تلخند طلبگی
تلخند طلبگی
طلبه که باشی، چه مفت بخوری و چه بی مفت ، اسمت میشه مفت خور
طلبه که باشی، چه نون بخوری و چه نون نخوری، با روز یا بی روز، اسمت میشه نون به نرخ روز خور
طلبه که باشی، چه ژیان سوار باشی و چه پیکان مدل 59، باز اسمت میشه سانتافه و پورشه سوار
طلبه که باشی و بخوای اتوبوس و تاکسی و مترو هم سوار شی، بعد یه ساعت که کنار خیابون وایسادی تا شاید بین اون همه مانکن های ریز و درشت بعد چند تا ختم صلوات و زیارت آل یاسین و دعای جوشن کبیر یه تاکسی اوراقی سوارت کنه،
یارو شیشه رو میده پایین و میگه تو عرضه نداشتی بخوری؟ همه خوردن به تو یکی نرسیده؟
سواره هم باشی درسته میتونی شیشه رو بدی بالا که چیزی نشنوی اما نگاه های سنگین عابرین پیاده چی؟ مگه میشه بی تفاوت رد شد؛ ساده زیست باشی و کمی ساده بپوشی، ساده تر از ساده حتی کمی پیرمرد پسندانه اون وقت… لباس شیک و پیک تنت کنی و بخوای امروزی و اتو کشیده و ست کرده بیای بیرون اون وقت… محرم و صفر بدون حق التبلیغ، با هزینه خودت با کلی خستگی و کوفتگی قربة الی الله میری یه جایی برای کمی روضه و درد دل، اون وقت تو خیابون پچ پچ های بعضیا رو می شنوی که میگن بازم
بازارشون داغ شده ها، نونشون تو روغنه و و و و و و و و و و و وو و و و و و و که هیچ وقت تمومی نداره ؛طلبه که باشی همه دم از مردمی بودن و مردمی شدن و مردمی موندن و مردمی زندگی کردنت می زنن
ولی امان از روزی که یه شب تابستون بخوای بری پارک باغلارباغی و کمی بچت رو ببری شهر بازی، یا بخوای با زن و بچه با رعایت شأن و مقام طلبگی، سوار رنجر که نه سوار چرخ و فلک اسلامی بشی؛
البته اگه به تیتیش بعضیا نمیخوره که طلبه هم مگه میره شهربازی اونم باغلارباغی یا ائل گلی؛(پارکهای تبریز)
یا هوس یه پیتزای مخلوط قارچ و گوشت یا مرغ با سس گوجه و یه نوشابه میراندا بکنی؛
یا عشقت بکشه لب دریا کمی قدم بزنی و بخوای یه آبی به سر و صورتت بزنی اون وقت…
یا بخوای بخاطر بعضی حرفهای خوشمزه که خودشونم باورشون نشده، طبیب دوار بطبه باشی و راه بیفتی تو کوچه و بازار و کافی شاپ و کافی نت و کافی گیم، تبلیغ دین و قرآن و اهل بیت اون وقت…
مثلا تصورش رو بکن یه طلبه ای، بخاطر خدا و برای گفتن حرف دین به جوونایی که تو عمرشون یه بارم به مسجد نیومدن، به یه کافی نت یا کافی گیم یا کافی بیلیارد بری اون وقت… خلاصه حکایتی داره این طلبه بودن من و این حکایت همچنان باقی است…..