شعر به مناسبت شهادت بانوی دو عالم و یگانه دخت نبی
13 اسفند 1393 توسط سليمي بني
شهر آبستن غم هاست خدا رحم كند
شهر اين بار چه غوغاست خدارحم كند
بوي دود است كه پيچيده ، كجا ميسوزد ؟
نكند خانه ي مولاست خدا رحم كند
همه ي شهر به اين سمت سرازير شدند
در ميان كوچه دعواست خدا رحم كند
هيزم آورده كه اتش بزنند اين در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم كند
همه جمعند و موافق كه علي را ببرند
و علي يكه و تنهاست خدا رحم كند
بين اين قوم كه از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغيره پيداست خدا رحم كند
مادر افتاد و پسر رفت زدست ، درد اين است
چشم زينب به تماشاست خدا رحم كند
مو پريشان كند و دست به نفرين ببرد
در زمين زلزله برپاست خدا رحم كند
ماجرا كاش همان روز به آخر مي شد
تاز آغاز بلاهاست خدا رحم كند
غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت
روضه ي ام ابيهاست خدا رحم كند ….
ياسر مسافر