اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پرهيز از نفرين پدر

04 آذر 1396 توسط سليمي بني

 پرهيز از نفرين پدر

 امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
من با پدرم در شب تاريكى خانه خدا را طواف مى كرديم . كنار خانه خدا خلوت شده بود و زوار به خواب رفته بودند كه ناگهان ناله جانسوزى به گوشمان رسيد.

 شخصى رو به درگاه خدا آورده و با سوز و گداز خاصى ناله و گريه مى كرد.

 پدرم به من فرمود: اى حسين ! آيا مى شنوى ناله گنهكارى كه به درگاه خداوند پناه آورده و با دل شكسته اشك پشيمانى فرو مى ريزد. برو او را پيدا كن و نزد من بياور.

 امام حسين عليه السلام مى فرمايد: در آن شب تاريك دور خانه خدا گشتم . او را در ميان ركن و مقام در حال نماز يافتم .

 سلام كردم و گفتم:اى بنده پشيمان گشته ! پدرم اميرالمؤ منين تو را مى خواهد.با شتاب نمازش را تمام كرد.

 او را محضر پدرم آوردم حضرت ديد جوانى است زيبا و لباسهاى تميز به تن دارد
فرمود:تو كيستى؟
عرض كرد: من يك عربم
(امام)پرسيد: حالت چطور است ؟چرا با آهى دردمند و ناله اى جانگداز گريه مى كردى؟

 عرض كرد: يا اميرالمؤ منين!گرفتار كيفر نافرمانى پدرم گشته ام و نفرين او اركان زندگيم را ويران ساخته و سلامتى و تندرستى را از من گرفته است

 پدرم فرمود: قضيه تو چيست ؟

 گفت : من جوانى بى بند و بار بودم
پيوسته آلوده معصيت و گناه بودم و از خدا ترس و واهمه نداشتم
پدر پيرى داشتم كه نسبت به من خيلى مهربان بود. هر چه مرا نصيحت مى كرد به حرفهايش گوش نمى دادم

 هر وقت مرا نصيحت و موعظه مى كرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام مى دادم و گاهى كتك مى زدم?

 يك روز مقدارى پول در محلى بود، به سويش رفتم تا آن پول را بردارم و خرج كنم
پدرم مانع شد و نگذاشت
من هم از دستش گرفته او را محكم به زمين زدم
دستهايش را روى زانو گذاشت
خواست برخيزد، اما از شدت درد و كوفتگى نتوانست از زمين بلند شود. پولها را برداشتم و به دنبال كارهاى خود رفتم و در آن لحظه شنيدم كه همه آمال و آرزوهايش نسبت به من بر باد رفته و در آخر به خدا سوگند خورد كه به خانه خدا رفته و درباره من نفرين مى كند.

 چند روز روزه گرفت و نمازها خواند. سپس وسايل مسافرت را تهيه كرد و به سوى خانه خدا حركت نمود و خود را به اينجا رسانيد
من شاهد رفتارش ‍ بودم
پس از طواف دست بر پرده كعبه انداخت و با دلى شكسته و آهى سوزان نفرينم كرد

 به خدا قسم ! هنوز نفرينش به پايان نرسيده بود كه اين بدبختى به سراغم آمد و تندرستى از من گرفته شد.
در اين هنگام پيراهنش را بالا زد و يك طرف بدنش را فلج ديديم .

 جوان سخنانش را ادامه داد و گفت: پس از اين قضيه از رفتار خود سخت پشيمان شدم
پيش پدرم رفته،معذرت خواستم،ولى او نپذيرفت و به سوى خانه خود حركت كرد
سه سال با اين وضع زندگى كردم تا اينكه سال سوم موسم حج درخواست كردم به خانه خدا مشرف شده ، در آن مكان كه مرا نفرين كرده ، براى من دعاى خير نمايد
پدرم محبت كرد و پذيرفت
به سوى مكه حركت كرديم تا به بيابان سياك رسيديم
شب تاريك بود
ناگهان پرنده اى از كنار جاده پرواز كرد
بر اثر سر و صداى بال و پر او شتر پدرم رميد و او را به زمين انداخت
پدرم روى سنگها افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد
بدن او را در همان مكان دفن كردم و آمدم
مى دانم اين بدبختى و بيچارگى من به خاطر نفرين و نارضايتى پدرم است

 اميرالمؤ منين پس از شنيدن قصه دردناك جوان فرمود:
- اكنون فريادرس تو فرا رسيد. دعايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به من آموخت به تو مى آموزم و هر كس آن دعا كه ((اسم اعظم))الهى در آن است بخواند خداوند دعاهايش را مستجاب مى كند و بيچارگى ، غم ، درد، مرض ، فقر و تنگدستى از زندگى او برطرف مى گردد و گناهانش آمرزيده مى شود….(1)

 سپس فرمود:در شب دهم ذى حجة دعا را بخوان
سحرگاه نزد من آى تا تو را ببينم

 امام حسين عليه السلام مى فرمايد: جوان نسخه را گرفت و رفت

 صبح دهم ماه ، با خوشحالى پيش ما آمد.
ديديم سلامتى اش را باز يافته است

 جوان گفت:به خدا اسم اعظم الهى در اين دعا است
سوگند به پروردگار!دعايم مستجاب شد و حاجتم برآورده گرديد.

 حضرت امير عليه السلام او خواست كه چگونگى شفا يافتنش را توضيح دهد.

 جوان گفت:
در شب دهم كه همه در خواب رفتند و پرده سياه شب همه جا را فرا گرفت ، دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا
ناليدم و اشك ريختم
همين كه براى بار دوم چشمانم را خواب گرفت ، آوازى به گوشم رسيد كه اى جوان !
كافى است
خدا را به اسم اعظم قسم دادى و دعايت مستجاب شد
لحظه اى بعد به خواب رفتم
در خواب رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه دست مباركش را بر اندامم گذاشت و فرمود:
- به خاطر اسم اعظم الهى سلامت باش و زندگى خوشى را داشته باشد.من از خواب بيدار شدم و خود را سالم يافتم.

۱-دعائيكه امام عليه السلام به او تعليم فرمود، همان دعاى ((مشلول )) معروف است كه در مفاتيح نوشته است .

‏ داستانهاى بحارالانوار

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

اشتباه شیطان هنگام قیاس

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس