اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نحسی ماه صفر بدعتی اشتباه و از انحرافات دین است

21 مهر 1397 توسط سليمي بني

هیچ یک از ماه‌های سال نحس نیستند،ما درباره هیچ یک از ایام سال و ماه نحوستی نداریم. مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در ابتدای کتاب المراقبات خود درباره ماه صفر گفته است که نحس بودن در ماه‌های اسلامی وجود ندارد، بلکه این نحسی را ما فقط در برخی از ساعات داریم که می‌گویند از انجام امور خیر و مبارک اجتناب کنید. به همین سبب حق نداریم ماه صفر را نحس بدانیم، چرا که این نحسی خرافه و بدعتی غلط است که از شامیان به ارث رسیده است.

نحس بودن ماه صفر ریشه در مصیبت‌های وارده بر اهل‌بیت (ع) و شهادت حضرات معصوم (ع) دارد، پس از ورود کاروان اسراء به کوفه و شام، مردم آن بلاد، آن‌ها را خارجی خواندند و بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و مصیبت‌های بسیاری در دربار یزید لعنت الله علیه بر آن‌ها وارد شد، به همین جهت این ماه را نحس می‌دانیم، اما همانطور که گفته شد ماه صفر نیز مانند دیگر ماه‌ها رقم خورده و نحسی ندارد. البته باید در نظر داشت که در دو ماه محرم و صفر بنا به شهادت ائمه اطهار (ع) و مصیبت‌های خاندان نبوی، اهل بیت (ع) عزادار هستند، اما این عزاداری به معنی نحسی نیست و شامیان در بدعتی اشتباه جعل حدیث کردند و ماه صفر را نحس محسوب کردند.

راساس علم نجوم و اخترشناسی به دلیل اینکه برخی از ماه‌ها قمری با ماه‌های رومی تطبیق داده می‌شود، می‌گویند قمر در عقرب شده است، به این معنا که برج و ماه‌های رومی با یکدیگر موازی می‌شوند. طبق روایت امام باقر (ع) و احادیث معصومین و آنگونه که بیان شده، بهتر است از پرداختن به اموری مانند ازدواج، فرزندآوری و … اجتناب شود و در آن ساعات انجام نشود.

از ائمه اطهار (ع) و بزرگان دین روایتی مبنی بر نحس بودن ماه صفر و با برکت بودن ماه ربیع الاول نداریم، ماه صفر به خاطر خرافاتی که وجود دارد، آن را نحس می‌نامند، وگرنه این ماه الهی به دلیل مصیبت‌های سنگینی که بر اهل بیت (ع) وارد شده، سخت است و می‌گویند همدرد با ائمه اطهار (ع) باشید. همچنین سفارش شده در این ماه فراوان صدقه بدهید و دعای ماه صفر را بخوانید.

 روایت نحسی ماه صفر به دلیل هجمه افکار‌های عمومی است و نه ماه صفر و دیگر ماه های سال نحوستی ندارند و این روایات از انحرافات دین است.

 2 نظر

وقایع ماه صفر

21 مهر 1397 توسط سليمي بني

ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است و شیعیان و محبان اهل بیت(ع)، این ماه را از ایام سوگواری می‌دانند. زیرا در ابتدای این ماه خانواده امام حسین(ع) و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیری وارد شام کردند و آنان را در فشار روحی و روانی قرار دادند. به گزارش اعتدال، در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از “صُفْرَة(زردی) ” گرفته شده، زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است. دلیل دیگر اینکه از “صِفْر(خالی) ” گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماه‌های حرام، روانه جنگ می‌شدند و شهرها خالی می‌شد. برخی اعمالِ ماهِ صفر به شرح زیر است: «سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، ۱۰۰ بار صلوات بفرست و ۱۰۰ بار آل ابی سفیان را لعنت کن و ۱۰۰ مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان‌شاء اللّه به هدف اجابت می‌رسد.) در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین(علیه السلام) مستحبّ و مورد تاکید قرار گرفته است. در روایتی که «شیخ طوسی» از امام حسن عسکری(علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: به جای آوردن ۵۱ رکعت نماز (۱۷ رکعت نماز واجب و ۳۴ رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانی را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن. زیارت مخصوصی برای اربعین نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.تقویم ماه صفراوّل ماه صفر آغاز جنگ صفین، مطابق نقل مورّخان در سال ۳۷ هجری است. جنگ صفین از سوی امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت ۱۱۰ روز طول کشید و در آستانه شکست لشکر شام، عمرو عاص خدعه‌ای به کار زد و قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و داستان تاسّف بار حکمین پیش آمد. همچنین در این روز در سال ۶۱ هجری (بنا بر روایتی) سرِ مبارک حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) را همراه کاروان اهل بیت(علیهم السلام) وارد شهر شام کردند. دوم ماه صفر: روز شهادت زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) پس از قیام بر ضدّ بنی امیّه در سال ۱۲۰ هجری است، وی به هنگام شهادت ۴۲ سال داشت. هفتم ماه صفر: بنا بر نقل شیخ مفید و کفعمی، روز شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. همچنین ولادت امام کاظم(علیه السلام) طبق روایتی در سال ۱۲۸، در این روز در منطقه «ابواء» (محلّی میان مکّه و مدینه) واقع شده است. این روز از جهتی روز حزن و از جهتی روز سرور است. بیستم ماه صفر: روز اربعین امام حسین(علیه السلام) است، بنابر نقل جمعی از بزرگان مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و کفعمی، جابر بن عبداللّه انصاری در این روز برای زیارت امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمد و همین روز، روزی است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) طبق روایتی از شام به مدینه آمدند. ولی در ارتباط با آمدن اهل بیت حسینی(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا میان مورّخان گفت‌وگوست، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی در «منتهی الآمال» از سیّد بن طاووس نقل می‌کند که اهل بیت حرم حسینی(علیه السلام) در مسیر بازگشت به مدینه، نخست به کربلا آمدند و زمانی به آنجا رسیدند که جابربن عبدالله انصاری و گروهی از بنی‌هاشم به زیارت امام حسین و یارانش آمده بودند (و با توجه به اینکه جابر در بیستم صفر به کربلا آمد، بنابراین اهل بیت نیز ورودشان به کربلا همان روز بود.) اما مرحوم حاج شیخ عباس قمی با توجه به نقل دیگر مورخان و قرائن و شواهد دیگر، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در بیستم صفر (اربعین حسینی) به کربلا بسیار بعید می‌داند و از شیخ مفید و شیخ طوسی نقل می‌کند که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به مدینه مراجعت کردند. بیست و هشتم ماه صفر: در چنین روزی، در سال یازدهم هجری، رسول گرامی اسلام(ص) وفات یافت و همه مورخان اتّفاق دارند که روز وفات آن حضرت، روز دوشنبه بود و آن حضرت به هنگام وفات ۶۳ سال از عمر مبارکشان می‌گذشت. همچنین بنا بر نقل جمعی از علما و مورخان، روز بیست و هشتم صفر سال ۵۰ هجری، روز شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) است و این روایت بیشتر در میان شیعیان مشهور است تا روایت هفتم ماه صفر. روز آخر ماه صفر: بنا بر قول «شیخ طبرسی» و «ابن اثیر» آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری، روز شهادت امام رضا(علیه السلام) است که در سن ۵۵ سالگی، توسط مامون عباسی مسموم شده و به فیض شهادت نائل آمدند. دهه آخر صفر، دهه غم و اندوه این ماه نیز یادآورِ فداکاری‌ها و جانبازی‌های امام حسین(علیه السلام) و یارانش می‌باشد، ماه ادامه اسارتِ اهل بیت(علیهم السلام) و ورود آنها (مطابق روایتی) به شام است. شام بر اثر خطبه‌های امام سجاد و زینب کبری(علیهما السلام) به کلی دگرگون شد و از همان جا بذرِ انقلاب بر ضد بنی‌امیه پاشیده شد، و در نتیجه همین خطبه‌ها، بنی‌امیه در تمام جهان اسلام رسوا گشت و خطری که از سوی آنان اسلام و قرآن را تهدید می‌کرد، به برکت خون‌های شهیدان و خطابه‌های پیام آورانِ عاشورا، دفع شد. علاوه بر این، ماه صفر چنان که گفتیم یادآور ضایعه بزرگ و مصیبت عظمی، یعنی رحلت پیامبر اسلام(ص) و شهادت فرزندانِ گرامیش امام حسن مجتبی و امام علی بن موسی الرّضا(علیهما السلام) است، آمیخته شدنِ خاطره اربعین حسینی با خاطره جانکاهِ این مصایبِ بزرگ، دهه آخر ماه صفر را، دهه اندوه و غم برای پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ساخته است. ولی از آن جا که این ایّام ماتم و غم، سبب مروری مجدد، بر تاریخ زندگانی آن بزرگواران و تلاش‌ها، شهامت‌ها و فداکاری‌های آنان است، ماهی است پر از شور و عشق و اخلاص و فداکاری، به همین دلیل، تاریخ نشان داده است که بسیاری از توطئه‌های دشمنانِ اسلام، به برکت شوری که در جلسات و دسته‌جاتِ سوگواریِ آن بزرگواران در این ماه ایجاد شده، درهم شکسته و خنثی گردیده است، که این خود موهبت بزرگی است، و باید همیشه آن را ارج نهاد و از آن پاسداری کرد. منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله مکارم شیرازی.

 نظر دهید »

جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام

15 مهر 1397 توسط سليمي بني


جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام

1- گریه نکردن از سختی دل است.
2-سختی دل از گناه زیاد است.
3-گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.
4-آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.
5-فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.
6- محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست
1.مردم را با لقب صدا نکنید.
2.روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.
3.خدا را همیشه ناظر خود ببینید.
4.لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.
5.بدون تحقیق قضاوت نکنید.
6.اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.
7.صدقه دهید،چشم به جیب مردم ندوزید.
8.شجاع باشید،مرگ یکباره به سراغتان می آید.
9.سعی کنید بعد از خود،نام نیک بجای بگذارید.
10.دین را زیاد سخت نگیرید.
11.با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.
12.انتقادپذیر باشید.
13.مکار و حیله گر نباشید.
14.حامی مستضعفان باشید.
15.اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد،از او تقاضا نکنید.
16.نیکوکار بمیرید.
17.خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.
18.فحّاش و بذله گو نباشید.
19.بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.
20.رحم دل باشید.
21.با قرآن آشنا شوید.
22.تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید.
( نهج البلاغه)

*☆ باخدا باش☆*

 نظر دهید »

افتخار دوستی با پروردگار عالمیان

15 مهر 1397 توسط سليمي بني

 ابراهیم (ع) ؛ تنها پیامبری که افتخار دوستی با پروردگار عالمیان را پیدا کرد.

 درمیان ابناء بشر هیچ انسانی به جایگاه دوستی با خداوند نائل نشد مگر حضرت ابراهیم خلیل الله .

 ابراهیم(ع) از پیامبرانی است که سوره ای درقرآن کریم به نام اوست و بسیار مورد تمجید و تکریم خداوند درقرآن کریم میباشد ؛ خداوند او را یک مسلمان واقعی معرفی میکند که سراسر وجود و زندگی اش در برابر خداوند تسلیم و فرمانپذیر بود.

 او را میتوان پرچمدار توحید و مبارزه با شرک در تاریخ بشر دانست و پیامبران بزرگی همچون حضرت محمد (ص) ، حضرت عیسی (ع) ، حضرت یعقوب (ع) ، حضرت یوسف(ع) ، حضرت اسماعیل(ع) و حضرت اسحاق(ع) همگی از نسل این پیامیر بزرگ هستند.

 او رنج های فراوانی در راه مبارزه با شرک و خرافات متحمل شد تا جائیکه حتی مورد غضب پدرش “آزر” قرارگرفته و مطرود او شد.

  وإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ(زخرف/26)
  و آنگاه که ابراهیم به پدرش و قومش گفت : به طور قطع من از آنچه که شما (از غیرخدا) عبادت میکنید بیزارم.

 او که در جامعه ای شرک آلود پرورش یافته بود، هرگز اجازه نداد که تحت تأثیر این محیط آلوده قرار گیرد؛ او حتی مرعوب حکومت شرک آلود “نمرود” نشد و با ایمانی راسخ به تبلیغ علیه سیاستهای ضد توحیدی حکومت وقت پرداخت.

 او در اواخر عمرش از سوی خداوند متعال مورد امتحانی سخت قرار گرفت و با بردن فرزندش به قربانگاه ، ایمان و تسلیم بودن خود در برابر خداوند را با تمام وجود به اثبات رسانید و به مقام “دوست خداوند” نائل گردید ؛ مقامی که تا به امروز هیچ انسانی از نسل آدم و حوا (ع) به آن جایگاه نرسیده است.

  واتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا (نساء/125)
 و خداوند ابراهیم را دوست خود برگزید.

?به قلم : الف – م

 

 نظر دهید »

رفع گرفتاری و قرض

15 مهر 1397 توسط سليمي بني

محمد بن عجلان، ثروتش را از دست داد و به شدت فقیر شد و مقدار زیادی نیز بدهکار شد.
بالاخره به فکر افتاد که پیش حاکم مدینه که از خویشاوندانش بود برود و از نفوذ او استفاده کند.
در بین راه، به پسر عموی امام صادق (علیه السلام) رسید.
پس از سلام و احوال پرسی، پسر عموی امام از او پرسید کجا می روی؟
گفت مقدار زیادی بدهی دارم و پیش امیر می روم تا کارم را اصلاح کند.

پسر عموی امام گفت از پسر عمویم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) چند حدیث قدسی شنیده ام که می خواهم برایت نقل کنم.
خداوند می فرماید به عزت و جلالم سوگند، کسی که به غیر من امیدوار باشد امیدش را قطع می کنم و نیز می فرماید وای بر این بنده، او بدون اینکه ما را بخواند و از ما بخواهد، نعمت های خود را به او عطا نمودیم.
آیا اگر ما را بخواند و درخواستی نماید، خواسته اش را رد می کنیم؟
آیا تو گفتی خدایا، چشم می خواهم که خداوند به تو چشم داد؟
آیا وقتی خداوند به تو گوش و دهان و دست و پا داد، تو آنها را از خداوند خواسته بودی؟

محمد بن عجلان که این احادیث را برای اولین مرتبه می شنید، با اشتیاق گفت دوباره آنها را برایم بخوان.
پسر عموی امام، دوباره احادیث را خواند و محمد بن عجلان با دقت به آن گوش فرا داد.
بالاخره فرمایش خداوند در او اثر کرد و گفت به خداوند امیدوار شدم و کارم را به او واگذار کردم.
این را گفت و راهش را کج کرد و به خانه بازگشت.
طولی نکشید که گرفتاری هایش برطرف گردید و قرض هایش پرداخته شد.



 

 نظر دهید »

مادی شدن جن ها و شیطان در اخرالزمان

11 مهر 1397 توسط سليمي بني


مادی شدن جن ها و شیطان در اخرالزمان
 زنای بین انسان و جن این دو حالت داره 
در دنیای واقعی
دنیای واقعی دو حالت داره :
زنای خود انسان و جن
شراکت جن در نطفه انسان به واسطه زنا و جماع نامشروع در عالم خیال :عالم خیال چند نوعه:
خواب
خلصه

تصور در عالم واقعی
جنس اجنه از نوع لطیفی از مادس که میتونه به هر شکلی (مگر پیامبر و امام و فرشته) در بیاد اگر شخصی خیلی مورد اعتماد اجنه بشه میتونه باهاشون رابطه پیدا کنه .

چون جن میتونه به هر شکلی در بیاد میتونه به زیباترین شکل یا به شکلی که برای آن شخص ایده آل ترین حالت (بت شخص) باشه در بیاد و ………. چیزی که جن از انسان میگیره انرژی بدن شخصه و چیزی که عاید انسان میشه یه لذت زود گذر و در مدت زمان باعث مرگ شخص میشه.

بدلایل زیاد شراکت جن در نطفه به 3 صورته که در قرآن هم بهش اشاره شده و شاركهم في الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا (اسرا 64) :
به صورت زنای مستقیم بصورت رابطه  جنسی بین زن و شوهر موقعی که به هم  حلال نیستند یعنی زن پاک نیست(مامون لعنتی همینطوری بدنیا اومده) یا طواف نساء انجام نشده
بصورت  خیال یکی از طرفین در مورد شخص دیگری غیراز همسر خود حین عمل
در عالم خیال حالت اولش تقریبا از حوزه اختیار انسان خارجه و اون احتلام در خوابه.

حالت دومش باز در مورد افرادی هست که خیلی وارد ارتباط با اجنه شده اند در بین خواب و بیداری رابطه برقرار می کنند.

حالت سوم در حوزه تصوره که خیلییییییییی شایعه و آن هم استمناء هستش شخص با خیالی که در کمک اجنه هستش کاری رو با خودش انجام میده.

در آینده با ارائه فاحشه های هالیوودی و بت ساختن در ذهن افراد ، به افراد همبستر جنسی مطلوب و بی دردسر رو عرضه میکنند.

احتمالا در حالت بیداری یا خلسه نمونش در اینسپشن بود که فلان کاراکترش بصورت های مختلف در میومد(و من فکر میکنم جن بود)

 5 نظر

داستان بسیار زیبا

11 مهر 1397 توسط سليمي بني

?داستان بسیار زیبا
???
صلی الله علیک یااباعبدالله

وقتی که خیلی بچه تر از الان بودم یکی از رفقا داستان این نوکر با اخلاص اباعبدالله علیه السلام رو برام تعریف کرد و از همون موقع شیفته ی این مرد شدم
حاج تقی شریعت از همون دوران جوونیش عهد کرده بود تا آخر عمرش برای سیدالشهدا علیه السلام پیراهن مشکی بپوشه
چند سال بعد میره مکه برای حج و طواف خونه ی خدا
همه ی مردم با لباسای احرام و یک دست سفید پوش اومده بودن دور کعبه طواف کنن.یه وقت شرطه ها دیدن یه نفر با پیراهن مشکی لای جمعیت داره دور خونه ی خدا طواف میکنه و حسین حسین میگه
شرطه ها اومدن که بندازنش بیرون یهو درگیری پیش میاد و شرطه ها حاج تقی رو میزنن و حاج تقی از فرط کتک خوردن بیهوش میشه
حاج تقی رو میبرن بیمارستان وقتی که بهوش میاد میبینه لباسشو از تنش در اووردن و دور انداختن و لباس بیمارستان تنش کردن
این صحنه رو که میبینه شروع میکنه به داد و بیداد و بیمارستانو میذاره روی سرش که لباس مشکی منو چرا دور انداختید و میشینه کلی گریه میکنه و از هوش میره
توی عالم رویا حبیب ابن مظاهر علیه السلام میاد عیادته حاج تقی و میفرماید حاج تقی پاشو اربابت سیدالشهدا علیه السلام دارن تشریف میارن به عیادتت
حاج تقی میگه من با همه قهرم و دیگه کاری به کسی ندارم
اینبار خود سیدالشهدا علیه السلام وارد شدن و فرمودن آقا تقی پاشو اومدم عیادتت
حاج تقی با بغض و گریه رو به سیدالشهدا علیه السلام میکنه و با زبون آذری عرض میکنه:"باشوآ دولانیم آقاجان” ولی من با شما قهرم مگه من با شما عهد نبسته بودم تا آخر عمر از غم شما پیراهن سیاه بپوشم پس چرا اجازه دادین پیراهنمو از تنم در بیارن و دور بندازن؟!
سیدالشهدا علیه السلام فرمود آقا تقی این پیراهن مشکی ای که تا الان تنت بود رو خودت دوخته بودی
بیا این پیراهن مشکی ای رو که مادرم با دست شکستش برات دوخته رو ازم بگیر و اینو تنت کن
حاج تقی تا آخر عمرش اون پیراهن مشکی ای رو که حضرت علیه السلام بهشون عطا کرده بودن رو توی حسینیشون نگه داشت و وقتی که خواستن خاکش کنن با پیراهن مشکیش دفنش کردن و کفنش هم بوریا بود
آقا جان بمیرم برات به نوکرات پیراهن هدیه میدی ولی خودت بی کفن و بی پیراهنی
???

 نظر دهید »

رمزی که انسان را با امام حسین (ع) محشور می کند

24 شهریور 1397 توسط سليمي بني

كس سوره فجر را دائم بخواند، با امام حسین علیه السلام در بهشت خواهد بود

 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: “هر كس در خواندن سوره فجر مداومت داشته باشد، با امام حسین علیه السلام در درجه َاش در بهشت خواهد بود” (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، استرآبادى، على ، تصحیح حسین استاد ولى، قم، مؤسسة النشر الإسلامی ، 1409 ق )


اهل بیت عصمت علیهم السلام، راز این پیوند را در آیات پایانی سوره نشانی داده اند.


از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که: «اقرءوا سورة الفجر فی فرائضكم و نوافلكم، فإنها سورة الحسین بن علی ” “سوره ی فجر را در نمازهای واجب و مستحب تان بخوانید، زیرا این سوره، سوره حسین بن علی (علیهما السلام) است.” یکی از حاضران (ابو اسامه) پس از بیان امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: چگونه این سوره، سوره امام حسین (علیه السلام) شده است؟


حضرت فرمود: مگر این بخش از آیه و كلام خداوند را نشنیده َاید كه می فرماید: “یا أیتها النفس المطمئنة ارجعی إلى ربك راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ” این آیه درباره حسین بن علی علیهماالسّلام است؛ چرا که آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود و از خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود، و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد (صلی الله و علیه و آله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آن ها راضی بود، و این سوره فقط درباره حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد (صلی الله و علیه و آله) می باشد.” (البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، هاشم بن سلیمان ، ج 5، ص: 658)

گویا همه چیز دست به دست هم داده تا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، در میان همه ی هادیان الهی بشریت، یگانه و ویژه باشد. قطعاً مأموریت ویژه و خاص امام حسین علیه السلام از سوی خدای متعال تعیین شده بود؛ پس طراحی تمامِ این صحنه ی ماندگار و فوق العاده، کارِ همان خدای فوق العاده است.


اعتقاد ما این است که راهنمایانِ الهی، از جانبِ خود حرفی نمی زنند و اقدامی نمی کنند مگر این که دستورِ رب العالمین باشد و در راستای مأموریت خاصشان. این را در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به صراحت از قرآن کریم می شنویم: و ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی (نجم، 3-4) (پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید تنها وحى الهى است ) و در مورد اوصیای آن حضرت هم آن  گونه که در چهارچوب تعریف امامت و تفاوتش با نبوت بگنجد، این مفهوم قابل تعمیم است.


اقدام و مأموریت ویژه ی امام حسین علیه السلام، سال 60و 61 هجری وقتش رسیده بود. زمانی که با خلیفه شدن یزید، کار امت پیامبر صلی الله و علیه وآله به جاهای باریک کشیده شد. یزیدِ معلوم الحال آمده بود تا تیشه ای که پدرش معاویه، موذیانه و کم کم به شاخ و برگ اسلام می زد، او یکسره به ریشه بزند و از جای برکند.

مأموریت امام، مثل پدر و برادر بزرگوارش، حفظ دین خداست. این وظیفه، گاه با تاکتیک سکوت، گاه با جنگی حساب شده یا صلحی هوشمندانه و گاه با  یک انقلاب تحول آفرین به انجام می رسد و شرایط زمانه ی امام حسین علیه السلام، این شیوه ی آخر را می طلبد.

امام در وصیت خود به محمد حنفیه، از راز این قیام تاریخ ساز پرده برمی دارد و آن چیزی نیست جز وظیفه ی حفظ و اصلاح امت اسلام و احیای سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله:  “…و أنّی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی صلّى اللّه علیه و آله، ارید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر، و أسیر بسیرة جدّی محمد صلّى اللّه علیه و آله و أبی علیّ بن أبی طالب علیه السلام ” (تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، حسینى موسوى، محمد بن أبیطالب ، ج 2، ص: 160)


گاهی انجام یک وظیفه، با هزینه ای گران و مصیبت و ابتلایی بزرگ همراه است. اینجاست که رضایت داشتن از خدا، اراده ها و برنامه های او، و ایستادگی بر انجام وظیفه ی خدایی، کاری می کند کارستان. مثلاً آدمی را در مسیر “راضیة مرضیة” قرار می دهد یا آدم را لایق شهادت در کربلا می کند یا ندای “فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی” را به گوش انسان می رساند.


همان طور که خوانده و شنیده اید، در جای جای صحنه ی کربلا آثار رضایت قلبی از این ایثار بزرگ، به چشم می خورد. در چهره ی بشاش و رضایتمندِ امام در همه ی مصیبت ها، در شور و شوق یاران برای یاری دین خدا و یاوری ولی خدا، در شتاب حضرت عباس علیه السلام برای پاسخ به العطش کودکان، در استواری و استحکام مادر وهب برای فرستادن فرزندش به میدان و خلاصه “رضایت از انجام وظیفه ی خدایی” در قلب های اهالی عاشورا موج می زند.

 گویا همه چیز دست به دست هم داده تا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، در میان همه ی هادیان الهی بشریت، یگانه و ویژه باشد. قطعاً مأموریت ویژه و خاص امام حسین علیه السلام از سوی خدای متعال تعیین شده بود؛ پس طراحی تمامِ این صحنه ی ماندگار و فوق العاده، کارِ همان خدای فوق العاده است.


اعتقاد ما این است که راهنمایانِ الهی، از جانبِ خود حرفی نمی زنند و اقدامی نمی کنند مگر این که دستورِ رب العالمین باشد و در راستای مأموریت خاصشان. این را در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به صراحت از قرآن کریم می شنویم: وَمَا یَنطِق عَنِ الْهَوَى* إِنْ هوَ إِلَّا وَحْیٌ یوحَى (نجم، 3-4) (پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید تنها وحى الهى است ) و در مورد اوصیای آن حضرت هم آن  گونه که در چهارچوب تعریف امامت و تفاوتش با نبوت بگنجد، این مفهوم قابل تعمیم است.


نمونه ای دیگر از این رضایت، در کلام امام حسین علیه السلام جاریست: شبى كه صبحش حسین علیه السّلام تصمیم داشت از مكّه حركت كند محمّد بن حنفیّه شبانه به نزد امام حسین علیه السلام رفت و گفت: برادرم، دیدى كه اهل كوفه با پدرت و برادرت چه حیله و مكرى بكار بردند، و من می ترسم كه حال تو نیز مانند حال پدر و برادرت گردد، اگر رأیت به ماندن در مكّه باشد عزیزترین فردى خواهى بود كه در حرم الهى است و كسى را به تو دسترسى نخواهد بود، فرمود: برادرم، می ترسم یزید بن معاویة به ناگاه مرا بكشد و احترام این خانه با كشته شدن من از میان برود…

محمّد بن حنفیّه گفت: اگر از چنین پیش آمدى می ترسى به سوى یمن و یا یكى از بیابان هاى دور دست برو كه از هر جهت محفوظ باشى و كسى را به تو دسترسى نباشد فرمود: تا ببینم، چون سحر شد حسین علیه السلام كوچ كرد. خبر كوچ كردن حسین علیه السلام به محمّد بن حنفیّه رسید، آمد و زمام شترى را كه حضرت سوار بر آن بود بگرفت و عرض كرد: برادر! مگر وعده نفرمودى كه پیشنهاد مرا مورد توجّه قرار دهى؟ فرمود: چرا، عرض كرد: پس چرا با این شتاب بیرون می روى؟ فرمود: پس از آنكه از تو جدا شدم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله نزد من آمد و فرمود: “یَا حسَیْن اخْرجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلا” حسین بیرون برو كه مشیّت خداوندى بر این است كه تو را كشته ببیند، محمّد بن حنفیّه گفت: انّا اللَّه و انّا الیه راجعون، حال كه تو با این وضع بیرون می روى پس همراه بردن این زنان چه معنى دارد؟ فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله بمن فرمود:” إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهنَّ سَبَایَا” مشیّت خدا بر این شده است كه آنان را نیز اسیر و گرفتار ببیند. این بگفت و با محمّد خداحافظى فرموده و حركت كرد. (اللهوف علی قتلی الطفوف (ترجمه سید احمد فهری) ص: 100)


یک نکته عاشورایی:
مسلمانِ پیرو حسین بن علی علیهماالسلام که نفس مطمئنة و راضیة و مرضیة است-  هیچ وقت بی وظیفه نمی ماند. هر کجا هست، در برابر مسلمانیِ خودش و همه خواهران و برادران ایمانی اش، وظیفه دارد. باید فرزند زمان خود باشد تا حسینی شود.

 2 نظر

نفس مطمئنه امام حسین علیه السلام

24 شهریور 1397 توسط سليمي بني

يکي از سوره‌ هاي قرآن کريم سوره مبارکه «فجر» است که در آيه‌ هاي آخرش مي ‌فرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏» (فجر/ آیات 27 تا 30)

من در اين جلسه مي ‌خواهم درباره اين آيه صحبت کنم. چون بين اين سوره و امام حسين عليه السلام رابطه ‌اي وجود دارد، يکي از نمونه‌ هاي روشن «نفس مطمئنه» روح مقدس امام حسين عليه السلام است. من اين آيه را مي ‌نويسم، ترجمه مي‌کنم و مقداري هم در مورد دل آرام صحبت مي ‌کنم در مقابل وحشت و دلهره و اضطرابي که در همه جا هست.

«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏» مي ‌گويند: هر چه امام حسين عليه السلام به ظهر عاشورا نزديک تر مي ‌شد هيجان و بر افروختگي صورت ايشان بيشتر مي ‌شد. مثل يک کسي که مدت ها عزيزش را نديده است، وقتي به وطنش بر مي ‌گردد و به کوچه‌ شان مي ‌رسد در آن لحظات آخر مي ‌دود. چون هر چه به خانه نزديک تر مي ‌شود هيجانش هم بيشتر مي‌ شود.

عزاداران امام حسين عليه السلام وقتي به مراکز عزاداري مي‌ رسند لب درگاه صداي يا حسين آن ها بيشتر مي ‌شود. حاجي‌ ها که مي ‌روند مکه، همين که به مکه نزديک مي ‌شوند هيجانشان بيشتر مي ‌شود. زوار کربلا قبل از آن که وارد کربلا شوند همين که گنبد را مي‌ ديدند يک پولي به شاگرد شوفر مي ‌دادند و اسمش را گذاشته بودند: گنبد نما، يعني از آنجا ديگر وارد حريم و حرم مي‌ شدند و شوقشان بيشتر مي ‌شد. عرض کردم علت اين كه اين بحث را انتخاب کرده ‌ام به خاطر وجود رابطه ‌اي بين اين آيات و امام حسين عليه السلام است. جاي اين بحث هم در مرقد مطهر حضرت امام رحمت الله عليه است. که ايشان هم در وصيتنامه‌ شان فرمودند: من با دلي آرام… الان کمبود دنيا چه است؟ آيا اف 14 و اف 16 و هواپيما و کشتي و قايق و کامپيوتر و انرژي اتمي و پل و ضد هوايي و ضد دريايي و زير دريايي و… است؟ دنيا در اين مسايل پيشرفت مي ‌کند و ما هم نبايد از دنيا عقب بمانيم بلکه بايد از آن ها جلو بزنيم.

چيزي که دنياي امروز ندارد دل آرام است. هر چه در کشورها آمار دانشگاه بالا مي ‌رود، دلهره و اضطراب و مصرف قرص خواب و داروهاي مخدر و سيگار و ترياک و شراب و پرداختن به لهو و لعب و… بالا مي ‌رود. اگر از شما سؤال کنند که مشکل دنيا چيست، شما نمي‌ گوييد: مشکل دنيا پارک و اتوبان و… است، بلکه خواهيد گفت: مشکل دنيا اين است که مشکلات ماديش را دارد حل مي ‌کند اما در مشکلات معنويش گير کرده است، آرامش ندارد. در خانواده‌ هاي مرفه که عروس و داماد و… از نظر مالي هيچ مشکلي ندارند اما مشکلات معنوي آن ها را نيز اذيت مي ‌کند. آمار طلاق، دعوا، حرف هاي ناروا و… بين خانواده ‌هاي مرفه هم وجود دارد.

اين طور نيست که همه مشکلات در خانواده‌ هاي فقير باشد (به خاطر فقر) گاهي دعواها بر سر سرمايه است. اين طور نيست که همه زنداني ‌ها در اثر فقر دزدي کرده ‌اند. بعضي زنداني ‌ها تاجر بوده ‌اند اما بر اثر حرص به دزدي دست زده ‌اند. 30 ميليون داشته اما مي ‌خواسته 40 ميليون داشته باشد. شاه که فقير نبود ولي حرص داشت. پس از مشکلات اصلي مشکل آرامش است. درباره «آرامش» مي ‌خواهم مقداري صحبت کنم. آن اطميناني که مهم است اطمينان زمان مرگ است. قرآن مي ‌فرمايد: هر که فکر مي ‌کند آدم خوبي است نبايد از مرگ بترسد اگر به او گفتند: 17 روز بيشتر به مرگ شما نمانده، خودش را نبازد. «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (جمعه/ 6) اگر فکر مي ‌کنيد آدم حسابي هستيد نبايد از مرگ بهراسيد. هر کس از مرگ مي ‌ترسد پيداست که کارش درست نيست.

راننده اگر بنزين دارد رانندگي ‌اش هم خوب است، ماشينش هم سالم است، جاده را هم بلد است، لاستيکش هم سالم است، خلافي هم مرتکب نشده،… اگر به او بگويند كه چند کيلومتر ديگر پليس ايستاده، او هيچ دلهره ‌اي نخواهد داشت. اصلا برايش مهم نيست که در آنجا پليس باشد يا نباشد. تمام راننده‌ هايي که مي ‌ترسند حتما يک موردي دارند. يا خلاف مي ‌روند، يا بنزين ندارند، يا قاچاق بار کرده‌ اند و…. براي آدم حسابي فرق نمي ‌کند اما در عمل نمي ‌تواند آن را انجام دهد. خيلي طرح ‌ها موقع عمل، اجرا نمي ‌شود، يا به گونه ‌اي ديگر اجرا مي ‌شود، گاهي بهتر عمل مي ‌شود گاهي هم بدتر. مثلا شما نذر مي ‌کني اگر بي پول شدي خمس مالت را مرتب بدهي يا اين که در راه ابالفضل العباس عليه السلام خرج کني، اين در دنياي بي پولي است، ممکن است وقتي پولدار شدي همه اين ها را فراموش کني.

طرح هاي خطرناک هم همين طور است، آدم مي ‌گويد: اگر او را بگيرم مي ‌کشمش! وقتي او را مي‌ گيرد دلش نمي ‌آيد حتي به او يک سيلي هم بزند! برادران يوسف عليه السلام وقتي ماجراي قتل آن حضرت را طراحي مي ‌کردند گفتند: يوسف (عليه السلام) را پرت مي‌ کنيم در چاه «وَ أَلْقُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ» (يوسف/ 10) پرتش مي ‌کنيم درون چاه: ولي وقتي او را آوردند و خواستند پرتش کنند قرآن مي ‌فرمايد: «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ» (يوسف/ 15) قرارش دادند درون چاه، يعني طرح اين بود که او را پرت کنند ولي اين کار را نکردند. البته اين خوب بود که مقداري تخفيف دادند. چون اگر او را پرت مي‌ کردند ممکن بود بميرد. و اين از الطاف خدا بود: گاهي وقت ها شخصي به ديگري مي ‌گويد: نوکرتم! اما وقتي کاري پيش مي ‌آيد حتي او را کمک نمي ‌کند! آدم بايد هدفش با عملش مطابق باشد.

قرآن مي ‌فرمايد: از کساني که خداوند بر آن ها غضب مي ‌کند افرادي هستند که قولشان با عملشان منافات داشته باشد. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/ 2) چرا حرف هايي مي ‌زنيد که عمل نمي ‌کنيد؟ ! چرا وعده‌ هايي مي‌ دهيد که وفا نمي ‌کنيد؟ شاعر مي‌ گويد: به عمل کار برآيد به سخنراني نيست. قرآن در برخي آيات مي ‌فرمايد: برخي به قدري قشنگ حرف مي ‌زنند که تو رسول الله تعجب مي‌ کني! الله اکبر اين قدر شيرين زبان است که تو پيغمبر را تسخير مي ‌کند! «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما في‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» (بقره/ 204) حرفش تو را به تعجب وا مي ‌دارد. «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» ولي از آن پدر سوخته هاست! در آيه اول سوره عنکبوت مي ‌فرمايد: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» (عنكبوت/ 2) آيا همين که بگويند ما دينداريم کافي است؟ ! فکر مي‌ کني ما اين ها را امتحان نمي‌ کنيم. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ» (عنكبوت/ 3) خلاصه اين که حرف و عمل فرق دارند.

اين که مي گويند دل آرام، دل آرام در وقت مرگ مهم است و گرنه من هم الان مي‌ گويم: با دلي آرام… ولي وقتي آدم وصيتنامه مي‌ نويسد، پير شده، مريض شده، در آستانه رفتن است، آن وقت است که هر کسي دلش آرامش نيست. دل آرام خيلي مهم است. اگر بگويند عصاره اسلام ما مي ‌گوييم: امام رحمت الله عليه. اگر بگويند: عصاره امام رحمت الله عليه چه بود؟ ما مي‌ گوييم وصيتنامه آن حضرت. اگر بگويند عصاره وصيتنامه امام ره چيست؟ ما مي ‌گوييم همين جمله ‌اي که با کاشيکاري بر سر قبر امام ره نوشته ‌اند: «من با دلي آرام…» وصيتنامه امام(ره) را در مجلس خبرگان قرائت مي‌ كردند، وقتي به اين جمله رسيدند همه زدند زير گريه! اين دل آرام از کجا پيدا مي ‌شود؟ ! الان بالاي 50 درصد دل ها آرامش ندارد. دانشجو مضطرب است. براي ازدواجش، براي انتخاب همسرش، براي انتخاب شغلش براي تهيه مسکنش، و اصلا نگران است. اولياء خدا دنبال آرامش دل مي‌ رفتند.

حضرت ابراهيم عليه السلام به خدا گفت: خدايا! چگونه مرده‌ ها را زنده مي ‌کني؟ ! «قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‏» (بقره/ 260) ندا آمد: مگر ايمان نداري؟ فرمود: ايمان دارم اما مي ‌خواهم قلبم هم مطمئن شود آدم يک وقت از دود پي به وجود آتش مي ‌برد، يک وقت خودش کنار آتش مي‌ ايستد و گرماي آن را لمس مي ‌کند، يك وقت هم دستش را به آتش نزديک مي ‌کند. بين اين ها فرق است. انساني که دستش را به آتش نزديک کرده به وجود آتش و به گرماي آتش يقين پيدا مي ‌کند. حاج آقا مي ‌آيد خانه، خانم بچه‌ ها دور هم نشسته ‌اند، حاج آقا مي ‌گويد: فردا چکمان بر مي‌ گردد، مي ‌آيند ما را مي ‌گيرند و زندگيمان از هم مي ‌پاشد، اگر آن ها خيلي با غيرت باشند مي‌ گويند: عجب! بعد هم مي ‌روند توي رختخواب و راحت مي‌ خوابند، و تنها کسي که خوابش نمي ‌برد حاج آقا است.

همه علم دارند که حاج آقا بي پول شده ولي راحت مي‌ خوابند، از بين آن ها کسي که خوابش نمي ‌برد، به اين مسئله يقين دارد. فرقي است بين علم و باور. بعضي‌ ها علم دارند که پر بودن شکم بد است اما مي‌ گويند: حيف است بگذار غذا را بخوريم! چون باورش نشده است. علم داريم که آب حوض ميکروب دارد اما وقتي خيلي تشنه شديم آب حوض را هم مي‌ خوريم. اما اگر يک پزشک را بکشي هم نمي ‌خورد. چون علم پزشک با علم ما فرق دارد. چون شناخت او خيلي عميق ‌تر از شناخت ما است و لذا شرايط سخت را هم تحمل مي ‌کند. پس فرق است بين علم و باور، علم و اطمينان، علم و يقين. روايت داريم: افراد «يقين دار» خيلي کم هستند. يک آيه از قرآن مي‌ خوانم. البته من هم نسبت به اين آيه رفوزه هستم. ولي آن را مي‌ خوانم. ببينم چه کسي قبول مي ‌شود و چه کسي رفوزه؟ قرآن مي ‌فرمايد: علامت ديندار اين است که اگر به او بگوييم: خودت را بکشي، خودش را بکشد.

«وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتاً» (نساء/ 66) اگر واجب کرديم بر آن ها که خودتان را بکشيد يا اين که برادرتان را بکشيد، فلاني فلاني را بکشد. چون بني اسرائيل مدتي خدا را ول کردند و به پرستش گوساله پرداختند! خدا فرمود: به خاطر اينکه خدا را با گوساله عوض کرديد بايد شمشير دستتان بگيريد و همديگر را بکشيد. «ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُمْ» مگر عده کمي، هيچکدام همديگر را نمي‌ کشند. اگر گفتند: از منار خودت را پرت کن(البته خدا اين را نمي ‌گويد) ولي ما بايد اگر گفتند: از اينجا بگذر، از آبروت بگذر، از پولت بگذر، وقتي عصباني هستي کوتاه بيا، «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» (آل عمران/ 134) بايد اطاعت کنيم. ما چقدر حاضريم بگذريم! ! از شهوت بگذريم؟ از پول بگذريم؟ خيلي‌ ها حرفشان را مي ‌زنند ولي عمل نمي ‌کنند. قرآن به برخي از کساني که به جبهه مي ‌روند مي ‌فرمايد: معلوم نيست که شما دين داشته باشيد. مي گويد: من جبهه رفته ‌ام! مي‌ فرمايد: حتي اگر در کنار پيغمبر(ص) هم به جبهه رفته باشي و با کفار جنگيده باشي و از ياران مخلص پيغمبر هم باشي، باز هم معلوم نيست دين داشته باشي. آيه ‌اش اين است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» (انفال/ 41) ‌اي کساني که در کنار پيغمبر اسلام به جبهه رفتيد و پيروز شديد. بعد هم غنيمت جمع کرديد، اگر دين داريد! خمس بدهيد! به چه کسي مي‌ گويد: اگر دين داريد؟ به کسي که در کنار پيغمبر جبهه رفته و يک عمر است که در کنار آن حضرت است! يار پيغمبر هم است، جان هم مي ‌دهد اما حاضر نيست پول بدهد! حاضر است تکه تکه شود ولي از غذايم چيزي ندهد. اگر چيزي گيرت آمد يك پنجم آن را بده، اگر ايمان داري. پس ممکن است کسي از اصحاب پيغمبر هم باشد، از مجاهدين هم باشد، جبهه هم برود، جان هم بدهد، ولي در دادن پول بلنگد! اين آرامش را از که بخواهيم؟ قرآن مي ‌فرمايد: ما يقين را به هر کسي نمي‌ دهيم.

حج خيلي ‌ها مي ‌روند، دانشگاه و حوزه خيلي ‌ها مي ‌روند، با سواد شدن آسان است. اما اينکه آدم به يقين برسد مشکل است، يعني آن باور واقعي را بدست بياورد. حديث داريم: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «مَا أُوتِيَ النَّاسُ أَقَلَّ مِنَ الْيَقِينِ» (كافي، ج‏2، ص‏52) پول و مقام و پست و… را به خيلي ‌ها مي ‌دهيم اما يقين را به هر کسي نمي ‌دهيم. علامت يقين اين است که حوادث در آدم اثر نکند. وقتي آدم يقين دارد هر کس هر چه بگويد در او اثري ندارد. شخصي شتري کرايه کرد که از قاهره مصر برود به عباسيه. پولي به صاحب شتر داد و سوار شتر شد. صاحب شتر هم افسار شتر را گرفت تا او را به عباسيه ببرد، در راه هر قدر که مي ‌توانست به او فحش داد، شخصي آن ها را ديد به مسافر گفت: چرا کاري نمي ‌کني؟ اين همه به تو فحش مي‌ دهد تو هم فحش بده تو هم بيا پايين و بگو: ننته، باباته و… ! او گفت: مگر اينجا جاده عباسيه نيست؟ گفت: بله، گفت: او مرا به عباسيه برساند، هر کار ديگري که کرد اشکالي ندارد، هر فحشي مي ‌خواهد بگويد. من هدفم را به خاطر حرف هاي او فراموش نمي ‌کنم. اين را مي‌ گويند: يقين. آدم يک راهي را که مي ‌رود، به خاطر دو تا روزنامه، دو تا انتقاد نبايد راهش را رها کند.

اگر راهش درست است توجه نکند به فحش هاي ديگران. اين يقين است. اگر در دستت طلاست، همه گفتند: نه خير سفال است، تو ناراحت نشو، اگر هم در دستت سفال است و همه گفتند: طلا است، خوشحال نشو، اين کلام امير المؤمنين حضرت علي عليه السلام است. هر کس هر چه مي‌ خواهد بگويد، تو خودت مي‌ داني چه خبر است: گاليله را بردند نزد عالم مسيحي ‌ها به اين عنوان که: او مي‌ گويد: زمين حرکت مي ‌کند! بايد او را بکشيم! (علت اين که مي ‌گفتند: دين از علم جداست به خاطر اين است که يک مشت از افرادي که اهل اختراع و اکتشاف بودند، اين ها را بردند شکنجه و زجر دادند و گفتند: بايد توبه کني آن وقت دنياي مسيحيت مي‌ گفتند: دين از علم جدا است! اين شعار مال آن ها است. بعد هم از اين گفته‌ شان توبه کردند و حالا هم کارشان را رفو مي ‌کنند) به گاليله گفتند: اگر از گفته ‌ات توبه نکني تو را خواهيم کشت! او هم وقتي ديد جانش در خطر است توبه کرد.

نوشت که: اين جانب گاليله معذرت مي‌ خواهم! زمين حرکت نمي ‌کند. بعد هم وقتي بيرون آمد يک لگد زد به زمين و گفت: زمين! تو حرکت خودت را ادامه بده و کاري به توبه من نداشته باش! طرف دکتر نيست به او مي‌ گويند: آقاي دکتر! طرف آيت الله نيست ولي به او مي ‌گويند: آيت الله او خودش هم مي ‌داند دکتر نيست، آيت الله نيست، بعد از ماجراي کربلا و اسارت. . . (با آن وضع فجيع) برخي فکر مي ‌کردند که حتما تار و پود روح اسراء از هم پاشده است. اما آن سخنراني هايي که مي‌ کردند، حرف هايي که مي‌ زدند الله اکبر چه جگري اين ها دارند! حتي يک ذره هم روحشان سوراخ نشده بود، بدنشان سوراخ سوراخ شده بود اما به روحشان لطمه ‌اي نخورده بود.

قرآن مي ‌فرمايد: کساني که به اين درجه برسند ما آن ها را رهبر مي ‌کنيم: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» (سجده/ 24) آن هايي که به اين درجه برسند که تکان نخورند. نقل شد که امام ره به يکي از بزرگان مملکتي فرمود: اگر مردم کره زمين پشت اين ديوار حسينيه جماران به من دعا کنند يا ناسزا بگويند من در تصميم خودم. . . و لذا مي‌ گويند: مؤمن از کوه محکم ‌تر است. چون کوه گاهي ريزش مي ‌کند، اما مؤمن ريزش نمي ‌کند. گاهي وقت ها انسان يک سيلي که مي‌ خورد همه حرف هايش از يادش مي ‌رود. در ماجراي کربلا اين همه اهلبيت عليهم السلام زجر کشيدند و يک سر سوزن هم عقب نشيني نکردند. زينب کبري سلام الله عليها به يزيد فرمود: انّي استصغرک! من تو را خيلي پست و کوچک مي‌ دانم. الله اکبر! خيلي مهم است که کسي به ابر قدرت جهان که آن قدر زور دارد که امام حسين(ع) را آن گونه شهيد کرد، خواهر آن شهيد و مادر شهيد، زني که 72 داغ ديده، مي ‌آيد در کاخ يزيد و مي ‌فرمايد: خيلي پستي!! اين کار يعني رسيدن به يقين، برابر کساني که يقين ندارند افرادي هستند که زود چهره عوض مي ‌کنند.

قرآن مي ‌فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ» (حج/ 11) آخرهاي زمان شاه بود، بعضي ‌ها روي منبرها سخنراني‌ هاي انقلابي مي ‌کردند. بعضي مردم، هم دوست داشتند حرف هاي آقا را گوش کنند و هم مي ‌ترسيدند که ساواکي ‌ها آن ها را بگيرند. اين قبيل افراد لب در مي ‌نشينند تا هم حرف هاي آقا را بشنوند و هم اگر مسئله ‌اي پيش بيايد فرار کنند. «حرف» يعني کنار. يعني کنار مي ‌ايستند، که اگر خوب شود بگويد: من بودم. اگر بد شد بگويد: من نبودم! يعني يک جوري عبادت مي ‌کند تا بتواند فرار کند و جيم شود. «فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» اگر خيري به او رسيد اطمينان پيدا مي ‌کند و اگر فتنه ‌اي به او رسيد جور ديگري مي ‌شود! اضطراب و آرامش گر چه مال روح است ولي در جسم هم اثر مي ‌گذارد. افرادي که زخم معده دارند يک علتش هيجانات روحي است.

يعني روح و جسم در هم اثر مي ‌گذارند. دعا را هم بايد از خدا خواست. عوامل اضطراب چيست؟ گاهي برخي از اضطراب ها براي اين است که: چرا مردم مرا دوست ندارند؟ ناراحت است که چرا دوستش ندارند. قرآن مي ‌فرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28) با ذکر خدا دل ها آرام مي‌ گيرد. اگر خدا تو را دوست بدارد برايت فرقي نمي ‌کند که مردم تو را دوست دارند يا نه. قرآن مي‌ فرمايد: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في‏ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» (انعام/ 91) بگو: خدا، و بقيه را بريز دور. سر قبر امام ره هستيم. 43 تا راديو به امام(ره) دري وري مي ‌گفت! امام(ره) فرمود: من کاري به راديوها ندارم. ما مي‌ خواهيم به وظيفه‌ مان عمل کنيم. آن جا هر چه مي ‌خواهند بگويند. دل آرام اين دل است.

من شخصي را مي ‌شناسم که چندين جلد کتاب نوشته است. برخي را با همکاري ديگران و برخي را هم خودش به تنهايي نوشته (حدود 30-40 کتاب) کتاب هاي خوب. برخي از کتاب هاي ايشان، کتاب درسي دانشگاه است، حسابي دانشمند است. ايشان مي ‌گفت: رفتم عيادت يک بيماري، دو تا جعبه هم گز خريدم. وقتي وارد بيمارستان شدم ديدم دور تخت بيمار خيلي شلوغ است، من هم احوالي از او جويا شدم و جعبه ‌ها را گوشه‌ اي گذاشتم. وقتي بيرون آمدم با خودم گفتم: يعني چه؟ من پول دادم دو جعبه ‌ها را گوشه‌ اي گذاشتم. وقتي بيرون آمدم با خودم گفتم: يعني چه؟ من پول دادم دو جعبه گز خريدم آن بيمار نخواهد فهميد که من آن ها را خريده ‌ام! ! (او يک دانشمند است) اما دغدغه دارد که کسي نفهميد که او براي آن بيمار گز برده؟ اما دل آرام: يکي از شاگردان عزيز امام(ره) (حدود30-40 سال پيش) در يک ماشين با امام(ره) همراه بودند (آن زمان اتوبان و. . . هم نبود) مي‌ گفت: با امام (ره) دو نفري نشستيم تا از قم به تهران بياييم. يک جمله ‌اي به امام ره گفتم. گفتم: خوب است که عراق گذرنامه نمي ‌دهد. فرمود: چطور؟! گفتم: اگر عراق گذرنامه بدهد همه طلبه ‌هاي با سواد گذرنامه مي‌گيرند… به حوزه علميه نجف مي ‌روند! آن وقت بچه طلبه ‌هاي مبتدي در قم مي ‌مانند! حوزه نجف سنگين مي شود و حوزه قم سبک!! امام ره تا اين را از من شنيدند، شروع کردند از قم تا تهران صحبت کردند(3-4 ساعت) و فرمودند: کسي که فکرش اين باشد که کجا سنگين است و کجا سبک؟ اين شرک است. نبايد فکر موحّد اين باشد. بايد ببيند رضايت چيست؟ برخي مي‌ گويند: برويم فلان هيأت سينه بزنيم، يک سرش کجاست و يک سرش کجاست و يک سرش کجاست!! مگر کيلويي است؟ مگر متري است؟ مگر خدا مي‌ خواهد اجر بدهد هيأت ها را متر مي ‌کند. مگر وقتي خدا مي‌ خواهد نظر کند علم ها را مي ‌شمارد؟ مي‌ گفت: سماوري براي هيأتمان خريدم 9 تا شير دارد! او فکر مي ‌کند که در عزاداري ها حضرت ابالفضل (ع) مي ‌آيد شيرها را مي ‌شمارد!! وقتي دل به خدا گره نخورد به شير سماور گره مي‌ خورد! به پره‌ هاي علامت گره مي ‌خورد به ديگ ها گره مي‌ خورد! ول کنيد اين حرف ها را. ما قصدمان از جنگ، پيروزي يا شکست نبود، قصدمان انجام وظيفه الهي بود.

امام حسين(ع) وقتي روي دوش پيغمبر(ص) بود مي ‌فرمود: راضي ‌ام، يک زمان هم زير سم اسب ها فرمود: راضي ‌ام. اين را مي ‌گويند: دل آرام، يک عقد به هم مي ‌خورد. مي‌ گوييم: چرا به هم مي ‌خورد؟ مي ‌گويند: خانواده عروس گفتند: بايد تالار بگيرد، خانواده داماد گفتند: نمي ‌توانيم، بايد در خانه مراسم را برگزار کنيم! آيا انتخاب همسر سر صندلي تالار؟! پيداست که اين ازدواج پفکي است! ازدواجي که به خاطر تالار به هم بخورد. . . ! ازدواجي که به خاطر سکه به هم بخورد. . . ! پيداست که نه عروس رشد کرده نه داماد. مثل بچه‌ ها که با هم قهر مي ‌کنند. اين عروسي نيست بلکه بچه بازي است. تو پارک رفيق مي‌ شوند، با سکه ازدواج مي ‌کنند، با صندلي قهر مي‌ کنند! اين ازدواج نيست. حالا اين ها چه بچه ‌هايي مي‌ خواهند تربيت کنند؟ ! انسان در انتخاب بايد يک تصميم جدي بگيرد و رويش بايستد. فقير بود بود. غني بود بود، اصلا من کاري به فقير و غني ندارم. اين جوان جوان با فضيلتي است.

من کمالش را مي ‌خواهم. ماشين يک تکه آهن است. مگر شما مي‌ خواهيد با آهن معامله کنيد، مگر مي‌ خواهيد با آهن ازدواج کنيد؟ نفس مطمئن يعني اينکه: انسان يک چيزي را بفمهد، درست بفهمد، روحش با آن گره بخورد، و دست هم از آن بر ندارد. اين دل آرام است. اگر يک پشه از جلوي ما بگذرد حواس ما پرت مي ‌شود. به امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا 30 تا تير خورد! باز هم نمازش را با حضور قلب خواند. 30 تا تير براي 35 کلمه! من حساب کرده ‌ام نماز ظهر عاشورا 35 کلمه بود. چون نماز آن حضرت شکسته بود. دوم آمد و دهم شهيد شد، مسافر 8 روز نمازش شکسته است.

(نماز خوف خواندند) اين يعني نماز شوخي نيست. من جداً نماز را دوست دارم. ما راحت سر نماز را مي ‌بريم! مي ‌گوييم: غذا بخورم بعد نماز مي ‌خوانم اين گل را بو مي ‌کنم بعد نماز مي ‌خوانم! نفس مطمئنه چيه؟ ما با خدا معامله مي ‌کنيم. اگر انسان با خدا معامله کند، اگر کم هم باشد او قبول مي ‌کند. عمده اين است که او قبول کند ما با ديگران کاري نداريم. حضرت ابراهيم عليه السلام بنايي کرد. بعد فرمود: ربنا تقبل منا. خدايا اين کار را از ما قبول کن. ما در مورد نماز و روزه مي ‌گوييم: خدا قبول کند. ولي حضرت ابراهيم(ع) در مورد بنايي هم فرمود: خدايا قبول فرما. اين يعني: اگر بنا قبول شود عبادت است، اگر نماز قبول نشود عبادت نيست. خدايا به ما دل آرام عنايت فرما.

والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته

منبع: تبیان – حجت الاسلام قرائتی

 نظر دهید »

تاریخچه‌ عزاداری برای امام حسین؛ از روز شهادت تا به امروز

21 شهریور 1397 توسط سليمي بني

 تاریخچه‌ عزاداری برای امام حسین؛ از روز شهادت تا به امروز
ماه محرم و صفر و ایام عزاداری برای امام حسین (ع) و یارانشان در کربلا، در میان شیعیان و محبان اهل بیت و ائمه‌ی اطهار جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد. در این ایام دل‌های مومنین آکنده از غم و اندوه شده و هرکس با توجه به تاریخ و فرهنگ منطقه‌ی زندگی خود، به برگزاری مراسم عزاداری می‌پردازد. در برخی از مناطق ایران، این مراسم‌ها خود به یکی از جاذبه‌های گردشگری مذهبی تبدیل شده‌اند. به‌دلیل اهمیت ویژه‌ی این ایام و چنین مراسم‌هایی، با کجارو همراه باشید تا با تاریخچه‌ی عزاداری برای امام حسین (ع) آشنا شوید.


تکیه‌ها، میزبانان کهن سوگواری اباعبدالله (ع)
ماه محرم برای مسلمانان و به‌خصوص شیعیان تداعی کننده‌ی عزا و ماتم و مصیبت است. وقتی به ایام محرم نزدیک می‌شویم، کوچه‌ها و خیابان‌ها رخت سیاه بر تن می‌کنند و تمام فضای شهر گویی در ماتم فرو می‌رود. هنوز هم پس از گذشت ۱۴۰۰ سال از شهادت امام حسین (ع) و یاران مظلومش در دشت کربلا، غم و ماتم مظلومیت وی زنده است و فرا رسیدن ماه محرم، داغ دل‌های مسلمین را تازه‌تر می‌کند. از روز شهادت این امام بزرگوار تاکنون، عزاداری، مخصوصا در ایام ماه محرم و صفر به رسم و سنت جدایی ناپذیر شیعیان و دوست‌داران اهل بیت تبدیل شده است. عاشورا و عزاداری برای امام حسین فقط یک مراسم ساده برای ابراز اندوه و ماتم نیست. به فرموده‌ی رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی (ره) این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. عاشورا خون جاری رگ‌های اسلام و شیعه است. آیین عزاداری بر امام حسین اهمیت زیادی دارد و همه‌ی بزرگان دین و علمای اسلام بر برگزاری باشکوه و گسترده‌ی آن تاکید کرده‌اند که دلایل مختلفی برای این کار وجود دارد:

۱. تاکید قرآن بر زنده نگه داشتن فضیلت‌ها و صفات والای انسان‌های برجسته و اولیای دین در آیات مختلف.

۲. تاکید امامان معصوم درباره‌ی زنده نگه داشتن حادثه‌ی کربلا به شیوه‌های مختلف، مانند تشویق به برپایی مجالس سوگواری، تشویق به گریستن و گریاندن، تشویق شاعران به مرثیه سرایی و تشویق مومنان به زیارت امام حسین (ع).

۳. اهمیت ماه محرم در انتقال پیام جهانی امام حسین (ع).

۴. اهمیت سوگواری در وحدت و موفقیت ملت‌های مسلمان، مانند پیروزی مردم ایران در سال ۵۷ با تکیه بر باورهای دینی و قیام حماسه ساز امام حسین، یا دفاع مقتدرانه‌ی ایرانیان در ۸ سال دفاع مقدس با همین اعتقادات.

پس با توجه به اهمیت عزاداری، در آستانه‌ی ماه محرم نگاهی به تاریخچه‌‌ی عزاداری امام حسین (ع)، از روز شهادت ایشان و یارانشان تا به امروز می‌اندازیم.

عزاداری بلافاصله بعد از شهادت امام حسین (ع)


اگر بخواهیم به‌صورت بسیار دقیق به این موضوع بپردازیم، عزاداری برای امام حسین و یاران ایشان از همان روز واقعه‌ی کربلا در روز عاشورا شروع شد. بی‌شک نخستین کسانی که بر سوگ امام حسین اشک ریختند اهل بیت ایشان و قوم بنی هاشم بودند. در روایات نقل شده است که بعد از افتادن امام حسین از پشت اسب، اسب خون آلود ایشان به سمت خیمه‌ها رفت و زنان، خواهران و دختران آن حضرت با شنیدن شیهه‌ی اسب از خیمه‌ها بیرون آمده و بر سر و صورت خود می‌زدند و گریه می‌کردند. در مورد عزاداری اهل بیت امام در شب پس از واقعه، چیزی در منابع معتبر تاریخی ذکر نشده است اما در روز یازدهم محرم هنگامی که «عمر بن سعد» دستور داد تا اهل بیت را از خیمه‌ها بیرون کنند و به سمت کوفه روانه شوند، مادران، همسران و دختران شهیدان با بدن‌های به خون نشسته‌ی عزیزانشان با سوگ و ماتم و عزاداری وداع کردند. در صدر این زنان حضرت زیبت (س) بود که در قتلگاه با سخنان آتشین و سوزناک دوست و دشمن را به گریه واداشت:

یا محمد! درود ملائکه‌ی آسمان بر تو باد! اکنون این حسین است که بر زمین افتاده، به خون خود آغشته گشته و اعضایش قطعه قطعه گردیده است. یا محمد! این‌ها دختران تو هستند که اسیر شده‌اند، این‌ها فرزندان تو هستند که بر بدن‌هایشان باد صبا می‌وزد!
پس از رسیدن اسرای کربلا به کوفه، اهل بیت دوباره به عزاداری پرداختند و امام سجاد (ع)، حضرت زینب، حضرت ام کلثوم و فاطمه صغری خطبه‌هایی ایراد کرده و از مظلومیت خاندان خود گفتند و اهل کوفه با دیدن حال و اوضاع اسیران، اندوه بر دلشان نشست و چشمانشان اشک‌بار شد، به‌حدی که امام سجاد (ع) فرمودند:

این زنان بر ما می‌گریند، پس چه کسی ما را کشته است؟
بعد ازعزاداری‌ها در کوفه و شام، عزاداری چهلمین روز شهادت امام حسین، در کربلا برگزار شد. زمانی که اسیران کربلا را به مدینه می‌بردند، آن‌ها برای زیارت قبور شهدا به کربلا رفته و آن جا «جابر بن عبدالله انصاری» و تعدادی از افراد قبیله‌ی بنی هاشم را دیدند که آن‌ها هم برای زیارت به آن جا آمده بودند. اولین عزاداری در مدینه نیز توسط «ام سلمه»، همسر پیامبر برگزار شد و بعد از رسیدن کاروان اهل بیت و امام سجاد نیز دوباره عزاداری بزرگی به‌پا شد و امام سجاد مصائب کربلا را برای مردم شرح داد و مردم در سوگ این مصیبت عظیم گریستند.

عزاداری در دوران ائمه‌ی اطهار (ع)


در دوران امامت امام باقر (ع) و امام صادق (ع) دولت بنی امیه ضعیف‌تر از قبل شده بود و سرانجام توسط عباسیان سرنگون شدند. در این دوره دولت عباسی ابتدا با خاندان پیامبر رفتار نرم‌تری داشت و این دو امام بزرگوار هر ساله با تشکیل جلساتی به برگزاری مراسمات عزاداری ابا عبدالله می‌پرداختند. اما بعدها از گسترش این عزاداری‌ها جلوگیری شد. این اوضاع تا زمان امامت امام رضا (ع) ادامه داشت. در این دوران شیعیان در شرایط بهتری به‌سر می‌بردند و عزاداری‌ها در آرامش بیشتری برگزار می‌شد. اما دوباره بعد از شهادت امام رضا، امامان معصوم تقیه را در پیش گرفتند و امکان برگزاری جلسات عزاداری نداشتند. عزاداری علنی در دوران امامت ائمه‌ی اطهار فقط در کنار مرقد امام حسین در کربلا برگزار می‌شد و شیعیان برای حفظ جانشان در داخل منازل خود عزاداری را برگزار می‌کردند. نوع عزاداری نیز فقط به‌شکل مرثیه‌ سرایی، گریستن و گریاندن بود.

عزاداری در دوران حکومت آل بویه


شاید بعد از شهادت امام حسین و یارانشان در دشت کربلا، اولین باری که شیعیان و دوستداران اهل بیت توانستند به‌راحتی در کوچه‌ها و خیابان‌ها به عزاداری بپردازند و این کار به رسمیت شناخته شد، دوران حکومت آل بویه بود. رهبران این سلسله از شیعیان بودند و در عراق و ایران به قدرت رسیدند. پس از به حکومت رسیدن آل بویه، در عاشورای سال ۳۵۲ هجری قمری مراسمات عزاداری و نوحه‌خوانی برای امام حسین برگزار شد و مردم با آویختن پارچه‌های کهنه و سیاه ماتم خود را نشان دادند. یک سال بعد، در عاشورای سال ۳۵۳ معزالدوله عزای عمومی اعلام کرد و از مردم خواسته شد همه با پوشیدن لباس سیاه، غم و اندوه خود را نشان دهند. ابن جوزی در کتاب المنتظم می‌نویسد:

در سال ۳۵۲ هجری معزالدوله دیلمی دستور داد مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن کنند. در این روز بازارها بسته شد و خرید و فروش موقوف گردید؛ قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها هریسه (حلیم) نپختند، مردم آب ننوشیدند؛ در بازارها خیمه برپا کردند به رسم عزاداری کرباس آویختند؛ زنان به سر و روی خود می‌زدند و بر حسین ندبه می‌کردند.
در آن دوران حکومت‌های شیعی در ایران، عراق، یمن، شام، مصر و طبرستان به قدرت رسیده بودند و این فرمان معزالدوله در سرزمین‌های شیعه نشین با استقبال مردم مواجه شد. در دوران آل بویه اگر عید نوروز یا مهرگان با محرم مصادف می‌شد، آن‌ها به احترام این ماه جشن را دیرتر برگزار می‌کردند. اما به‌علت پررنگ‌تر شدن مراسم عاشورا و عید غدیر، گاهی میان شیعیان و سنی‌های متعصب درگیری ایجاد می‌شد که این امر باعث منع برگزاری عزاداری در برخی مناطق می‌شد. 

عزاداری در دوران سلجوقیان
حاکمان سلجوقی از دوستداران اهل بیت بودند. ملکشاه که از پادشاهان سلجوقی بود، به‌همراه خواجه نظام در سال ۴۷۹ هجری قمری به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت. محمد بن عبدالله بلخی که از مولفان آن دوره بود، برای عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه‌ی اهل سنت سخنرانی می‌کرد و پس از آن روضه‌ می‌خواند و از مظلومیت‌های اهل بیت سخن می‌گفت. چنین مراسماتی تا اوایل سلطنت «طغرل سلجوقی» در بغداد و برخی شهرهای ایران ادامه داشت. 

عزاداری در دوران خوارزمشاهیان
پس از به قدرت رسیدن خوارزمشاهیان، «محمد خوارزمشاه» می‌خواست «علا الملک ترمذی» را که از سادات حسینی خراسان بود، به مقام خلیفه‌گری برساند. این کار باعث تضعیف خلفای عباسی می‌شد که از سنی‌ها حمایت می‌کرد. در نیمه‌ی دوم قرن هفتم سرانجام خلفای عباسی ضعیف و ضعیف‌تر شده و در نیمه‌ی دوم قرن هفتم با روی کار آمدن ایلخانان در ایران و عراق مذهب سنت ضعیف‌تر از قبل شد.                                                                                

عزاداری در دوران ایلخانان
ایلخانان که از قوم مغول و فرزندان چنگیز بودند، در نیمه‌ی دوم قرن هفتم به قدرت رسیدند. در این دوران شیعیان فرصت بسیار مناسبی برای انجام مراسم‌های مذهبی خود پیدا کردند. «غازان خان» با مذهب شیعه مشکلی نداشت و سرانجام در زمان هکومت «اولجایتو» مذهب شیعه به مذهب رسمی کشور تبدیل شد. شیعیان هر ساله در ماه محرم آزادانه می‌توانستند مجالس عزاداری برپا کنند. حتی در قرن نهم در دوران تیموریان نیز در هرات، پایتخت آن‌ها علاوه‌بر مردم، شاهزادگان و بزرگان کشور نیز با فرا رسیدن ماه محرم با بر تن کردن رخت عزا و شرکت در مجالس عزاداری برای این امام عزیز سوگواری می‌کردند.

عزاداری در دوران صفویان


پس از به قدرت رسیدن پادشاهان شیعه مذهب صفوی، عزاداری امام حسین با شکوه بی‌سابقه‌ای برگزار شد. سرودن اشعار مذهبی، مدح و تعزیه در رثای امامان و شهدای کربلا برای شاعران افتخاری بزرگ بود.هر ساله در ایام محرم مردم در کوچه‌ها و خیابان‌های شهرها عزاداری‌های عظیمی برگزار می‌کردند که تا به آن روز دیده نشده بود. در آن دوران بود که کتاب «روضة الشهدا» نوشته شد و مراسم عزاداری ماه محرم شکل جدیدی به نام «روضه خوانی» یا قرائت «روضة الشهدا» به خود دید. صد و پنجاه سال بعد از آن این روضه‌ها و اشعار به رشته‌ی تحریر درآمدند و نمایش‌های تعزیه کم کم پاگرفتند. متن این داستان‌ها از همان کتاب «روضة الشهدا» گرفته می‌شد و از قرن ۱۶ میان شیعیان گسترش یافت. بعد از آن بود که تکیه‌ها، حسینیه‌ها و موقوفات مربوط به امام حسین (ع) در ایران شروع به کار کرد. «کارری» در یکی از سفرنامه‌های خود درباره‌ی عزاداری مردم در دوره‌ی صفوی این‌گونه می‌نویسد:

روز دوشنبه ۲۳ ماه اوت، با طلوع ماه نو، برگزارى مراسمِ بسيار غم‌انگيزی آغاز گرديد. ايرانيان به ياد درگذشت دو تن از امامان خود، حسن و حسين فرزندان على اين مراسم را همه ساله برگزار مى‌كنند. اين دو تن در نزديكى‌هاى بغداد به دست عمر ابن سعد به قتل رسيده‌اند. اين مراسم ده روز طول مى‌كشد و در تمام اين مدت ميدان‌ها و گذرگاه‌ها چراغانى و روشن و علم‌هاى سياه در همه جا بر افراشته است. در سر گذرها صندلی‌هايى گذاشته‌اند كه هر چندگاه يک ملا بر روى آن مى‌نشيند و سخنانى در منقبت و مصيبت كشتگان مى‌گويد. همه‌ی ساكنان محلات در حالى كه به‌عنوان سوگوارى جامه‌ی كبود يا سرخ بر تن كرده‌اند، در پاى كرسى وعظ و مرثيه آنان مى‌نشينند. بعضى از اين اشخاص در بين وعظ دو ملا از ميوه‌ی فصل نيز استفاده مى‌كنند.
مغول‌ها و گورکانیان هند نیز با الگوبرداری از صفویان، در ماه محرم مراسم‌ عزاداری برگزار می‌کردند.

عزاداری در دوران افشاریه، زندیه و قاجار


از آنچه که در منابع تاریخی به‌دست آمده است، در دوران افشاریه و زندیه‌ شکل‌های مختلف عزاداری دوره‌های قبل، گسترش یافته‌اند. شروع تعزیه‌خوانی را نیز مربوط به دوران حکومت کریم خان زند می‌دانند. گفته می‌شود در زمان پادشاهی کریم خان سفیری به دیدار کریم خان می‌آید و در خدمت او سخنان حزن‌انگیز درباره‌ی واقعه‌ی کربلا می‌گوید. کریم خان بعد از شنیدن سخنان او دستور می‌دهد صحنه‌هایی از وقایع کربلا و سرگذشت هفتاد و دو تن را بسازند و از حوادث غم‌انگیز آن نمایش اجرا کنند که این کار به تعزیه معروف شد. ابتدا این نمایش‌ها در چهارراه‌ها و میادین اصلی شهر برگزار می‌شد اما بعدها به بازارها، کاروان‌سراها، منازل شخصی و تکیه‌ها نیز کشیده شد.

البته تکیه‌ها در دوران قاجار شکل گرفتند و دیگر شکل‌های عزاداری از هم لحاظ محتوا و هم از لحاظ کیفیت و نحوه‌ی برگزاری به تکامل رسید. برای مثال شبیه خوانی شیوه و روش خاص خود را در این زمان پیدا کرد و چندیدن تکیه و ساختمان برای برگزاری تعزیه خوانی ساخته شد. در سال ۱۲۴۸ شمسی به دستور ناصرالدین شاه قاجار «تکیه‌ی دولت» با گنجایش هزار نفر تماشاگر ساخته شد. برخی حتی معتقد هستند که در دوران قاجار بسیاری ار آیین‌های مربوط به عزاداری امام حسین مرسوم شد که از آن جمله می‌توان به برپایی سقاخانه، سخنوری، مراسم دفن شهدای کربلا و مراسم تشت گذاری اشاره کرد.


عزاداری امام حسین در دوران پهلوی


قبل از رسیدن رضا خان به تخت پادشاهی و هم‌نین در اوایل حکومت او، وی خود را فردی مومن و معتقد به اصول و سنت‌های مذهبی نشان داد. یکی از اقدامات عوام فریبانه‌ی او حضور در مراسم‌های عزاداری امام حسین در ماه محرم بود. وی سربازان قزاق را در دسته‌های عزاداری حاضر می‌کرد و خود در اول صف، به‌دنبال دسته‌های مردم با سر و پای برهنه سینه می‌زد و عزاداری می‌کرد. اما پس از آن که وی به هدف خود رسید، برای برچیدن اعتقادات مذهبی مردم و کاهش نفوذ علما میان ملت، دستور داد تمام مراسم‌های عزاداری مردم در ماه محرم تعطیل شود. وضع به جایی رسیده بود که مردم به‌صورت مخفیانه و شبانه در زیرزمین منازل خود برای امام حسین (ع) جلسات عزاداری بر پا می‌کردند و شبانه از روی پشت بام‌ها خود را به محل عزاداری می‌رساندند. چنین خفقانی باعث به‌وجود آمدن نوع دیگری از عزاداری شد که به‌صورت هفتگی یا ماهانه در منازل برگزار می‌شود: ما امروزه نیز شاهد برگزاری چنین مراسم‌های در ماه‌های محرم، صفر و در برخی نقاط در تمام طول سال هستیم.

در دوران حکومت پهلوی دوم نیز تلاش می‌شد چنین مراسم‌های مذهبی برچیده شود اما امام خمینی در عاشورای سال ۴۲، با سیاسی کردن این مراسم اهمیت آن را دو چندان کرد. دولت از علما می‌خواست در عزاداری‌ها علیه شاه و اسرائیل سخنی به میان نیاورند و مباحث سیاسی را پیش نکشند. اما امام بدون توجه به این تهدیدات در مراسم‌ عاشورا و دیگر مجالس عزاداری به‌شدت از دولت انتقاد کرد و از آن به بعد بود که عاشورا تبدیل به شروع قیام مردم ایران علیه ظلم یزیدی مستکبران زمان شد. این قیام‌ها در سال‌های ۵۶ و ۵۷ به اوج خود رسید و حضور میلیونی مردم در عاشورای ۵۷ پایه‌های رژیم پهلوی را کاملا سست کرد تا این که در بهمن همان سال، مردم تیر خلاص را به این رژیم زدند.


عزاداری پس از انقلاب اسلامی


بعد از انقلاب اسلامی دولت از تمامی مراسم‌های مذهبی که آسیب زننده و مغایر با اصول و سنت‌های اسلامی نبود، حمایت کرد. دیگر شکل‌های عزاداری بیش از پیش با شکوه و عظمتی دو چندان شکل گرفت. هر چه که به جلو پیش می‌رویم، عزاداری‌ها و حتی دیگر مراسمات و اعیاد مذهبی بیش از پیش باشکوه‌تر برگزار می‌شود. برخی از رسوم و عزاداری‌های مردم حتی به جاذبه‌ی گردشگری مذهبی تبدیل شده‌اند. برای مثال حسینیه اعظم زنجان به دومین قربانگاه بزرگ جهان اسلام تبدیل شده است و همه ساله مردم برای عزاداری و ادای نذر خود به این شهر می‌روند. هیئت‌های مذهبی بعد از انقلاب گرفتند. منظور از مفهوم «هیئت» یک دسته و گروه منظمی است که با برنامه‌ی خاصی به تشکیل جلسه و عزاداری می‌پردازند. 

 کشور عزیزمان ایران قومیت‌های مختلفی دارد و از این رو، فرهنگ‌ها و آیین‌های مختلفی را در خود جای داده است. همان‌طور که در بالا اشاره شد، در گذر تاریخ، از شهادت امام حسین (ع) و یارانشان تا به‌ امروز شاهد به‌وجود آمدن آیین‌های مختلف عزاداری هستیم. در ایران نیز امروزه در ماه محرم هر منطقه و شهر به شکل و آداب خاصی مراسم عزاداری را برپا می‌کنند. برای مثال در خوزستان سازهای مخصوصی برای عزاداری دارند، مانند سنج، دمام و بوق که قدمت هم‌نوایی آن‌ها در عزاداری امام حسین به بیش از ۱۰۰ سال می‌رسد. یا در استان خراسان جنوبی در روستای «خور» مراسم «مشعل گردانی» برگزار می‌شود که این مشعل را در شب نهم محرم روشن می‌کنند. 

تمامی این آیین‌ها نشان‌گر تاریخ و فرهنگ مردم منطقه‌ی خود است. همانطور که قبلا هم اشاره شد، بسیاری از آن‌ها به یکی از جاذبه‌های گردشگری مذهبی کشورمان تبدیل شده‌اند. به‌همین دلیل در ادامه‌ی این مقالات به معرفی آیین‌های عزاداری شهرهای مختلف خواهیم پرداخت.

مینا رهبری

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 117
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

مناظره عقل و عشق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس