و به دختر جوون نگاه کردم…
اما دختر انگار اصلا حواسش به ما نبود… خیلی تو فکر و خیال غرق شده بود… بی قرار ی از سرو روش میبارید…
در دلم برایش دعا کردم… شاید این حداقل کاری بود که میتوانستم براش کنم…
مداح شروع کرد…
..صدای گریه ها آروم آروم بلند شد تا روضه به این جمله رسید
(عزیز دلم… این رو یقین بدون .. با پای خودت نیومدی به این مجلس… یکی دستت رو گرفته و آورده…)

دیدم شانه های دختر داره میلرزه وهق هق گریه هاش بلند تر شده.. مداح ادامه داد:

(اگه به ما بود الان معلوم نبود کجا بودیم… عزیز دلم… مادر اومد دستت رو گرفت … آوردت تو مجلس خودش نشوند.. بهت بگه عزیزم… داری کجا میری .. آغوش من بازه … تا کی میخوای… تو آغوش گناه باشی..)

که ناگهان … صدای فریاد دختر به آسمان رفت.. دیگه آروم نمیشد…
داد میزد :
(به خداداشتم به مجلس گنااااااااه میرفتم.. حضرت زهرااااااااا اومد دستم رو گرفت….
نفهمیدم چی شد .. اومدم تو… خداااااا غلط کردم…)
ناله هاو فریادهای دختر مجلس رو بهم زد.. همه دورش جمع شده بودند و گریه میکردند
من اما..
حال عجیبی داشتم… از لابلای پرده ای از اشک… به دستهایم نگاه میکردم…
.دستهایی که به اذن حضرت زهرا… دستی راگرفته بود… و به آغوش مادرش رسانده بود….

بی اختیار از جایم بلند شدم… باید میرفتم… امروز بچه های زیادی هستند که باید دستشان رابگیرم و به آغوش مادر برسانم…

به اذن مادر…ومدد او

بر اساس یه ماجرای واقعی

 

 1 نظر

برای نزدیک شدن به خدا و محبوب خدا شدن

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

گاهی دنبال ذکر و وردی می گردیم که به خدا نزدیک بشیم. بعضی ها فکر میکنند برای نزدیک شدن به خدا و محبوب خدا شدن نیاز به کارهای عجیب و غریب هست درحالیکه اینطور نیست. تنها توصیه ی اخلاقی آیت الله بهجت به مراجعین در یک جمله خلاصه می شد و اون این بود: انجام واجبات و ترک محرمات
امام باقر علیه السلام می فرمایند: پیامبر در شب معراج از خداوند پرسید: پروردگارا حال مومن نزد تو چگونه است؟
و پاسخ شنید:
…. و هیچ بنده اى با هیچ چیز به من نزدیک نشده است که از واجبات نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسیله نوافل و مستحبات به من نزدیک مى شود تا محبوب من مى گردد و همینکه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم که با آن مى شنود، و چشم او مى شوم که با آن مى بیند، و زبان او مى شوم که با آن سخن مى گوید، و دست او مى شوم که با آن برگیرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى کنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم1 .
البته اینجا توضیح این نکته ضروری است که اگر بنده واجبات و محرمات را به خوبی رعایت نکند هرچقدر هم که به مستحبات بپردازد ، اثری ندارد بلکه انجام مستحبات در کنار رعایت واجبات و محرمات است که انسان را بالا و بالاتر می برد.
گاهی برخی اینقدر غرق در مستحبات می شوند که از واجبات جا می مانند، که این هم یکی از خدعه های شیطان است.

منبع:
1. کافی ، ج 2، ص 352

 

 1 نظر

نقل فضایل از کتب مخالفین

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

 

  شباهت های صدیقه طاهره سلام الله علیها با رسول خدا صلی الله علیه و آله و شدت احترام رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان…(از منابع عامه)

عن ام المفسدین عايشة لعنه الله علیها ،أنها قالت :

 ما رأيت احدا كان أشبه سمتا وهديا ودلا _برسول الله صلي الله عليه وآله من فاطمة كرم الله وجهها كانت أذا دخلت عليه قام إليها ،فأخذ بيدها ،وقلبها ،وأجلسها في مجلسة ،و كان إذا دخل عليها قامت إليه ،فأخذت بيده ،فقلبته ،و أجلسته في مجلسها.

 هیچ کسی را ندیدم که از حیث جهت و هدایت گری و راهنمائی شبیه رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد جز فاطمه . او هنگامی که بر پیامبر وارد می شد، آن حضرت می ایستاد دست او را می گرفت و می بوسید و در جای خود می نشانید و پیامبر نیز هر وقت بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد می شد ، دست پدر خویش را می گرفت و می بوسید و در جای خود می نشانید.»

 محمد ناصر الدین البانی از علمای بزرگ سلفی معاصر نیز این حدیث را  صحیح میداند ؛


 صحیح سنن ابی داود، ج 3 ص 280 ح 5217

 نظر دهید »

ثواب ندارد، کباب هم دارد!!!

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

 

 

آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):

اگر فامیلی دارید که وضع مالی

خوبی ندارد، شما هروقت به دیدارش مےروید
یه گونی برنج و دو کیلو روغن و … برایش ببرید

اینها  صله رحم است، نه اینکه بروی تو خونش بنشینی و میوه‌ات را هم بخوری، اونو تو قرض بندازی!
بعد بگی الحمدلله  صله رحم بجا آوردم.

این صله رحم ثواب ندارد، کباب دارد!!

 

 

 نظر دهید »

زن بنیان جامعه است نه یک واحد اقتصادی!

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

در اندیشۀ غربی، مبنای نگاه اقتصادی است و براساس نگاه هزینه و فایده باید جامعه را به نحوی مدیریت کرد که از نیروی کاری همۀ اعضای جامعه از جمله زن و مرد در جهت بهرۀ اقتصادی استفاده شود و اگر خانواده هم شکل نگرفت، نه تنها اشکالی ندارد که بهتر هم هست ولی این برخلاف اندیشۀ اسلامی است که کوچکترین سلول اجتماع را خانواده و مهمترین پایۀ آن را زنان و مادران می داند.

لذا اگر بر مبنای دینی به نقش زنان در یک جامعه نگاه کنیم، زن بنیان اجتماع است؛ نه یک واحد اقتصادی و بنابراین ما باید در برابر اندیشۀ غربی نسبت به حقوق زنان مدعی باشیم که به زن نگاه مادی و اقتصادی و منفت طلبانه دارد.

اگر به خانواده و نقش بی نظیر زن در تربیت انسان ها بها دهیم بسیاری از آسیب های اجتماعی را شاهد نخواهیم بود. باید به این موضوع توجه جدی شود که با اقتضائات و الزاماتی که نگاه دینی و ایرانیمان دارد برنامه ریزی کنیم نه بر اساس نگاه دیگران.

 بخشی از سخنرانی در جمع اعضای ستاد زنان/ خرداد 92

میلاد حضرت زهرا و روز زن مبارک!

 

 نظر دهید »

معمار و پیرزن

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدي مي ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاري ها را انجام مي دادند.

پيرزني از آنجا رد مي شد وقتي مسجد را ديد به يكي از كارگران گفت: «فكر كنم يكي از مناره ها كمي كجه!»

كارگرها خنديدند. اما معمار كه اين حرف را شنيد، سريع گفت: «چوب بياوريد! كارگر بياوريد! چوب را به مناره تكيه بدهيد. فشار بدهيد.»

در حالي كه كارگران با چوب به مناره فشار مي آوردند، معمار مدام از پيرزن مي پرسيد: «مادر، درست شد؟!»

مدتي طول كشيد تا پيرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعايي كرد و رفت.»

كارگرها حكمت اين كار بيهوده و فشار دادن به مناره اي كه اصلاً كج نبود را پرسيدند. معمار گفت: «اگر اين پيرزن، راجع به كج بودن اين مناره با ديگران صحبت مي كرد و شايعه پا مي گرفت، اين مناره تا ابد كج مي ماند و ديگر نمي توانستيم اثرات منفي اين شايعه را پاك كنيم. اين است كه من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم!»

 

 نظر دهید »

روایتی بسیار زیبا وقابل تامل

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني



امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: ای اباهاشم! زمانی بر مردم بیاید که چهره های آنان خندان و شاد باشد؛ ولی دل هایشان تیره و تاریک، سنّت نزد آن ها بدعت، و بدعت در بین آنان سنّت باشد. مؤمن بین آن ها حقیر بوده، و فاسق نزد آنان محترم و با وقار باشد. حاکمان آن ها نادان و ستمگرند و علمای آن ها به درِ [کاخها] و خانه های ستمگران رفت و آمد دارند [و درباری هستند]، ثروتمندان توشۀ فقرا را می دزدند، و کوچک ترها از بزرگ تر پیش می افتند، و هر نادانی نزد آن ها اهل خُبره به حساب می آید و هر آگاهی فقیر شمرده می شود. بین با اخلاص و شکاک فرق نمی گذارند و میش را از گرگ ها تشخیص نمی دهند، علمای آن ها بدترین مردم روی زمین می باشند؛ زیرا آنان میل به فلسفه و صوفی گری دارند. به خدا سوگند! آن ها اهل برگشتن از حق و میل به باطل هستند. در دوستی مخالفین ما [اهل سقیفه] زیاده روی می کنند و شیعیان و دوستان ما را گمراه می کنند. اگر به مقامی رسیدند، از خوردن رشوه سیر نمی شوند، و اگر خوار شدند [و به جایی نرسیدند] خدا را ریاکارانه عبادت می کنند. بیدار باشید! این ها راهزنان مؤمنان و دعوت کننده به ملحدان هستند. هر کسی آن ها را درک کند، از آن ها دوری نماید و دین و ایمان خود را [از خطر آنان] حفظ کند. سپس فرمود: ای اباهاشم! این حدیثی است که پدرم از پدرانش از جعفر بن محمد [حضرت صادق علیه السلام] نقل کرده است، و این از اسرار ما می باشد؛ پس آن را جز بر اهلش آشکار نکن!

سفينة البحار، جلد ۵، صفحه ۱۹۸-۱۹۹، حدیث ۴

الاثنى عشرية، صفحه ۳۳-۳۴

حدیقة الشيعة، جلد ۲، صفحه ۷۸۵-۷۸۶

مستدرک الوسائل، جلد ۱۱، صفحه ۳۸۰

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 81
  • 82
  • 83
  • ...
  • 84
  • ...
  • 85
  • 86
  • 87
  • ...
  • 88
  • ...
  • 89
  • 90
  • 91
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

(بسم الله الرحمن الرحیم)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس