عبرت آموزي از بدعهدي مردم كوفه!!!
عبرت آموزي از بدعهدي مردم كوفه!!!
مردم ما به یاد بدعهدی مردم کوفه مي افتند. چقدر عبرت آموز است! چقدر درس آموز است که افرادی نامه بنویسند؛ از امام حسين علیه السّلام درخواست کنند؛ حضرت را برای رهبری و ولایت و زعامت خودشان بطلبند؛ با نماینده و فرستاده ی آن حضرت هم بیعت کنند؛ امّا وقتی که تمنّیات دنیوی مطرح می شود؛ وقتی که سکّه های زرّین عبید اللهِ بْنِ زیاد برق می زند؛ یا تیغ های شمشیر دژخیمان او برق می زند؛ مردمی که پشت سر مسلم بن عقیل جمع شده بودند، اینگونه او را تنها بگذارند! و ایشان غریبانه در این شهر به شهادت برسند! این ماجرا خیلی جای تأمّل دارد.
کسانی که در عصر و زمان ما مدّعی ولایتند؛ و تقاضای ظهور حجّت خدا علیه السّلام را می کنند؛ باید راجع به این فکر کنند اینکه می گوییم: «عَجِّلْ عَلی ظُهورَکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ»؛نکند مثل نامه های کوفیان باشد؛ که حضرت را دعوت می کنیم تا تنهایشان بگذاریم!نکند دنیا ما را بفریبد و ما را از پشت سر حضرت و یاران حضرت جدا کند! هر یک به کنج منافع و آسایش خودمان بخزیم و حجّت خدا را تنها بگذاریم! نکند محبّت دنیا ما را از ولیّ اعظم خدا جدا کند! این ماجرا خیلی عبرت آموز است.
شاید برای خود ما قابل تصوّر نباشد که آخر چه شد این مردمی که به آن شکل از امام حسين علیهالسّلام دعوت کردند؛ و روز ورود مسلم بن عقیل، آن مشایعت و استقبال عجیب را از او بجا آوردند؛ و آن بیعتها را با او بستند؛ واقعاً چه شد او را تنها گذاشتند؟چیزی جز محبت دنیا نبود. دنیای یک عدّه تهدید شد و به یک عدّه وعدهی دنیا داده شد و اینها مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند.
به خودمان برگردیم؛ مراجعه کنیم؛ ببینیم ما با محبّت دنیا چگونهایم؟اگر راحت ما، آسایش ما، آزادی ما، جان ما، دنیای ما، مقام ما، ثروت ما، زن و فرزند ما تهدید شوند؛ آیا باز هم در مسیر دین خدا پایمردیم؟ یا نه، دچار تردید میشویم؟ به گوشههایی میخزیم؟
بدانیم دست از حمایت مسلم برداشتن، نقطه ی آغاز است. آنجایی که انسان به دلیل مَطامِع دنیوی، فقط سکوت می کند؛ چیزی نمی گوید؛ اعتراض نمی کند؛ این نقطه ی آغاز است. این مسیر، مسیر بسیار خطرناکی است. قدم های بعدی، یک به یک، در پی هم خواهند آمد.
‼️ انسان باور نمی کند که سکوت امروزش، مقدّمه ی این باشد که فردا تماشاچی قتل مسلم باشد؛ و پس فردا خود شمشیر به کمر بندد و در کربلا به جنگ اباعبدالله علیه السّلام برود. این راه، راه بسیار خطرناکی است؛ و خدای متعال ما را حفظ کند. اینکه «حُبُّ الدُّنْيَا رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» ، همین است.
محبت دنیا اوّل انسان را به سکوت و سازش، محافظه کاری، احتیاط کردن، سینه سپر نکردن و عدم حضور در صحنه دعوت می کند. این اوّل راه است. امّا فردا می بینی خود تو شمشیر بستی و با حقیقت دین مبارزه می کنی!
این است که خیلی باید از این ماجرا عبرت گرفت؛ که چه شد، مردمی که ادّعای تشیّع داشتند؛ ادّعای ولایت داشتند؛ ادّعای انتظار حجّت زمان خودشان را داشتند؛ دعوت به ورود آن حضرت به کوفه کردند؛ گفتند شمشیرهایمان آخته است؛ باغ هایمان سرسبز است؛ همه ی زندگی مان در اختیار شما؛ اینگونه دعوت کردند؛ و در شهر خود منتظر ظهور حجّت عصر خودشان بودند؛ چه شد که کارشان به اینجا کشید؛ که شمشیر به کمر بستند! و همین تعابیری که در زیارت عاشورا می خوانیم و کسانی را که «أسْرَجَتْ وَ ألْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ» هستند، نفرین می کنیم.
در محضر استاد مهدی طیب - جلسه ی ٢٧ آبان ٨٩