اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

29 آبان 1396 توسط سليمي بني

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : ” می آید ، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . ”
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : ” با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست .”
گنجشک گفت : ” لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این طوفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست . سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند .
خدا گفت : ” ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند . آنگاه تو از کمین مار پر گشودی . ”
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود .
خدا گفت : ” و چه بسیار بلا ها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی . ”
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت . های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

قطعه ای از کتاب کودکانه گنجشک و خدا

 نظر دهید »

شاید این متن زندگی خیلی ها رو تغییر بده.

29 آبان 1396 توسط سليمي بني

شاید این متن زندگی خیلی ها رو تغییر بده.

ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !

 نظر دهید »

امروزت را عاشقانه زندگی کن

29 آبان 1396 توسط سليمي بني

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند فضای منزلتان خالی از نقاشی های کودکانه خواهد شد؛
دیگر اثری از شکلک های خندان بر روی دیوارهای خانه،
حک کردن اسامی بر روی پارچه ی دسته ی مبل ها
و طرح های لرزان انگشتی بر روی شیشه های بخار گرفته ی پنجره های خانه،وجودنخواهد داشت.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند دیگر اثری از هسته های میوه ها در زیر تخت ها وجود نخواهد داشت.
در آن روز می توانید مدادی را بر روی میز برای یادداشت كردن پیدا کنید و شیرینی داخل یخچال باقی خواهد ماند.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند می توانید برای خود غذاهای بخارپز به جای ساندویچ هات داگ یا همبرگر درست کنید.
می توانید زیر نور شمع غذا بخورید بدون آنکه نگران دعوای فرزندانتان برای فوت کردن شمع ها باشید.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند زندگیتان متفاوت خواهد شد
آنها آشیانه تان را ترک خواهند کرد و خانه تان آرام… ساکت… خالی و تنها خواهد شد.

در آن زمان است که به جای چشم انتظاری برای فرارسیدن «روزی» ؛
دیروزها را مرور خواهید کرد…
یعنی در ان روزها ؛ دلتنگ امروزتان خواهید شد…
پس امروزتان را با آنها عاشقانه زندگی کنید .

 نظر دهید »

داستان:برای زیستن باید تغییر کرد

29 آبان 1396 توسط سليمي بني

عمر عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید چنگال هایش بلند شده وانعطاف گرفتن طعمه را دیگر ندارد..نوک تیزش کندو بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پر به سینه میچسبد وپرواز برایش دشواراست.
آنگاه عقاب است و دوراهی: بمـیرد یـــــــا دوباره متولد شود. ولی چگونه ؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شودو منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. بانوک جدید تک تک چنگال هایش را ازجای میکند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.

برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید.
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مرد…!!!!

 

 نظر دهید »

آی اول الفبا

29 آبان 1396 توسط سليمي بني

آی اول الفبا

صغرا خانوم خوب می دانست بهترین تهدید برای ما بچه‌های تنها رها شده ازده صبح تا ده شب، این است که چادر مشکیش را از توی کمد بردارد، بازش کند، بیندازد سرش و بگوید من رفتم. همین کافی بود که ما به گریه بیفتیم، گوشه چادرش را بگیریم که تورو خدا نرو. بعد فرق نمی‌کرد کدام یکیمان چادرش را گرفته بود، آن یکی می‌دوید می‌رفت سراغ کفش‌هایش. کفش‌های صغرا خانوم روزی چند بار قايم می‌شد: زیر مبل، توی ظرف نان، پشت یخچال یا توی کیف سامسونت بابا که قفلش خراب بود. حالا محال بود ما را بگذارد برود ولی همین که برای چند لحظه باورمان می‌شد رفتنی است و همین که نمی‌رفت و کفش‌ها را از زیر بالشت می‌کشید بیرون و قربان صدقه‌مان می‌رفت داستان گریه‌دار خوش‌پایان ما بود. فکر می‌کردیم ما نگهش داشته‌ایم. فکر می‌کردیم کفش‌ها ما را نجات داده‌اند.
‏بعدها خيلی پیش مي‌آمد که کفش‌های مهمان محبوبمان را قايم کردیم، کفش آدم‌هایی که دوست داشتیم بمانند! آدم‌هایی که یک بار و دوبار مهربان می پرسیدند کفش‌ها کجاست! آدم‌هایی که قول می‌دادند زود برگردند! آدمهایی ‏که به بابا اصرار می‌کردند که نه،نه، خودش می‌دهد، خودش الان می‌رود کفش‌ها را می‌آورد. بعد وقتی کفش‌ها را آرام از پشت در می‌کشیدیم بیرون، کسی مهربان نبود، کسی قربان ما نمی‌رفت، کسی از رفتن پشیمان نمی‌شد. یک جايی ما این واقعیت را فهمیدیم که صغرا خانوم رفتنی نیست، خودش رفتنی نیست، کفش‌ها هیچ کاره‌اند. از یک روزی به بعد که تاریخش جايی ثبت نشده ومن هم یادم نیست، ما دست به کفش هیچ کس نزدیم. هرکس رفت خداحافظی کردیم. از یک جايی به بعد پیش دستی کردیم. وسط جمله‌اش گفتیم خداحافظ و کفش‌ها را جلوی پایش جفت کردیم در را که بستیم بعد اگر گریه‌مان گرفته بود گریه کردیم یاد گرفتیم برای چند دقیقه یا چند روز بیشتر خودمان را خراب نکنیم، خودمان را کبود کنیم از گریه بعد رفتنش، اما دست به کفش‌ها نزنیم. از یک جايی به بعد کبود هم نشدیم. بعد رفتن در را بستیم و رفتیم سراغ ظرف‌ها، ازتوی آشپزخانه داد زدیم هرچی ظرف هست بیار.
‏ما این‌طور آدم‌هایی شدیم.

 

 بهناز مترجم

 


#هزارویک_حکایت ?
https://telegram.me/joinchat/BrNnXDzK5p4mJBeAqoK3kg

 نظر دهید »

روز اول ماه ربیع الاول، روز بزرگ شکل گیری تاریخ اسلامی

29 آبان 1396 توسط سليمي بني

 روز اول ماه ربیع الاول، روز بزرگ شکل گیری تاریخ اسلامی است که هویت مستقل و مشخصی در برابر سایر ملل و ادیان به اسلام بخشید. از مقایسه ی مبداء و تاریخ اسلامی با مبدأ تاریخ ادیان و ملل دیگر می بینیم مبداء تاریخ اسلامی چقدر معنادار است. در اسلام  هجرت مبداء است و در مسیحیت تولد؛ درحالی که تولد حادثه ای غیر ارادی است و هجرت واقعه ای ارادی. هجرت فقط جنبۀ ظاهری ندارد، بلکه دارای ابعاد عظیم باطنی نیز هست. هجرت کوچ است؛ انتقال از یک وادی به وادی دیگر است. در باطن همین اتفاق می¬افتد؛ مثل هجرت اخلاقی و هجرت در اندیشه «والرّجز فاهجر».

  کسی که می خواهد  هجرت کند باید از تعلقات خود دل بکند؛ لازمۀ هر هجرتی قطع تعلق و دل کندن است. آموزه های زیادی در بحث هجرت وجود دارد.

  بنا به یکی از دو قول  روز اول ماه ربیع الاول، امام حسن عسکری علیه السلام به سال 260 ه. ق. به شهادت رسیدند. قول دیگر برای شهادت آن حضرت هشتم ماه ربیع الاول است.


 إستاد مهدي طيب _جلسه ١٤ بهمن ٨٩

@OstadMahdiTayyeb✅

 نظر دهید »

حدیثی از امام رضا علیه السلام

28 آبان 1396 توسط سليمي بني

   حضرت رضا سلام الله عليه می‌فرمایند:

 لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتّیٰ‏ٰ تَكُونَ‏ فِيهِ‏ عَشْرُ خِصالٍ‏

عقل انسان مسلمان به مرحله‌ی کمال نمی‌رسد، مگر اینکه ده خصلت و خصوصیت در او وجود داشته باشد. آن ده خصوصیت که در انسان مسلمان نشاندهنده‌ی کمال  عقل است؛ چیست؟

1️ الْخَيْرُ مِنْهُ مَاْمُولٌ
انساني است که همه امید به خیررسانی او دارند؛ او را فرد خیّری می‌دانند و به چشم خیر به او نگاه می‌کنند. این اوّلین خصوصیت، که انسان به‌گونه‌ای باشد که مردم به او امید خیر ببندند؛ اگر مشکلی دارند، امید داشته باشند که او کمکشان کند و اگر نیازی دارند، امید داشته باشند که او نیاز آنها را برطرف کند.

 با اینها خودمان را محک بزنیم؛ در خلوت دل خودمان ببینیم به‌راستی این‌گونه هستیم یا نه؟ وآن‌وقت ببینیم با محکی که علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا سلام الله عليه دستمان دادند، آیا می‌توانیم خودمان را انسانی کامل‌العقل و دارای کمال عقلانی بدانیم یا خیر؟”


2️  و الشَّرُّ مِنْهُ مَاْمُونٌ
دومین خصوصیت که نشان‌دهنده‌ی کمال عقل است، این است که هیچ کس از او نگرانی ندارد؛ همه خودشان را از شرّ او در امان می‌بینند و می‌دانند که او شرّرسان نیست.

3️ سومین خصوصیت:
 يسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ 
اگر کسی کار خوب کوچکی انجام دهد، او آن را خیلی بزرگ می‌شمارد. اگر کسی محبّتی در حقّ او کند؛ کمکی به او نماید؛ هدیه‌ی کوچکی برای او بیاورد و کار کوچکی انجام دهد؛ او این کار کوچک را خیلی بزرگ می‌شمارد؛ برایش خیلی ارزش قائل است؛ خیلی درصدد تشکّر، سپاسگزاری و تلافی بر می‌آید.

4️ “وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ”
امّا اگر خودش بزرگترین کارهای خیر را انجام دهد، آنها را کم می‌شمارد و می‌گوید: اینها چیزی نبود؛ من شرمنده‌ام از کاری که کردم (خودتان می‌توانید بین این ویژگی‌ها با بحث عُجب ارتباط برقرار کنید). کار خیر کوچک دیگران را بزرگ می‌شمارد؛ امّا کار خیر بزرگ
خودش را بسیار کوچک و غیرقابلاعتنا تلقّی می‌کند.

5 لا يَسْاَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ اِلَيْهِ
از اینکه افراد نیازهای خودشان را از او درخواست کنند، خسته نمی‌شود؛ کسل نمی‌گردد و فرار نمی‌کند؛ که بس است دیگر؛ یکطور دربروم؛ هر‌کس به من می‌رسد، مشکلی به من می‌گوید. اصلاً ملول نمی‌شود.

  در جملات اباعبدلله‌الحسین عليه السلام هم که برایتان عرض کرده‌ایم، حضرت فرمودند: حوائج مردم که به‌سوی شما می‌آید، از نعمت‌های الهی است. در برابر این نعمت‌ها ابراز ملالت و خستگی نکنید؛ چرا‌که این نعمت برمی‌گردد و نقمت می‌شود. این نعمت از سوی شما به سمت دیگری می‌رود و دیگری از آن نعمت بهره‌مند می‌شود؛ در‌حالی‌که خدا اوّل این نعمت را برای شما فرستاد. پس در برابر طرح خواسته‌ها و مشکلاتی که دیگران نزد تو می‌آورند، ابراز ملالت نکن.

  اینجا هم حضرت رضا عليه السلام فرمودند: از اینکه دیگران نزد او می‌آیند و حاجت‌های خود را از او مطالبه و درخواست می‌کنند؛ مشکلاتشان را در میان می‌گذارند و نیازهای خودشان را عرضه می‌کنند؛ اصلاً خسته نمی‌شود و ابراز ملالت نمی‌کند.

 استاد مهدي طيب_جلسه ١٢ دي ٩٢

 

 نظر دهید »

سفارش امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی

28 آبان 1396 توسط سليمي بني

 سفارش امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی

 بسم الله الرحمن الرحیم
 یا عبدالعظیم!
أبلغْ عنّی أولیائی السلامَ وقل لهم: أن لا یجعلوا للشیطان على أنفسهم سبیلاً، ومُرْهم بالصدق فی الحدیث وأداء الأمانة، ومُرْهم بالسکوت وترک الجدال فیما لا یَعْنیهم، وإقبالِ بعضهم على بعض والمُزاوَرة، فإنّ ذلک قربة إلیّ. ولا یشغلوا أنفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً، فإنّی آلیتُ على نفسی أنّه مَن فعل ذلک وأسخط ولیّاً من أولیائی دعوتُ الله لِیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب، وکان فی الآخرة من الخاسرین. وعرِّفْهم أنّ الله قد غفر لمحسنهم، وتجاوز عن مسیئهم، إلاّ مَن أشرک به أو آذى ولیّاً من أولیائی أو أضمر له سوءً، فإنّ الله لا یغفر له حتّى یرجع عنه، فإنْ رجع وإلاّ نُزع رُوح الإیمان عن قلبه، وخرج عن ولایتی، ولم یکن له نصیب فی ولایتنا، وأعوذ بالله من ذلک.

 ای عبدالعظیم!
سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند.
و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان.
و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیاء اوست.
دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. من با خود عهد کرده‌ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت‌ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.

به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز، آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد.
جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت(ع) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه می برم.

 اختصاص، شیخ مفید، صفحه 241

 نظر دهید »

شهادتی که اصلا برای آن تلاشی نمیشود‌

27 آبان 1396 توسط سليمي بني

۲۸ صفر شهادت رسول الله صلی الله علیه و اله است. شهادتی که اصلا برای آن تلاشی نمیشود‌. و ما شیعیان کم کاری عجیبی داریم برای احیاء این شهادت. و خیلی از بچه شیعه ها با شنیدن نام شهادت چشمانشان چهار تا میشود. چرا باید اینگونه باشد.؟ شهادت اشرف مخلوقات و سید الانبیا علیهم السلام اینگونه غریب باشد ؟ چرا برای احیاء این شهادت کاری انجام نمیشود ؟ بعد از زهری که ابوبکر و عمر از آن زن یهودی خریداری کردند و عایشه و حفصه با همکاری یکدیگر به رسول خدا صلی الله علیه و اله خورانیدن و حضرت در بستر افتاد. امر کردند که کاغذ و قلم بیاورند تا چیزی بنویسند که مردم تا قیامت مردم گمراه نشوند. اما عمر بن خطاب باب توهین و جسارت به معصومین را فتح کرد و گفت : این مرد هذیان میگوید! برای این مصیبت جان بدهیم کم است توهین به سید المرسلین میشود و بچه شیعه نمیداند! اگر مانند باقی شهادت ها ما برای این شهادت به سر و سینه میزدیم اینگونه غریب نمی ماند! و در محضر خدا و حجت خدا تقصیر داریم! امسال باید ۲۸ صفر سراسر ایران یک پارچه وا محمدا شود ! تا دنیا بداند چه شده است‌. مصیبت توهین به رسول خدا صلی الله علیه و اله پدر عاشورا است‌. او را هذیان گو خواندن که بعد عده ای بیایند و پسرش را خارجی بخوانند‌. اقامه شهادت برای آن حضرت کم از عاشورا نیست به سر و سینه بزنید و فریاد بزنید یا اهل العالم عایشه و حفصه با پدرانشان پیغمبر را کشتند.
این شهادت برگ رسوایی سقیفه و عاشورا است. در حق رسول خدا کم کاری نکنید که همه مسئولیم‌

 نظر دهید »

مقابله با یک حرکت بی اساس وخرافی:خبر از پایان ماه صفر و بشارت بهشت؟

27 آبان 1396 توسط سليمي بني

مقابله با یک حرکت بی اساس وخرافی
خبر از پایان ماه صفر و بشارت بهشت؟
در میان عموم مردم رواج پیدا کرده است؛ در روزهای پایانی ماه صفر پیام‌هایی ارسال می‌شود و پایان این ماه را به یکدیگر بشارت می‌دهند، به امید آن‌که آن‌ها هم بشارت بهشت بیابند و عاقبت به‌خیر شوند.
آیا این مطلب مستند روایی و اعتقادی دارد؟
روایتی به این مضمون در کتب معتبر روایی و با سند معتبر ذکر شده است؛ اما هدف از روایت، تضمین یا بشارت بر بهشت در مقابل خبر خروج از ماه نیست، بلکه این گفت‌وگو نشانه‌ای برای معرفی شخصیت صحابی ارجمند رسول‌خدا(ص) ، ابوذر غفاری است.
مرحوم شیخ صدوق در دو کتاب ارزشمند علل‌الشرایع و معانی‌الاخبار به سند متعبر از ابن‌عباس نقل می‌کند:
روزی پیامبر اسلام (ص)در مسجد قبا نشسته بودند و جمعی از صحابه نزد آن‌حضرت بودند
حضرت فرمودند: اولین کسی که بر شما وارد شود، اهل بهشت است. اصحاب که این کلام را شنیدند، برخی از آن‌ها از جا برخاسته و بیرون رفتند و هر کدام سعی داشتند زودتر از دیگری به مسجد برگردد تا اولین نفر محسوب شده و بدین ترتیب در زمره بهشتیان باشد. پیامبر(ص) از حرکت ایشان آگاه گردیدند، خطاب به جماعت باقی‌مانده، فرمودند: به زودی جماعتی بر شما وارد می‌شوند که هر یک بر دیگری پیشی می‌گیرد، «فمن بشّرنی بخروج آذار فله الجنّة؛ آن‌که بشارت به‌من دهد که ماه آذار (آذار، ماه سوم از سال رومی است.) خارج شده، اهل بهشت می‌باشد».
جماعتی که بیرون رفته بودند، بازگشتند و در میان ایشان ابوذر رحمة‌الله‌علیه بود، رسول‌خدا(ص) فرمودند: در چه ماهی از ماه‌های رومی هستیم؟
ابوذر عرض کرد: یا رسول‌الله! ماه آذار خارج شده است.
پیامبر(ص) فرمودند: من خود این را می‌دانستم، منتهی خواستم این جماعت بدانند که تو مردی از اهل بهشت هستی و چگونه چنین نباشد و حال آن‌که بعد از من، تو را به جرم محبّت به اهل‌بیتم، از حرم من طرد می‌کنند و از آن پس تنها زندگی کرده و غریب و تنها خواهی مرد و جماعتی به واسطه تو سعادت‌مند خواهند شد. آنان کسانی هستند که در تجهیز و تدفین تو سعی خواهند کرد؛ ایشان رفیقان من در بهشت جاوید خواهند بود، همان بهشتی که حق‌تعالی وعده‌اش را به متقین داده است. علل‌الشرایع؛ شیخ صدوق، ج1، ص175 - 176 و معانی‌الأخبار؛ شیخ صدوق، ص204 - 205.
چنان‌چه ملاحظه نمودید، این روایت در مقام بیان جایگاه و منزلت این صحابی خستگی‌ناپذیر است و خبردادن از پایان یک ماه، فقط نشانه‌ای است تا دیگران بفهمند او اهل بهشت است، نه به سبب یک بشارت ساده، بلکه به خاطر ایستادگی بر مودّت اهل‌بیت پیامبر(ص) .
رسول هدایت و رحمت، به این نکته توجه داشتند که آیندگان شاید به اشتباه بیفتند؛ چنان‌چه اصحاب حضرت نیز مرتکب این فهم خطا شدند و صرف بشارت دادن به خروج ماه را عامل بهشتی شدن پنداشتند؛ لذا فرمودند: من خود می‌دانستم و لکن می‌خواستم این جمعیت بدانند ابوذر کیست.
در نشر این پیام در گروه های مختلف برای مقابله با خرافات بی اساس کوشا باشید

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 38
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

(بسم الله الرحمن الرحیم)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس