اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عادت

16 آذر 1396 توسط سليمي بني

 عادت

روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد.

مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی می‌گفت، یکی نبض او را می‌گرفت، یکی دستش را می‌مالید، یکی لباس او را در می‌آورد تا حالش بهتر شود.

دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش می‌پاشید و یکی دیگر عود و عنبر می‌سوزاند. اما این درمانها هیچ سودی نداشت.

 تا اینکه خانواده‌اش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را می‌دانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است.
او به بوی بد عادت کرده و لایه‌های مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است.

کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد.


 در حقیقت حضرت مولانا مطرح می کند

انسان اگر به خباثت ها و کثیفی ها و بدی ها عادت کند آنچه خوی و ملکه باطنی او شده است همان ذات او خواهد بود و همان نفس اعمالش پاداش او خواهند بود و هیچ وقت پاکی ها و حقایق باطنی معنوی برای او بیدار کننده نخواهد بود ….

پاک بودن یا نا پاک بودن در اختیار من است .

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

رابطه شب قدر با حجت زمان و امام عصر (عج)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس