اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خطبه ی فدکیه (قسمت اول)

30 بهمن 1396 توسط سليمي بني

 خطبه ی فدکیه (قسمت اول)

  الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ: حمد آن خداي واحد را، ذات مقدس احدیت را، بر آنچه كه انعام فرمود،

 و لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ: و شكر شايسته‌ي خداست؛متعلق به خداست؛ همه‌ي شكر.همان‌ طور كه همه‌ي حمد از آن خداست همه ی شکر هم سزاوار خداست در آنچه كه او به بنده‌اش الهام نمود.

 حال اين الحمدلله يعني چه؟ در آن  توحيد فاعلي هست؛ اگر خدا را تنها فاعل بدانيم هر فعلي كه از هر موجودي سر مي‌زند فاعل حقيقي آن خداست و اگر پي به ارزشمندي اين فعل ببريم آن‌وقت فاعل را ستايش مي‌كنيم و ستايش هر فاعلي در حقیقت ستايش خداست؛ لذا اشاره کردم انسان وقتي از يك تابلوي نقّاشي تعريف مي‌كند، در واقع از نقّاشي كه آن تابلو را كشيده تعريف مي‌كند؛ لذا وقتي از مخلوق و فعلش تمجید مي‌كنيم، در حقیقت از آن خالقي كه چنين مخلوقي را آفريده تمجيد مي‌كنيم؛ بنابراين از هرچه تمجيد مي‌كنيم، در حقیقت از خدا تمجيد كرديم. گفت:

زیبايي هر نقشي زاستادي نقّاش است
پس مدح ز هر نقشي مدّاحي نقّاش است

  پس از هر انساني به‌خاطر كار خوبي كه انجام داد تعریف کردید، اين حمد به كسي برمي‌گردد كه اين فرد را آفريده است؛ چون خود اين فرد و فعلی که به دستش جاری شد، همه مخلوق خدا هستند. بنابراین انسان از هرچه در این عالم تمجید کرد، در حقیقت دارد از خدا تمجید می کند.

  الحمد يعني همه‌ي حمد متعلّق به خداست، اين يك معنای الحمدلله است؛ الحمدلله معناي بلندتري هم دارد يعني فقط حمدي كه خدا از خودش می کند شايسته‌ي خداست. اين حمدهاي ما ارزشي ندارد. الحمدُ؛ اين «ال» مي‌شود «ال» تعريف؛
آن اولی «ال» جنس مي‌شود: يعني همه‌ي حمدها حمد خداست؛ امّا در شكل دومش «ال» تعريف مي‌شود مثل the در زبان انگليسي يعني يك حمد معيّن، فقط آن حمدي كه خدا از خودش مي‌كند سزاوار خداست.
ادامه دارد…

  استاد مهدی طیب- جلسه ی ١٢ آذر ٨٣
 

 نظر دهید »

بیداری شب

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

بیداری شب :

اویس قرنی قدّس سرّه چون شب درآمدی گفتی: هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود، یا برکوعی یا بسجودی شب بآخر اوردی، گفتند ای اویس چون طاقت میداری شبی بدین درازی بر یک حال؟ گفت کجاست شب دراز؟ کاشکی ازل و ابد یک شب بودی، تا ما سجودی بآخر اوردیمی نه سه بار در سجودی سبحان ربّی الاعلی سنّت است، ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز اید.


شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر ارش باشد
و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویی شب را قدم در اتش باشد

ای جوانمرد در میانه شب سحرگاهی باز نشین وضویی برآر، روی فرا قبله کن و دو رکعت براز و نیاز بگزار، تا هر چه اویس قرنی را در حوصله نوش امد زلّه‌ای از ان بجان تو فرستند. و جهد ان کن که در خواب نروی مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر. در خبر است که هر که در خواب رود در میان عبادت ربّ العزّة بمکان او وا فریشتگان مباهات کند، که این گدا را می‌بینید بتن در خدمت و بدل در حضرت؟

چه وقت خفتن است ای دوست برخیز
ترا زین پس که خواهد داشت معذور
بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور

 

 

 1 نظر

داستانک

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

   داستانک

جادوگری روی درخت انجیر زندگی میکرد .

به لستر گفت : آرزویی کن تا برآورده کنم .

لستر هم با زرنگی آرزویی کرد ” دو آرزوی دیگر داشته باشم “

بعد هم با هریک از این دو آرزو ، آرزو کرد سه آرزوی دیگر داشته باشد آرزوهایش شد شش تا .

با هرکدام از این شش آرزو سه آرزوی دیگر خواست و …. از هر آرزویش برای خواستن آرزویی دیگر استفاده کرد .

تا وقتی که آرزوهایش رسید به 5 میلیارد و 7 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو !!!

بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و مشغول شد .

کف می زد و می رقصید ، جست و خیز می کرد و آواز می خواند و برای داشتن آرزو های بیشتر و بیشتر آرزو می کرد .

این در حالی بود که دیگران می خندیدند ، گریه می کردند ، عشق می ورزیدند و محبت می کردند .

لستر وسط آرزوهایش نشست و آنقدر آنها را روی هم ریخت تا مانند تپه ای از طلا شد .

بعد شمردن را آغاز کرد و آنقدر شمرد تا پیر شد .

شبی پیدایش کردند. در حالی که مرده بود و آرزو هایش دور و برش تلنبار شده بود .

آرزوهایش را شمردند . حتی یکی از آن ها هم کم نشده بود ، همه نو بودند و برق می زدند .

بفرمائید چند تا بردارید !

اما به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها و لبخندها و شادی ها و … همه ی آرزوهایش را با خواستن آرزویی بیشتر حرام کرد.

 

 نظر دهید »

داستان کوتاه

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

  داستان کوتاه

در دبستانی، معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشون رو بنویسن .اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد .
یکی از برگه‌ها معلم رو خیلی متاثر کرد. در همون موقع خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک از چشمای خانمش جاریه.
پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی؟
زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته. گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته.
مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود:

“خدایا، می‌خواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. می‌خواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی. می‌خواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. می‌خواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانواده‌ام اطراف من حلقه بزنند. می‌خواهم وقتی که حرف می‌زنم مرا جدّی بگیرند؛ می‌خواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. دلم می‌خواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن می‌رسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم می‌خواهد پدرم، وقتی از سر کار برمی‌گردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بی‌توجّهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند… دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم…”

انشا به پایان رسید.
مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، “عجب پدر و مادر وحشتناکی‌اند!”

زن سرش را بالا گرفت و گفت، “این انشا را دخترمان نوشته"….!

 

 نظر دهید »

تلخند طلبگی

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

 
 تلخند طلبگی


طلبه  که باشی، چه مفت بخوری  و چه بی مفت ، اسمت میشه مفت خور

طلبه که باشی، چه نون بخوری و چه نون نخوری، با روز یا بی روز، اسمت میشه نون به نرخ روز خور

طلبه که باشی، چه ژیان سوار باشی و چه پیکان  مدل 59، باز اسمت میشه سانتافه و پورشه سوار

طلبه که باشی و بخوای اتوبوس  و تاکسی و مترو  هم سوار شی، بعد یه ساعت که کنار خیابون وایسادی تا شاید بین اون همه مانکن های ریز و درشت بعد چند تا ختم صلوات و زیارت آل یاسین و دعای جوشن کبیر یه تاکسی اوراقی سوارت کنه،
یارو شیشه رو میده پایین و میگه تو عرضه نداشتی بخوری؟ همه خوردن به تو یکی نرسیده؟
سواره هم باشی درسته میتونی شیشه رو بدی بالا که چیزی نشنوی  اما نگاه های سنگین عابرین پیاده چی؟ مگه میشه بی تفاوت رد شد؛ ساده زیست باشی و کمی ساده بپوشی، ساده تر از ساده حتی کمی پیرمرد پسندانه اون وقت…  لباس شیک و پیک تنت کنی و بخوای امروزی و اتو کشیده و ست کرده بیای بیرون اون وقت…  محرم و صفر بدون حق التبلیغ، با هزینه خودت با کلی خستگی و کوفتگی قربة الی الله میری یه جایی برای کمی روضه و درد دل، اون وقت تو خیابون پچ پچ های بعضیا رو می شنوی که میگن بازم
بازارشون داغ شده ها، نونشون تو روغنه و و و و و و و و و و و وو و و و و و و که هیچ وقت تمومی نداره ؛طلبه که باشی همه دم از مردمی بودن و مردمی شدن و مردمی موندن و مردمی زندگی کردنت می زنن
ولی امان از روزی که یه شب تابستون بخوای بری پارک باغلارباغی و کمی بچت رو ببری شهر بازی، یا بخوای با زن و بچه با رعایت شأن و مقام طلبگی، سوار رنجر که نه سوار چرخ و فلک اسلامی بشی؛

البته اگه به تیتیش بعضیا نمیخوره که طلبه هم مگه میره شهربازی  اونم باغلارباغی یا ائل گلی؛(پارکهای تبریز)

یا هوس یه پیتزای مخلوط قارچ و گوشت یا مرغ با سس گوجه و یه نوشابه میراندا بکنی؛
یا عشقت بکشه لب دریا کمی قدم بزنی و بخوای یه آبی به سر و صورتت بزنی اون وقت…
یا بخوای بخاطر بعضی حرفهای خوشمزه که خودشونم باورشون نشده، طبیب دوار بطبه باشی و راه بیفتی تو کوچه و بازار و کافی شاپ و کافی نت و کافی گیم، تبلیغ دین و قرآن و اهل بیت اون وقت… 
مثلا تصورش رو بکن یه طلبه ای، بخاطر خدا و برای گفتن حرف دین به جوونایی که تو عمرشون یه بارم به مسجد نیومدن، به یه کافی نت یا کافی گیم یا کافی بیلیارد بری اون وقت…  خلاصه حکایتی داره این طلبه بودن من و این حکایت همچنان باقی است….. 

 نظر دهید »

طنزطلبگی جالبه بدونید و بخندید

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

 طنزطلبگی جالبه بدونید و بخندید:

طلبه‌ای تعریف می کرد که به خواستگاری رفته و تعجب کرده بود
البته کمی هم با حالت طنز سخن می گفت
متحیر بود چرا خانواده دختر، بدون اینکه از وضعیت مالی‌اش پرسیده باشند، جوابشان مثبت بوده
گفتم فهمیده‌اند طلبه‌ای و آهی در بساط نداری و یک لا قبایی ، دیگر نخواستند خجالتت بدهند .
.
یک ماه بعد خانمش گفته بود علت اینکه از وضع مالی‌ات نپرسیدیم این بود که خیالمان راحت بود که آخوندها پولدارند !
.
گفت یه جوری شایعه کرده اند که آخوندا پول دارن حتی خانواده‌های مذهبی هم باورشان شده!
.
گفتم درباره تو که مصداق ضرب‌المثلِ «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» شده …
.
خلاصه اینکه عزیزان توجه بنمایید:
آینده دخترتان است با آن شوخی نکنید و به شایعات توجه نکنید!
.
.
 به غیر از در صد کمی از روحانیون، اکثریت آنها زندگی متوسط و پایین‌تر از متوسط دارند..

  برای ازدواج همه مجردان عزیز دعا کنید که اسباب ازدواجشون تو این دوره زمونه که ازدواج سخت شده ، فراهم بشه .
البته اشاره به فرد خاصی نمیکنم . همه مجردا رو میگم .

 

 نظر دهید »

اينکه ميگن دل به دل راه دارد تا چه اندازه حقيقت دارد؟

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

 

 اينکه ميگن دل به دل راه دارد تا چه اندازه حقيقت دارد؟

 

 در روایات شواهدی در تایید این جمله وجود دارد اما معنایش این نیست همه مواردی که مردم از جمله دل به دل راه داره نتیجه میگیرند درست است. همچنین افراد مختلف نیز با توجه به قوت نفس و تجرد آن مراتب بالاتری از این حقیقت را تجربه میکنند و همه انسان ها در این زمینه یکسان نیستند.

امام علی علیه السلام مى فرماید:

«کینه و بدخواهى دیگران را از سینه خود دور کن تا بدخواهى به تو از سینه دیگران ریشه کن شود»(1)

این روایت میتواند دلیل بر تاثیر و تاثر مرموز دلها بر یکدیگر باشد. البته احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این است که هرگاه انسان نیات بدى درباره دیگران داشته باشد خواه ناخواه در چهره یا سخنان و افعالش نمایان مى شود و همین امر سبب مى گردد دیگران در برابر او موضعى مشابه بگیرند.

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که مردى خدمت آن حضرت عرض کرد:

شخصى به من مى گوید من تو را دوست دارم چگونه بدانم که او راست مى گوید و واقعاً مرا دوست مى دارد؟

امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:«اِمْتَحِنْ قَلْبَکَ فَإنْ کُنْتَ تَوَدُّهُ فَإنَّهُ یَوَدُّکَ ؛

قلب خود را بیازماى اگر تو او را دوست مى دارى او هم تو را دوست مى دارد». (قلوب با یکدیگر راه دارند).(2)

موفق باشید.
…………………………………
(1) نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص 501.
(2) اصول کافى، ج 2، ص 652، ح 2.

 نظر دهید »

یک قدم بزرگ تا جنگ های جهانی!

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

یک قدم بزرگ تا جنگ های جهانی!

واقعیت مسلم جامعه جهانی این است که جنگ جزو لا ینفک زندگی بشری بوده و به این زودی هم دست از سر انسان ها بر نخواهد داشت!! در واقع همیشه عده ای جائر و ظالم و جنگ طلب هستند که دست از سر جنگ بر نمی دارند و در هر فرصتی طبل جنگ نواخته و یاوه سرای هرج و مرج و نا امنی می شوند!!! بشريت در طول 5 هزار سال تاريخ تمدن خود 14 هزار جنگ را ديده و در اين جنگ‌ها بيش از 4 ميليارد انسان جان باخته‌اند. در طول چند هزار سال تمدن بشري صرفا 268 سال بدون جنگ و مناقشه بوده است، در طي 45 سال (از سال 1945 تا 1990) در كره زمين فقط 3 هفته بدون جنگ بوده و اكثر اين جنگ‌ها در كشورهاي جهان سوم به وقوع پيوسته است. در قرن بيستم بيش از 220 جنگ به وقوع پيوسته و بيش از 200 ميليون تلفات انساني داشته است!!

و اینک به سرعت به آخرین و بزرگ ترین جنگهای بشری نزدیک می شویم!! آمریکای ترامپ به سرعت جامعه بشری را به این جنگ نهایی سوق می دهد!! بسیاری از دانشمندان اتمی که از برجسته ترین آن ها بولتن می باشد در مورد نابودی جهان در اثر جنگ اتمی هشدارهای تازه ای دادند. در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۱۷ بود که این گروه اعلام کردند بشریت از هر زمان دیگری در هفت دهه گذشته به نابودی در یک جنگ اتمی نزدیک تر شده اند. بولتن، چند دهه می باشد میزان فاصله بشر با جنگ اتمی را بررسی می نماید و در یک ساعت نمادین به نام ساعت “روز قیامت” به نمایش در می آورد که در سال ۲۰۱۷ این ساعت نیم دقیقه به جلو کشیده شد!

از طرفی وزارت دفاع آمريکا «پنتاگون» در گزارشي مدعي روسيه در حال ساخت اژدرهاي هسته اي ميان قاره اي است. اين سلاح ها مي‌توانند از زير دريا هزاران کيلومتر را طي کنند و سواحل و پايگاه‌هاي نظامي آمريکا را هدف قرار دهند. اين اژدر طوري طراحي شده که مناطق وسيعي را به مواد راديواکتيو آلوده می کند. مقامات نظامي آمريکا از اين اژدر به نام «اسلحه روز قيامت» ياد مي‌کنند!! بر این اساس هم در سطح جهانی و هم در سطح منطقه ای ، به بزرگ ترین و ویرانگر ترین جنگ نزدیک می شویم… و این یعنی سال های سیاه و کشنده و تلخ پیش از ظهور. این وضعیت چنان بشر را به ورطه نابودی می کشاند که هیچ راه چاره و رهایی و نجاتی نخواهد بود بجز ظهور امام زمان. باید آماده روزها و سال های سخت و پر از مصیبت بود…

 نظر دهید »

راه روشن انتظار

28 بهمن 1396 توسط سليمي بني

 
راه روشن انتظار

انسان گاهی وقت ها باید به داشته ها و معرفت ها و میراث فرهنگی خودش افتخار کند و قدر آنها را بداند. به یقین یکی از میراث های گران بهای ما فرهنگ انتظار است. این فرهنگ فقط چشم انتظاری نسبت به آینده موعود نیست ؛ بلکه فرهنگ هویت یابی و اطمینان و شناخت راه روشن آینده است. انتظار، فرهنگ مقاومت و صبر و پایداری و در عین حال تکیه زدن به یک قدرت والاتر و موثرتر است.

ما برنده و پیروز و سر افرازیم ؛ چون به ولایت تامه ولی الهی معتقد و باورمندیم. ما به راه حق و روشن و ملکوتی امام زمان اعتقاد داریم ومی کوشیم در این راه قدم بر داریم. ما طرفدار مستضعفان و محرومان و صالحان هستیم و با جبهه زر و زور و تزویر بشدت مخالفیم. ما پیرو راه عدالت و قسط و مساواتیم و با تبعیض و ظلم و ستم بیگانه ایم. ما به دین و آیین و مکتب خود می بالیم و از فرهنگ سکولار و لیبرال غربی و آیین خشونت و جمود و جهالت وهابی و سلفی بیزاریم. ما سبک زندگی و اخلاق و اعمال خود را بر مدار انتظار و امام حی تنظیم می کنیم. ما از یاس و سستی و تسلیم و وادادگی به دوریم و با نشاط و نیرو و توان به سمت آینده حرکت می کنیم…. .

بلی ما منتظریم و به این انتظار می بالیم ؛ چون درد عشق و هجران داریم و تنها گروهی در دنیا هستیم که منجی موعود را می شناسیم و می ستاییم و دل در گرو محبت و ولایتش داریم. تنها ما هستیم که می دانیم منجی موعود ، چگونه و در کجا قیام می کند و آماده یاری اش هستیم. این تنها ماییم که او را حی و حاضر و ناظر می دانیم و در کسب رضایتش می کوشیم. ما پیروز و برنده ایم؛ چه ظهور در زمان ما روی دهد و چه بعدا اتفاق بیفتد. ما میراثی چون فرهنگ انتظار پویا و واقعی داریم که در ما روح حیات و بالندگی می دمد و از ضعف و سستی می رهاند. آینده ما و راه و مسیر ما ، راه روشن انتظار است … ما - شیعیان مهدی- بر صراط حق ولایت و فرهنگ روشن انتظار قرار داریم. ما … سرافراز و مفتخر به این فرهنگ و میراث هستیم.

دکتر رحیم کارگر
پژوهشگر و بنیان گذار آینده پژوهی اسلامی با رویکرد مهدوی

 

 نظر دهید »

‍ عهد تو با خدا

25 بهمن 1396 توسط سليمي بني

‍ عهد تو با خدا مانند خانه‌اي است كه آن را براي معشوقي كه نام او خداست، ساخته‌اي.

قرار است خداوند به اين خانه بيايد و تا ابد با تو زندگي كند.
اگر اين خانه شايسته‌ي خدا نباشد، اگر عهد تو به راستي عهد نباشد و وفادارانه نباشد، چگونه خداوند به اين خانه بيايد و در آن سكني گزيند.

عهد تو با خداوند مانند دست توست كه در دست خداست.
و حلقه‌ي نامزدي توست كه از طرف خداوند در انگشت است. پس آن، ضامن ازدواج آسماني توست و نشاني از اين كه تو به چه كسي تعلق داري.
هرگز دست خدا را رها نكن و حلقه‌ي او را از انگشتانت بيرون نياور. حتي اگر دستت را از بدنت جدا كردند، نگذار حلقه‌ي خدا از دستت خارج شود.
آن را به دست ديگرت كن و اگر دو دستت بريده شد، آن را به گردنت حلقه كن.
اگر دست خدا را محكم بگيري هر جا كه او مي‌رود، خواهي رفت و او تو را به هر جا كه بخواهي مي‌برد…
دست او را بفشار تا دست تو را محكم‌تر بگيرد. وقتي با او دست در دستي مي‌تواني منتظر باشي كه او زماني تو را شايد براي هميشه در آغوش بگيرد.

استاد ایلیا «میم»
 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

imamreza.jpg

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس