عبرت های بنی اسرائیل و منجی آخرالزمان
قسمت اول:
بعد از حضرت یوسف بنی_اسرائیل دیگر از اعتبار قبلی در مصر برخوردار نبود چرا که فرعون بعدی اصلا ایشان را دوست نداشت…
روز به روز جایگاه آنان تنزل می یافت
تا جایی که مردانشان را تاجایی که می توانستند به بردگی گرفته بقیه را می کشتند و به زنانشان تجاوز می شد…
نقل قوی برآن است که بعد از حضرت یوسف هیچ پیامبری بر انان نیامد و خود این قوم نیز برای بهبود وضعیت خویش هیچ کاری نمی کرد چراکه شیفته ی مصرومصریان بودند و به عبارتی مصر زده شده بودند و این سنت خداست که تا قومی برای تغییر حال خود اقدام نکند خدا حال آنان را عوض نمی کند.
ان الله لایغیر ما بقوم….
اما وضعیت به جایی رسید که دیگر تحمل #بنی_اسرائیل تمام شد، اینان که خدا را فراموش کرده بودند ، برآن شدند
تا تغییری ایجاد کنند.اما راهش را بلد نبودند.
ولی در بین آنان فقهایی وجود داشت که بردین یعقوب و یوسف نبی (ع) باقی مانده بودند.
بنی اسرائیل حول این فقها گرد آمدند و چون شرایط برایشان سخت شد مضطر شدند و از خدا طلب عفو و نجات می کردند.
به طوری که ۴۰ شب ندبه و زاری کردند تا خداوند آنان را یاری دهد.
تا جایی که به یکی از فقها در مکاشفه این خبر داده شد که ظهور منجی ۱۴۰ سال جلو افتاد– البته در ۴۰۰سال بین حضرت یوسف (ع)تا موسی (ع)این ۱۴۰ سال به تدریجی بخشیده شد—نکته مهم این است که با گریه و زاری بنی اسرائیل توانستند ظهور_منجی خود را جلو بیندازند..
با این اخبار علاوه بر اضطرار،امید نیز در دل مردم پدید آمد
و با برخورداری از این دو صفت روز به روز برای نجات خود و آمدن منجی تلاش می کردند و امید وار بودند….
پایان قسمت اول
هدف از طرح چنین داستان هایی و بازگشت به تاریخ صرفا مرور حال اقوام در گذشته نیست بلکه باید عبرت بگیریم
تا اشتباه آنان را دیگر بار تکرار نکنیم..
و این جمله معروف را از یاد نبرید که:
تاریخ تکرار می شود…..