حقیقت بندگی با مراقبه است
حقیقت بندگی با مراقبه است
عنوان بصری پیرمردی بود که سالها نزد مالک بن انس میرفت. میل پیدا کرد نزد امام صادق (ع) هم برود تا درس و حقایق را از او فراگیرد. لذا به نزد حضرتش رفت.
امام صادق (ع) فرمود: «من شخص بدهکاری هستم (حقوقی از حق، بر من است) و علاوه بر این در هر ساعتی از ساعات شبانهروز اوراد و اذکاری دارم مرا از ورد و ذکر بازندار، از مالک درس بگیر و نزد او رفتوآمد کن، همچنان که تابهحال بودی».
عنوان گوید: «من از سخن امام غمناک شدم و از خدمتش بیرون رفتم و در دل گفتم اگر امام در من خیری را به فراست درمییافت، مرا از رفتوآمد به نزدش و فراگرفتن علمش بازنمیداشت.
ازآنجا به کنار قبر پیامبر (ص) رفتم و بر پیامبر (ص) سلام کردم و به مسجد آمدم. دو رکعت نماز خواندم و عرض کردم: یا الله! یا الله! از تو مسألت دارم که دل امام را بر من مهربان سازی و از علمش، آنچه را که به صراط مستقیم راه یابم، روزیام گردانی.
غمناک به خانهام بازگشتم و دیگر به نزد مالک نرفتم. دلم از محبت سیراب شده بود و جز برای نماز واجب از خانه به در نمیشدم.
تا آنکه سینهام تنگ شد. نعلین به پا کرده، عبا به دوش گرفته و قصد محضر شریفش نمودم. چون به در خانه امام (ع) آمدم، اجازه ورود خواستم. خدمتگزار بیرون آمد و گفت: چه میخواهی؟
گفتم: عرض سلام به محضر شریف امام (ع)
گفت: وارد شو!
من داخل شدم و سلام کردم
امام (ع) جواب داد و فرمود: بنشین خدایت بیامرزد.
نشستم؛
پس از اندکی سربهزیر انداخت، سپس سر برداشت و فرمود: «کنیهات چیست؟»
گفتم: ابوعبدالله.
فرمود: «خدا کنیهات را ثابت کند و موفّقت بدارد!» فرمود: ای ابوعبدالله! سؤال داشتی؟
در دلم گفتم: اگر در زیارت امام (ع) و عرض سلام بر او هیچ برایم نبود بهجز همین دعا، هرآینه زیاد بود پس عرض کردم از خدای متعال خواستم که دل شمارا با من مهربان کند و از دانش شما بهرهمندم فرماید و امید دارم که خدا مسألت مرا درباره شما اجابت فرموده باشد.
فرمود: ای اباعبدالله! دانشی که مخصوص ماست، آموختنی نیست بلکه آن نوری است که بر دل کسی که خدا میخواهد راهنماییاش کند، پرتو میافکند. پس اگر خواستی از چنین دانشی بهرهمند گردی، در آغاز باید حقیقت بندگی را در جان خود پیگیری و با به کار گرفتن دانش در طلب علم باشی و از خدا درخواست فهم کنی تا خداوند به تو بفهماند.
عرض کردم: ای امام! حقیقت بندگی چیست؟
فرمود سه چیز است:
اوّل آنکه بنده در تمام آنچه خدای تعالی در اختیار او قرار داده ملکیتی برای خود نبیند؛ زیرا بندگان حقیقی مالک هیچچیز نمیشوند. مال را مال خدا ببینند و هر جا که خدای دستورشان فرموده، قرار دهند.
دوم آنکه بنده برای خودش تعبیری نداشته باشد.
سوم آنکه همه اشتغال و کارش در دستورات و امرونهی الهی باشد.
نتیجه، پس هنگامیکه بندهای در دادههای الهی مالکیتی برای خود ندید، انفاق کردن در موردی که خدا دستور انفاقش را داده بر او آسان میشود.
پس هرگاه بندهای تدبیر امور خود را به مدبّرش واگذارد، مصیبتهای دنیا بر او آسان میشود؛
و هرگاه بندهای به آنچه خدای تعالی امرونهی فرموده مشغول شود، فراغتی به او دست نمیدهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد
و اگر خدای تعالی بندهای را از روی اکرام به این سه صفت مرحمت فرمود، دنیا، شیطان، خلق و همهکس در نظر او خوار میشوند و از روی زیادت طلبی و یا فخرفروشی دنیا را نمیطلبد و آنچه را که نزد مردم است به خاطر عزت یافتن و برتری جستن، طلب نمیکند و روزگار خود را به بطالت نمیگذراند و این اوّل درجه تقوی است.
خدای تعالی میفرماید: «خانه آخرت را برای کسانی قرار خواهیم داد که در زمین برتری و فساد نخواهند و عاقبت نیکو، از برای افراد با تقوی است.»
این نوع مراقبه که اهمیتش خیلی زیاد است، مربوط به توحید صفاتی و افعالی است که بنده خدا را مالک اصلی میداند و حتّی مراقبه خود را به تدبیر خویش نمیداند، بلکه حق را مدیر و مدبّر میداند و این لطف خاص را مجذوب مراقب از جانب حق میداند و در مقام اوامر و نواهی مواظبت و مراعات مینماید و احتیاط را از دست نمیدهد.
اگر این نوع مراقبات قلبی و عملی انجام گرفت، نتایج و آثار وضعی بسیاری دارد. پس روزگار را بر تقوی میگذراند، فخر نمیفروشد، حریص دنیا نمیشود و فقط حق در نزدش عزیز میشود.
دستور امام بر حقیقت بندگی، پنبه خیلی از کسانی که علم آموخته و یا مال جمع نموده و یا تنها به جنبه صوری عبادات توجّه داشتند را زده است.
تکیه بر اعمال صوری نتیجه اخروی ندارد و شخص از حدّ بندگی خارج میشود. مراقبه باعث میشود نیّت و مقصد حفظ شود و حدود هر چیزی مراعات شود و از صورت به سیرت و از ظاهر به باطن درآید و توجّه به مغز و درون کند، نه پوست و ظاهر که عمده در مراقبه همین است.
کشکول طریقت