اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

آزموده را دوباره آزمودن خطاست

16 بهمن 1395 توسط سليمي بني

 

برخلاف ملت هایی که می ترسند یا عقب نشینی می کنند، ملت ایران با فریاد هیهات مناالذله و مرگ بر آمریکا، ترامپ را در کاخ سیاه خود محکوم خواهد کرد.این راهپیمایی با عظمت موجب می شود ترامپی که تازه به دوران سیاست پاگذاشته، بداند با دم شیر نمی تواند بازی کند، ملت ما در حوادث مختلف آزموده شده اند، آزموده را دوباره آزمودن خطاست.22 بهمن یکی از ایام اللهی است که ملت هوشمند، بصیر و فداکار ما مزیت آن را درک کرده اند و در سال های مختلف پس از پیروزی انقلاب هر سال باشکوه تر از پیش مراسم راهپیمایی برگزار شده است.

 این راهپیمایی ها از سویی موجب ناراحتی دشمنان ملت ایران و از طرف دیگر موجب خوشحالی و امیدواری در ملت ما، ملت منطقه و مستضعفان عالم شده است که بدانند انقلاب پویاست و با قدرت آرمان هایش را دنبال می کند و علی رغم تمام فشارها، تهدیدها،تحریم ها و کارشکنی ها به پیشرفت خود ادامه می دهد.

همگی در روز 22 بهمن جمع می شویم و 22 بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران را جشن می گیریم.

 نظر دهید »

روز 22 بهمن روز پیروزی اتحاد ملت و وحدت ملی

16 بهمن 1395 توسط سليمي بني

هر زمان که همه ما دست به دست هم داده‌ایم بحث حزبی، جناحی و یا گروه خاصی نبوده، ملت ایران به صحنه آمده و ما پیروز شدیم.در دفاع مقدس همه دست به دست هم دادیم و در سنگرهای مقاومت در برابر متجاوزان ایستادگی کردیم و آنگاه که نوبت صلح شد همه پشت‌سر حرکت صلح‌آمیز بودیم و امام فرمودند همانطور که در جنگ جدی بودیم در صلح نیز جدی بودیم.

ر دفاع مقدس همه دست به دست هم دادیم و در سنگرهای مقاومت در برابر متجاوزان ایستادگی کردیم و آنگاه که نوبت صلح شد همه پشت‌سر حرکت صلح‌آمیز بودیم و امام فرمودند همانطور که در جنگ جدی بودیم در صلح نیز جدی بودیم.

یک حرکت اعتدالی وحدت آفرین و پرشور و با استقامت ملت ما را نه تنها در برابر استبداد داخلی، بلکه حتی بر استعمار خارجی و استثمار پیروز گردانید. انقلاب ما حرکت علیه استبداد بود.این انقلاب برای این بود که رژیم کودتایی را سرنگون کند و هم در پی این بود که به مداخلات ناروا و نابجا و غلط آمریکا در این سرزمین پایان ببخشد. انقلاب ما متکی به هیچ قدرتی خارجی نبود. حتی زمانی که نظام دو قطبی در جهان حاکم بود، هیچ کشور و ابر قدرتی ما را پیروز نکرد، بلکه این ملت ما بود که با انگیزه دینی و ملی در برابر تحقیرها ایستاد و مقاومت کرد.

39 سال پیش در چنین روزی مردم ایران به رهبری فقیه اندیشمند و روشن‌ضمیر حضرت امام خمینی(ره) در برابر اختناق و دیکتاتوری و آنها‌یی که می‌خواستند ایران را در سلطه خود نگه دارند پیروز شدند.پیروزی مردم ایران در 22 بهمن پیروزی یک قبیله و جناح و قشر نبود، بلکه پیروزی همه مردم ایران بود. امام در روز ورودش به ایران وارد خانه‌ای خاص و یا حزب و جناح خاصی نشد، بلکه در کنار شهیدان و مردمی که از سراسر ایران اجتماع کرده‌ بودند حضور پیدا کرد.

ما خوشحالیم که بعد از 39 سال روز به روز به اهداف و آرمان‌های بلند انقلاب نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌شویم،مردم ما در  چارچوب تدابیر رهبری حماسه های عظیم و بزرگی را آفریدند.

از همه شما هموطنان عزیز دعوت می شود برای راهپیمایی 22 بهمن با تمام توان بیایید.دست در دست هم دهیم و دوباره حماسه ای پرشور بیافرینیم.

 نظر دهید »

13 سؤالی که نکیر و منکر می‌پرسند

14 بهمن 1395 توسط سليمي بني


پس از پاسخ به این سوالات اصحاب یمین و اصحاب شِمال دسته‌بندی خواهند شد و به سوی برزخ برده می‌شوند.

 حضور دو فرشته نکیر و منکر از وقایع حتمی و غیر قابل انکار پس از مرگ در عالم برزخ است و امام صادق علیه السلام در این خصوص فرموده‌اند: «هر کس سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست: معراج، سؤال قبر و شفاعت»
 
شیخ مفید از پیامبر اکرم صلی  الله علیه و آله نقل می‌کند «ملائکه‌ای نازل در قبر می‌شوند که دو عدد آنها به نام نکیر و منکر است و از میت سؤالاتی می‌کنند از پروردگارش و از پیغمبر و دین و امامش، اگر درست جواب داد او را تسلیم ملائکه‌ نعیم می‌کنند و اگر لرزید و جواب  نداد او را تحویل ملائکه عذاب خواهند کرد.»
 
در برخی روایات اشاره شده که همراه با نکیر و منکر، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در شب اول قبر حاضر می‌شوند و از میزان توحید، نبوت و معاد، امامت و عدل افراد سئوال می‌پرسند.
 
نکیر و منکر یا بشیر و مبشر، کدام‌ها بر شما وارد می‌شوند؟
 
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: فرد چون در قبر خود داخل شود، دو فرشته قبر نزد او آیند درحالی که موهای خود را به زمین می‌کشد و با پاهای خود زمین را می‌شکافند و صدای ایشان مانند صدای سخت رعد و برق چشمهایشان همچون برق خیره کننده است و به میت می‌گویند «کیست پروردگار تو و چیست دین تو و کیست پیغمبر تو؟» فرد می‌گوید: خداوند پروردگار من و اسلام دین من و محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر من است پس به او می‌گویند خداوند تو را در آنچه که دوست می‌داری و به آن راضی و خشنودی ثابت و استوار گرداند. (طرائف الحكم یا اندرزهاى ممتاز ترجمه‏ ج‏2،152 )
 
البته این تعریف در رابطه با مؤمنان خالص و حقیقی صدق می‌کند اما حال و روز افرادی که اعتقادات دینی آنها سطحی‌تر است یا در زمره کافران قرار دارند، چگونه خواهد بود؟
 
این فرشتگان با ظاهر و هیبتی بسیار ترسناک و وحشت‌آور بر میت نازل می‌شوند و رعب و وحشتی که بر میت وارد می‌شود، باعث بند آمدن زبان و لرزش اندام او خواهد شد و این در حالی است که تلقین که بر فرد خوانده می‌شود به او می‌گویند «اگر ملکان مقرب الهی آمدند و سؤال پرسیدند نترس و پاسخ را بدون واهمه بگو و هر چه از خدای تو پرسیدند بدون ترس پاسخ بده».
 البته این ترس برای همه نیست ونکیر و منکر نیز به یک شکل بر همگان وارد نخواهند شد بلکه برافراد با ایمان و مؤمنان خالص، بشیر و مبشر وارد می شوند و هیچ رعب و وحشتی در میان نخواهند بود به این دلیل که اگر مؤمن خالص با ترس و لرز وارد برزخ شود عدالت الهی زیر سؤال خواهد رفت.
 
 نکیر و منکر با بشیر و مبشر  چه تفاوتی دارند؟

بشیر و مبشر برای بشارت مؤمنان به بهشت و نعمتهای پیش‌رو بر مؤمنان خالص وارد می‌شوند اما نکیر و منکر برای اثبات انکار فرد و دین پذیر نبودن فرد در دنیا خواهند آمد.
پس می‌توان گفت اعمال ما در دنیا تعیین‌کننده‌ نحوه حضور نکیر و منکر در قبر خواهند بود و تفاوت حضور این دو ملائکه به مراتب ایمانی افراد بستگی دارد.
 
سئوالاتی که برزخ هر فرد را مشخص خواهد کرد:
 
سؤالات روز قیامت بسیار دقیق و جزئی هستند اما در شب اول قبر به مسائل کلی و اولیه پرداخته خواهد شد. در شب اول قبر چند سئوال از عموم افراد درباره مسائل اعتقادی و اعمال آنها پرسیده می شود اما کافران و مؤمنان مطلق باید به سیزده پرسش در خصوص خدا، پیامبر، دین، کتاب، عُمر، اموال، دوستان، قبله، نماز، زکات، حج و روزه پاسخ دهند و همه علما بر این روایت اتفاق نظر دارند که جواب این سئوالات برزخ هر فرد را تعیین خواهند کرد.
 
 هنگامی که دو فرشته الهی بر بالین میت حاضر می‌شوند سوالاتی خواهند پرسید که پاسخ به آنها فقط به صورت شفاهی و لفظی نخواهد بود، بلکه فرد تا به صورت کاملا وجودی و حقیقی به موضوع مورد سوال عمل نکرده باشد نمی‌تواند پاسخگوی آن باشد.
 پرسش هایی از قبیل اینکه پروردگار تو چه کسی است؟ پیامبر تو چه کسی است؟ به کدام کتاب الهی معتقد هستی؟ امام تو چه کسی است؟ در دنیا به وظایف دینی‌ات چگونه عمل کردی؟ آیا نماز می‌خوانی؟ چه زمانی نماز می‌خواندی؟ عمر خود را چگونه گذراندی؟ به وظایف انسانی‌ات عمل کرده‌ای؟ مال و ثروتت را از چه راهی کسب کرده و در چه راهی مصرف نموده‌ای؟ سئوالات شب اول قبر را شامل می شوند.
  پس از پاسخ به این سوالات اصحاب یمین و اصحاب شِمال دسته‌بندی خواهند شد و برخی با چهره‌های خندان و دسته‌ای دیگر با چهره‌هایی عبوس و ناراحت به سوی برزخ برده می‌شوند.
 در پایان باید گفت که اگرچه ما از ادراک جهان آخرت عاجزیم و اطلاعات دقیقی از دنیای بعد از مرگ نداریم اما قبر و سرای باقی بنا بر کارنامه اعمال ما می‌تواند باغی از باغهای بهشت یا چاهی از چاه های آتش باشد. اما مهم‌ترین امری که باعث می‌شود، قبر برای ما، نه تنها جایگاه تنهایی و وحشت نباشد؛ بلکه خانه روشن و باغ بهشت گردد، همان ایمان و عمل صالح است که محبت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیه السلام را در پی دارد و سرمایه‌ای بس عظیم برای طول سفر و گذر از این مرحله به شمار می‌رود.

 نظر دهید »

انقلاب و عاشورا پیوندی ناگسستنی

14 بهمن 1395 توسط سليمي بني

 ‏‏   ‏‏ 

  هر کس با سیره و روش اخلاقی و عرفان نظری و عملی حضرت امام خمینی -ره- آشنا باشد در می یابد که فرهنگ عرفانی عاشورا سرتاسر وجود نورانی او را فرا گرفته بود. ‏فلسفۀ قیام در هر دو قیام عاشورا و انقلاب اسلامی ایران دارای نقاط مشترک فراوانی است. ستم ستیزی، قرارگرفتن در شرایط از دست رفتن اسلام، دست یابی به مقام سرالقدر و رضایت به قضای الهی رهبری نهضت از جملۀ این نقاط مشترک است. ‏

‏‏     چهرۀ ظاهری نهضت امام حسین-علیه السلام-از در تنگنا قرارگرفتن برای بیعت با یزید، دعوت کوفیان و خروج از مکه، تا تدارک نیرو و در نهایت شهادت سیدالشهدا-علیه السلام-حاکی از شکست ظاهری قیام ایشان است. اما در عمل او به یک پیروزی تاریخی دست یافت که یکی از ثمرات آن الگوگیری انقلاب اسلامی از آن است. ‏

‏‏     نهضت عاشورا، چهره ای درونی، اصیل و حقیقی نیز داشت. چهره ای که آنرا جاویدان نموده است، چهره ای که عنصر اساسی الهام گیری امام خمینی(ره) را تشکیل می دهد: که ارتباط با غیب، روح بلند عرفانی و بصیرت مقام آدمیان، الهام عرشی، فیض شهادت و…. است. ‏

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی  فرمودند: «انقلاب مال همه است، انقلاب یک شط جاری است… و همه می‌توانند انقلابی باشند… همه انقلابی باشند تا بتوانیم این راه ]دستیابی به اهداف انقلاب[ را با موفقیت پیش برویم.»

پایبندی به مبانی و ارزشهای اساسی اسلام و انقلاب،هدفگیری آرمانهای انقلاب و همت بلند برای رسیدن به آنها،پایبندی به استقلال کشور،حساسیت در برابر دشمن و نقشه دشمن و عدم تبعیت از آن،تقوای دینی و سیاسی از مهمترین موارد روحیه انقلابگری است که به توصیه مقام معظم رهبری اگر این روحیه را در جوانان ایجاد کنیم.کشوری همیشه پا برجا خواهیم داشت.

ضرورت هضم شدن در نظم جهانی نکته‌ای است که این‌روزها از جانب برخی غافلان و یا خائنان تکرار می‌شود، از آنجا که نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از آن‌که مبتنی بر فرم باشد بر عمق و هویت خود متکی است، هضم شدن در نظام جهانی عملاً این هویت را از بین می‌برد.
در پاسخ به همین مسأله است که مقام معظم رهبری در طول دو سال گذشته بارها و در مقاطع گوناگون با عبارات و مسائل مختلف بر این نکته تأکید کرده‌اند که انقلاب و حرکت انقلابی باید باقی بماند. با جست‌وجوی کوتاهی در سخنرانی‌های ایشان می‌توان عباراتی همچون «من انقلابی‌ام»، «مجلس خبرگان باید انقلابی بماند»، «در مقابل جریان غیرانقلابی داخل نظام باید ایستاد» و جملاتی از این قبیل را یافت که همگی آن‌ها بر استمرار حرکت‌های انقلابی و دوری از محافظه‌کاری تأکید دارد. ایشان در سخنرانی خودفرمودند:«علت اصلی مخالفت نظام سلطه با جمهوری اسلامی، ایستادگی ایران در مقابل نظام ظالمانه جهانی است. اگر این ایستادگی نباشد، هر اسم و شکلی داشته باشید، نظام سلطه با شما مخالفتی نخواهد داشت.»
 مخالفت با انقلاب و اصول انقلابی به‌صورت زیر پوستی‌است. ایشان می‌فرمایند: «گاه به‌صراحت با اصل انقلاب مخالفت می‌شود اما گاهی غیرمستقیم با مبانی و مبادی ‌اعتقادی انقلاب مخالفت می‌شود که باید در این‌زمینه حساس بود و تأکید مکرر بر ضرورت هوشیاری در مقابل استکبار و آمریکا به همین علت است.»‌
 رهبری درباره ضرورت عدم هضم شدن در نظم جهانی مورد نظر آمریکا می‌فرمایند: «اگر نظام اسلامی در قبال نظم منحط جهانی، هویت خودش را از دست داد، شکست خواهد خورد. این‌که می‌بینید من مسأله استکبار و آمریکا را تکرار می‌کنم، از روی عادت نیست؛ احساس خطر می‌کنم.»
واقعاً چه اتفاقی روی داده است که رهبری در جمع طلاب و اندیشمندان دینی کشور بر این نکته تأکید می‌کند که باید انقلابی ماند و از انقلاب دفاع کرد. آیا همان نشانه‌هایی که برخی تحلیلگران خارجی در حرکت زیرپوستی برخی‌ محافل به سمت حضور جدی‌تر ایران در نظم جهانی مشاهده می‌کنند، رهبری با دقت بیشتر مورد تجزیه و تحلیل قرار نداده‌اند. به طور حتم، نگرانی رهبری در این‌باره پیوند نزدیکی با اتفاقاتی که در طول یک سال گذشته در کشور روی‌ داده است، دارد و اتفاقاً دولت نیز به‌عنوان مجری وظیفه سنگینی را برعهده دارد. شاید گذشت زمان ابعاد بیشتری از آنچه رهبری از آن به‌عنوان شبکه نفوذ نام می‌برند، هویدا کند، اما آنچه مسلم است همان احساس خطر رهبری در قلب تمام دلسوزان نظام وجود دارد.
 امروز جوانان مذهبی و حزب‌اللهی با همه وجود در میدان هستند و هرگاه زمینه‌ای به‌وجود آید که دفاع از مرزها حتی در سرزمین همسایه هم لازم باشد، این جوانان تندرو در مسیر انقلاب هستند که در میدان حاضر می‌شوند و در صف اول قرار می‌گیرند و هرگز کسانی‌ را که نگاه اشرافی‌گرایانه و غرب‌پرستانه دارند، در این میادین مشاهده نتوان کرد. ضربه زدن به این قشر از جامعه، ضربه به حافظان انقلاب و استعدادهای واقعی کشور می‌باشد.
دوم آن‌که نخبگان سیاسی این موضوع را باید بدانند که با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری، قدرت تحلیل این جوانان در مورد مسائل گاهی اوقات از برخی بزرگترها نیز بهتر است. پس به‌جای موضع‌گیری تضادگونه در مقابل این قشر عظیم، باید خواسته‌ها و دغدغه‌های آنان از نو و با نگاه منطقی‌تری بررسی شود.

چهره انقلاب همان چهره نضت عاشوراست.پس در حفظ این روحیه باید کوشید.

منبع :خلاصه ای از مقاله انقلاب و عاشورا پیوندی ناگسستنی .نویسنده:س.س

 نظر دهید »

امام زمان به شهادت نمیرسند بلکه بعد از 70 تا 3000 سال وفات میکنند!

13 بهمن 1395 توسط سليمي بني


بسم الله الرحمن الرحیم

طبق رویات اهل بیت ، حضرت ، بعد از ظهور تا 8 ماه میجنگند با کفار و ظالمین و منافقین و … از بین رفتن شیطان در این مدت شیاطین جنی و انسی به دست حضرت نابود میشوند و حتی خود ابلیس را هم حضرت مهدی عج گردن میزنند و از بین می برند … کم کم حضرت جهان را مالک میشوند و حکومت حضرت آغاز میشود و … به به حکومت الهی اللهم رزقنا

تزکیه نفس اماره

نفس اماره هم اصلاح و تزکیه میشود طبق روایات همان طور که امام صادق ع فرموده مهدی ما عقول مردم را کامل میکند و نفوسشان را تزکیه میکند و در اصل چون شیطان از بین میرود دیگر چیزی نیست که نفس اماره را وسوسه کند تا نفس اماره هم ما را وسوسه کند در حالی که گفتم نفس اماره هم با تکمیل عقل و علم و معرفت ناب اهل بیت توسط ولی خدا تزکیه میشود مثل همین الانِ اصحاب امام زمان عج
وفات امام زمان عج

اون روایتی که میگوید امام زمان شهید میشود جعلی است و ضعیف السند و در منابع متاخر شیعه نیست بلکه در یک منبع سنی هاست و دشمنان اهل بیت برای اینکه بگویند در حکومت امام زمان عج هم ظلم و ظالم هست چنین حدیثی را جعل کرده انددر حالی که با توجه به 2 موضوع فوق که بنابر روایات صحیح است هیچ ظلمی باقی نمی ماند در نتیجه ظالمی هم نیست

در ضمن روایت صحیح السند داریم از اهل بیت و منابع معتبر شیعه که امام زمان عج بعد از سالیان زیادی حد اقل 70 سال تا 3000 سال طبق روایات (و با توجه به روایاتی که میگوید هر یک سال آن زمان برابر با 10 سال قبل از ظهور شماست و در روایات حداقل 7 سال و حد اکثر 309 سال به اندازه درنگ اصحاب کهف که وقتی 10 برابر شود میشود 70 سال تا بیش از 3000 سال)حکومت میکنند بعد امام حسین رجعت میکنند و … کار تدفین حضرت را برعهده میگیرند چون امام را امام باید غسل دهد و کفن کند و دفن کند طبق عقیده شیعه در روایات داریم امام حسین علیه السلام بعد از امام زمان عج حدود 40000 سال حکومت میکنند و بعد بقیه امامان معصوم تا قیامت …قدرت خدا جای تعجب ندارد به خصوص وقتی در مورد خیلی های دیگر این سنت الهی اتفاق افتاده است مثل حضرت نوح 2500 سال
التماس دعای فرج
والسلام علی من اتبع الهدی
منبع : اصحاب مهدی عج پایگاه معارف حقه ی اهل بیت

 نظر دهید »

اهميت محبت در روايات

13 بهمن 1395 توسط سليمي بني

 

قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام):مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَي لِلَّهِ فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ[كافي، ج2، ص124].

در این حدیث شریف امام صادق می فرماید : کسی که حب و بغضش به خاطر خداوند باشد و بخشش و بذل اش برای خداوند باشد , از کسانی است که ایمانش کامل است

بطور کلی باید گفت محبت یک رشته محکمی است که بین قلب انسان با شی یا کس دیگری ارتباط برقرار می کند منتها انسان مومن دقت در محبوبش داشته باشد زیرا انسان در دیدگاه دین ارزشی بس پر بهاء دارد لذا محبوبش هم باید در شأن خودش باشد ,
زیرا وقتی انسان به هر چیزی که دل بست و دل مشغولش شد ارزشش به هم آن اندازه خواهد بود , لذا امیر المومنین علیه السلام در حکمت 81 نهج البلاغه می فرماید :  قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ
یعنی : ارزش هر انسان به ان چیزی است که، آنرا ارزشمند میپندارد .

حال ممکن است محبوب یک انسانی ماشین دیگری خانه و … هر کس ارزش مقداری اش به اندازه محبوب خود خواهد بود همانگونه که در بحث ازدواج یکی از ملاکهای انتخاب همسر هم کفو بودن و همسطح بودن از جهات گوناگون است لذا هر ارزش هر شخصی هم به اندازه آن چیزی است که دغدغه فکری و همت اوست لذا اندازه و شخصیت یک نفر که همه هم و غمش به دست آوردن فلان خانه است ارزشش هم به همان اندازه است

ولی واقعا حیف نیست وقتی می شود محبوب انسان خداوند بی نهایت باشد ولی با این حال محبوبش امور پست و فرومایه باشد

 نظر دهید »

عدم تسلط شیطان بر انسان

06 بهمن 1395 توسط سليمي بني

 

       اولین مشکل شیطان  ،وقتی خدا فرمان سجده به آدم داد او احساس برتری طلبی کرد و سخنش این بود که من از آتش هستم وآدم از خاک. شیطان به خودش نگاه کرد وفرمان خدا را نادیده گرفت . یکی از مشکلات انسانها همین است که در مقابل فرمان خدا انسان خودش راببیند.

انسان در مقابل خدا دارایی خودش را ببیند ودارایی هایش برایش قدرت شود ودیگر نیاز نبیند دست گدایی به سمت حضرت حق دراز کند. 

       شیطان به ظاهر آدم نگاه کرد و خودش رابرتر دید چراکه انسان از خاک بود وخودش از آتش.مشکل شیطان ظاهربینی اوبود. ظاهربینی یکی از مشکلاتی است که به انسان آسیب میرساند .مثلا در نظام خانواده ظاهربینی ونظام مقایسه ای مشکل اکثر خانواده های ماست. خانم و یا آقایی که توانمندی های همسر خودش را با همسر دوست وفامیلش مقایسه میکند بعد ازمقایسه به آنجا میرسد که چرا اوفلان زندگی رادارد فلان منزل و وسیله ی آسایش رادارد ومن آن را ندارم . مشکل انسانها این است که ظواهر زندگی رانگاه میکنند ونه توانمندیها واستعدادهای خود و خانواده شان . ظاهر چشم انسان را پر میکند. مشکل شیطان هم درست همین بود ظاهر رادید که از خاک است وآتش ولذاطغیان کرد. در زمان حضرت موسی قارون یکی از ثروتمندانی بود که هر کس اورامیدید میخواست که آن جلال وبزرگی رامثل اوداشته باشد که قران خطاب به مردم دراین داستان میفرماید این شوکت وجلال ظاهری موجب نشود که شماچشم ببندید وازحقایق دور شوید.

درمقایسه ای که شیطان درمورد آدم باخودش کرد این بود که شیطان نگاه کاملی به انسان نکردو او را از همه ی ابعاد ندید و درمورد اونظر داد بعد ماهم باید مواظب باشیم نکند مقایسه ی به باطل داشته باشیم مثلا خودمان ظاهری مذهبی داریم ویک آدمی که این ظاهر راندارد خودمان رابهتر ازاوببینیم اما واقعا من همه ی ابعادوجودی اورادیدم که باخودم مقایسه میکنم وقضاوت میکنم.؟ !

نکته ی بعدی که درداستان شیطان مهم است که توجه به آن در آینده ما وحرکت به سمت خداتاثیر دارداین مطلب است که جلسه ی قبل هم عرض کردم فلسفه ی وجود ابلیس این بود که خود اوخواست بعد از  طردشدن به شیطنتش ادامه دهد .چراچنین میگویم؟ برای اینکه آدم هم از درگاه الهی طرد شداما بعدازطرد شدن ازخداوند درخواست کردکه اوراببخشد وخدابخشید اماشیطان خواست که به شیطنتش ادامه دهد وخداوند هم قبول کرد. ازاین داستان نتیجه گرفتیم که ما انسانها هم میتوانیم بعدازگناه کردن مثل شیطان عمل کنیم وبه شیطنتمان ادامه دهیم ویامثل حضرت آدم توبه کنیم ومجتبی خداوند(برگزیده خداوند) شویم. ما اگر به آیات قران مراجعه کنیم یکی از دلایل وجود شیطان این بود که آدم باوجود او پی به عیوب و زشتی های خود میبرد.

قران کریم میفرماید: وقتی شیطان آمد نقص ها وعیوب آشکار شد واز خود آدم شروع میکند داستان چه بود؟ وقتی آدم وحوا فریب شیطان راخوردند چه اتفاقی افتاد؟ قران میفرماید: ” فدلاهما بغرور فلماذاقاالشجره بدت لهما سوءءاتهما…”(22اعراف)

وقتی آنها فریب شیطان راخوردند ازدرختی که خداوند آنها را منع کرده بود خوردند درن تیجه زشتیهایشان نمایان شد.قران نمی فرماید زشت شدند ، بلکه میفرماید زشتی هایی که داشتند نمایان شد ، یعنی نواقصی که داشتند وبه آن توجهی نکرده بودند نمایان شد.پس معلوم میشود یکی ازفلسفه های وجود شیطان آشکار کردن نقاط ضعفی ایست که انسان دارد. تاقبل از اینکه شیطان مراوسوسه کند من آدم خوب وآرام ومثبت هستم ، اما همین که وسوسه کرد عیوب ونواقص ما آشکار میشود.شیطان برای وسوسه ی آدم ازنقاط ضعف اواستفاده میکند که از جمله ی این نقاط ضعف که ابلیس ازآن طریق وارد شد میل به جاودانگی بود که در آدم نمایان بود که قران میفرماید:” یاآدم هل ادلک علی شجره الخلد وملک لا یبلی”(120طه) ای آدم میخواهی تورابه شجره ی خلدی راهنمایی کنم؟ چکار کرد؟شیطان برای ادامه ی کار خودقسم خورد معلوم میشود یکی دیگر از نقاط ضعف آدم قسم خوردن است اگر کسی برای انسان قسم خورد ممکن است آدم بلغزد.

در جایی دیگر شیطان خودرا”ناصح ” معرفی کرده واین سومین نقطه ضعف انسان میتواند باشد “انی لکما لمن الناصحین”(21اعراف) معلوم میشود انسان باید دقت کند که آیا کسی که اورانصیحت میکند ناصح است یا …. مواردی که ذکر شدازنواقصی بود که باوجود شیطان برای انسان آشکار میشود. اما یکی دیگر ازفلسفه های وجود شیطان مشخص شدن خوب از بد است. تامحک تجربه به میان نیاید، خوب وبد از هم قابل تشخیص نیستند. ظاهراقرار است در همین دنیا خوب وبد ازهمدیگر شناخته شود لذاقران میفرماید:شیطان گفت:”قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین”(82-83ص) شیطان میگوید من بندگان مخلص تورانمیتوانم گمراه کنم ازاین گفتار معلوم میشود یکی از کارهای شیطان جداکردن صف انسانهای خوب از بد است. هرچند نویدی که خداوند داده ومن درآینده عرض میکنم این است که درست است که شیطان گفته من بندگان مخلص تورا اغوا نمیکنم اما خداوند یک استثنا هم قرار داده که درحوزه ی عبودیت عرض میکنم.که خداوند میفرماید نه تنها مخلصین بلکه بعضی از بندگان که به این مرتبه از عبودیت هم که برسند باز اغوا نمیشوند ، انشاالله عرض میکنم درچه مرحله ای تاثیر گذاری شیطان کمتر میشود.

    بنابراین یکی از چیزهایی که فلسفه ی وجودی شیطان درنظام هستی ایست جداسازی نیکان از بدان است. به نظر میرسد شیطان میتواند یک عامل بسیار موثر در رشدانسان باشد. چرا؟ اولا اینکه اگر انسان شیطان شناس باشد هرچیزی را که درمقابل انسان قرار داد آن چاه است. پس یکی از راههایی که در سلوک به سمت خداوند موثراست شناسایی چاههایی ایست که شیطان معرفی میکند.در طریق حرکت به سمت خدا هرجایی که انسان احساس کرد دارد راهنمایی میشود وآن ازطرف شیطان است آن مسیر رانمیرودوضد آنراعمل میکند این حرکت به سمت خداوند است.

      انسان به هرحال در اوایل سیر وسلوک وحرکتش ممکن است خطاکند مهم این است که بعد ازاین خطا چه میکندقران وقتی گزارش دادگفت:”وعلم آدم الاسماء کلها” خداوند به آدم آسماءراتعلیم دادو به ملائکه فرمود به آدم سجده کنید نتیجه ی این تعلیم مسجود ملائکه شدن بود بعد از آن گفتیم وقتی انسان هبوط کرد پشیمان شد واز خداوند خواست که اوراببخشد خداوند هم کلماتی رابه او القا کرد که به واسطه ی آن آدم توبه کرد و”مجتبی ” خداشدیعنی برگزیده شد .یعنی اگرانسان وقتی درحوزه ی تربیت است وفریب شیطان راخورد بتواند وارد حوزه ی توبه شود رشد میکند به نحوی شیطان میتواند انسان رابابعضی ازصفات خداوند آشنا کند با تواب بودن خدا وبابعضی ازمظاهر رحمت خداوند آشنا کندوبه نحوی باعث رشدوتعالی انسان شود. مولوی در دفتر دوم خود داستانی را بیان میکند که بین معاویه باشیطان ردوبدل میشود اشعار طولانی رابیان کرده است ، که در آخر این اشعار شیطان فلسفه ی وجود خودش را جداسازی خوب از بد میداند ومیگوید خداوند مرا سنگ محک قرار داد.

میزان سیطره ی شیطان ومحدوده فعالیتها وکارهای او

     اولا در قران آمده که شیطان هیچ سیطره ای بر انسان ندارد ، یعنی انسان درمقابل شیطان اختیارداردوبه اینگونه نیست که شیطان انسان رابه اجبارگمراه کند.سوره ی ابراهیم آیه ی22 این مطلب رابیان میکند میفرماید:

” وقال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعدالحق ووعدتکم فاخلفتکم وماکان لی علیکم من سلطان ”

وشیطان وقتی که کارازکارگذشت میگوید خداوندبه شماوعده ی حق داد ومن هم به شماوعده دادم وبه شما وعده ی خلاف دادم .

پس تا اینجا شیطان در گمراهی ما اجبار نکرده است وبر ما هیچ تسلطی نداشته است .پس چه کار میکند در ادامه میگوید”الا ان دعوتکم فاستجبتم لی ” من شما را دعوت کردم و وعده دادم وشما اجابت کردید (خوب میخواستید دعوت مرااجابت نکنید) در ادامه میگوید “فلا تلومونی ولوموا انفسکم ” مراسرزنش نکنید بلکه خودتان راسرزنش کنید ” ما انا بمصرخکم وماانتم بمصرخی ” من هیچ کاری برای شمانمیتوانم انجام دهم وشما هم هیچ کاری نمیتوانید بکنید.اینکه در آیه آمده “ان الله وعدکم وعدالحق ووعدتکم فاخلفتکم ” به چه معناست؟ وعده های حق خداچیست؟ همه ی آن چیزهایی که خداوند مطرح کرده وعده های خداوند میشود مثلا خداوند به ماوعده داده که فلان طریق زندگی کنید به سعادتمندی میرسید وشیطان درمقابل وعده ی دیگری میدهد یااینکه خداوند فرمود اگر از ذکر(یادخداوند) من غافل شویدزندگی برایتان تنگ میشود “ومن اعرض عن ذکری فانه معیشه ضنکا “(124طه)همان موقع شیطان وارد میشود ووسوسه میکند که چراباور میکنی !ببین خیلی از افراد هستند که اصلا به خدا ایمان ندارند ودررفاه زندگی میکنند! یا اینکه خداوند میفرماید جوان اگر ازدواج کند خداوند از فضل خود اوراغنی میکند ” وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم ان یکونوا فقراء یغنیکم الله من فضله ” (32نور)اما شیطان وارد میشود ووسوسه میکند که چطور ممکن است که تویی که نمیتوانی خودت را اداره کنی وروزی بدهی چطورمیتوانی زندگی متاهلی را اداره کنی ! کلمه ی “سلطان ” دراین آیه به معنای “قوه ی قاهره” است .شیطان میگوید من قوه ی قاهره نیستم که شمارابه دنبال خودم ببرم بلکه خودتان به سمت من می ایید .برای بعضی انسانها که بسیار ضعیف هستند شیطان دنبال آنها نمیرود ، آنها خودبه دنبال شیطان میروند.

        شیطان فقط کارش وسوسه کردن واشاره کردن است ما بایدمواظب باشیم که سمت اونرویم.شیطان نه میتواندبرقوای درونی مامسلط شودنه برقوای بیرونی .سوال:چطورمامیتوانیم از وسوسه های شیطان رهاشویم؟ اگرانسان بندگی خدارابکند پایان نفوذ شیطان است. درسوره ی حجرخداوند اززبان شیطان میگوید “قال رب بمااغویتنی لازینن لهم فی الارض ولاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین” من بندگانت راگمراه میکنم مگرمخلصین ازآنها. اماخداوند در ادامه میفرماید”قال هذاصراط علی مستقیم ان عبادی لیس علیهم سلطان الا من تبعک من الغاوین” دراین آیات خداوند میفرماید نه تنهامخلصین بلکه هر کسی که وارد حوزه ی عبودیت شد تونمیتوانی برآنهامسلط شوی.کسانی تو به آنها تسلط داری که “غاوین” هستندیعنی هدف راگم کرده اند.

            خداوند دراین آیات میفرماید نیازی نیست به مرتبه ی مخلصین برسی همینکه درحوزه عبودیت حرکت کنی تو ازتسلط شیطان بدورهستی.بله وقتی انسان ولایت شیطان رابه عهده گرفت دنباله رو شیطان میشود اگر ولایت اورانپذیرفت واردحوزه خداوند میشود.قران میفرماید از شرشیطان به خداپناه ببر”فاذا قرات القران فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم”(98نحل)چرابه خدا پناه ببریم ؟ خداوندمیفرماید:”انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا وعلی ربهم یتوکلون” (99نحل) درسوره ی حجر خداوندفرمود توبربندگان من تسلطی نداری دراین آیه ازسوره ی نحل میفرماید : شیطان بر کسانی که ایمان آوردند وبرخداتوکل کردند تسلط ندارد.پس منظور از عباد اهل ایمان وتوکل کنندگان برخداوند هستند.

     در آیه100نحل میفرماید:”انماسلطانه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون” تسلط شیطان برکسی ایست که اورا ولی خودقراردهد. باتوجه به بیان این آیات معنای استعاذه هم مشخص میشود که استعاذه بیان کلمات (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم )نیست بلکه معنای استعاذه ایمان وتوکل است .درسوره ی اعراف آیه27 میفرماید”اناجعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یومنون” شیطان برکسانی که به خداوندایمان ندارند ولایت دارد..

نهایت سخن این است که : اگر انسان میخواهد ازدامن شیطان رهاشودونجات پیداکند راهش ایمان به خداست وبندگی خداوند. اگر دراین مسیرحرکت کرد شیطان به هیچ وجه میتواندبراومسلط شود.

 

منبع:سخنرانی یکی از استادان مدعو در مدرسه حضرت نرجس سلام الله علیها

 نظر دهید »

کشف ​رابطه حضرت زهرا سلام الله علیها و امام زمان علیه السلام با شب قدر

25 دی 1395 توسط سليمي بني


شب قدر

یکی از مسائل پر رمز و راز در مجموعه ­ی علوم و معارف الهی، مسئله «شب قدر» است. نخست گفتنی است، شب قدر، ظرف نزول قرآن است: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَهِ الْقَدْر»[۱]. اما این چه نوع ظرفی است؟ بین عموم مردم مشهور است که «شب قدر» ظرف زمان است. طبق این بیان، شب قدر، به معنای پاره ای از زمان (شب) است که در آن، قرآن از عالم بالا به دنیا نازل گشته است و به دلیل اهمیت این نزول و مسائل جنبی و یا عوامل زمینه ساز آن ـ که از درک ما انسان ها فراتر است ـ خداوند می فرماید: «وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْر»[۲]؛ «چه چیزی تو را آگاه کرد که شب قدر چیست؟» «و لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیرْ مِّنْ أَلْفِ شهَر»[۳]؛ «شب قدر، از هزار ماه برتر است». عبادتی که در این شب انجام می شود، بهتر از هر عبادتی است که انسان آنها را در طول هزار ماه انجام می دهد و نیز: «تَنزَّلُ الْمَلَئکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن کلُ‏ِّ أَمْر»[۴]؛ «در این شب فرشتگان و روح به اذن پروردگار فرود می آیند و با خود مقدمات همه ی امور را فرود می آورند» و «سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْر»[۵]؛ «این شب [یکسره] تا طلوع فجر سلام و سلامتی است».

اما اگر «ظرفیت» مطرح در آیه را منحصر در ظرف زمان نکنیم و بگوییم ظرف زمان، پایین ترین مرحله ظرفیت است؛ آن گاه به این می رسیم که شب قدر، حقیقتی است که قرآن در آن نازل شده و با توجه به لیاقت و قابلیتش، حقیقت قرآن را از عالم بالا دریافت کرده و آن را در وجود خود، جای داده است و بدین ترتیب وجودش، ظرف قرآن شده است. البته مراد از ظرف و محل و امثال این تعابیر، مکان مادی نیست و نمی تواند باشد؛ زیرا حقیقت قرآن از سنخ امور مادی نیست تا ظرف و مکانی شبیه به ظروف و مکان های مادی داشته باشد؛ بلکه محل نزول قرآن و ظرف آن، باید از سنخ «معنی» و امور معنوی باشد تا بتوان، ظرفیت آن را نسبت به یک حقیقت معنوی پذیرفت و از آن توجیه معقولی ارائه کرد. در اینجا سه نکته باید روشن شود:

یکم. بدانیم که ظرف و مظروف مادی، هیچگاه با هم متحد نمی شوند. برای مثال آب که مظروف و کوزه ظرف است، تا ابد اگر این نسبت را حفظ کنند، نه کوزه آب می شود و نه آب کوزه و همین طور است در دیگر موارد از انواع ظرف ها و مظروف های مادی. اما در امور معنوی این گونه نیست؛ ظرف معنوی حقیقتی است که پذیرای امور معنوی و دریافت کننده ی حقایق ملکوتی است. این حقیقت، با آنچه می پذیرد و قبول می کند، وحدت یافته و یکی می شود. بنابراین حقیقتی که محل نزول قرآن است و حقایق آن را قبول کرده و ظرف قرآن شده است، با آن یکی می شود و قرآن ناطق می گردد.

دوم. بدانیم حقیقتی که بر اثر قبول قرآن، عین آن می شود، کسی جز انسان کامل ـ که مظهر جمیع اسمای حسنای حق و آینه ی تمام نمای خداوند است ـ نیست. در رأس همه ی افرادی که مصداق عنوان یاد شده هستند وجود نازنین حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) و پس از ایشان شایسته ترین و نزدیک ترین افراد به مقام ایشان، امام علی (علیه السّلام) و همینطور پس از ایشان فرزندانشان حسن بن علی (علیه السّلام) تا برسیم به زمان ما. لیله القدری که در این زمان، ظرف قرآن است و حقایق آن در او جاری می شود، حضرت حجه بن الحسن المهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) است. ما از این بزرگان و امامان بر حق، به قرآن ناطق تعبیر می کنیم؛ همانطور که مالک اشتر وقتی که دید مردم نادان، فریب عمرو عاص و معاویه را خورده و به کاغذ پاره­ های سر نیزه چشم دوخته ­اند؛ فرمود: شما قرآن ناطق (علی) را رها کرده و به این کاغذها چشم دوخته و دل خوش کرده ­اید! مراعات این کاغذها را می­ کنید؛ ولی اصل قرآن و حقیقت آن را ـ که در علی علیه ­السّلام تجسّم یافته ـ رها کرده و حرمت نمی ­نهید!

امام باقر (علیه­ السّلام) می­ فرمایند: «امام علی (علیه ­السّلام) در حضور امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) سوره­ ی قدر را تلاوت کرد. حضرت حسین (علیه­ السّلام) خطاب به پدر گفت: ای پدر! این سوره را با حلاوت مخصوصی تلاوت می­ فرمایید. حضرت فرمود: فرزندم! زمانی که سوره­ ی قدر نازل شد، جدت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کسی را پی من فرستاد؛ سپس این سوره را برای من تلاوت کرد و با دست بر کتف راست من زد و فرمود: ای برادر و وصی من! ای کسی که پس از من ولی این امتی! این سوره پس از من، از آن تو و پس از تو، از آن دو فرزندانت حسن و حسین است. از برای آن نوری است که در قلب تو و اوصیای تو تا مطلع فجر قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله) ساطع است»[۶].

بر اساس روایتی خداوند به رسولش (صلّی الله علیه و اله) فرمود: «سوره قدر را تلاوت کن که این سوره نسبت (شناسنامه) تو و نسبت به اهل بیت تو تا روز قیامت است».[۷]

اگر کسی بگوید: چرا امام صادق (علیه­السّلام) شب قدر را بر جده ­اش فاطمه (علیهاسلام) اطلاق کرده؛ در حالی که طبق بیان مزبور شب قدر بودن، به ایشان اختصاص ندارد؛ بلکه هر انسان کاملی می­تواند مصداق آن باشد؟

در جواب می­ گوییم: اولاً از دیدگاه منطقی، اثبات چیزی نفی غیر آن را نمی­کند؛ یعنی، اگر بگوییم «شب قدر، فاطمه است»، منافاتی با لیله ­القدر بودن دیگر مصادق ندارد. ثانیاً در میان افرادی که مصداق شب قدرند، برای فاطمه (علیها سلام) امتیازی است که برای هیچ کس آن ویژگی وجود ندارد و آن عبارت از این است که آن حضرت، علاوه بر آنکه خود مصداق لیله­ القدر است، پدر، همسر و یازده فرزندش همه مصادیق شب قدرند. از این رو حضرت فاطمه (علیها سلام) همانند شمع جمعی است که دیگران، دور او را گرفته ­اند و جا دارد که از ایشان به صورت برجسته و عنوان «شب قدر» یاد شود.

سوم. بدانیم چرا از انسان کامل به شب قدر تعبیر شده است؟ لفظ «لیله» به معنای شب است و خصوصیت شب خفا و ناپیدایی آن است. شب فانی و منفعل محض است و از خود چیزی ندارد. قدر هم به معنای عظمت، قدرت و فضیلت است و انسان کامل از آن رو که فانی در خداوند است، فانی در حقیقت است که عین عظمت و قدرت و فضیلت است. از آن جهت که خود است، هیچ است و از آن جهت که نمود آن حقیقت است، همه چیز است؛ پس از او به شب قدر تعبیر شده است. انسان کامل آینه ­ی تمام نمای جمال خداوند، خلیفه و وجه الله است. مظهر «بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیم»[۸] و «عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِیر»[۹] است. مصداق «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ رَمَى»[۱۰] است. انسان کامل حقیقتی است که بیعت با او بیعت با خداست: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ الله»[۱۱].

همچنین دوستی یا دشمنی با او، دوستی یا دشمنی با خدا است: «وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَض‏ الله»[۱۲]. از این حقیقت بزرگ، به شب قدر یاد می ­شود: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه­السّلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ «اللَّیْلَهُ» فَاطِمَهُ وَ «الْقَدْرُ» اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ الْقَدْر»[۱۳]؛ «امام صادق (علیه ­السّلام) می فرمایند: «لیله، فاطمه و قدر، الله است. هرکس به درستی فاطمه را شناخت، شب قدر را درک کرده است».

البته شب قدر را خدای او و خود «لیله القدر» می ­شناسد و بس؛ اما دیگران به مقدار استعداد و لیاقتشان می ­توانند با برخی از اوصاف و خصوصیات شب قدر ـ آن هم با هدایت و ارشاد خود او ـ آشنا شوند. در برخی از روایات آمده است: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) خطاب به امام علی (علیه­ السّلام) می­ فرمایند: «کسی خدا را نشناخت، جز من و تو و کسی مرا نشناخت، جز خدا و تو و تو را نیز کسی نشناخت، جز خدا و من».

بنابراین شناخت شب قدر ـ که همان انسان کامل است ـ با شناخت خداوند رابطه تنگاتنگی دارد و همان طور که نمی­ توان به حقیقت خداوند و کنه ذات او پی برد، نمی ­توان به حقیقت شب قدر و کنه او دست یافت.

می­ توان شب قدر را به دو نوع حقیقی و زمانی تقسیم کرد و گفت: لیله القدر حقیقی، وجود طیبه ی انسان کامل است که دعا و ظرف قرآن؛ بلکه قرآن ناطق است. از این رو در هر زمان برای آن، بیش از یک مصداق قابل تصور نیست. به عبارت دیگر امام زمان هر عصری، مصداق شب قدر آن دوران است و نظیر ندارد و دومی برایش متصور نیست. امام رضا (علیه­السّلام) می­فرمایند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ»[۱۴]؛ «امام یگانه ی دهر خویش است و کسی نمی ­تواند تا با او انباز گردد. امام کسی است که هیچ دانشمندی به پایه­ ی او نمی­رسد و احدی نمی ­تواند جایگزین وی شود. امام کسی است که مثل و نظیری برایش متصور نیست». این همان شب قدر حقیقی است.

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، روشن می­ شود که لیله القدر سه گونه است:

۱٫ شب قدر حقیقی که تعدّد بردار نیست و در هر عصر و زمانی فقط یک مصداق دارد.

۲٫ شب قدر زمانی واقعی که آن هم در هر سال یک زمان خاص است و قابل تعدد و توسعه نیست.

۳٫ شب قدر زمانی و اعتباری که با توجه به اختلاف آفاق، قابل توسعه و حتی تعدد است.

باید دانست که درک شب قدر در هر مرتبه ­ای، تلاش متناسب با خود را می­ طلبد. اگر لیله القدر را همان امام زمان و حجت خدا معنا کنیم، درک آن در کنار پیروی از خدا و پیامبرش میسور است. انسان مؤمن با جهاد و تلاش، می­تواند در افق شب قدر حقیقی قرار گیرد؛ چنان که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در حق سلمان فارسی فرمود: « السلمان منّا أهل البیت‏»[۱۵]. قرآن کریم هم می­ فرماید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَدِیَنهَّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین»[۱۶]؛ «وکسانی که در راه ما کوشیده­ اند، به یقین راه ­های خود را بر آنان می ­نمایانیم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است».

اگر شب قدر را زمانی واقعی معنا کنیم ـ که تعدد بردار و قابل توسعه نباشد ـ در این صورت درک آن، در کنار پاسداری از شب­ های رمضان میسور است؛ به طوری که با احیای شب­ های متعدد، اطمینان به درک شب قدر حاصل می­ آید و اگر در کنار آن معانی، شب قدر زمانی اعتباری را هم قابل قبول دانستیم. در آن صورت، ما به وظیفه خود در پاسداری از شب قدر احتمالی عمل می کنیم، و با امید به رحمت گسترده خداوند متعال؛ انتظار می ­رود پروردگار مهربان از سر لطف و محبت تمامی آن برکات شب قدر حقیقی و واقعی را ـ که برای احیاگرانش که بانیت درک آن سر بندگی فرود آورده ­اند ـ نازل می­فرماید؛ نصیب ما نیز بگرداند.[۱۷]

[۱]. قدر، آیه۱٫

[۲]. قدر، آیه۲٫

[۳].قدر، آیه۳٫

[۴]. قدر، آیه۴٫

[۵]. قدر، آیه۵٫

[۶]. تفسیر برهان، ج۴، ص۴۸۷٫

[۷]. علل­ الشرایع، ج۲، ص۳۱۶٫

[۸]. بقره، آیه۲۹٫

[۹]. همان، آیه۲۰٫

[۱۰]. انفال، آیه۱۷٫

[۱۱]. فتح، آیه۱۰٫

[۱۲]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه­ ی کبیره.

[۱۳]. بحارالأنوار، ج۴۳، ص۶۵٫

[۱۴]. اصول کافی، کتاب حجت، ج۱، ص۲۰۱٫

[۱۵]. بحار، ج۱۰۸، ص۲۸۵٫

[۱۶]. عنکبوت، آیه۶۹٫

[۱۷]. پرسش ­ها و پاسخ­ های دانشجویی، ج۹، ص۷۳٫ (برای نوشتن این مطلب از نوشته جناب حجه الاسلام و المسلمین حسین رمضانی استفاده شده است.)

 نظر دهید »

همانا در جهنم شهری است که به آن حصینه (دژ مستحکم) می گویند. آیا از من نمی پرسید که در آن شهر چیست؟

22 دی 1395 توسط سليمي بني

 

خداوند بزرگ در قرآن کریم، خود را باوفاترین می شمارد و می فرماید:

«وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ؛ چه کسی به پیمانش پای بندتر از خداست». (توبه: 111)

خداوند منان، کمترین احتمال پیمان شکنی را نسبت به خود قاطعانه مردود می شمارد:

«فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ؛ خداوند هرگز پیمان شکنی نمی کند».(بقره: 80)

آن گاه بندگان مؤمن خود را نیز به وفاداری و پای بندی به تعهداتشان فرا می خواند و از نقض عهد و بی وفایی بازمی دارد. خداوند در آیه ای با بیان نشانه های خردمندان حق جو بیش از هر چیز، وفای به عهد و پیمان را گوشزد می کند: «الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ؛ آنها کسانی هستند که به عهد الهی وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند». (رعد: 20)

خداوند حکیم، در آیه دیگری، وفاداری به هر پیمانی را از مؤمنان می خواهد و می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! به پیمان ها وفا کنید». (مائده: 1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز وفای به عهد را از شرایط اساسی ایمان می داند و حضرت امیر علیه السلام نیز در فرمان خود به مالک اشتر، به اهمیت این مسئله در اسلام و جاهلیت اشاره می کند و آن را مهم ترین و عمومی ترین قانون اجتماع می شمارد:

اگر با دشمنی پیمانی بستی تا او را در پوشش پناه خویش بگیری، به پیمان خویش وفادار بمان و ذمه ات را با امانت کامل پاس دار و جان خود را سپر عهد و پیمان خویش قرار ده که در میان واجبات الهی، هیچ موضوعی همانند وفای به عهد در میان مردم جهان، با تمام اختلافاتی که با هم دارند، مورد اتفاق عمومی نیست. تا آنجا که مشرکان نیز پیش از مسلمانان در روابط خود بدان پای بند بودند؛ زیرا از پی آمدهای پیمان شکنی خاطرات تلخی داشتند.
پیام متن:

1. خداوند از باوفاترین پیمان بندان است و هرگز پیمان شکنی نمی کند؛

2. وفای به عهد از شروط ایمان است؛

3. وفای به عهد، مورد اتفاق مسلمانان و حتی کافران بوده است.
ضرورت وفای به عهد و پیمان

احترام به پیمان و لزوم عمل به آن ریشه فطری دارد. هر انسانی لزوم عمل به پیمان را در نخستین مدرسه تربیت، یعنی فطرت و سرشت انسانی می آموزد و از آن الهام می گیرد. کودکان در آغاز زندگی، با سرشت پاک خود، عمل به پیمان را لازم می دانند. پیمان شکنی را نکوهش می کنند و از پیمان های توخالی برخی پدران و مادران ناراحت می شوند. در عین حال، کودکان با این احساس، رشد می کنند.

به خاطر فطری بودن این اصل در جامعه انسانی، نقض عهد و پیمان شکنی از رذایل اخلاقی شمرده می شود و ضربات شکننده و جبران ناپذیری بر شخصیت و انسانیت فرد، وارد می سازد و در صحنه های سیاسی، هیچ چیز رسواتر از پیمان شکنی نیست. تنها ملتی عزیز است که به تعهدات خود عمل کنند و آنها را محترم بشمارند.

قرآن مجید، دستور می دهد تا به عهد و پیمان خود پیوسته وفادار باشیم و بدانیم که در برابر خدا مسئولیم. همو می فرماید:

وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. (انعام: 152)

به عهد الهی وفا کنید. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده است تا متذکر شوید.

و نیز می فرماید:

وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً. (اسراء: 34)

به پیمان های خود وفادار باشید زیرا از پیمان ها سؤال خواهد شد.

و در آیه دیگری هم آمده است:

«وَ الَّذینَ هُمْ ِلأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ آنان (مؤمنین) به امانت و عهد و پیمان خود وفادارند». (مؤمنون: 8)

این سه آیه جایگاه پیمان را در قرآن روشن می سازد و اهمیت ویژه آن را بیان می کند.

نادیده گرفتن پیمان ها، جز خودخواهی و بی اعتنایی به حقوق دیگران و سبک شمردن شخصیت آنها علتی ندارد و افراد خودخواه و پیمان شکن از دید پیامبر اکرم نکوهش شده اند. چنان که ایشان فرموده است: «لا دینَ، لِمَن لا عهدَ له؛ آن کس که به پیمان خود وفادار نیست، مسلمان نیست».
پیام متن:

1. وفای به عهد و پیمان، ریشه در فطرت آدمی دارد؛

2. انسان در برابر عهد و پیمان مسئولیت دارد و پیمان مداری از ویژگی های مؤمنان است.
رعایت پیمان ها حتی در برابر دشمنان

وفای به عهد، تنها در محدوده روابط داخلی مسلمانان خلاصه نمی شود، بلکه مسلمانان موظفند در برابر بیگانگان، کافران و دشمنان نیز به تعهدات خود پای بند باشند. قرآن مجید، بزرگ ترین دشمن اسلام را یهود و مشرکان می داند. آنجا که می فرماید:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا. (مائده: 82)

یهود و مشرکان را لجوج ترین دشمن نسبت به افراد باایمان می یابی.

همین قرآن، هر زمان که پای پیمان به میان می آید، دستور می دهد که مسلمانان پیمان های خود را حتی با این گروه ها حفظ کنند و چیزی از آن کم نکنند. در آیه ای می فرماید:

إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ.

مگر با آنان که در نزدیکی مسجد الحرام پیمان بستید تا آنان به پیمان خود وفادارند، شما نیز وفادار باشید. همانا خداوند پرهیزکاران را دوست می دارد. (توبه: 7)

با توجه به نکوهشی که قرآن درباره پیمان شکنان می کند، می توان از نظر اسلام در این باره به خوبی باخبر شد. برای مثال، در این آیه آمده است:

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ. (توبه: 12)

اگر آنان پیمان های خود را شکستند و در آیین شما طعن زدند، سران کفر را بکشید. برای آنان پیمانی نیست. شاید آنان بپرهیزند.

در آیه دیگر با شدت هرچه تمام تر دستور می دهد که با پیمان شکنان نبرد کنید؛ چنان که می فرماید:

«أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ؛ چرا با گروه پیمان شکن نبرد نمی کنید». (توبه: 13)

در اهمیت حفظ پیمان، همین بس که اگر در میدان نبرد، فردی از دشمن بخواهد از منطق اسلام آگاه شود، آن گاه درباره گرایش به اسلام تصمیم بگیرد، به حکم قرآن، باید به او امان داد و پیمان بست تا سخن خدا و منطق قرآن را به خوبی بشنود. هرگاه بخواهد به اردوگاه خود بازگردد، باید او را با کمال احترام به آنجا بازگرداند و این حقیقت در این آیه به خوبی منعکس شده است:

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ. (توبه: 6)

هرگاه مشرکی امان بخواهد تا سخن خدا را بشنود، به او امان بده تا کلام الهی را گوش کند، آن گاه او را به جایگاه خود باز گردان.
پیام متن:

1. پای بندی به عهد و پیمان حتی در برابر مشرکان؛

2. نکوهش شدید پیمان شکنان در آیات قرآن.
عمل به وعده های اخلاقی

گروهی از مردم به پیمان های رسمی اهمیت ویژه ای می دهند، ولی به وعده های اخلاقی خود چندان احترامی نمی گذارند. وعده کردن و عمل نکردن نزد آنان جرم و گناهی شمرده نمی شود، در صورتی که بی اعتنایی به چنین وعده های دوستانه ای، هر چند جرم به شمار نیاید، از نظر اصول اخلاقی اسلام بسیار نکوهیده است. این رفتار نوعی کم شخصیتی و بی اعتنایی به دیگران به شمار می آید. پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

مَنْ کان یُؤمِنُ باللّه ِ والیومِ الآخِرِ فَلَیْفِ اِذا وَعَد.

آن کس که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، باید به وعده های خود وفادار باشد.

در برخی روایت ها، عمل به وعده های اخلاقی به صورت یک امر واجب مطرح شده است. این نشان دهنده اهمیت عمل به چنین وعده هایی است. تا آنجاکه برخی پیشوایان معصوم می فرمایند:

«یَجِبُ عَلی الْمُؤْمِنِ الوفاءُ بالمَواعیدِ؛ بر فرد باایمان لازم است به پیمان خود عمل کند».

متأسفانه پیمان شکنی و خلف وعده، امروزه در زندگی بسیاری از مردم به ویژه صنعت کاران به وفور دیده می شود. البته گروهی هم به خاطر خودشیرینی چیزی را متعهد می شوند که توانایی اجرای آن را ندارند. این گروه، غافلند که وعده های خارج از توانایی، از شخصیت انسان می کاهد و او را یک فرد غیراصولی و بی مبنا معرفی می کند.
پیام متن:

1. لزوم عمل به وعده های اخلاقی؛

2. وعده دادن به قدر توانایی.
اسوه های وفاداری

برجسته ترین و زیباترین نمودهای وفاداری را می توان در میان پیامبران و رهبران الهی یافت. این بزرگ مردان، هم خود بر وفاداری به عهد و پیمان پای می فشردند و هم پیروان خود را به سوی این فضیلت بزرگ فرامی خواندند. قرآن کریم یکی از این الگوها را چنین یادآور می شود:

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ. (مریم: 54)

در این کتاب، اسماعیل را یاد کن، همانا که او در وعده اش راست گو و باوفا بود.

در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: حضرت اسماعیل با شخصی قرار گذاشت، ولی او در وعده گاه حاضر نشد. آن حضرت، مدت زیادی در آنجا به انتظار نشست. به گونه ای که غیبت طولانی ایشان، سبب نگرانی پیروانش گردید. سرانجام فردی که بر حسب اتفاق از آنجا می گذشت، حضرت را دید و گفت: ای پیامبر خدا! ما بر اثر تأخیر شما نگران شده ایم. حضرت فرمود: من با فلان کس در اینجا وعده دیدار دارم، ولی او نیامده است و تا او نیاید من از اینجا نمی روم. آن مرد جریان را به مردم خبر داد و آنها به سراغ شخص مورد نظر رفتند و او را نزد آن حضرت آوردند. مرد با شرمساری گفت: ای پیامبر خدا! من قرار دیدار با شما را فراموش کردم. ایشان فرمود: اگر نیامده بودی، من همچنان در اینجا می ماندم.

در مورد پیامبر گرامی اسلام هم آمده است که ایشان روزی کنار سنگی با شخصی وعده دیدار داشتند.

آفتاب بالا آمد. هوا گرم شد، ولی او نیامد. یاران آن حضرت به ایشان گفتند: خوب است از آفتاب به سایه بیایید. حضرت فرمود: من با او در اینجا وعده دیدار دارم و تا او نیاید، از اینجا حرکت نخواهم کرد.

درباره امام سجاد علیه السلام نیز آمده است که ایشان از یکی از یاران خویش ده هزار درهم قرض خواست. وقتی که شخص در برابر این مبلغ از حضرت تقاضای رهن کرد، امام نخی از عبای خود کشید و به او داد و فرمود: این وثیقه من است تا موقع ادای دین نزد تو باشد. پس از مدتی، امام پول شخص را آماده کرده و فرمود: پولت حاضر است. وثیقه مرا بیاور. آن شخص که قصد برگرداندن نخ را نداشت، گفت: من نخ عبا را گم کرده ام. حضرت فرمود: در این صورت طلب خود را نخواهی گرفت؛ زیرا تعهد با شخصی مثل مرا نباید ناچیز انگاشت. به ناچار مرد نخ عبا را به امام برگرداند و بدهی خود را گرفت.

در حقیقت، امام با این عمل به دیگران آموخت که یک نخ ممکن است به تنهایی ارزشی نداشته باشد، ولی وقتی نشانه التزام به یک پیمان باشد، آن قدر ارزشمند است که می تواند وثیقه و پشتوانه مبالغ سنگین نیز قرار بگیرد.
پیام متن:

وفاداری به پیمان در سیره انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام .
نمونه ای دیگر از وفای به عهد

تاریخ از شخصیت های برجسته ای یاد می کند که عمل به پیمان را تا پای جان محترم می شمردند. در تاریخ زندگی سیاه حجاج می خوانیم وی به قتل گروهی فرمان داد. وقتی نوبت به قتل آخرین فرد رسید، صدای مؤذن برخاست. وی آن فرد را به یکی از مأموران خود سپرد که شب مراقب او باشد و او را صبح به دارالاماره بیاورد تا مجازاتش کند. وقتی هر دو نفر از مقرّ حکومت حجاج خارج شدند، آن فرد به مأمور حجاج رو کرد و گفت: من بی جهت گرفتار شده ام و به رحمت خداوند امیدوارم. تمنای من این است که به من نیکی کنی و اجازه دهی من امشب را به خانه خود برگردم و با همسر و فرزندانم وداع کنم و وصایای خود را بگویم، حقوق مردم را ادا کنم و فردا اول وقت پیش تو بیایم. مأمور حجاج از این درخواست در شگفت ماند و گفت: هرگز دیده ای مرغ از قفس بپرد و بار دیگر به قفس بازگردد. من چگونه تو را آزاد کنم، در حالی که امیدی به بازگشت تو ندارم. آن فرد گفت: عهد می کنم که فردا در اول وقت باز گردم و خدا را بر این عهد گواه می گیرم.

مأمور حجاج، لحظه ای منقلب شد و او را آزاد کرد. وقتی از دیدگاه غایب شد، سخت پشیمان شد و خود را در معرض خشم حجاج دید. آن شب تا صبح نخوابید. صبحگاه، آن مرد به پیمان خود عمل کرد و در خانه مأمور حجاج را زد. تا چشم مأمور به وی افتاد، گفت: چرا آمدی؟ گفت هر کس عهد کند و خداوند را به آن گواه بگیرد باید به آن وفادار باشد و از سوی دیگر به رحمت پروردگار جهان اطمینان کامل دارم.

مأمور او را به دارالاماره برد و سرگذشت خود را با حجاج در میان نهاد و از وفای او به پیمان خود سخت تعجب کرد. حجاج او را به مأمور بخشید و او نیز مرد را با کمال مهربانی آزاد کرد. هنگام آزاد شدن، از مأمور حجاج سپاس گزاری نکرد، ولی فردای آن روز بازگشت و مراتب حق شناسی را به جا آورد و علت تأخیر در عذرخواهی را چنین بیان کرد: «نجات دهنده واقعی من خدا بود و تو وسیله این کار. اگر اول از تو تشکر می کردم، تو را شریک نعمت خدا قرار داده بودم. لازم دانستم نخست از خدا تشکر کنم، آن گاه از تو قدردانی نمایم».

چنین انسان هایی تربیت یافتگان مکتب قرآنند و همواره این آیه ها را با گوش جانشان می شنوند که می فرماید: «الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ؛ آنها که به عهد الهی وفا می کنند وپیمان را نمی شکنند.» (رعد:20) «وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلیلاً؛ و هرگز پیمان الهی را به بهای کم مبادله نکنید». (نحل:95)
پیام متن:

1. وفاداری به پیمان وسیله ای برای نزول رحمت الهی؛

2. وفای به عهد و پیمان حتی در حساس ترین شرایط زندگی.
پیمان شکنی و پی آمدهای منفی آن

به همان اندازه که درباره وفاداری به عهد و پیمان تأکید شده، از پیمان شکنی و بی وفایی نکوهش شده است. قرآن کریم، بیشترین زیان ناشی از پیمان شکنی را متوجه شخص پیمان شکن می داند و می فرماید: «فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ؛ هر کس پیمان شکنی کند، در حقیقت به زیان خویش پیمان شکنی کرده است». (فتح: 10)

سلب اعتماد عمومی، آسیب دیگر پیمان شکنی است. احساس اعتماد متقابل، پشتوانه محکمی برای فعالیت های اجتماعی است. اگر وفای به عهد، از جامعه انسانی رخت بربندد و پیمان ها یکی پس از دیگری شکسته شود، سرمایه بزرگ اعتماد عمومی به غارت خواهد رفت و جامعه به ظاهر متشکل، به اجزایی پراکنده تبدیل می شود. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «لا تَعْتَمِدْ عَلی مَوَدَّةِ مَنْ لا یُوفی بِعَهده؛ بر دوستی کسی که به عهد و پیمان خود وفا نمی کند، اعتماد مکن».
پیر پیمانه کشِ من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

حافظ

شخص پیمان شکن، افزون بر اینکه اعتبار و ارزش دنیوی خود را از دست می دهد، در آخرت نیز با گرفتاری بزرگی روبه رو خواهد شد. سرنوشتی که امام علی علیه السلام آن را چنین ترسیم می کند:

إنَّ فِی النَّارِ لَمَدینَةٌ یُقالُ لَهَا الْحَصینَةُ أفَلا تَسْئلُونی ما فیها؟ فَقیلَ لَهُ ما فیها یا امیرالمؤمنینَ؟ قالَ فیها أَیْدیِ النّاکِثینَ.

همانا در جهنم شهری است که به آن حصینه (دژ مستحکم) می گویند. آیا از من نمی پرسید که در آن شهر چیست؟ سؤال شد: ای امیرمؤمنان در آن شهر چیست؟ فرمود: دست های پیمان شکنان!

شاید اشاره به دست در این روایت، به این خاطر باشد که اغلب پیمان ها با دست دادن طرفین انجام می شده است.
پیام متن:

ضرر و زیان پیمان شکنی به خود شخص باز می گردد و در دنیا دچار بی اعتمادی و در آخرت با عذاب الهی روبه رو می شود

مـــن بــار سنگيــنم، مـرا بگذار و بگـذر

نيكم، بــدم، اينم، مرا بگذار و بگذر

دانـم ز مسـكينـان بتابـي چـهـره از نـاز

انــگار مسكينم، مــرا بگذار و بگذر

بر مرگ خود سوزي عجب مي‌گريي اي شمع

منشين بــه بالينم، مرا بگذار و بگذر

دردم نمي‌دانـد كــسـي، بگـذار تـــا مـرگ

كوشد به تسكينم، مــرا بگذار و بگذر

در ديـده رويــاي عــدم سنگيـن نـشـسـته

در خواب شيرينم، مرا بگذار و بگذر

آیینه دل تیره از نگار غمهاست

بیرنگ و رنگینم ،مرا بگذار و بگذر

بگذار زنجیرم کشد دژخیم ایام

در خور نفرینم ،مرا بگذار و بگذر

بـگذار جـز كابــوس نــاكـامـي نبينــد

چشم جهان‌بينم، مــرا بگذار و بگذر

بگذار تا در ماتم ویرانی خویش

چون جغد بنشینم مرا بگذار و بگذر

شهر اشوب

منبع سایت نگار

 نظر دهید »

جلوه ‏اى ناچيز از مهر و رحمت حضرت رب

15 دی 1395 توسط سليمي بني

 

در روايت است جوانى در آستانه مرگ قرار گرفت، در حالى كه زبانش از گفتن «لااله‏ الا الله» بسته شد، اطرافيانش نزد پيامبر آمدند و حضرت را از مشكلى كه براى جوان پيش آمده بود خبر دادند، آن پيشواى رحمت كنار جوان آمد و شهادت به توحيد را به او تلقين كرد، او دچار اضطراب مى‏ شد، و از گفتن باز مى‏ ماند!

حضرت پرسيد آيا نماز نخوانده، روزه نگرفته، زكات نپرداخته؟ گفتند: همه اين امور را انجام داده است، فرمود آيا عاق پدر و مادر است؟ پاسخ دادند آرى! حضرت فرمود مادرش را بياوريد. مادرش كه پيره زالى كور چشم بود آمد، حضرت فرمود: آيا از او گذشت نمى‏كنى؟ گفت: نه زيرا به من در حدى لطمه وارد نموده كه چشمم از دست رفته!! حضرت فرمود: هيزم و آتش بياوريد، پيرزن گفت آتش براى چه مى‏خواهى؟ حضرت فرمود: مى‏خواهم او را در برابر تو به كيفر كارى با تو كرده بسوزانم!

پيرزن دو بار گفت: از او گذشتم، از او گذشتم، آيا من او را نه ماه در رحمم براى سوختن به آتش حمل كردم، آيا او را دو سال براى سوزانده شدن به آتش شير دادم، يا رسول الله پس مهر مادرى كجاست؟

مادر با مهر اندكى كه در دل نسبت به فرزند داشت، مهرى كه جلوه ‏اى ناچيز از مهر و رحمت حضرت رب است از جوانش گذشت و به همين سبب زبان فرزندش در آستانه ورود به جهان آخرت به گفتن «لااله‏ الاالله» باز شد، مهر و رحمت بى‏ نهايت حق كه چشمه نامحدود همه مهرهاست كجا اجازه مى‏ دهد مؤمنى كه شصت سال يا هفتاد سال يا كمتر يا بيشتر خدا را بندگى كرده، و اگر مرتكب گناهى شده به آغوش توبه درآمده به آتش قيامت بسوزد و از پاداش اعمالش محروم شود؟!! در اين زمينه بيش از پيش به عمق گفتار حضرت رضا (علیه السلام) در ضمن دعايش به پيشگاه حق پى‏ مى‏ بريم:

«رحمن الدنيا و الآخرة و رحيمهما:

در اينجا مناسب است توجه همگان و به ويژه اهل خدا را به اين نكته ظريف جلب كنم كه چون بر اساس آيات قرآن مهر و رحمت حق بى‏نهايت و نسبت به كل شيئى فراگير و نيز بر خشمش كه در حقيقت عذاب اوست سبقت و پيشى دارد، بايد به هنگام دعا از حضرتش مناسب با رحمتش از او درخواست حاجت كنند و در اين زمينه به آيات و دعاهائى كه از اهل بيت رسيده و در آنها به همه تعليم داده‏اند كه از خدا چه بخواهيد توجه و دقت كنند، زيرا از رحمت بى‏نهايت، اندك خواستن اسائه ادب به حضرت رحمن و رحيم است، و با ادب دعا تناسب ندارد.

براى نمونه به برخى عناوين خواسته‏ هائى كه از پيشگاه رحمن و رحيم به وسيله عارفان عاشقش درخواست شده اشاره مى‏كنم.

پروردگارا ما را در زمره صالحان و شايستگان درآور،

پروردگارا از عالم بالا براى ما سفره‏اى پر از نعمت نازل كن، 

پروردگارا به ما خير و خوبى دنيا و آخرت عنايت كن،

پروردگارا بر ما صبر و استقامت فرو ريز و قدم‏هايمان را در صراط مستقيمت و جهاد در راهت ثابت و استوار بدار، و بر كافران پيروز كن،

پروردگارا قلوب ما را پس از اين كه هدايتمان نمودى از انحراف و ضلالت، و ميل به سوى باطل حفظ فرما،

پروردگارا گناهان ما را بيامرز، و زشتى‏هاى ما را بپوشان، و جان ما را در حالى كه همراه با نيكان باشيم بگير. اعضا و جوارحم را براى به كار گرفتن در خدمتت نيروبخش، و دلم را براى عزيمت به سوى حضرتت قوى و محكم گردان، و كوشش در به دست آوردن خشيت از عظمتت را به من عطا فرما، و دوام در پيوستن به خدمتت را به من عنايت نما، تا با جسم و جان در ميدان‏هاى پيشتازان به سويت به حركت آيم، و در گروه شتابندگان به سويت بشتابم. و به سوى بارگاه قربت در زمره مشتاقان غرق شوق گردم، و همانند نزديك شدن مخلصان به تو نزديك شوم، چون ترس يقين كنندگان از تو بيم ورزم، و در جوار رحمتت با مؤمنان گردآيم.

انوار معرفتت را براى ما كامل كن، و شيرينى عفو و گذشتت و لذت آمرزشت را به ما بچشان، و قلوب ما را روز لقاءت به وسيله تماشاى جلال و جمالت با ديده باطن شاد فرما، و عشق دنيا را چنانكه از دل شايستگان برگزيده‏ات و نيكان ويژه حرميت بيرون بردى از دل ما بيرون بر، به مهربانيت اى مهربان‏ترين مهربانان.

خدايا دورى گزيدن از خانه غرور را كه خانه دنياست روزى من كن و دل دادن به خانه جاودان را رزق من قرار ده، و پيش از فرا رسيدن مرگ استعداد براى آن را نصيب من فرما.خدا فروتنى فروتنان واقعى را از تو درخواست دارم، و نيز اخلاص اهل يقين، و همراهى با نيكان، و شايستگى درك حقايق ايمانى، و بهره از هر نيكى و خوبى و سلامت از هر گناه، و مستوجب شدن به رحمتت و موجبات آمرزشت و رسيدن به بهشت و نجات از آتش را از تو خواهانم. 

خدايا عقل كامل و مغز وزين و دل پاك و عمل بسيار و ادب شايان به من عنايت فرما

سخنرانی شیخ حسین انصاریان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 96
  • 97
  • 98
  • ...
  • 99
  • ...
  • 100
  • 101
  • 102
  • ...
  • 103
  • ...
  • 104
  • 105
  • 106
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

photo_2017-03-09_10-05-05.jpg

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس