شکایت از خدا !
شکایت از خدا !
ابوهاشم جعفرى مى گويد : تنگدستى بسيار سختى به من رسيد ، به سوى ابى الحسن على بن محمّد (عليهما السلام) رفتم ، به من اجازه ورود داد ، هنگامى كه نشستم فرمود : اى ابا هاشم ! كدام نعمت خداى عزّ و جلّ را بر خود مى خواهى شكر كنى ؟ !
زبانم بند آمد و نمى دانستم چه جوابى به حضرت بدهم ، امام (عليه السلام)شروع به سخن كرده ، فرمود :
.
رزَقَكَ الإيمَانَ فَحَرَّمَ بَدَنَكَ عَلَى النَّارِ ،
خداى مهربان ايمان را روزى تو كرد و در نتيجه بدنت را بر آتش دوزخ حرام نمود .
.
ورَزَقَكَ العَافِيَةَ فَأعَانَكَ عَلَى الطَّاعَةِ ،
و سلامتى و عافيت به تو بخشيد ، در نتيجه تو را بر طاعت و عبادت يارى داد .
.
ورَزَقَكَ القُنُوعَ فَصَانَكَ عَنِ التَبَذُّلِ .
و قناعت را روزى تو فرمود در نتيجه از ناخويشتن دارى مصونت داشت .
.
اى ابوهاشم ! من به اين خاطر با اين مطالب با تو شروع به سخن كردم كه گمان بردم مى خواهى نزد من از كسى كه اين همه لطف و محبت در حق تو كرده ، شكايت كنى ، در ضمن دستور داده ام صد دينار به تو بدهند ، آن را بگير .
. برگرفته از کتاب اهل بیت عرشیان فرش نشین اثر آیت الله انصاریان