اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

« نماز ریاکاران»

12 اسفند 1395 توسط سليمي بني

نماز ریاکاران صدا و صفیری بیش نیست زیرا اصل نماز یاد خداست و اگر آن یاد نباشد همۀ عبارتها و آیات و حرکاتِ نمازگزاران باطل می شود و او را هیچ بهره ای از آن کلمات و حرکات قدسی نباشد.
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نی نیاز
هرچه مردم می کند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم به دم
او گمان کرده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزه جو - مثنوی
و چه بسیارند مردمی که نماز را به عادتی و سنتی و نمایشی و نظاهری تبدیل می کنند و سخت در تلفظ کلمات و انضباط در حرکات می کوشند و آنهمه هیچ نیست جز صفیری و کف زدنی.
عبادت می کنی بگذر زعادت
نگردد جمع با عادت عبادت - گشن راز

برگرفته از کتاب «365 روز در صحبت قرآن»
به قلم حسین الهی قمشه ای

 نظر دهید »

آیا ما خواب نیستیم؟

12 اسفند 1395 توسط سليمي بني

خاطراتی در رابطه با آیت الله بهجت

یک روز عصر آمدیم درس، عرب دست‌فروشی ـ هیکل و قیافه درشتی هم داشت ـ آمده بود داخل همین مسجد کوچک، خوابیده بود؛ درست روبه‌روی همان‌جایی که آقا می‌نشستند. سر جای خودمان نشستیم که آقا تشریف آوردند، او هنوز خوابیده بود. آقا تشریف آوردند و نشستند. یک خرده صبر کرد، بیدار نشد. یکی از شاگردان حرکتی کرد که او را صدا کند، که مزاحم درس و بحث نشود. آخر وسط مسجد بود و جلب نظر می‌کرد. تا خواست حرکت کند، آقا فرمود: هیس! چیزی نگید.
این را فرمود:«اولسنا نائمین؟؛ آیا ما خواب نیستیم؟!». ای‌کاش یکی بیاد ما را هم بیدار کند. همین‌طوری نشستند تا او خودش بیدار شد. عذرخواهی کرد و رفت و آقا هم درس را شروع کردند.

 

 نظر دهید »

معنای دقیق رهروی، خود را وقف خدا کردن است

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

تو شروع به زندگی میکنی اما نه از بهر خود بلکه از بهر خدا. واسطه ای برای خدا میشوی.چون نی ای توخالی میشوی تا خدا بتواند تو را به فلوت دگرگون کند. تو خودت را از خودت خالی میکنی. تنها کاری که باید انجام دهی همین است. باید خودت را از خودت خالی کنی. آنگاه که خالی شوی،رویدادی اسرارآمیز و وصف ناپذیر رخ میدهد.چیزی از فراسو در تو نازل میشود.نیرویی ناشناخته از راه تو به آواز درمی آید.از راه تو به رقص در
می آید.این نیروی ناشناخته همان خداست.خدا نه یک شخص بلکه نامی برای آن چیزی است که ناشناخته است.برای آن چیزی که عقل از درک آن عاجز است و خود را وقف آن معجزه و راز کردن , یگانه راه زیبا ،جذاب و برازنده زندگی کردن است. وگرنه تو فقط جان خواهی کند.زندگی ا ت یک رقص نخواهد بود،نمیتواند که یک رقص باشد.تا زمانی که هستی در تو به رقص درنیاید هیچ امکانی برای هیچ رقصی وجود نخواهد داشت.تا زمانی که هستی در تو شاد و خرم نشود هیچ امکانی برای شاد و خرم بودن در تو وجود نخواهد داشت. خودت را از میان بردار تا بین خود و هستی قرار نگیری.خود و پندار “من” را کنار بگذار و کاملا خالی و پذیرا شو.همین که کاملا خالی شوی،گل شروع به افکندن میلیونها شادی و نشاط و میلیونها گل در وجود تو میکند.شکوهی بیکران تو را فرا میگیرد.

 نظر دهید »

قران و زندگی

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني


یک روزی دو نفر باهم دوست شدند.
در عرض شش سالی که باهم بودند.
یکیشون کلا کارش شده بود.
اینکه به اون یکی بگه:اگه میخوای باهم باشیم همو دوست داشته باشیم .بهت محبت کنم .قدم بعدی نزدیک شدن به انجام این یکی گناه را هم اوکی کن.
(ولا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین)
بعداز شش سال دیگه طرفش حوصلش سر رفت .گفت :دیگه نمیخوام باهات باشم.
اون یکی گفت:من تا حالا هم تو را به کاری مجبور نکردم
طرفش گفت:آره معلومه خیلی تابع این آیه بودی
( لاٰ إِكْرٰاهَ فِي اَلدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ)
اما انگاری طرف یادش رفته بوده که خدا گفته:
( وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ خَيْرُ اَلْمٰاكِرِينَ ﴿۵۴﴾ال عمران)
بهتره وقتی برای کسی نقشه میکشیم .مراقب باشیم حقه امان را خدا به خودمان برنگرداند.

 نظر دهید »

حکایتی از سخنرانی

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

در روزگار قدیم، سخندانی که سخنرانی نمی دانست و نمی توانست منویات خود را به اندازه دانایی اش ارائه کند، مشکلش را با سخنران دانای مجربی مطرح کرد و از او مدد طلبید!
اندیشمند مورد نظر پس از ناامیدی از توجیه فکری او، تصمیم گرفت که او را بجای توجیه فکری، توجیه عملی کند.
فلذا یک نخ نازک به دست خود بست و سر دیگر نخ را به آن جوان تازه کار داد تا در صورت بروز اشتباه، مرد مجرب نخ را کشیده و جوان را برای اصلاح و غلط گیری حرف های اشتباهش هشداردهد!

جوان که با اعتماد به نفس بالا، سخن خویش را با “بسم الله الرحمن الرحیم” آغاز کرده بود، در همان اول کار متوجه کشیده شدن نخ شد و بلافاصله تصمیم گرفت که سخنش را تصحیح کند و با مکث کوتاهی گفت:

بسم الله الرحمن! اما بازهم نخ کشیده شد! و او باز هم به گمان اینکه اشتباه کرده! دوباره به اصلاح حرفش پرداخت و گفت:بسم الله الرحیم! ولی باز هم نخ کشیده شد و او مجدداً به تصحیح حرفش اقدام کرد و گفت: الرحمن الرحیم! لیکن باز هم نخ کشیده شد و ایشان با حیرت به محلی که فرد دانای مجرب نشسته بود نظر کرد که حیرت و تعجب خود را به وی انتقال دهد، ناگهان متوجه شد که آن مرد دانا نیست و ظاهراً برای قضای حاجت و یا انجام ضرورتی به بیرون رفته و نخ را رها کرده بود و نخ در دست پسرک بازیگوشی افتاده که خود را با آن مشغول کرده است!

به نفر در مجلس با دیدن این صحنه فریاد زد: آی مردم، وقتی نخ دست افراد ناآگاه بیافتد، سخنران از “بسم الله الرحمن الرحیم"خود هم شک میکند، چه رسد به یک سخنرانی کامل و طولانی!

 

 نظر دهید »

نامه واقعی به خدا

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

مضمون این نامه :

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت  خدا !

سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.

از آن جا که شما در قران فرموده اید :

“و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها”

«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :

“ان الله لا یخلف المیعاد”
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی

نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گوید،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.

کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،

از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه
نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند
دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.

نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود.

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود
و بسیار بسیار آدم فقیری بود.

این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.
یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری
فقط باید صفای دل داشته باشی



 نظر دهید »

حکایت قرآن خوانی

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.

روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.

گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.

گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.

گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟

بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.

 

 نظر دهید »

دین، یگانه رام کننده نفس اماره

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

?در تعبيرات دين “صراط مستقيم” و “راه راست” زياد آمده. در مقابل راه مستقيم راه كج و معوج است. مردماني كه بر صراط مستقيم و راه‏ راست مي‏باشند همانها هستند كه بين انواع افكار و احساساتشان يعني بين‏ قوه خيال و قوه عاقله شان هماهنگي و سازگاري است، شيطان خيال و واهمه‏ آنها تسليم فرشته عقل است و بين انواع احساسات آنها از پست ترين‏ احساسات و شهوات و ميلها و آرزوها تا عالي ترين عواطف ديني و وجداني‏ آنها هماهنگي است، شهوات آنها تابع فطرت پاك آنهاست. قهرا چنين‏ مردمي روي يك خط مستقيم حركت مي‏كنند. خداوند همه ما را توفيق دهد كه‏ بر راه راست و صراط مستقيم بوده باشيم و به چپ و راست منحرف نگرديم.


حکمتهاواندرزها ، شهید مطهری (ره)

 

 نظر دهید »

هر چه پرسیدم ،جواب داد!

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

از قرآن بپرسیم نام تو چیست؟

*بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ*

از کجا آمده ای؟

*فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ*

از جانب چه کسی آمده ای؟

*تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ*

بر چه کسی نازل شدی؟

 نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ

توسط چه کسی نازل شدی؟

*نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ*

در چه ماهی نازل شدی؟

*شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ*

در چه شبی نازل شدی؟

*إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ*

ای قرآن به چه زبانی نازل شدی؟

*بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِين

 

 نظر دهید »

صدای کوبه ی درب بهشت چیست؟

11 اسفند 1395 توسط سليمي بني

رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
«وقتی بهشتيان وارد بهشت می ‏شوند، كوبه در را می ‏كوبند و دقّ‏ الباب می ‏كنند، از آن صدای “یا علی"شنیده می شود»
نشنیده
مرحوم علاّمه طباطبایی (رضوان‏ الله ‏عليه) در شرح اين حديث و اين ‏كه چرا صدای كوبه در بهشت يا علی است، می فرمایند:

«مهمان وقتی به خانه‏ ای می رود، صاحب خانه را صدا می زند.
اگر صاحب‏خانه نام معينی داشته باشد، مهمان همان نام معيّن را می ‏برد.

صاحب بهشت و مهماندار بهشت هم علی ابن ابی‏طالب علیه السلام است.

از اين ‏رو، صدای كوبه در بهشت هم «ياعلی» است.

چون هر كس به بهشت می ‏رود، در سايه هدايت و رهبری اين خاندان و مهمان اين خاندان است. اگر اين انوار طيّبه نبودند، كسی راه بهشت را طی نمی کرد…

ما به خوبی می ‏توانيم احساس كنيم كه الآن در بهشت هستيم يا نه! درِ بهشت به روی ما باز است يا نه…


الأمالي و المجالس صدوق، ص 471/شمیم ولایت،جوادی آملی.ص 226.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 90
  • 91
  • 92
  • ...
  • 93
  • ...
  • 94
  • 95
  • 96
  • ...
  • 97
  • ...
  • 98
  • 99
  • 100
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

تقوا آن نیست که با یک تِق وا برود!!!!!!!!!!!!!!

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس