اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حکایتی آموزنده به روایت شیخ بهایی

03 اردیبهشت 1396 توسط سليمي بني

حکایتی آموزنده به روایت شیخ بهایی

 

روزى شاه عباس صفوی به شیخ بهایى گفت: دلم می ‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود.
شیخ بهایى گفت : من یک هفته مهلت می ‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد، چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم…
شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد، در این حال رهگذرى که از آنجا می ‏گذشت، شیخ را شناخت، پیش آمد و سلام کرد.

شیخ قبل از نماز خواندن جواب سلام را داد و گفت: اى بنده خدا من می ‏دانم که ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا مى بلعد!!!..
تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت و لیکن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو !!!

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به کوچه ‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت: امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته ، فردا صبح زود هم من مخفیانه می روم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می شود…
شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان شاه بود، هنگام بیدار شدن شاه اجازه حضور خواست و چون به خدمت پادشاه رسید عرض کرد: اعلیحضرت، می خواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را فقط به سبب دیدن یک موضوع، به شاه نشان دهم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست می دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می فهمانند ؟!!
شاه عباس با تعجب پرسید: ماجرا چیست؟
شیخ بهایى گفت: من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از افراد خانواده ام، کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم، ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف تکرار شده که هر کس می گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت!!! حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند!
به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالارها و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیره جمع شدند، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بسته شد، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند…

بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد و واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور شاه رسیدند ، هر کدام به ترتیب گفتند : به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید!
دیگرى گفت: خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد.
سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می کرد و به درگاه خدا گریه و زاری می نمود.
چهارمى ‏گفت: خدا را شاهد می گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه ‏اش وارد می آمد از کاسه سر بیرون زده بود!!!
به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند.
شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می کرد و عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت : بروید و مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می شود شیخ بهایى گناهکار بوده است!
وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت: قبله ی عالم! عقل و شعور مردم را دیدید؟
شاه گفت: آرى، ولى مقصودت از این بازى چه بود؟
شیخ عرض کرد: به من فرمودید، قاضى القضات شوم.
شاه گفت: بله ولى این موضوع چه ارتباطی به آن دارد؟
شیخ گفت: من چگونه می توانم قاضى القضات شوم با اینکه می دانم مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد، آن وقت حق گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم. اما اگر امر می فرمایید ناچار به اطاعتم !
شاه عباس گفت: چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه کرده و می کنم لازم نیست به قضاوت بپردازى، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول باشى !!!

 نظر دهید »

جهنم کجاست؟!؟

03 اردیبهشت 1396 توسط سليمي بني

جهنم کجاست؟!؟


جایی که منطقش بی منطقیست
جایی که قانونش بی قانونیست
جایی که مردمش به هم رحم نمی کنند
جایی که مردمش فقط ناله می کنند
جایی که مردمش دیگران را به راحتی قضاوت می کنند
جایی که مردمش در زندگی هم دخالت می کنند
جایی که مردمش فقط دوست دارند تغییر را در دیگران ببینند
جایی که مردمش نمی خواهند خودت را ببینند
جایی که مردمش فقط استفاده کننده اند
جایی که مردمش هیچ بویی از فرهنگ و تمدن و انسانیت نبرده اند
جایی که تفاوت ها به سخره گرفته می شوند
جایی که دل ها به بازی گرفته می شوند
جایی که مردمش همه شعار می دهند
جایی که مردمش اهمیتی به حرف ها نمی دهند
جایی که بزرگترین دغدغه ی مردمش رابطه با جنس مخالف است
جایی که تنها استفاده ی مردمش از تکنولوژی دیدن فیلم های سکسی است
جایی که دخترانش آهن پرست و پسرانش مانکن پرستند
جایی که دو انسان مساوی هم نیستند
جایی که هنر وسیله ای برای کسب ثروت و شهرت است
جایی که رابطه فقط برای رفع نیاز شهوت است
جایی که دوستی بی معنیست
جایی که حماقت و عشق هم معنیست
جایی که صلح افسانه است
جایی که احترام بیگانه است
جایی که دروغ عادت است
جایی که فساد تفریح است
جایی که مذهبش خرافات است
جایی که مکتبش نادانیست .

 

 نظر دهید »

ربا و نزول خواری حرام ترین اعمال است

03 اردیبهشت 1396 توسط سليمي بني

خیابان‌های ما به استثمار بانک‌ها درآمده‌اند؛

هرجا سر میچرخانیم بانک می‌بینیم!

یک بانک آمده تا برای خودش«صادرات» کند!

بانکی دیگر آمده تا اختلاسی در حد «ملی» در آن رخ دهد!

یک بانک دیگر آمده تا با وعده، «ملت» را سرگرم کند!

آن یکی تأسیس شده تا خودش و شرکایش را به «سامان» برساند!

یکی دیگرشان آمده تا حسرتِ «رفاه» را بر دلِ «کارگران» بگذارد!

یک بانک دیگر هم راه‌اندازی شده تا به «تجارت» خودش برسد!

دیگری آمده بدون هیچ نفعی برای «کشاورزی»!

آن‌یکی آمده تا برای خودش «سرمایه»ای دست و پا کند!

بانک دیگری از راه رسیده تا به فکرِ «سینا»یِ خودش باشد!

یکی دیگرشان پا به گود گذاشته تا «آینده» خویش را بسازد!

یکی‌شان آمده تا برای «گردشگری»ای که نیست بانک بزند!

آن یکی برای جا نماندن از قافله، «نوین» را تَهِ «اقتصاد»
چسبانده که درکش از دانش امثال من خارج است!

این وسط، چند بانک دیگر هم هستند
مثل سپه، پاسارگاد و پارسیان
که کارویژه آنها را نمی‌فهمم! آیا پولشویی و…

بانکها
کابوس بزرگ جامعه ما هستند؛
ما «بانک زده» شده‌ایم به همین سادگی!

ربا و نزول خواری حرام ترین اعمال است اما اگر بروی از بانک انصار وام با بهره 35درصد بگیری حلال میشود…

 نظر دهید »

‌ می‌خواهید انسان‌های صالحی شوید و صلاحیت پیدا کنید؟

03 اردیبهشت 1396 توسط سليمي بني

 

امام کاظم علیه السلام فرمودند:

«مُجالَسَةُ الصّالِحينَ‏ داعيَةٌ اِلَى‏ الصَّلاح‏» (1)

 راهش این است که با انسان‌های #صالح و شایسته مُجالس و همنشین باشید، این سبب می‌شود که انسان به سوی صلاح و شایستگی جلب و جذب شود.

 راحت ترين ‌ترین راه برای خوب شدن، همنشینی با خوبان است؛ اینکه انسان با نیکان مُجالس شود. «المُجالِسَةُ مُؤَثِّرَةٌ» ولذا برای رسیدن به صلاح با #صالحان همنشین شویم.

صالحان در وهله‌ی اوّل پیامبراکرم، ائمّه‌ی هدی و اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند؛

امیدوارم #خلوت‌هایی برای نشستن در محضر آنها داشته باشیم یا در زیاراتی که به مرقد مطهّر آنها مشرّف می‌شویم، با آنها هم‌نشینی کنیم و بیشترین بهره را برای نِیل به صلاح به‌دست آوریم

 و در مرتبه‌ی بعد دست‌پروردگان، شاگردان و پرورش‌یافتگان مکتب اهل‌بیت علیهم السلام، انسان‌های وارسته، صالح و شایسته‌ای که از مکتب ائمّه علیهم السلام درس صلاحیت فرا گرفتند. اگر با آنها رفیق شویم و با محبّت و صمیمیت با آنها بنشینیم بهترین و سریع‌ترین راه برای نیل به صلاح است.

 در محضر استاد مهدی طیب 89/03/27

 

 1. کلینی، کافی، ج 1، ص 41 و مجلسی، بحارالانوار، ج1، 141.

 نظر دهید »

شفاعت اهل بیت(ع) و حضرت سید الشهدا.ع. تا چه میزان است؟

28 فروردین 1396 توسط سليمي بني

 شفاعت اهل بیت(ع) و حضرت سید الشهدا.ع. تا چه میزان است؟ صرف این‌که فردی، اهل جلسه‌‌ی روضه‌ای باشد خدماتی هم داشته باشد، و شب وفات حضرت معصومه(ع) از دنیا برود و موقع دفنش زیارت عاشورا بخوانند و جمعیت زیادی در تشییع اش بیایند، یا مثلا بزرگانی پشت سرش خیر بگویند، آیا این‌ها کفایت می‌کند؟ یا عملکرد فرد مهم است؟

 یک سری امور هست برای آن طرف است و هیچ‌کس نمی‌داند:

 برای مثال #معاذ :
 پیامبر.ص. در حال دفن کردن معاذ بود، می‌فرماید این‌قدر فرشته‌ها آمده بودند که رسول خدا(ص) با پای برهنه روی دو انگشت راه می‌رفت؛ پرسیدند یا رسول الله شما پا برهنه، سر برهنه آمدید در تشییع جنازه‌ی این فرد، حضرت فرمود: فرشته‌های بسیاری آمده بودند در تشییع جنازه، من به این شکل راه می‌رفتم جای فرشته‌ها تنگ نشود.

وقتی حضرت(ص)در حال دفن کردن او بود، مادرش گفت: خوش به حالت! خوش به حالت که جایت در بهشت است. حضرت این‌قدر عصبانی شد، فرمود: مَه! تعبیر خیلی تندی است مَه! در فارسی معنای بدی دارد، ساکت باش! الان عذابش شروع شد!!

 از پیامبر(ص) پرسيدند در این تشییع جنازه، شما آمدید، فرشته‌ها…چگونه است؟! حضرت.ص. فرمود چون ایشان «قُل هُوَ الله» زیاد می‌خواند! آثار «قُل هُوَ الله» این بود که این‌قدر ملائکه بیایند من هم سر برهنه و پا برهنه بیایم ولی بداخلاقی این فرد در خانه و اعمال دیگرش عذابش را شروع کرد، من صدای خُرد شدن استخوان‌هایش را می‌شنوم.

 بنابراین مسائل دو گونه است، ما از آن سرا‌ چیزی نمی‌دانیم و اینها‌ را ملاک قرار نمی‌دهیم، البته لزومی ندارد، هیچ لزومی ندارد این‌ امور الان باز شود. اما در نظر داشته باشید که، ما احتیاج به  بصیرت داریم، زمانی در طول شبانه روز هست که اصطلاحا به آن “گرگ و میش” می‌گویند؛ در واقع نه روز است نه شب است، زمان کوتاهی است از اول صبح که دید قادر به تشخیص اشیاء نیست، چرا که نه شب است نه روز است (البته غیر از بین الطلوعین). اگر ملاک نداشته باشی می‌روی آن ور!

 الان ملاک #مقام_معظم_رهبری است، فقیه! این را من از روی صدق عرض می‌کنم، من آدم سیاسی نیستم، خیلی هم مواظب هستم عقیده‌ام بهم نخورد. عمل ایشان، طبق تشخیص و بینش است، فهم و آگاهی در عمل ایشان است.

در زمان غیبت این مقدار کافی است برای این‌که ما جهت را دریابیم. خیلی امور را، ایشان اصلاً مأمور نیست بگوید وظیفه‌ی خود ما است بفهمیم! خیلی چیزها را ایشان می‌گوید اما منظور دیگری دارد ما باید تشخیص دهیم.

حضرت می‌فرماید در قرآن بعضی از آیات ماضی آمده ولی خداوند متعال اراده‌ی مضارع کرده است. در برخی موارد مفرد آمده اما مقصود جمع بوده، گاهی برعکس جمع گفته منظورش مفرد بوده است! باید یک ملاک در دست گرفت، تا همین قرآن منحرفت نکند! همین قرآن هفتاد و دو فرقه درست کرده است. البته قرآن بدون اهل بیت هفتاد و دو فرقه می‌شود، ولی قرآن_با_معصوم یک فرقه بیش نیست، فرقه‌ی ناجیه است.

 بنابراین باید حواس‌مان را جمع کنیم با  بصیرت راه برویم.

الان شما نگاه کنید اولی و دومی کجا دفن هستند؟ کنار پیامبر(ص)!! آیا این نشانه ی این است که مقام این‌ها بالا هست؟! پس امیرالمومنین(ع) که در کوفه دفن شده مقام پایین‌تری داشته است؟! الان هارون درست زیر گنبد دفن شده است حتی امام رضا(ع) درست زیر گنبد نیست که او هست… آیا مقام هارون چون زیر آن سوراخ گنبد است بیشتر است؟! نه قطعا این گونه نیست. در سفر مشهد یاد هارون می‌افتیم می‌گوییم «اللهم العن هارون و مأمون» . این‌ها چیزهایی نیست که ما را این‌ور و آن‌ور ببرد.

باید بصیرت داشته باشیم و
بصیرت حقیقت ثابتی هست که ما درمیابیم و میفهمیم، و با کمک آن اشتباه نمی‌کنیم.

البته موارد آشکاری هست که بتوان آنها را ملاک گرفت: مثل: دوستان ویاران فرد، پیروان و فرزندان فرد، صحبتهایی که از خود بجا گذاشته و…

 نظر دهید »

حکمت تعداد اذکار:تسبیحات حضرت زهرا

28 فروردین 1396 توسط سليمي بني

تسبیحات حضرت زهرا

وقتی تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها 34 الله اکبر داره نباید یکی کمتر یا بیشتر بگید چون دیگه اون خاصیتی که داره را از دست میده. حکمتی که این اذکار داره در همون تعدادی است که گفتند نه کمتر و نه بیشتر! لذا وقتی دارید ذکر میگید درتعدادش خیلی دقّت کنید.
میدونین چرا تسبیحات

حضرت زهرا سلام الله

علیها دارای 34 الله اکبر ، 33 الحمدلله و 33 سبحان الله است؟

زمان ازدواج دختر پیامبر اسلام حضرت فاطمه سلام الله علیها که فرا رسید در عرض کمتر از یک هفته تعداد خواستگارانش به 1700 نفر از ثروتمندان و رجال عرب رسید.

در این زمان حضرت جبرئیل از جانب خداوند متعال نازل گشت و به پیامبر عرض کرد که فاطمه را به آن کسی تزویج کن که ستاره زهره درشب جمعه به خانه اش فرود می آید.

وقتی این خبر به اصحاب پیامبر صلوات الله علیه و آله رسید، آنها خانه های خود را زینت دادند و برای نزول ستاره زهره مهیّا گشتند.

تا اینکه شب جمعه فرا رسید و پیامبر صلوات الله علیه و آله بر پشت بام رفت و منتظر نزول ستاره شد.

حضرت زهرا سلام الله علیها نیز پشت سر آن حضرت نشستند تا شاهد فرود ستاره زهره باشند. تا اینکه نیمه شب شد و ناگهان ستاره فرود آمد و شب تاریک و ظلمانی همچون روز روشن شد.

وقتی حضرت فاطمه سلام الله علیها ستاره را در حال فرود دید شروع به گفتن ” الله اکبر ” کرد. نزول ستاره طولانی شد تا جایی که حضرت زهرا سلام الله علیها سی و چهار مرتبه ” الله اکبر ” گفت. ستاره بر بام های خانه اصحاب دور زد تا بر بام خانه حضرت علی علیه السلام استقرار یافت و به خانه اش وارد گشت.

حضرت زهرا سلام الله علیها:
وقتی این واقعه را دید خداوند را شکر کرد و سی و سه مرتبه ” الحمدلله ” گفت و زمانی که به سی و سه رسید، ستاره به سوی آسمان بالا رفت.

 و حضرت فاطمه سلام الله علیها:

با مشاهده صعود ستاره تعجّب کرد و شروع به گفتن “سبحان الله ” نمود تا اینکه ستاره در آسمان وارد گشت و تعداد ” سبحان الله ” گفتن حضرت به سی و سه مرتبه رسید.

منبعی که برای این موضوع :

در کتاب مذکور آمده ” لئالی الأخبار ” است.

خیلی جالب است واز الان تسبیحات حضرت زهرا را با حس و حال زیباتری زمزمه میکنیم

 گفتم برای شما هم خالی از لطف نیست.

 1 نظر

وانمود کردن

28 فروردین 1396 توسط سليمي بني

 

چند روزی که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبه‌روی من هر روز جر و بحث مي‌كردند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود اما شوهرش می‌خواست او همان‌جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد. در بین مناقشه این دو نفر کم‌کم متوجه شدم یک خانواده روستایی ساده بودند با ۲ بچه. تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، ۶گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود، هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد. صدای مرد خیلی بلند بود با آنکه در اتاق بیماران بسته بود اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد.
موضوع همیشگی مکالمه مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: گاو و گوسفند‌ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. …
چند روز بعد زن برای جراحی آماده شد او پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد، گفت: اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش. مرد با لحنی مطمئن حرفش را قطع کرد و گفت: اینقدر پرچانگی نکن. بعد از گذشت ۱۰ ساعت پرستاران، زن را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.
اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. یک باره به طور اتفاقی نگاهم به او افتاد. ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می‌کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحی‌اش فروخته‌ام. برای اینکه نگــــران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.

 

 نظر دهید »

ذوالنون مصري

28 فروردین 1396 توسط سليمي بني

ذوالنون مصري

ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است گفت: روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم چون فارغ شدم چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم گفتم اي دختر تو که هستي؟ گفت اي ذوالنون چون از دور تو را ديدم فکر کردم ديوانه‌اي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي فکر کردم عالمي، و چون نزديکتر آمدي فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه مي‌کنم مي‌بينم نه ديوانه‌اي، نه عالمي و نه عارف. گفتم چطور؟ گفت اگر ديوانه بودي طهارت نکردي و اگر عالم بودي به زني نگاه نمي‌کردي و اگر عارف بودي دل تو به غير حق به کسي ميل نمي‌کرد و غير از حق را نمي‌ديد. اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود بلکه فرشته‌اي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد.
و از سخنان اوست:
“دوستي با کسي کن که به تغيير تو متغير نگردد.”
“بنده خدا باش در همه حال، چنان که او خداوند توست در همه حال.”

 

 نظر دهید »

خدای نامسلمانان!

28 فروردین 1396 توسط سليمي بني

خدای نامسلمانان!
آیهٔ ۶۲ بقره
«کسانی که مسلمان شدند و کسانی که یهودی شدند و مسیحیان و صابیان، کسی که به خدا و معاد ایمان بیاورد و نیکوکردار باشد نزد خدا اجر دارد. بی ترس و اندوه.» این آیه حداقل دو نوع تفسیر شده، من به شما تفسیر علامه_طباطبایی را پیشنهاد می کنم (المیزان). خلاصهٔ نظر ایشان آنست که ملاک حقیقت ایمان به خدا و معاد است و لقب ها سودی نمی بخشد.. آدم حرفهای عجیبی می شنود. می گویند سنی ها اگر روزانه هزار رکعت هم نماز بخوانند هیچ قبول نیست و خدا سر سوزنی به آن اعتنا نمی کند! پناه بر خدا! اینها حالی شان می شود که دارند چه می گویند؟ آیا خدایی که رحمتش همهٔ ماسوا را گرفته، ممکن است کسی صدایش بزند و او جواب ندهد؟ فکرش را بکنید! خدای هفت میلیارد انسان فقط صدای صد و اندی میلیون شیعه را می شنود و لابد از جمع شیعیان هم فقط شیعهٔ_اثنا_عشری! مابقی اگر صبح تا شب هزار بار هم از سویدای دل ناله سر بدهند و او را بخوانند خدا گوشش را می گیرد! به راستی چنین خدایی ما را آفریده یا ما او را در توهماتمان؟
آیا می شود که کسی خدا را دوست بدارد و خدا او را دوست ندارد؟!
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هرجا که هست پرتوی روی حبیب هست
آنجا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست!
به قول جناب حافظ محال است کسی با هر اعتقادی نسبت به امر_قدسی که ما به او خدا می گوییم عشق بورزد و خدا به او نظر نکند!
ملاک رستگاری ایمان حقیقی است و اسم و لقب ها سودی نمی بخشد. آن یهودی که می گوید من چون یهودی ام امت برگزیدهٔ خدا هستم و آن شیعه که می گوید من چون دوستدار حضرت_زهرا هستم به جهنم نمی روم، این ها فقط حرف و آرزوست. امام رضا هم می فرمایند هرکس همراه ما باشد و خدا را اطاعت نکند از ما نیست.
البته آیه به این معنی نیست که همهٔ دینها به یک اندازه فاخر و ارزشمندند. اعتقاد انحرافی نیز پذیرفتنی نیست. در مثَل تثلیث به شدت مورد اعتراض قرآن است، و اگر کسی با یقین یک حقیقتی را بیابد و تسلیمش نشود لایق سرزنش است. اما گفته ایم که تقوا را با موقعیت فرد می سنجند. پس تمام خداباوران نیکوکار که به او عشق می ورزند و باور به حسابرسی دارند از هر مرامی باشند در نهایت به نجات می رسند.
خدا ما را از اهل نجات قرار بدهد

 نظر دهید »

تاریخ قلمت بشکند

28 فروردین 1396 توسط سليمي بني


تاریخ قلمت بشکند
قلمت بشکند اگر ننویسی ایران بهشت اپوزیسیون است!
.
اینجا بسیجی میرود جان میدهد تا آنکه نظام را هم قبول ندارد بتواند در امنیت رای بدهد…
.
اینجا دختر بچه ی 18 ساله ای که تولدش،استجابت دخیل بستن مادرش به مادرمان فاطمه ی اطهر است؛ شهادت بی بی را مال1400 سال پیش و افسانه میداند!
.

قلمت بشکند تاریخ!
ک اگر ننویسی همت ها و باکری ها در این سرزمین جان دادند تا ظریف ها و زمخت ها درسالهای جنگ تحمیلی در نیویورک تحصیل کنند و حالا فروشنده ی عزتی باشند ک با 1میلیون لیتر خون انسان بی گناه محکم نگهش داشتیم…
.
اینجا طلبه ی 20ساله به جنگ داعش میرود تا فیلم ساز غرب زده ی کشورش،با پول اسپانسرهای داعش، فیلم سیاهی از مملکتش بسازد و درمقابل از اجنبی اسکار و نخل طلا بگیرد!
.
قلمت بشکند تاریخ!
اگر ننویسی اینجا رهبر انقلابی اش دست میدهد تا مبادا دست دوستی به دشمن بدهد!اینجا رهبرش با صندل و قبای قدیمی و عینک شکسته برای فرزندان سرزمینش دل میسوزاند و کار میکند اما عده ای حقوق چندمیلیونی و حق اوقات فراغتشان از قلم نمی افتد!

.

قلمت بشکند ای تاریخ!
اگر ننویسی از پدر جانباز من و خس خس های نیمه شبش وروزهای درخانه ماندنش که مبادا درخیابان، دخترک بی حجابی را ببیند وناراحتی به نفسش امان ندهد برای بالا آمدن… تا روزهای بی پدری آن دخترک شهیدمدافع حرم!
.
اگر ننویسی از آن شهدای مدافع حرمی که حتی برگه ی اعزامشان را امضا نکردند تا کسی نگوید بخاطر پول میروند!
.
اینجا پرچم عزای حسینی را آتش میزنند و دو سال بعد،مسئولان حاضرکه کشور را بلعیده اند،ادعای رفع حصر و شتردیدی ندیدی میکنند!
.
قلمت بشکند اگر ننویسی اینجا دانشمندانش را ترور میکنند تا اپوزیسیون پاچه خوارش راحت بتواند از سگ وفادار دشمن بودن سخن بگوید!
.
اینجا هواپیمای مسافربری ات را با موشک میزنند و تحریم دارویی ات میکنند ک هزاران نفراز هموطنانت تاوانش را با جانشان میدهند… و درمقابل،لیبرال های کشورت باآنها دست میدهندولبخند میزنند وآنهارا مودب وباهوش میخوانند!
.

همه ی این اتفاق ها می افتد آن هم در امنیت و آرامش!
و در آخر حزب اللهی مدافع وطن و کشور، متهم میشود به تندروی!

راست میگویند…این همه تندروی وساخت موشک ب چ درد میخورد؟!
ول کنید آقاجان…
لیاقت بعضی ها همان هلوکاست 9 میلیونی تاریخ است…
ک هم وطنانمان را کشتند و درکتاب های خاطراتشان با افتخار ازآن یاد میکنند…!
.
اینجا صدقه سری امنیتی ک اول خدا، دوم عنایت امامان معصوم و سوم قدرت سربازان انقلاب ضامنش هستند پول آدامس ماهیانه شان فقط 500میلیون تومان است! و از نذری هایی انتقاد میکنند ک همه شان شکم نیازمندان را سیر میکند…
وگر نه اغنیای پورشه سوار که درصف نذری نمی ایستند…!
.
قلمت بشکند تاریخ…
اگر از تراژدی های من و هم حزبی هایم ننویسی!
.
قلمت بشکند اگر از بغض های امام دوازدهمم در شب های تاریک جمکران ننویسی…
.

قلمت بشکند اگر ننویسی وصیت همه ی آنهایی که برای این خاک و ناموس، خون دادند حفظ حجاب بوده ولی این روزها…
.
بگذریم….
از هق هق های شبانه ام میگذرم…
از بی احترامی ها میگذرم…
اما از خائنان وطن فروش هرگز!
چرا که این وطن من و تو نیست… اینجا سرزمین منتقم آل احمد است ! همان سرزمینی ک صاحبش مخفیانه و تنها در گوشه به گوشه اش قدم میزند و اشک میریزد…
.
از اشک های او نمیگذرم!
نه….
نمیگذرم

قلمت بشکند تاریخ…

 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 73
  • 74
  • 75
  • ...
  • 76
  • ...
  • 77
  • 78
  • 79
  • ...
  • 80
  • ...
  • 81
  • 82
  • 83
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

مناظره عقل و عشق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس