اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جایگاهی متفاوت و رفیع

29 مهر 1396 توسط سليمي بني

 آیت الله اراکی (ره) فرمودند:

  شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.

 پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!
گفتم چطور؟

  با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید.

  ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

 آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود:

 به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم!

  همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود.

  منبع: کتاب آخرین گفتار

 

 نظر دهید »

خاک پای پدر و مادر باشید

29 مهر 1396 توسط سليمي بني

  خاک پای پدر و مادر باشید

  مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:"خدایا من از این فرزندم نمی گذرم”

  یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.

  پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.

  حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که “بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!” حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم” نگفت این کتاب را من خودم نوشتم،

  نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: “پدر جان! دعا کن بفهمم”

 نظر دهید »

قنوت عشاق

29 مهر 1396 توسط سليمي بني

  برای نمازهای ظهر روزهای جمعه، قنوتی منسوب به امام رضا عليه السلام در مورد امام عصر ارواحنافداه است؛ که مقیّد شوید در قنوت نمازهای ظهر جمعه تان، این دعا را بخوانید. امیدواریم ائمّه جمعه قنوتها را خیلی مختصر نکنند و چه خوب بود که امام جمعه هاي ما، این  قنوت امام رضا عليه السلام را در قنوت نماز جمعه هايشان میخواندند؛ امّا اگر آنها هم نخواندند، امیدواریم طوری قنوت بخوانند که شما فرصت داشته باشید، خودتان این دعا را بخوانید و اگر هم به نماز جمعه نرفته بودید و نمازتان را فُرادیٰ میخواندید، مقیّد باشید این دعا را در قنوت نمازتان بخوانید:

 اللّـٰـهُمَّ اَصْلِحْ عَبْدَكَ وَ خَليفَتَكَ بِما اَصْلَحْتَ بِهِ اَنْبِياءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ حُفَّهُ‏ بِمَلائِكَتِكَ‏ وَ اَيِّدْهُ‏ بِرُوحِ‏ الْقُدُسِ‏ مِنْ عِنْدِكَ وَ اسْلُكْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً يَحْفَظُونَهُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ اَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ اَمْناً يَعْبُدُكَ لا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً وَ لا تَجْعَلْ ِلاَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ عَلىٰ وَلِيِّكَ سُلْطاناً وَ ائْذَنْ لَهُ فِي جِهادِ عَدُوِّكَ وَ عَدُوِّهِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ اَنْصارِهِ‏ -اِنَّكَ عَلىٰ‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ

 خداوندا! کار ظهور و قیام بنده ی برگزیده و خلیفه شایسته ات را سامان بخش؛ همانگونه که امور پیامبران و فرستادگان خویش را اصلاح نمودی و او را با فرشتگانت احاطه ساز و از سوی خویش با روح القدس او را یاری فرما، و از پیشارو و پشت سر او دیده باناني همراه وی گردان، تا از هر آسیب و گزندی نگاهش دارند، و ترس و هراس او را به امن و امان بدل ساز، که او تنها تو را می پرستد و هیچ چيز را همتا و همانند تو نمی پندارد، و از برای هیچ يك از آفریدگانت بر ولیّ خودت برتری و چیرگی قرار مده، و برای جهاد با دشمنت و دشمنش به او اذن و اجازه عطا فرما و مرا از یاران او قرار ده. همانا تو به هر کاری توانایی.

 دعای بسیار پر فضیلتی است و دعای بر امام عصر ارواحنافداه است؛ که نقل شده  امام رضا عليه السلام در قنوتهای ظهر جمعه شان آن را میخواندند.

  استاد مهدي طيب _جلسه ٢٧ تير ٩٢
 

 
 

 نظر دهید »

بعد از قاف

27 مهر 1396 توسط سليمي بني

 

 ابن عباس از امیر المومنین علیه روایت کرده است که مى فرمايد:

«إن من وراء قاف عالماً لا يصل إليه أحد غيرى وأنا المحيط بما وراءه، والعلم به کعلمی بدنیا کم هذه، و آنا الحفیظ الشهید علیها، ولو آردت آن آجوب الدنیا بأسرها، والسموات السبع کالارضین فی آقل من طرفة عین لفعلت؛لما عندی من الاسم الاعظم، و آنا الایة العظمی، والمعجز الباهر،


 بعد از قاف،
▪️جهانی وجود دارد که کسی غیر از من به آن نمیتواند برسد
▪️و من به همه ی پشت آن است احاطه دارم و آگاهی من به آن،
▪️مانند آگاهی من از این دنیای شماست.
▪️و من نگهبان و شاهد بر آن هستم،
▪️اگر اراده کنم که تمام دنیا را
▪️و آسمان های هفت گانه
▪️و زمینهای هفت گانه را در کمتر از یک چشم بر هم زدن بپیمایم؛
▪️میتوانم این کار را بکنم.
▪️به خاطر این که من از اسم اعظم مطلع هستم
▪️و من آیت عظما
▪️و معجزه ی مبهوت کننده هستم.


 بحارالانوار :ج ۵۷ص۳۳۶ح۲۶
 مشارق الانوار :ص۱۲۵باب عوالم پشت پرده

 

 نظر دهید »

دلنوشته: یک دل سیر معنویت

26 مهر 1396 توسط سليمي بني

 

 یک دل سیر معنویت

سوار بر قطار لحظه‌ها، عمر را سپری مي‌كنيم و خاطراتی در آینه ذهن‌مان نقش می‌بندند ، که با مرور خاطره‌ها یاد دوستان عزیزی مثل آقا حجت زنده مي‌شود.

ماجرای آشنایی ما از زمانی آغاز شد که برای گذراندن دوره‌ای از کرج به قم آمدم و برای استراحت جای را نداشتم.
از طرفی اوضاع جيب‌مان هم تعريفي نداشت (شهریه مجردی طوری بود که دخل‌وخرج مان با کلی حساب و کتاب، اخرش به توکل ختم می‌شد)
آن روز استاد با شور خاصی درس می‌داد و طلاب با دقت گوش می‌دادند، ناگهان درب کلاس زده شد و طلبه‌ای لاغر اندام با صورتی استخوانی و لبخندی بر لب، خودکار و کاغذ به دست، وارد کلاش شد و کنارم نشست، برای اولین بار دیدمش ولی نگاه گرم و تبسم‌هایش، صمیمت رفیق چند صد ساله داشت.
دقایقی گذشت تا کلاس به انتها رسید .
استادگفت: ادامه بحث ان شا… فردا .
با شنیدن «ان شا… فردا» اخمهایم درهم شد و فکرم مشغول؟ (شب را کجا سپری کنم؟؟)
همان طلبه، رو به من کرد و با لبخندی گفت: پس شب حجره ما میهمان شدی…
بعد از کمی مِن و مِن، با او به سمت حجره ها حرکت کردم
تا آن روز حجره‌ طلبه‌های قم را ندیده بودم.

وقتي وارد راهروهای نسبتا تاریک و تو در توی آن می‌شدی یاد زندان عبرت می‌افتادی و کمتر کسی برای اولین بار مسیر رفته را می‌توانست در خاطر بسپارد!

یادم نیست از کدام مسیر و چه قدر طول کشید تا وارد حجره شدیم، طلبه‌های دیگر حجره خواب بودند، با اشاره و لب خوانی فهمیدم کجا میتوانم استراحت کنم.
آقا حجت از ججره خارج شد، دراز کشیدم و پلک‌هایم را روی هم گذاشتم تا استراحتی کرده باشم .
چند دقیقه‌ای نگذشته بود که آرام درب حجره باز شد و زیر چشمی حجت رادیدم، به سوی هم حجره‌ای خود رفت، چیزهایی دم گوش انها گفت و با لبخند ریزی سری به نشانه تایید تکان داد.
تازه خوابم سنگین شده بود که صدای حجت بیدارم کرد و سرجایم نشستم و نگاهی به اطرافم انداختم .
سفره‌ای طلبگی پهن کرده بود و سوسیس و تخم مرغی وسط سفره مهیا بود، کمی سرم را چرخاندم، هنوز طلبه‌ها خواب بودن…
مثل قحطی زده ها شروع به خوردن کردم، در بین خوردن غذا اشاره‌ای به طلبه‌ها کردم و از آقا حجت پرسیدم: دوستان چیزی خوردن؟
حجت با لبخندی ریز و نمکین نگاهی به لقمه‌های که یکی پس از دیگری نوش جان می‌کردم انداخت و گفت؛ ان‌شاالله هست، میخورن…
مقداري سوسیس و تخم مرغ ته ظرف باقي ماند و سفره را جمع کردیم.

ساعت به نیمه‌های شب نزدیک می‌شد، سریع تشکر کردم و دراز کشیدم، نفهمیدم چه مقدار خواب بودم که صدای هیس هیس طلبه‌ها بیدارم کرد.
زیر چشمی نگاهی انداختم؛ طلبه‌ها دور سفره نشسته بودند و ته مانده سویس را میخوردند، شنیدم طلبه‌ها با شوخی میگفتند: «بنده خدا ميهمان‌مون انگار خیلی گرسنه بوده! سهم چهار نفر رو خورده. نوش جانش…»
به خاطر کم بودن شام، خودشان را به خواب زدند تا ابتدا میهمان‌شان غذا بخورد، در آن لحظه ناراحت شدم که چرا نفهمیدم اینان خواب نیستند!

 آن شب طلبه ها اگر چه شکم شان سیر نشد اما دل سیری از معنویت و بزرگ منشی داشتند. و حال بعد از گذشت سالها، شاید درس بسیاری از استادها را فراموش کرده‌باشم ولی درس بزرگ منشی آن طلبه ها را نتوانستم فراموش کنم.

 ضیایی
 

 

 نظر دهید »

هر گناه یک اثر

26 مهر 1396 توسط سليمي بني

 

امام صادق علیه السلام:

الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ الْبَغْيُ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلُ وَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ الظُّلْمُ وَ الَّتِي تَهْتِكُ السُّتُورَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الَّتِي تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنَا وَ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعَاءَ وَ تُظْلِمُ الْهَوَاءَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْن‏

? گناهی كه نعمت ها را تغيير مى دهد، تجاوز به حقوق ديگران است.
?گناهى كه پشيمانى مى آورد، قتل است.
?گناهى كه گرفتارى ايجاد مى كند، ظلم است.
?گناهى كه آبرو مى بَرد، شرابخوارى است.
?گناهى كه جلوى روزى را مى گيرد، زناست.
?گناهى كه مرگ را شتاب مى بخشد، قطع رابطه با خويشان است.
?گناهى كه مانع استجابت دعا مى شود و زندگى را تيره و تار مى كند، نافرمانى از پدر مادر است.
(علل الشرايع ج 2، ص 584 ، ح 27)

 

 نظر دهید »

*دزدی

25 مهر 1396 توسط سليمي بني

 

 دزدی

فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست

▫️ وقتی پزشڪی برای «نفع رساندن» به همڪار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میڪند
این دزدی است

▫️ وقتی راننده تاڪسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر ڪرایه میگیرد
این دزدی است

▫️ وقتی تعمیرڪار ماشین با دست های چرب و چیلی و در حالیڪه عرق پیشانی اش را پاک میڪند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد شما نمیدانید و تشڪر هم میڪنید، ولی خودش میداند
حق العمل اش پنج هزار تومان است
این دزدی است.

▫️ وقتی ڪارمند مملڪت به جای ڪار ڪردن وقت اش را صرف دیدن فیلم و دانلود موسیقی میڪند
این دزدی است

▫️ دزدی فقط جیب بری توی اتوبوس نیست
دزدها هم همیشه روی دست شان خالڪوبی ندارند و ڪاپشن خلبانی نمی پوشند
دزدها میتوانند بوی خوش ادڪلن بدهند
ساعت گرانقیمت ببندند
میتوانند لباس مارک دار بپوشند
اما وقت و عمر مردم را بدزدند

▫️ وقتی مسئولی به جای حل ڪردن مشڪل مردم مدام وعده میدهد، اعتماد آنها را می دزدد
این دزدیست

▫️ وقتی استاد دانشگاه بدون مطالعه سر ڪلاس حاضر میشود و برای پر ڪردن وقت ڪلاس از دانشجوها میخواهد یڪی یڪی بیایند و «ڪنفرانس»! بدهند
این دزدی است

▫️ وقتی ڪارخانه داری به جای لیمو
اسید سیتریک می ریزد توی شیشه
و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد
این دزدی است

▫️ وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میڪند
این دزدی است

▫️وقتی ڪه عده ای بنام لیدر اندیشه فریب مردم میدهند و با لابی گری و معامله پشت پرده، مهره موردنظرشان را برای منافع خودشان بر مردم قالب میڪنند.
این دزدیست

▫️وقتی مسئولان *گندم* نشان مردم میدهند اما *جـــو* به آنان میفروشند.
این دزدیست

▫️دزدهای تابلودار
دزدهایی ڪه دست و پایشان را خالڪوبی میڪنند
به مراتب از دزدهای ڪت و شلوار پوش و ادڪلن زده شریف ترند

▫️دزدی یعنی
دست بردن در اسناد و مدارک اداری
رشوه گیری از ارباب رجوع، دزدی يعنی به وسيله ی ڪسی به مقامی رسيدن و حق ديگران ضايع ڪردن دزدیست.

دزدی نڪنیم تا مملڪتمان اصلاح شود
احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم
و بدانیم ڪه چوب خدا صدا ندارد…

 

 نظر دهید »

پنج اصطلاح که غلط به کار میرود

25 مهر 1396 توسط سليمي بني

پنج اصطلاح که غلط به کار میرود
۱_ خدا بد نده!
این کلام اهانت به پروردگار است،زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خدا و هیچ بدی بشما نمیرسد مگر از ناحیه ی خود شما(و بخاطر اعمال خودتان است)

۲_جوان ناکام!
این اصطلاح‌ عامیانه برای جوانهایی ک قبل از ازدواج از دنیا میروند بکار میرود ،درحالیکه ازدواج کام حقیقی یک انسان نیست ک اگر ازدواج نکرد به او بگویند ناکام ،بلکه کام حقیقی انسان رسیدن به مقام بندگی خداست و استفاده ی خوب کردن از عمر و فرصتی ک خدا ب او داده است
۳_عیسی ب دین خودش موسی ب دین خودش!

این جمله معنای صحیحی ندارد زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه ی انها عقیده ی یکسانی داشتند
۴_ولش کردی ب امان خدا!
این حرف کفر آمیز است ،زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد ک غمی نیست بهتر است بجای این کلام گفته شود :ولش کردی ب حال خودش.

۵_انسان جایز الخطاست!
این حرف نیز غلط است ،زیرا انسان برای خطا آزاد نیست….بهتر است بگوییم انسان ممکن الخطاست…یعنی ممکن است خطا بکند.
 

 نظر دهید »

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟

25 مهر 1396 توسط سليمي بني

دکتر الهی قمشه ای:

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ !
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮﺱ ﮐﻨﯽ، ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ .
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ.ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند !
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ …
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ…
میترسم از بعضی آدمها ؛ آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردا بدون هیچ توضیحی رهایت میکنند…آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند فردا بیرحمانه قضاوتت میکنند…آدمهایی که امروز لبخندشان را میبینی و فردا خشم و قهر و نامهربانی شان را…آدمهایی که امروز قدر شناس محبت هستند و فردا طلبکار محبت…آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش میبرند و فردا سخت بر زمینت میزنند..

 نظر دهید »

ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ است که ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﺪ

25 مهر 1396 توسط سليمي بني

نقل است که از پروفسور حسابی ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ : ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻦ !

ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ،ﺣﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ…

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﯿﻒ ﻭ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﺮﻭﯼ، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ، ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺟﻮﯾﺎ ﻣﯿﺸﻮﯼ، ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺩﻋﻮﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ…

ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ.
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ است که ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ!
 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 45
  • 46
  • 47
  • ...
  • 48
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 52
  • ...
  • 53
  • 54
  • 55
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

آداب و رسوم جالب مردم جهان در ماه رمضان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس