عدم تسلط شیطان بر انسان
اولین مشکل شیطان ،وقتی خدا فرمان سجده به آدم داد او احساس برتری طلبی کرد و سخنش این بود که من از آتش هستم وآدم از خاک. شیطان به خودش نگاه کرد وفرمان خدا را نادیده گرفت . یکی از مشکلات انسانها همین است که در مقابل فرمان خدا انسان خودش راببیند.
انسان در مقابل خدا دارایی خودش را ببیند ودارایی هایش برایش قدرت شود ودیگر نیاز نبیند دست گدایی به سمت حضرت حق دراز کند.
شیطان به ظاهر آدم نگاه کرد و خودش رابرتر دید چراکه انسان از خاک بود وخودش از آتش.مشکل شیطان ظاهربینی اوبود. ظاهربینی یکی از مشکلاتی است که به انسان آسیب میرساند .مثلا در نظام خانواده ظاهربینی ونظام مقایسه ای مشکل اکثر خانواده های ماست. خانم و یا آقایی که توانمندی های همسر خودش را با همسر دوست وفامیلش مقایسه میکند بعد ازمقایسه به آنجا میرسد که چرا اوفلان زندگی رادارد فلان منزل و وسیله ی آسایش رادارد ومن آن را ندارم . مشکل انسانها این است که ظواهر زندگی رانگاه میکنند ونه توانمندیها واستعدادهای خود و خانواده شان . ظاهر چشم انسان را پر میکند. مشکل شیطان هم درست همین بود ظاهر رادید که از خاک است وآتش ولذاطغیان کرد. در زمان حضرت موسی قارون یکی از ثروتمندانی بود که هر کس اورامیدید میخواست که آن جلال وبزرگی رامثل اوداشته باشد که قران خطاب به مردم دراین داستان میفرماید این شوکت وجلال ظاهری موجب نشود که شماچشم ببندید وازحقایق دور شوید.
درمقایسه ای که شیطان درمورد آدم باخودش کرد این بود که شیطان نگاه کاملی به انسان نکردو او را از همه ی ابعاد ندید و درمورد اونظر داد بعد ماهم باید مواظب باشیم نکند مقایسه ی به باطل داشته باشیم مثلا خودمان ظاهری مذهبی داریم ویک آدمی که این ظاهر راندارد خودمان رابهتر ازاوببینیم اما واقعا من همه ی ابعادوجودی اورادیدم که باخودم مقایسه میکنم وقضاوت میکنم.؟ !
نکته ی بعدی که درداستان شیطان مهم است که توجه به آن در آینده ما وحرکت به سمت خداتاثیر دارداین مطلب است که جلسه ی قبل هم عرض کردم فلسفه ی وجود ابلیس این بود که خود اوخواست بعد از طردشدن به شیطنتش ادامه دهد .چراچنین میگویم؟ برای اینکه آدم هم از درگاه الهی طرد شداما بعدازطرد شدن ازخداوند درخواست کردکه اوراببخشد وخدابخشید اماشیطان خواست که به شیطنتش ادامه دهد وخداوند هم قبول کرد. ازاین داستان نتیجه گرفتیم که ما انسانها هم میتوانیم بعدازگناه کردن مثل شیطان عمل کنیم وبه شیطنتمان ادامه دهیم ویامثل حضرت آدم توبه کنیم ومجتبی خداوند(برگزیده خداوند) شویم. ما اگر به آیات قران مراجعه کنیم یکی از دلایل وجود شیطان این بود که آدم باوجود او پی به عیوب و زشتی های خود میبرد.
قران کریم میفرماید: وقتی شیطان آمد نقص ها وعیوب آشکار شد واز خود آدم شروع میکند داستان چه بود؟ وقتی آدم وحوا فریب شیطان راخوردند چه اتفاقی افتاد؟ قران میفرماید: ” فدلاهما بغرور فلماذاقاالشجره بدت لهما سوءءاتهما…”(22اعراف)
وقتی آنها فریب شیطان راخوردند ازدرختی که خداوند آنها را منع کرده بود خوردند درن تیجه زشتیهایشان نمایان شد.قران نمی فرماید زشت شدند ، بلکه میفرماید زشتی هایی که داشتند نمایان شد ، یعنی نواقصی که داشتند وبه آن توجهی نکرده بودند نمایان شد.پس معلوم میشود یکی ازفلسفه های وجود شیطان آشکار کردن نقاط ضعفی ایست که انسان دارد. تاقبل از اینکه شیطان مراوسوسه کند من آدم خوب وآرام ومثبت هستم ، اما همین که وسوسه کرد عیوب ونواقص ما آشکار میشود.شیطان برای وسوسه ی آدم ازنقاط ضعف اواستفاده میکند که از جمله ی این نقاط ضعف که ابلیس ازآن طریق وارد شد میل به جاودانگی بود که در آدم نمایان بود که قران میفرماید:” یاآدم هل ادلک علی شجره الخلد وملک لا یبلی”(120طه) ای آدم میخواهی تورابه شجره ی خلدی راهنمایی کنم؟ چکار کرد؟شیطان برای ادامه ی کار خودقسم خورد معلوم میشود یکی دیگر از نقاط ضعف آدم قسم خوردن است اگر کسی برای انسان قسم خورد ممکن است آدم بلغزد.
در جایی دیگر شیطان خودرا”ناصح ” معرفی کرده واین سومین نقطه ضعف انسان میتواند باشد “انی لکما لمن الناصحین”(21اعراف) معلوم میشود انسان باید دقت کند که آیا کسی که اورانصیحت میکند ناصح است یا …. مواردی که ذکر شدازنواقصی بود که باوجود شیطان برای انسان آشکار میشود. اما یکی دیگر ازفلسفه های وجود شیطان مشخص شدن خوب از بد است. تامحک تجربه به میان نیاید، خوب وبد از هم قابل تشخیص نیستند. ظاهراقرار است در همین دنیا خوب وبد ازهمدیگر شناخته شود لذاقران میفرماید:شیطان گفت:”قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین”(82-83ص) شیطان میگوید من بندگان مخلص تورانمیتوانم گمراه کنم ازاین گفتار معلوم میشود یکی از کارهای شیطان جداکردن صف انسانهای خوب از بد است. هرچند نویدی که خداوند داده ومن درآینده عرض میکنم این است که درست است که شیطان گفته من بندگان مخلص تورا اغوا نمیکنم اما خداوند یک استثنا هم قرار داده که درحوزه ی عبودیت عرض میکنم.که خداوند میفرماید نه تنها مخلصین بلکه بعضی از بندگان که به این مرتبه از عبودیت هم که برسند باز اغوا نمیشوند ، انشاالله عرض میکنم درچه مرحله ای تاثیر گذاری شیطان کمتر میشود.
بنابراین یکی از چیزهایی که فلسفه ی وجودی شیطان درنظام هستی ایست جداسازی نیکان از بدان است. به نظر میرسد شیطان میتواند یک عامل بسیار موثر در رشدانسان باشد. چرا؟ اولا اینکه اگر انسان شیطان شناس باشد هرچیزی را که درمقابل انسان قرار داد آن چاه است. پس یکی از راههایی که در سلوک به سمت خداوند موثراست شناسایی چاههایی ایست که شیطان معرفی میکند.در طریق حرکت به سمت خدا هرجایی که انسان احساس کرد دارد راهنمایی میشود وآن ازطرف شیطان است آن مسیر رانمیرودوضد آنراعمل میکند این حرکت به سمت خداوند است.
انسان به هرحال در اوایل سیر وسلوک وحرکتش ممکن است خطاکند مهم این است که بعد ازاین خطا چه میکندقران وقتی گزارش دادگفت:”وعلم آدم الاسماء کلها” خداوند به آدم آسماءراتعلیم دادو به ملائکه فرمود به آدم سجده کنید نتیجه ی این تعلیم مسجود ملائکه شدن بود بعد از آن گفتیم وقتی انسان هبوط کرد پشیمان شد واز خداوند خواست که اوراببخشد خداوند هم کلماتی رابه او القا کرد که به واسطه ی آن آدم توبه کرد و”مجتبی ” خداشدیعنی برگزیده شد .یعنی اگرانسان وقتی درحوزه ی تربیت است وفریب شیطان راخورد بتواند وارد حوزه ی توبه شود رشد میکند به نحوی شیطان میتواند انسان رابابعضی ازصفات خداوند آشنا کند با تواب بودن خدا وبابعضی ازمظاهر رحمت خداوند آشنا کندوبه نحوی باعث رشدوتعالی انسان شود. مولوی در دفتر دوم خود داستانی را بیان میکند که بین معاویه باشیطان ردوبدل میشود اشعار طولانی رابیان کرده است ، که در آخر این اشعار شیطان فلسفه ی وجود خودش را جداسازی خوب از بد میداند ومیگوید خداوند مرا سنگ محک قرار داد.
میزان سیطره ی شیطان ومحدوده فعالیتها وکارهای او
اولا در قران آمده که شیطان هیچ سیطره ای بر انسان ندارد ، یعنی انسان درمقابل شیطان اختیارداردوبه اینگونه نیست که شیطان انسان رابه اجبارگمراه کند.سوره ی ابراهیم آیه ی22 این مطلب رابیان میکند میفرماید:
” وقال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعدالحق ووعدتکم فاخلفتکم وماکان لی علیکم من سلطان ”
وشیطان وقتی که کارازکارگذشت میگوید خداوندبه شماوعده ی حق داد ومن هم به شماوعده دادم وبه شما وعده ی خلاف دادم .
پس تا اینجا شیطان در گمراهی ما اجبار نکرده است وبر ما هیچ تسلطی نداشته است .پس چه کار میکند در ادامه میگوید”الا ان دعوتکم فاستجبتم لی ” من شما را دعوت کردم و وعده دادم وشما اجابت کردید (خوب میخواستید دعوت مرااجابت نکنید) در ادامه میگوید “فلا تلومونی ولوموا انفسکم ” مراسرزنش نکنید بلکه خودتان راسرزنش کنید ” ما انا بمصرخکم وماانتم بمصرخی ” من هیچ کاری برای شمانمیتوانم انجام دهم وشما هم هیچ کاری نمیتوانید بکنید.اینکه در آیه آمده “ان الله وعدکم وعدالحق ووعدتکم فاخلفتکم ” به چه معناست؟ وعده های حق خداچیست؟ همه ی آن چیزهایی که خداوند مطرح کرده وعده های خداوند میشود مثلا خداوند به ماوعده داده که فلان طریق زندگی کنید به سعادتمندی میرسید وشیطان درمقابل وعده ی دیگری میدهد یااینکه خداوند فرمود اگر از ذکر(یادخداوند) من غافل شویدزندگی برایتان تنگ میشود “ومن اعرض عن ذکری فانه معیشه ضنکا “(124طه)همان موقع شیطان وارد میشود ووسوسه میکند که چراباور میکنی !ببین خیلی از افراد هستند که اصلا به خدا ایمان ندارند ودررفاه زندگی میکنند! یا اینکه خداوند میفرماید جوان اگر ازدواج کند خداوند از فضل خود اوراغنی میکند ” وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم ان یکونوا فقراء یغنیکم الله من فضله ” (32نور)اما شیطان وارد میشود ووسوسه میکند که چطور ممکن است که تویی که نمیتوانی خودت را اداره کنی وروزی بدهی چطورمیتوانی زندگی متاهلی را اداره کنی ! کلمه ی “سلطان ” دراین آیه به معنای “قوه ی قاهره” است .شیطان میگوید من قوه ی قاهره نیستم که شمارابه دنبال خودم ببرم بلکه خودتان به سمت من می ایید .برای بعضی انسانها که بسیار ضعیف هستند شیطان دنبال آنها نمیرود ، آنها خودبه دنبال شیطان میروند.
شیطان فقط کارش وسوسه کردن واشاره کردن است ما بایدمواظب باشیم که سمت اونرویم.شیطان نه میتواندبرقوای درونی مامسلط شودنه برقوای بیرونی .سوال:چطورمامیتوانیم از وسوسه های شیطان رهاشویم؟ اگرانسان بندگی خدارابکند پایان نفوذ شیطان است. درسوره ی حجرخداوند اززبان شیطان میگوید “قال رب بمااغویتنی لازینن لهم فی الارض ولاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین” من بندگانت راگمراه میکنم مگرمخلصین ازآنها. اماخداوند در ادامه میفرماید”قال هذاصراط علی مستقیم ان عبادی لیس علیهم سلطان الا من تبعک من الغاوین” دراین آیات خداوند میفرماید نه تنهامخلصین بلکه هر کسی که وارد حوزه ی عبودیت شد تونمیتوانی برآنهامسلط شوی.کسانی تو به آنها تسلط داری که “غاوین” هستندیعنی هدف راگم کرده اند.
خداوند دراین آیات میفرماید نیازی نیست به مرتبه ی مخلصین برسی همینکه درحوزه عبودیت حرکت کنی تو ازتسلط شیطان بدورهستی.بله وقتی انسان ولایت شیطان رابه عهده گرفت دنباله رو شیطان میشود اگر ولایت اورانپذیرفت واردحوزه خداوند میشود.قران میفرماید از شرشیطان به خداپناه ببر”فاذا قرات القران فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم”(98نحل)چرابه خدا پناه ببریم ؟ خداوندمیفرماید:”انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا وعلی ربهم یتوکلون” (99نحل) درسوره ی حجر خداوندفرمود توبربندگان من تسلطی نداری دراین آیه ازسوره ی نحل میفرماید : شیطان بر کسانی که ایمان آوردند وبرخداتوکل کردند تسلط ندارد.پس منظور از عباد اهل ایمان وتوکل کنندگان برخداوند هستند.
در آیه100نحل میفرماید:”انماسلطانه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون” تسلط شیطان برکسی ایست که اورا ولی خودقراردهد. باتوجه به بیان این آیات معنای استعاذه هم مشخص میشود که استعاذه بیان کلمات (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم )نیست بلکه معنای استعاذه ایمان وتوکل است .درسوره ی اعراف آیه27 میفرماید”اناجعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یومنون” شیطان برکسانی که به خداوندایمان ندارند ولایت دارد..
نهایت سخن این است که : اگر انسان میخواهد ازدامن شیطان رهاشودونجات پیداکند راهش ایمان به خداست وبندگی خداوند. اگر دراین مسیرحرکت کرد شیطان به هیچ وجه میتواندبراومسلط شود.
منبع:سخنرانی یکی از استادان مدعو در مدرسه حضرت نرجس سلام الله علیها