در اطاعت از والدین
در اطاعت از والدین
در بنى اسرائيل عابدى بود كه او را “جريح ” مى گفتند در صومعه خود عبادت خدا مى كرد.
روزى مادرش به نزد او آمد و اورا خواند در وقتى كه نماز مى خواند، او جواب مادر را نگفت .
بار دوم مادر آمد و او جواب نگفت . بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنيد.
مادر گفت از خداى مى خواهم ترا يارى نكند!
روز ديگر زن زناكارى نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت :
اين بچه را از جريح بهم رسانيده ام .
مردم گفتند:
آن كسى كه مردم را به زنا ملامت مى كرد خود زنا كرد و پادشاه امر كرد وى را به دار آويزند.
مادر جريح آمد و سيلى بر روى خود مى زد. جريح گفت :
ساكت باش از نفرين تو به اين بلا مبتلا شده ام .
مردم گفتند: اى جريح از كجا بدانيم كه راست مى گوئى ؟ گفت : طفل را بياوريد، چون آوردند دعا كرد و از طفل پرسيد پدر تو كيست ؟
آن طفل به قدرت الهى به سخن آمد و گفت :
از فلان قبيله ، فلان چوپان پدرم است .
جريح بعد از اين قضيه از مرگ نجات پيدا كرد و سوگند خورد كه هيچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت كند.
حيوة القلوب، ج1 ، ص 482