عقلانیت و توسعه یافتگی ایران
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران، همچنان ادامه دارد. کشورهای هم ردیف ما راه خود را پیدا کرده، ما همچنان در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطه وریم. قبل کشورهایی مثل کره جنوبی، مالزی وحتی چین بحث توسعه یافتگی را شروع کردیم ولی هیچ توفیقی در این زمینه نیافته ایم. واقعیت تلخ این است که ما خیلی فکر نمی کنیم ، صحیح فکر نمی کنیم ، جمعی فکر نمی کنیم و به این نتیجه می رسیم که مسائل خود را خوب تشخیص نمی دهیم. مدام نظامهای اجتماعی وسیاسی خود را تغییر می دهیم. شاید سامان و استقراررا دوست نداریم چون خیلی زحمت دارد ترجیح می دهیم با هیجان و اوضاع روز زندگی کنیم .
افکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم. افکار غربی را خیلی خوب و سریع ترجمه و ریسندگی و بافندگی خود را به آن اضافه می کنیم .
عده ای می خواهند تمام مردم را زاهد، برخی می خواهند همه مردم را روشنفکر و بعضی میخواهند همه را غربی کنند … بدون اینکه متوجه باشند که هر کدام از این ((ایسم ها)) نوعی تحمیل به عامه مردم است جامعه به همه نوع قشر بندی نیازمند است . یکسان سازی مردم بسیار مضر است و استقلال را از آنها سلب می کند. آزادی یعنی هر کس تعلق فرهنگی خود را بدست آورد . افکار ما با خلقیاتمان سازگاری ندارد. هنرمندانه سخنرانی می کنیم افکاری که هنوز دنیای صنعتی به دنبال تحقق آنهاست به زبان می آوریم به جهانیان فن گفت و گو می آموزیم همه را به وحدت فرا می خوانیم برخلاف آنچه دینمان به ما آموخته ترحم نداریم بلکه حذف وتخریب و حسادت به شدت میان ما رواج دارد. و خارج از خود به دنبال علتها و مشکلات و ریشه ها هستیم. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکار مانیست در شخصیت پرورش نیافته ی ماست (ناتوانی در ساختن سیستم)
2 پایه متدلوژیک غرب سازماندهی و تشکل و ظرفیت انتقادپذیری افراد است که ما در هردو مورد ضعیف هستیم که البته قابل اصلاح است .
خلقیات غیر مدنی ما ذاتی نیستند بلکه نتیجه ی ساختارهای سیاسی واجتماعی و اقتصادی انباشته شده ی تاریخ ایران هستند.
مکتب تحول در شخصیت ایرانی
پایه بحث این است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود : اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان،انگلیس وژاپن و… از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن،توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی،نخبگان ابزاری منسجم،مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو … ولی الگوهایی که طی سالها پرورش وتکامل یافته ، متفاوت است .
دو رهیافت قابل تصورواجرا برای کشوری که در حال توسعه است یا برای جهان سومی که به دنبال پیشرفت است، وجود دارد :
1- رهیافت نخبگان محور 2- رهیافت جامعه محور
تنها نمونه از نظام جامعه محور، کشور هند است که نمونه دومی هم ندارد. با این شرایط که وجود نظام حزبی در کشورهند اکثریت مردم به لحاظ منابع مالی به دولت وابسته نبوده و رسانه ها مستقل از دولت هستند یا به عبارتی مجموعه تشکلهای حزبی ، رسانه ها و سیستم قانونی، قویتر از مجموعه ی حاکمیت سیاسی و نظام اقتدار است.
رهیافت نخبگان محور نه به عنوان رهیافت مطلوب یا معقول بلکه تنها رهیافت جامع، کارآمد و علمی است.
کشورهای جهان سوم با وجود اینکه هنوز دارای تشکل حزبی وفرهنگ فردی مثبت نشده اند ولی ناگزیر در سیر تحولات جهانی قرارگرفته نمی توانند توقف کنند ودر نتیجه ((مسئولیت موقت)) توسعه یافتگی برعهده ی نخبگان سیاسی یا ابزاری و نخبگان فکری قرار می گیرد .
رهیافت نخبگان محور به معنی نخبه سالاری نیست بلکه به معنی ورود بهترین ها،با سوادترین ها،سیرترین ها و… به حوزه سیاست و تصمیم گیری است در واقع به معنی شاسته سالاری ست .
عناصر لازم به عنوان شرط لازم برای پیشرفت در کشورهای در حال توسعه :
1- نظام غیر رانتیه 2- ناسیونالیسم قوی نخبگان ابزاری یا دلبستگی قابل توجه به توسعه یافتگی 3- فهم مشترک نخبگان ابزاری وفکری از شرایط داخلی و جهانی که تعیین کننده ترین عامل است . 4- اتصالات تکنولوژیک و علمی ومدیریتی با غرب 5- سیاست خارجی هموار کننده سرمایه گذاری خارجی. 6- فرهنگ اقتصادی سیاسی و اجتماعی علاقمند به توسعه یافتگی رایج بین المللی 7- محیط امنیتی داخلی و خارجی قابل اتکا و باثبات
نظریه انسجام درونی :
به 7 عنصر پیش شرط های لازم برای پیشرفت و توسعه یافتگی اضافه شده به این صورت که ، اولین قدم خانه تکانی در نهاد دولت است . اینکه چه کسانی حکومت می کنند، تصمیم می گیرند، مدیریت می کنند و….نکته کلیدی در این است که آدم خوب با آدم توانمند دومسئله است . بهتر است هردو در یک شخص وجود داشته باشد .
70 درصد توسعه یافتگی به توانائیها، برنامه ریزیها، انسجام و عقلانیت داخل مربوط می شود و30 درصد به اتصالات جهانی . کشورهایی موفق بوده اند که در درون سامان سیاسی و اقتصادی داشته اند.
توسعه، انسان قاعده پذیر و مسئولیت پذیر وکاری می طلبد. در کشورهای توسعه یافته تعداد زیادی از افراد در اقتصاد ،هنر،علم،معماری، صنعت و تولید دائماً به دنبال نوآوری و گسترش اند. فرهنگ و دولت مانعی برای آنها نیستند.
عقلانیت و توسعه یافتگی ایران
ایرانیان چه در محیط داخلی چه در محیط بین المللی در تشخیص موقعیت و وضعیت خود مشکل داشته اند چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکری . و نتوانسته اند ارتباط منطقی بین سه منبع هویتی دینی،ایرانی و جهانی پیدا کنند. همواره سعی براین بوده که همه این منابع را همزمان داشته باشیم قوی بودن عهیت دینی و ایرانی ایرانیان در مقابل هویت جهانی قرار گرفته
درصورتیکه کشورهایی مثل کره جنوبی ، مالزی، چین و حتی برخی اعراب توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و خارجی را پیدا کرده اند ولی ما هنوز نتوانسته ایم …. مسئله دیگر در خصوص خلقیات ایرانیان، خلقیات قبیله ای آنهاست که غیر خودی را حذف می کنند و کسی را که صددر صد با او همراه نیست را بیگانه می بیند و این امر سبب عدم موفقیت این پیوند می شود . و نیز از موارد دیگر ایده آلیسم است ( ما در کجای تاریخ قرارداریم و جهان اطراف ما در چه شرایطی قراردارد ؟ ) و مهمتر از آن مشکل تنبلی در تفکر اصولی است . دیرینه بودن فرهنگ استبدادی و بی توجهی به علم ، روش علمی و تفکر علمی . عدم درک واقعیت های جامعه وعدم تحول در شخصیت وفهم نا صحیح از خصوصی سازی وتوسعه سیاسی واز همه مهمتر عدم آماده سازی فرهنگی و عدم تحول درشخصیت ایرانی . همه از سری عواملی هستند که در توسعه نیافتگی ایران نقش داشته و دارند.و تا ساختارهای منتهی به شخصیت را تغییر ندهیم ساختارهای اقتصادی و سیاسی متحول نخواهد شد. (( افکار مدرن داریم ولی شخصیت مدرن نداریم))
حال سئوالی که وجود دارد این است که مسئولیت این تحول با کیست ؟ با توجه به فقدان نظام رقابتی حزبی و در نتیجه جامعه ی ضعیف، این مسئولیت با دولت است البته دولت نوساز و کارآمد با احساس مسئولیت نسبت به آینده کشور و البته دولت رانتیه نباشد.
مورد دیگر بالا بردن سطح کیفیت آگاهی عمومی در انتخابات که بر عهده نویسندگان و دانشگاهیان است .و اینکه بدون ارتباطات جهانی به رشد و توسعه نمی رسیم . فرهنگ اعتقادی ما با تضادی که در جهان دارد ناچار در ابهام و تناقض باید عمل کرد.
انرژی توسعه ایران کجاست ؟ در بخش خصوصی، گروه سیاسی، نیروهای مسلح، بخش کشاورزی، روحانیت و…؟ خیلی روشن نیست. این تمرکز انرژی واجماع نخبگان ابزاری در ایران بدست نیامده واین مشکل ایران است (( فقدان تجمع و اجماع جمعی از گروه های نافذ نوساز)).
به عنوان یک طرح میان مدت، به عنوان مهمترین لایه ی تحول در ایران از جانب دولتهای کارآمد تحول فرهنگی خواهد بود. از زمانیکه ایران در معرض تفکرات و روشهای غربی قرارگرفته تفکر و روش شبکه ای و استراتژیک را برای (( تطبیق معقول)) با شرایط جدید جهانی پرورش نداده است.
کارآمدترین حکومتها آنهایی هستند که قواعد بر آنها حاکم باشد تا افراد و تفاسیر فردی . هر حکومتی نیاز به یک دیده بان دارد و آنهم نهادهایی هستند که به فکر آینده اند. و همینطور طراحی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب وظیفه ی نهادهایی است که نخبگان ابزاری آنها را هدایت می کنند. حاکمیت فکر و عقلانیت در این نهادها و نگهبانی از مصالح عمومی، عواملی تعیین کننده در ساختار سازی منتهی به تحول شخصیتی و نهایتاً توسعه یافتگی ایران خواهد بود.
((توسعه یافتگی عمدتاً یک تحول داخلی و تابع حل بحران مشروعیت است که این امر در یک کشور – ملت یا جامعه طالب تحول و آموزش فرهنگی است )).