اسماء حسنای الهی را وسیله¬ی حلّ مشکلات و رسیدن به حاجات قرار ندهیم!
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اسماء حسنای الهی را وسیله¬ی حلّ مشکلات و رسیدن به حاجات قرار ندهیم!
مواظب باشیم ¬درست استفاده¬ کنیم؛ بهره درست ببریم؛ کمهمّت یا دونهمّت نباشیم. امر شریف¬تر را خرج چیز کمارزش¬تر نکنیم. اسماءالله وسیله هستند.
در بحث¬های قبلی گفتهایم که دو جور اسماء داریم. یکی اسماء لفظیّه حضرت حق اند؛ مثل همین اسمائی که به کار می¬بریم؛ الله، رحمن، ودود، رحیم، کریم، غفور، شکور. دوم اسماء خارجیّه حضرت حق اند یا اسماء حُسنی که اهل بیت عصمت و طهارت : هستند. خودشان فرمودند: «نَحنُ وَاللهِ الأسماءُ الحُسنی» قرآن فرمود: «قُل ادعوا اللهَ أوِ ادعوا الرَّحمنَ أیًّ ما تَدعوا فَلَهُ الأسماءُ الحُسنی» بگویید الله یا بگویید رحمن؛ خدا را با هر نام که می¬خواهید بخوانید؛ بعد فرمود: «فَلَهُ الاَسماءُ الحُسنی»؛ و خدا اسماءحسنا و نیکویی دارد. اهل بیت فرمودند: «نَحنُ وَاللهِ الأسماءُ الحُسنی»، به خدا سوگند اسماء حسنای خداوند ماییم.
هم با اسماء لفظیّه خدا و هم با اسماء خارجیّهی خدا، درست رابطه برقرار کنیم. اسم وسیله توجّه به صاحب اسم است. وقتی نام کسی را مي برندبرای آن است که انسان آن شخص را به یاد آورد و متوجّه او شود. بنابراین نام خدا وسیله توجّه به خدای متعال است. نام خدا را خرج چیز کوچکتر نکنیم؛ خرج رفع مشکلاتمان نکنیم.
شاید حالا این انتقاد بشود و بگویند از ائمّه عليهم السلام روایت داریم که مثلاً هرکس فلان ذکر را، فلان نام خدا را، این تعداد مرتبه، این تعداد روز ببرد، فقرش برطرف می¬شود؛ بیماریش برطرف می¬شود؛ مشکلش برطرف می¬شود، پس چطور ائمّه : فرمودند انجام دهید؛ شما می¬گویید انجام ندهید؟
باید ببینیم مخاطب ائمّه ع چه کسانی بودند؟ گاهی اوقات شخصی بیمار است؛ به او نشانی دکتری را می¬دهید؛ نشانی داروخانه-ای را می¬دهید. او می¬رود آن دکتر را می¬بیند؛ آن داروفروش را می-بیند؛ عطّار را می¬بیند؛ آمده بود دارو بگیرد؛ معالجه شود؛ امّا می¬بیند عجب دلرباست! عجب دوست¬داشتنی است! یک دل نه صد دل عاشق این دکتر می¬شود؛ عاشق آن داروفروش می¬شود. اصلاً بیماریش یادش می-رود. دیگر دارو نمی¬خواهد! گفت:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
کسی که نشانی دکتر را به تو داد؛ به این علّت نداد که بروی دارو بگیری؛ مریضیت را بهانه کرده بود؛ دیده بود دنبال دارو و دکتر می¬گردی؛ این را بهانه کرد. از اوّل نمی¬خواست برای معالجه بروی؛ فقط این را بهانه کرده بود تا ترتیب یک ملاقات و دیدار را بدهد. همین که رفتی دیدی چه ماه¬رویی است! دل به او باختی؛ یک دل نه صد دل عاشق او شدی؛ مریضیت هم یادت رفت؛ دیگر دنبال دارو هم نیستی؛ خواسته¬ای نداری؛ خود او را می¬خواهی؛ حالا خود دکتر را می-خواهی. فقیر بودی؛ ائمه این نشانی را به تو دادند گفتند یک غنی¬ای هست؛ برو سراغ او کمکت می¬کند؛ فقرت را برطرف می¬کند. با این بهانه تو را درِ خانه¬ی آن غنی فرستادند. همین که در زدی داخل رفتی و یک نگاه به او کردی، آن صاحب¬جمال مطلق دلت را برد. چنان دل به او باختی که فقرت را فراموش کردی. دیگر هیچ نمی¬خواهی؛ جز خود او.
حال می¬فهمیم برای چه ما را به گفتن این اذکار راهنمایی کردند. آنها دیدند این انسان در افق پایینی است؛ مسأله¬ی بزرگ زندگیش این است که من بی¬پولم؛ بدهی دارم؛ مریضم؛ در زندگی مشکل دارم. خواستند او را رشد دهند. خواسته او پـول بود؛ سلامتی بود؛ رفاه بـود؛ خواستند او را به افـق بالاتر بـبرند. گفتند پول می¬خواهی؟ بنشین این ذکرِ یا غنی را بگو. ذکر یا رزّاق را بگو. مریضی؛؟ می¬خواهی حالت خوب شود؟ بنشین ذکر یا شافی را این تعداد بگو. آنها می¬دانستند چه می¬کنند. او را به بهانه¬ی مریضیش به خانه¬ی آن محبوب بردند. وقتی دید؛ آشنا شد؛ دل به او باخت. پس این ذکر را برای ملاقات با خدا و دل به خدا باختن، وسیله قرار دادند.
خیلی کوچک است که ما ذکر و نام خدای متعال را برای این خواسته¬های کوچک خودمان وسیله قرار دهیم. نمی¬گویم اثر ندارد؛ این اذکار را اگر بگویید آن مشکل حل نمی¬شود؛ نه! این را نمی گویم؛ امّا می¬خواهم بگویم خیلی کوچک است. حیف نیست انسان نام خدا را خرج بدهی¬های خود کند؟ نام معشوق را خرج دنیای خود کند؛ خرج مریضی خود کند؛ نام معشوق را! معشوق را خرج خودت می-کنی؟ حالا این در اسماء لفظیّه است.
ادامه دارد…..