ارزیابی روایتی منسوب به امام حسن عسکری (ع) درباره فلسفه و عرفان
ارزیابی روایتی منسوب به امام حسن عسکری (ع) درباره فلسفه و عرفان
در برخی از کتب به مام عسکری علیه السلام نسبت داده اند که به ابوهاشم جعفری فرمود: ای اباهاشم! زمانی فرا می رسد که… علمای آن زمان بدترین جنبندگان روی زمین اند؛ از آن جهت که به فلسفه و تصوف گرایش دارند. (علمائهم شرار خلق الله علی وجه الارض لانهم یمیلون الی الفلسفه و التصوف) به خدا سوگند که آنان جزو سرکشان و گمراهان اند. به دوستی دشمنان ما اصرار می ورزند و شیعیان و دوستان ما را گمراه می کنند. اگر به مقام و منصبی دست یابند از رشوه خوری سیر نشوند. اگر تحقیر شوند، ریاکارانه به عبادت خدا روی می آورند. اینان رهزنان مؤمنان و دعوتگران به مذهب بی دینان اند…. (اردبیلی، حدیقه الشیعه 785)
بررسی سندی
اولین کتابی که این روایت را نقل می کند حدیقة الشیعة است. دیگران از او نقل کرده اند.
بارها عرض شده که کتاب حدیقة الشیعه، سال ها پس از مقدس اردبیلی تنظیم شده و با توجه به نگارش کتاب کاشف الحق، در سال 1058 در هند و مبارزه جدی با صوفیه در 1060 به بعد توسط برخی علما، نتیجه می گیریم که این کتاب در فاصله سال های 1070 تا 1090 تنظیم و جعل شده و با تکثیر نسخه، به نام محقق اردبیلی شهرت یافته است. پس حدیقه الشیعه کتاب معتبری نیست.
به فرض اگر حدیقه، معتبر باشد و مجعول نباشد، عرض می شود حدیقة الشیعة این روایت را به سید مرتضی بن داعی رازی نسبت می دهد و از او به شیخ مفید و از او به احمد بنمحمد بنحسن بنولید و از او به پدرش (محمد بنالحسن) و از او به سعد بنعبدالله و از او به محمد بنعبدالله و در نهایت به محمد بنعبدالجبار میرساند.
از محمد بنعبدالله و از طريق محمد بنعبدالجبار تنها یک روایت در منابع ما ثبت شده است که مربوط به زکات فطره میشود (شیخ صدوق، بيتا: 2/398). این بدین معنا است که محمد بنعبدالله هیچ روایتی از محمد بنعبدالجبار جز همین يك روایت نقل نکرده است.
درباره افراد سلسله این روایت باید گفت در بین راویان آن محمد بنعبدالله (مسمعی) قرار دارد كه مجهول است و ابن ولید وی را تضعیف کرده است (خويى، 1410: 16/259)
نتیجه این که سند این روایت، معتبر نیست و به احتمال قوی، جعلی است.
بررسی دلالی
به فرض که سند، درست باشد (که نیست) این روایت ناظر به فلسفه های دروغین و غیر الهی و تصوف های انحرافی و عرفان های کاذب است؛ نه فلسفه و عرفان اسلامی که از متن دین و قرآن، استفاده می کند و ترازوی خود را برهان و قرآن می داند و علمای بزرگی مثل صدرالمتألهین، امام خمینی، علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی پرچمدار آن هستند.
خواجه طوسی در عصر مغولان، شیخ بهايی و میرداماد در عصر صفویه و امام خمینی در عصر حاضر نمونه های کاملی از علما هستند که به منصب های عالی دست یافته اند؛ اما کسی اوصاف گفته شده در روایت را (مانند اگر به مقام و منصبی دست یابند از رشوه خوری سیر نشوند. اگر تحقیر شوند، ریاکارانه به عبادت خدا روی می آورند.) در آنان نه تنها سراغ ندارد که تصور آن را هم به خود راه نمی دهد.
قاعده
نقل روایت، خیلی مهم نیست، فهم و درایت روایت، خیلی مهم است. همچنانکه حفظ ظاهر قرآن، خیلی مهم نیست، فهم درست قرآن و عمل به آن خیلی مهم است.
اگر قرار بر نقل روایت باشد که برای تحریف قرآن هم روایت داریم اما آیا آن روایات را بررسی سندی و دلالی نمی کنیم؟
دکتر واحد جوان