اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عقلانیت و توسعه یافتگی ایران

25 شهریور 1395 توسط سليمي بني

دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران، همچنان ادامه دارد. کشورهای هم ردیف ما راه خود را پیدا کرده، ما همچنان در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطه وریم. قبل کشورهایی مثل کره جنوبی، مالزی وحتی چین بحث توسعه یافتگی را شروع کردیم ولی هیچ توفیقی در این زمینه نیافته ایم. واقعیت تلخ این است که ما خیلی فکر نمی کنیم ، صحیح فکر نمی کنیم ، جمعی فکر نمی کنیم و به این نتیجه می رسیم که  مسائل خود را خوب تشخیص نمی دهیم. مدام نظامهای اجتماعی وسیاسی خود را تغییر می دهیم. شاید سامان و استقراررا دوست نداریم چون خیلی زحمت دارد ترجیح می دهیم با هیجان و اوضاع روز زندگی کنیم .

 افکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم. افکار غربی را خیلی خوب و سریع ترجمه و ریسندگی و بافندگی خود را به آن اضافه می کنیم .

 عده ای می خواهند تمام مردم را زاهد، برخی می خواهند همه مردم را روشنفکر و بعضی میخواهند همه را غربی کنند … بدون اینکه متوجه باشند که هر کدام از این ((ایسم ها)) نوعی تحمیل به عامه مردم است جامعه به همه نوع قشر بندی نیازمند است . یکسان سازی مردم بسیار مضر است و استقلال را از آنها سلب می کند. آزادی یعنی هر کس تعلق فرهنگی خود را بدست آورد . افکار ما با خلقیاتمان سازگاری ندارد. هنرمندانه سخنرانی می کنیم افکاری که هنوز دنیای صنعتی به دنبال تحقق آنهاست به زبان می آوریم به جهانیان فن گفت و گو می آموزیم همه را به وحدت فرا می خوانیم برخلاف آنچه دینمان به ما آموخته ترحم نداریم بلکه حذف وتخریب و حسادت به شدت میان ما رواج دارد. و خارج از خود به دنبال علتها و مشکلات و ریشه ها هستیم. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکار مانیست در شخصیت پرورش نیافته ی ماست (ناتوانی در ساختن سیستم)

 2 پایه متدلوژیک غرب سازماندهی و تشکل و ظرفیت انتقادپذیری افراد است که ما در هردو مورد ضعیف هستیم که البته قابل اصلاح است .

 خلقیات غیر مدنی ما ذاتی نیستند بلکه نتیجه ی ساختارهای سیاسی واجتماعی و اقتصادی انباشته شده ی تاریخ ایران هستند.

 مکتب تحول در شخصیت ایرانی

 پایه بحث این است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود : اصول ثابت   و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان،انگلیس وژاپن و… از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن،توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی،نخبگان ابزاری منسجم،مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو … ولی الگوهایی که طی سالها پرورش وتکامل یافته ، متفاوت است .

 

دو رهیافت قابل تصورواجرا برای کشوری که در حال توسعه است یا برای جهان سومی که به دنبال پیشرفت است، وجود دارد :

       1-  رهیافت نخبگان محور    2- رهیافت جامعه محور

تنها نمونه از نظام جامعه محور، کشور هند است که نمونه دومی هم ندارد. با این شرایط که وجود نظام حزبی در کشورهند اکثریت مردم به لحاظ منابع مالی به دولت وابسته نبوده و رسانه ها مستقل از دولت هستند یا به عبارتی مجموعه تشکلهای حزبی ، رسانه ها و سیستم قانونی، قویتر از مجموعه ی حاکمیت سیاسی و نظام اقتدار است.

رهیافت نخبگان محور نه به عنوان رهیافت مطلوب یا معقول بلکه تنها رهیافت جامع، کارآمد و علمی  است.

کشورهای جهان سوم با وجود اینکه هنوز دارای تشکل حزبی وفرهنگ فردی مثبت نشده اند ولی ناگزیر در سیر تحولات جهانی قرارگرفته نمی توانند توقف کنند ودر نتیجه ((مسئولیت موقت)) توسعه یافتگی برعهده ی نخبگان سیاسی یا ابزاری و نخبگان فکری قرار می گیرد .

 رهیافت نخبگان محور به معنی نخبه سالاری نیست بلکه به معنی ورود بهترین ها،با سوادترین ها،سیرترین ها و… به حوزه سیاست و تصمیم گیری است در واقع به معنی شاسته سالاری ست .

 عناصر لازم به عنوان شرط لازم برای پیشرفت در کشورهای در حال توسعه :

 1- نظام غیر رانتیه   2- ناسیونالیسم قوی نخبگان ابزاری یا دلبستگی قابل توجه به توسعه یافتگی       3- فهم مشترک نخبگان ابزاری وفکری از شرایط داخلی و جهانی که تعیین کننده ترین عامل است .     4- اتصالات تکنولوژیک و علمی ومدیریتی با غرب         5- سیاست خارجی هموار کننده سرمایه گذاری خارجی.     6- فرهنگ اقتصادی سیاسی و اجتماعی علاقمند به توسعه یافتگی رایج بین المللی      7- محیط امنیتی داخلی و خارجی قابل اتکا و باثبات

 نظریه انسجام درونی :

به 7 عنصر پیش شرط های لازم برای پیشرفت و توسعه یافتگی اضافه شده به این صورت که ، اولین قدم خانه تکانی در نهاد دولت است . اینکه چه کسانی حکومت می کنند، تصمیم می گیرند، مدیریت می کنند و….نکته کلیدی در این است که آدم خوب با آدم توانمند دومسئله است . بهتر است هردو در یک شخص وجود داشته باشد .

70 درصد توسعه یافتگی به توانائیها، برنامه ریزیها، انسجام و عقلانیت داخل مربوط می شود و30 درصد به اتصالات جهانی . کشورهایی موفق بوده اند که در درون سامان سیاسی و اقتصادی داشته اند.

 توسعه، انسان قاعده پذیر و مسئولیت پذیر وکاری می طلبد. در کشورهای توسعه یافته تعداد زیادی از افراد در اقتصاد ،هنر،علم،معماری، صنعت و تولید دائماً به دنبال نوآوری و گسترش اند. فرهنگ و دولت مانعی برای آنها نیستند.

عقلانیت و توسعه یافتگی ایران

 ایرانیان چه در محیط داخلی چه در محیط بین المللی در تشخیص موقعیت و وضعیت خود مشکل داشته اند چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکری . و نتوانسته اند ارتباط منطقی بین سه منبع هویتی  دینی،ایرانی و جهانی پیدا کنند. همواره سعی براین بوده که همه این منابع را همزمان داشته باشیم قوی بودن عهیت دینی و ایرانی ایرانیان در مقابل هویت جهانی قرار گرفته

درصورتیکه کشورهایی مثل کره جنوبی ، مالزی، چین و حتی برخی اعراب توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و خارجی را پیدا کرده اند ولی ما هنوز نتوانسته ایم ….  مسئله دیگر در خصوص خلقیات ایرانیان، خلقیات قبیله ای آنهاست که غیر خودی را حذف می کنند و کسی را که صددر صد با او همراه نیست را بیگانه می بیند و این امر سبب عدم موفقیت این پیوند می شود . و نیز از موارد دیگر ایده آلیسم است ( ما در کجای تاریخ قرارداریم و جهان اطراف ما در چه شرایطی قراردارد ؟ ) و مهمتر از آن مشکل تنبلی در تفکر اصولی است . دیرینه بودن فرهنگ استبدادی و بی توجهی به علم ، روش علمی و تفکر علمی  . عدم درک واقعیت های جامعه وعدم تحول در شخصیت وفهم نا صحیح از خصوصی سازی وتوسعه سیاسی واز همه مهمتر عدم آماده سازی فرهنگی و عدم تحول درشخصیت ایرانی . همه از سری عواملی هستند که در توسعه نیافتگی ایران نقش داشته و دارند.و تا ساختارهای منتهی به شخصیت را تغییر ندهیم ساختارهای اقتصادی و سیاسی متحول نخواهد شد. (( افکار مدرن داریم ولی شخصیت مدرن نداریم))     

حال سئوالی که وجود دارد این است که مسئولیت این تحول با کیست ؟ با توجه به فقدان نظام رقابتی حزبی و در نتیجه جامعه ی ضعیف، این مسئولیت با دولت است البته دولت نوساز و کارآمد با احساس مسئولیت نسبت به آینده کشور و البته دولت رانتیه نباشد.

 مورد دیگر بالا بردن سطح کیفیت آگاهی عمومی در انتخابات که بر عهده نویسندگان و دانشگاهیان است .و اینکه بدون ارتباطات جهانی به رشد و توسعه نمی رسیم . فرهنگ اعتقادی ما با تضادی که در جهان دارد ناچار در ابهام و تناقض باید عمل کرد.

 انرژی توسعه ایران کجاست ؟ در بخش خصوصی، گروه سیاسی، نیروهای مسلح، بخش کشاورزی، روحانیت و…؟ خیلی روشن نیست. این تمرکز انرژی واجماع نخبگان ابزاری در ایران بدست نیامده واین مشکل ایران است (( فقدان تجمع و اجماع جمعی از گروه های نافذ نوساز)).

 به عنوان یک طرح میان مدت، به عنوان مهمترین لایه ی تحول در ایران از جانب دولتهای کارآمد تحول فرهنگی خواهد بود. از زمانیکه ایران در معرض تفکرات و روشهای غربی قرارگرفته تفکر و روش شبکه ای و استراتژیک را برای (( تطبیق معقول)) با شرایط جدید جهانی پرورش نداده است.

کارآمدترین حکومتها آنهایی هستند که قواعد بر آنها حاکم باشد تا افراد و تفاسیر فردی . هر حکومتی نیاز به یک دیده بان دارد و آنهم نهادهایی هستند که به فکر آینده اند. و همینطور طراحی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب وظیفه ی نهادهایی است که نخبگان ابزاری آنها را هدایت می کنند. حاکمیت فکر و عقلانیت در این نهادها و نگهبانی از مصالح عمومی، عواملی تعیین کننده در ساختار سازی منتهی به تحول شخصیتی و نهایتاً توسعه یافتگی ایران خواهد بود.

((توسعه یافتگی عمدتاً یک تحول داخلی و تابع حل بحران مشروعیت است که این امر در یک کشور – ملت یا جامعه طالب تحول و آموزش فرهنگی است )).

 

 نظر دهید »

روشنفکری دینی

15 شهریور 1395 توسط سليمي بني

برای پاسخ به این سوال ، ابتدا  دو مفهوم “روشنفکری” و ” دینی  ” و یا به تعبیر دیگر “روشنفکر” و “دیندار” را تعریف می کنیم. و آنگاه پاسخ سوال مذکور را بر اساس این تعاریف به دست می دهیم.

در مسیری که برای رسیدن به این پاسخ طی می کنیم پرسش هایی از این دست نیز پاسخ خود را می یابند:

- تفاوت روشنفکر با فیلسوف و روشنفکر دینی با فیلسوف دین چیست؟

- تفاوت روشنفکر دینی با متکلم چه می باشد؟

- آیا روشنفکری و دینداری با هم قابل جمع اند  یا دو مفهوم متعارض با یکدیگرند؟

روشنفکر کیست؟

از ویژگی های روشنفکر شروع می کنیم تا مولفه های روشنفکری را به دست  دهیم.

1 - روشنفکر شخصی است محقق و نه مقلد.[2]

اما معنای این سخن چیست؟  محقق کسی است که  به داشتن باورهایی که به طور موروثی  و یا بر اساس القائات اجتماعی و یا به خاطر وابستگی به  حزب یا گروهی خاص و یا به خاطر زیستن در محیطی خاص …  به او رسیده است  اکتفا نمی کند . او مایل است این باورها را به زیر سوال بکشد . او می خواهد این باورها را بازبینی کند . او مایل است این باورها را در ترازوی عقل بریزد . میزان و سنجۀ او در این کار عقل خودبنیاد است.[3] پس روشنفکر کسی است که برای عقلانیت اهمیت محوری قائل است. این چنین است که از ویژگی نخست ” محقق بودن و نه مقلد بودن” مهم ترین مولفۀ روشنفکری یعنی ” عقلانیت"  زاده می شود.  پس

2  - روشنفکر شخصی است ملتزم به عقلانیت

حال کار دشوار روشنفکر البته این است که  تعریفی معقول و مقبول از عقل و عقلانیت با غواصی در علوم و فلسفه های جدید ارائه دهد؛ تعریفی که ،باز تاکید می کنم ، معقول و مقبول برای ذهن انسان مدرن و یا پسا مدرن ( به طور کلی انسان این عصر ، چه قائل باشیم به اینکه هنوز در جهان مدرن زندگی می کنیم و چه قائل به این باشیم که وارد دنیای پسامدرن شده ایم) باشد. و به توضیح دیگر، تعریفی که  از منظر معرفت شناسی و فلسفه های نوین قابل دفاع باشد. از این جا به ابزارهایی که یک روشنفکر در جریان روشنفکری دینی  باید به آنها مجهز شود تا بتواند به آن تعریف معقول و مقبول دست یابد، می رسیم: علوم و فلسفه های جدید ، که همگی حاصل تعقل انسان مدرن است. روشنفکر در هر یک از حوزه های  دانش مدرن  دغدغۀ عقلانیت آن حوزه را دارد و میان عقلانیت علوم تجربی و فلسفه و حتی هرمنوتیک تفاوت قائل است .[4] گفتیم روشنفکر شخصی است ملتزم به عقلانیت و می افزاییم که عقلانیت مهم ترین ویژگی انسان مدرن است.

3 - روشنفکر اهل شک است

از زمانی که  شخص در برابر آنچه داشته است  ؛ باورها ،  تفاسیر رایج از اصول و مبانی فکری ، تفاسیر رایج از دین ، شیوه خاصی از زندگی و شیوه خاصی از رفتار و کنش در برابر خدا ، انسان و  جامعه ، پرسشی قرار می دهد  راه تحقیق را آغاز کرده است و به تعبیر دیگر، در داشته های خود شک کرده است. روشنفکری با شک آغاز می شود ؛ یعنی با پرسش و تردید نسبت به آنچه شخص واجد آن است.  و همین شک او را به سمت تحقیق می کشد و تقلید را پس می زند . از همین جاست که او بر پای خویش می ایستد و نه بر پای دیگران. ویژگی 1 ، 2,و3  چنان در هم تنیده اند که تنها امکان تفکیک مفهومی میان آنها وجود دارد. پس روشنفکر اهل شک است. و ” شک"  یکی دیگر از ویژگی های انسان مدرن . حال کار مهم دیگر روشنفکر فراهم آوردن تعریفی از “شک و یقین ” است ؛ تعریفی معقول و مقبول . و باز برای این کار  نیازمند علوم جدید ی چون معرفت شناسی  ، فلسفه و… می شود. [5]

روشنفکر اهل شک است ، اما در آرزوی یقین. در شک بودن و در شک ماندن او را راضی نمی کند. و همین تعارض میان در شک بودن , اما در آرزوی یقین ؛ به تکاپویش در پی یقین  معنا می دهد. او در جستجوی حقیقت است و  شاید همواره در این کشمکش . پس

4 – روشنفکر درطلب حقیقت است

برای یک روشنفکر تنها و تنها یک هدف وجود دارد و آن رسیدن به حقیقت است. پس از آن است که مایل است حقیقتی را که به دست آورده پیش چشمان دیگران نیز قرار دهد.  روشنفکر یک شخص صرفا آکادمیک نیست ؛ به این معنا که علم را برای علم نمی آموزد. او به علم و فلسفه چونان  معادلات ریاضی  نمی نگرد که باید حلشان کرد تا آن علم به پیش رود. او دغدغۀ پیشرفت علوم را ندارد ، بلکه دغدغۀ پرسش های خود را دارد. در واقع او به دنبال کسب تخصص برای تخصص نیست. از آن جایی که او به دنبال حقیقت است ، هر علمی را در خدمت پرسش های خود می گیرد. و این با تخصص یافتن در علم یا فلسفه ای که  در خدمت پرسش های اوست، منافاتی ندارد . پس روشنفکر می تواند متخصص باشد ، فیلسوف یا عالم  حتی در علوم تجربی ؛ اما هدفش تخصص نیست ، بلکه حل پرسش های ذهنی و درونی خویش است و این پروسۀ کشف حقیقت، البته میوه های تخصص را به همراه می آورد.

5- روشنفکر به مسائل اجتماعی حساس است.

روشنفکر از آن جایی که به دنبال حقیقت است به هر مساله ای که به نحوی از انحاء  با باورهای او ارتباط پیدا می کند نیز حساس می باشد. او همه جا به دنبال حقیقت می گردد و اجتماع یکی از آن جاهاست. او نسبت به ظلم حساس است ؛ نه تنها می خواهد بداند که شالوده این هستی عادلانه است یا نه ، بلکه آن را در اجتماع نیز جستجو می کند.

تا این جا میان فیلسوف و روشنفکر تفاوتی نیست: فیلسوف هم اهل تحقیق است نه تقلید ، اهل شک است و در آرزوی یقین ، او نیز در پی حقیقت است. اما آیا ویژگی پنجم میان فیلسوف و روشنفکر مرزی می کشد؟  برخی گمان می کنند که تفاوت روشنفکر با فیلسوف در حساسیت آنها نسبت به امور اجتماعی و سیاسی است ، حال آنکه تاریخ فلسفه خبر از فیلسوفانی می دهد که به شدت به امور اجتماعی حساس بوده اند . سقراط یک نمونۀ بارز است. حتی برتراند راسل که نمونه ای از یک فیلسوف ناب است  با حکومت انگلستان مخالفت می کند ، از دانشگاه اخراج می شود و مدتی به زندان می رود، و بسی نمونه های دیگر. اما چرادر طول تاریخ اندیشه آنان که به وضعیت اجتماعی خود حساس تر بوده اند و در عمل فعال تر نام روشنفکر را گرفته اند؟ آیا به این دلیل است که روشنفکر در پی تغییر نیز هست و نه فقط در پی تفسیر؟

البته عدم توجه به مسائل اجتماعی علل عدیده ای می تواند داشته باشد که از جملۀ آنهاست ویژگی های شخصیتی ، برای مثال ورود به مسائل اجتماعی شجاعت می طلبد ، احساس رسالت  می طلبد تا حقیقت به چنگ آورده را در اختیار دیگران  بگذاری . و البته این وِیژگی ها خاص روشنفکر نیست ، تاریخ فلسفه از فیلسوفانی با این ویژگی ها خبر می دهد، حتی تاریخ علم. اما در عین حال ویژگی پنجم در ایجاد تفاوت میان روشنفکر و فیلسوف و یا هر متفکر دیگری ایفای نقش می کند. در میان فیلسوفان بسیاری یافت می شوند که نسبت به عدالت اجتماعی غیر حساس اند و در برابر آنچه در جامعۀ خویش می گذرد بی تفاوت. اما این حساسیت جزو ویژگی های جدایی ناپذیر روشنفکر است. به همین دلیل است که نقد اجتماعی کار روشنفکر دانسته شده است. اما آنچه این ویژگی را به روشنفکر داده است وضعیت خاص دوران تاریخی جامعۀ اوست.  به لحاظ تاریخی  متفکران و فیلسوفانی که در دورانی خاص ( رنسانس و روشنگری ) قرار گرفته بودند و ناچار اندیشه ورزی آنها  و حقیقت طلبی آنها و گریزشان از تقلید با موانع اجتماعی برخورد می کرد  و آن ها نیز به دلیل ویژگی های شخصیتی شان  مقاومت می کردند و به ناچار تاوان این مقاومت را می پرداختند ، روشنفکر نام نهاده شدند ، این عنوان به متفکرانی که در شرایط مشابه آنها قرار می گیرند نیز داده می شود. جامعه ای که در حال عبور از دورانی به دوران دیگر است ،  در برابر متفکرانش پرسش هایی تازه می نهد و یا پرسش هایی کهن را زنده و برجسته می کند. روشنفکر بیش از همه این پرسش ها را می بیند و در برابرش واکنشی تئوریک نشان می دهد. این واکنش های تئوریک با موانع اجتماعی برخورد می کنند و بازتاب های اجتماعی می بینند. اما آیا این سخن به این معناست که روشنفکر تاریخ مصرف دارد؟ و اگر جامعه ای که در حال گذار است از مرحلۀ گذار عبور کرد و به استقرار رسید ، دیگر نیازی به او نخواهد بود؟ پاسخ برخی به این سوال مثبت است ، اما به نظر می رسد اولا در هیچ دوره ای از تاریخ جوامع بشری بی نیاز از نقد فرهنگی اجتماع و نظام سیاسی آن  نبوده و نیستند. در همین جوامع امروز غرب همچنان مسائل چالش برانگیزی وجود دارد که مصلحان فکری خود را می طلبند. اما البته شدت و ضعف در این نیاز وجود دارد. [6]

در تمام ویژگی های مذکور روشنفکر را در دو سطح می بینیم : سطح اگزیستانسی و سطح تئوریک. مقصود از این دو سطح این است : به محض این که اولین  پرسشهای ویرانگرِ داشته های پیشین در برابر او قرار می گیرد، یک تجربه درونی و شخصی را آغاز می کند ( سطح اگزیستانسی) وآنگاه این تجربه او را به سمت علوم و فلسفه های جدید سوق می دهد تا با تجربه های ریخته در تئوری های دیگران و پالایش یافته توسط تجربه های جمعی آشنا گردد و در دادو ستد قرار گیرد ( سطح تئوریک).

خلاصه مطلب این که روشنفکر یک انسان مدرن است ؛  اهل تقلید نیست و به تعبیر دیگر اهل تعبد نیست ، اهل چون و چراست. ملتزم به عقلانیت  است، یعنی می کوشد به باور های عقلانی دست یابد.  اهل شک  است ، یعنی هر آن آماده است تا باورهای خود را زیر سوال بکشد.  او تعهد ابدی نسبت به باورهای خود ندارد و گر چه به باورهای خود تعهد دارد  و چون با تلاش عقلانی مستمر آنها را به دست آورده است، البته تعهدی جدی دارد،  اما این تا مادامی است که دلیلی بر خلاف آن ها ندیده است.  او راه را برای تغییر بر خود نمی بندد . تنها تعهد همیشگی  و تزلزل ناپذیر او به حقیقت است. [7]

مولفه دیگر ” روشنفکری دینی ” دینداری است.

دیندار چه کسی است؟

دینی بودن نخست به معنای “دغدغه دین داشتن” [8] است و دیندار کسی است که دغدغۀ دین دارد و دین برای او موضوعی قابل اعتناست. لذا روشنفکر دینی  شخصِ محققِ ملتزم به عقلانیتِ  اهل شکِ در طلبِ حقیقتِ حساس به مسائل اجتماعی ای است که دغدغۀ دین دارد. البته این دغدغه رو به پیش است و در عین حال که  تا پایان وجود دارد، صرفا دغدغه نمی ماند و به اعتقاد به دین می انجامد.

گفتیم که روشنفکر در داشته های خود  که شامل باورها و اصول و مبانی فکری است ، تردید می کند و در برابر آنها پرسش هایی قرار می دهد و یا ناگاه با زلزله ای در آنها روبرو می شود ( گاه شخص خود تصمیم می گیرد در داشته هایش شک کند مانند دکارت و گاه به طور ناگهانی این شک روی می دهد و شخص خود را با آن مواجه می بیند) . حال می گوییم باورهای آدمی در دسته های مختلف قرار می گیرند.  اعتقادات و باورهای ما انواع  مختلف دارند؛ باورهای علمی ، فلسفی ، دینی …. متعلقات این باورها با یکدیگر متفاوتند. البته گاه متعلقات این حوزه ها با هم اشترا ک هم پیدا می کنند. مثلا مسالۀ جبر و اختیار هم دینی است و هم فلسفی ، وجود و یا عدم خدا هم دینی است و هم فلسفی. بستگی به منظری دارد که از آن  به مساله می نگریم.

به طور کلی  باورهای فلسفی  حوزۀ وسیعی از باورها را تشکیل می دهند  که موضوعشان عبارت است از :  جبر و اختیار ، وجود یا عدم خدا، معنای زندگی ، وجود دنیایی بیرون از ما ، وجود یا عدم دنیای پس از مرگ ، امکان شناخت ، عینی بودن یا ذهنی بودن شناخت ، کثرت گرایی  یا انحصار گرایی در شناخت و موضوعات بسیار گستردهء دیگری. در همۀ این موضوعات فیلسوف مایل است به پاسخ هایی عقلانی برای آنها دست یابد. و از این جهت با روشنفکر تفاوتی ندارد. هر دو در پی کشف حقیقت از راه عقل اند. به همین جهت است که اکثر روشنفکران به یک معنا فیلسوف اند و برخی فیلسوفان روشنفکر. از جهت دیگری هم این دو به هم نزدیک می شوند؛ هر دو باورهای پیشین خود را زیر سوال می برند ، هر دو به معنایی اهل شک اند.

اما آنچه روشنفکر دینی را از فیلسوف به معنای عام آن جدا می کند موضوعات دینی است. در مورد روشنفکر دینی باورهایی که ابتدا و پیش از هر باور دیگری مورد تردید قرار می گیرد باورهای دینی است. باورهای دینی دستۀ بزرگی از باورها را تشکیل می دهند ؛ از وجود و عدم  خدا گرفته تا جبر و اختیار ، امکان ارتباط میان این عالم با عالمی ورای آن ، دنیای پس از مرگ ، کمال و برتری دینی نسبت به دین دیگر ، عادلانه بودن جهان ، امکان و چگونگی  پدیده ای به نام وحی و باورهای ریزتری در درون ادیان به طور عام و نیز یک دین به طور خاص ، امکان  پلورالیسم در ادیان وبه طور کلی هر موضوعی که به نحوی از انحاء با دین ارتباط پیدا می کند ، حتی گاه نظریه ای در زیست شناسی مانند تکامل. به همین دلیل هم هست که یک روشنفکر دینی ممکن است برای یافتن پاسخ پرسش خود به حوزۀ علوم تجربی هم وارد شود . آنچه مهم است این است که همه جا عقلانیت آن جا را پاس  بدارد و به دنبال سازگار کردن باورهای خود با معیار عقلانی باشد.

حال آیا روشنفکر دینی یک فیلسوف دین است؟ در پاسخ باید گفت آری ، او در واقع یک فیلسوف دین هم هست، چرا که به تحلیل و نقادی عقلانی  باورهای دینی می پردازد. اما ویژگی پنجم میان این دو تفاوتی می گذارد؛ همان تفاوتی که میان روشنفکر و فیلسوف بود. روشنفکر دینی که مثلا در دوران روشنگری اروپا برای ارائۀ اندیشه های نوین و عقلانی خود در حوزۀ دین  با مانع کلیسا برخورد می کند ، کار تئوریکش  ناچار جنبۀ اجتماعی و سیاسی پیدا می کند. و چون تفسیری عقلانی از دین به دست آورده است که در مقابل تفسیر کلیساست ، برای بیانش ناچار در برابر کلیسا می ایستد.

خلاصه آنکه ، شخصی که  به معنایی از معانی دیندار است نسبت به باورهای دینی پیشین خود دچار تردید می شود. یعنی میان آن باورها و عقل خود تعارض می بیند و چون به عقلانیت ملتزم است آن تردیدها را جدی می گیرد و در پی کشف حقیقت  آنها به راه می افتد و ملاک سنجش خود را عقل قرار می دهد. از همین جاست که به او روشنفکر دینی اطلاق می شود. چون دغدغه او دین است و ملاک و سنجه اش عقل و چون دغدغه او بررسی صحت و سقم  گزاره هایی است ناظر به دین.

اما تا جایی او روشنفکر دینی است که آن دغدغه را دارد.  اگر او پاسخ پرسش های خود را  به گونه ای  بیابد که با دین خداحافظی کند ؛ مثلا بیابد که خدایی وجود ندارد ، یا نیازی به دین نیست ، یا دین نهادینه قابل دفاع نیست و یا  پاسخ های دیگری از این دست،  او از حوزۀ روشنفکری دینی خارج می شود. شاید  روشنفکری بی دین و یا فیلسوف  دینی ملحد گردد. اما اگر به پاسخ های مثبتی  دست یافت وبه  دین رسید ، همچنان در حوزۀ روشنفکری دینی باقی می ماند ، چرا که گر چه  او به باورهای اصلی و مبنایی دینی التزام عقلی پیدا کرده است ، اما  همچنان پرسش های ناگشوده ای با اوست و چون پرسش های دینی و پرسش های وجودی پایان ناپذیرند این تکاپو نیز پایان ناپذیر خواهد بود.

اما پس از ورود به حوزۀ دین است که روشنفکر دینی از قلمرو تفکر شخصی خارج می شود و مایل است دستاوردهای خود را در اختیار دیگران قرار دهد. او می خواهد از دستاوردهای عقلانی خود  و از حقیقتی که به دست آورده است دفاع کند. وی پس از یک راهپیمایی طولانی و افت و خیز میان شک و یقین به حقایقی دست یافته است و اینک آماده است آنها را با دیگران شریک شود.

حال آیا روشنفکر دینی یک متکلم است؟

تعریف رایج از متکلم عبارت است از اینکه یک شخص متدین از اعتقادات خود دفاع عقلانی می کند. چنانکه گفته اند تفاوت متکلم و فیلسوف در آزادی آنها ست. متکلم در بند اعتقادات خویش است اما فیلسوف آزادانه در پی کشف حقیقت می باشد. مطابق این تعریف روشنفکر دینی متکلم نیست ، چون از شک آغاز کرده است، بلکه یک فیلسوف است. اما آن روشنفکر دینی ای که از راه تعقل به باورهای دینی دست یافته  و مایل است از آنها دفاع کند ،  کارش به متکلم می ماند ، اما چون جز در برابر حقیقت تعهدی ندارد و راه بازگشت از آن باورها را به روی خود نبسته است و هر آن که دلیلی بر خلاف آن ها بیابد دست از آنها می شوید ؛ یک متکلم نیست.

اینک این پرسش رایج نیز پاسخ می گیرد:  آیا  ” روشنفکری دینی"  متشکل از دو مفهومی ناسازگار با یکدیگر نیست؟ و به تعبیر دیگر آیا عقلانی بودن با دیندار بودن قابل جمع است؟

با توجه به توضیحاتی که در باب روشنفکر و دیندار داده شد ، به نظر می رسد پاسخ این پرسش داده شده است ؛  شخصی اهل تحقیق ، اهل شک ، ملتزم به عقلانیت ، در جستجوی پاسخ  به پرسش هایی ناظر به گزاره های دینی است ، محک و سنجۀ او عقل است. این شخص روشنفکر دینی است.  چه ناسازگاری ای میان این اجزاء می تواند وجود داشته باشد؟  فرض کنیم شخصی همۀ عمر خود را در جستجوی حقیقت بدود و در این راه  از تعقل کم نگذارد ، و روزی با تعقل  به حقانیت دین برسد ، آیا می توان گفت تا لحظۀ رسیدن به این نتیجه روشنفکر، اهل تعقل و یک انسان مدرن بوده است اما از این لحظه به بعد دیگر روشنفکر و اهل تعقل نیست؟  آیا می توان گفت اگر فی المثل شخصی برای پرسش ” خدا وجود دارد یا نه؟ ” از طریق عقل به پاسخ مثبت برسد ، دیگر ملتزم به عقلانیت نیست و لذا روشنفکر نمی باشد. لازمۀ چنین رایی این است که معتقد باشیم تنها با پاسخ منفی به این پرسش است که شخص عقلانی  می ماند و یا تنها مادامی که در حال شک است روشنفکر می باشد. اما این سخن خود خلاف عقلانیت است.  و معنایش این است که اگر از راه تعقل به درستی پاره ای از گزاره ها رسیدی نباید به آن ملتزم باشی. ولیکن آنچه مهم است این است که از  نتیجه ای که به آن رسیده ای  بتوانی دفاع عقلانی کنی.

مقصود از مراتب در روشنفکری دینی چیست؟

این نوشته را با این سخن آغاز کردیم که روشنفکری دینی طیفی است دارای مراتب . حال این نکته را باز می گشاییم و آن را پایان سخن قرار می دهیم. گفتیم که روشنفکر دینی شخصی است که نسبت به باورهای دینی خود دچار شک شده است و می کوشد آن ها را با معیار عقل بسنجد. اما باورهای دینی بسیارند . برای برخی از روشنفکران از مبنایی ترین باورهای دینی تا باورهای روبنایی تر به زیر سوال کشیده می شوند  ؛ یعنی از وجود خدا گرفته تا تعارض احکام کتاب خدا با عقل ، و برای برخی دیگر تنها باورهای روبنایی تر، مانند تعارض احکام فقهی با عقل ؛اما  هر دو  دغدغۀ دین و عقلانیت  را دارند. در فلسفه و علوم دیگر نیز متفکر لزوما به همۀ مسائل مربوطه نمی پردازد و همۀ آن مسائل ذهن او را نمی گزند. کسانی که  نام ” نواندیشی دینی ” را بر ” روشنفکری دینی ” برای این جریان فکری ترجیح می دهند به نظر می رسد نگاهشان به این گروه از طیف روشنفکری دینی است،  و البته این  گروه افراد بیشتری را در بر می گیرد.

پس با توجه به آنچه تاکنون گفته  شد، نیازی نیست  بر گروه اخیر نام نواندیشان دینی را گذاشت ، بلکه باید روشنفکری دینی را یک طیف دید و بر همین نام ایستاد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] لازم به ذکر است که در این جا هیچ گونه ارزش داوری وجود ندارد و مقصود از قائل شدن این مراتب رتبه بندی ارزشی نیست.

[2] در جای جای نوشته های عبدالکریم سروش این ویژگی برای روشنفکر دینی مطرح شده است.

[3] به مقاله ” آنچه روشنفکری دینی نیست” از عبدالکریم سروش بنگرید.

[4] عبدالکریم سروش  بارها در نوشته های خود به  تعریف و ایضاح ” عقل” پرداخته و عقلانیت علوم تجربی و فلسفه و … را از هم تفکیک کرده است.

بنگرید به تقریری دیگر از همین دیدگاه  در نوشته آقای ابوالقاسم فنایی ” در باب نسبت پروژه عقلانیت- معنویت با اخلاق” در سایت فرهنگی نیلوفر

[5]  سروش در بحث های مربوط به  دینداری تجربت اندیش و دینداری معرفت اندیش را بارها از شک و یقین سخن گفته است . به ” آنچه روشنفکری دینی نیست” از سروش هم بنگرید

[6]  این نکته ها در ” آنچه روشنفکری دینی نیست” از سروش  دیده می شود  .

[7]  از سروش بنگرید به “آنچه روشنفکری دینی نیست”

[8]-   عبدالکریم سروش

 نظر دهید »

عرفان حلقه هنوز قربانی می گیرد

09 شهریور 1395 توسط سليمي بني

گفت‌وگوی اختصاصی کیهان با مدیر انجمن نجات از حلقه

 عرفان حلقه یکی از عرفان‌های نوظهور و کاذب است. سرکرده این عرفان و مربی‌هایش با ترویج آموزه‌هایی غیرمنطقی و بی‌اساس موجب انحراف عده‌ای از افراد جامعه شده‌اند. خودکشی، قتل، بیماری‌های روانی، طلاق، ترور، اجتماع اپوزیسیون‌ها، فساد، و آسیب‌های فردی و اجتماعی دیگر از جمله پیامدهای عرفان انحرافی حلقه‌اند. اطلاع رسانی و مقابله علمی با جریان عرفان‌های نوظهور یکی از مهم‌ترین کارکردهای مطبوعات و رسانه‌ها به‌شمار می‌رود. از این رو در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام محمد رضا انهاری، مدیر انجمن نجات از حلقه که در زمینه روشنگری درباره عرفان کاذب و انحرافی حلقه فعالیت‌های مؤثر و برجسته‌‌ای انجام می‌دهد، ابعاد و زوایای مختلف این عرفان را مورد نقد و بررسی قرار دادیم. متن بخش نخست این گفت‌وگو که به تاریخچه و روش‌های به اصطلاح درمانگری عرفان حلقه می‌پردازد، تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.

 * لطفا برای شروع قدری درباره کلیت عرفان حلقه توضیح دهید.

- بنده طی این چندین سال با مطالعه میدانی و کتابخانه‌ای به این نتیجه رسیدم که هدف محمد علی طاهری سرکرده این فرقه انحرافی از ابداع آن، تبیین عرفان در جامعه نبوده بلکه عقل گریزی مردم است. هرجا که مردم از این شخص و مَسترها (مربی‌های این فرقه) می‌پرسیدند که ماهیت اتصال به شبکه شعور کیهانی را مشخص کن که چرا باید به آن وصل شویم، می‌گفتند این وادی، وادی دل، عرفان و بی‌ابزاری است، در اینجا تعریف وجود ندارد که بخواهیم چیزی را تعریف کنیم. این پله، پله عشق است. شما باید از پله عقل، روی پله عشق قدم بگذارید. بعد به این شعر استناد می‌کند:

پای استدلالیان چوبین بود                             پای چوبین سخت بی‌تمکین بود

 در صورتی که مولوی آنجا منظورش عقل جزیی‌نگر است که در چند بیت بعدی آن‌ را روشن می‌کند. با توجه به این مطالب سؤال ما از همه اعضای حلقه این است که اگر این وادی، وادی دل است چرا این همه کتاب چاپ کردند؟ در واقع سرکرده عرفان حلقه با این بهانه‌ها افراد را از عقل مداری و تعقل دور می‌کند تا آموزه‌های خودش را به راحتی پیاده کند.

رئیس این فرقه انحرافی شخصی است که اصلا سواد آکادمیک هم ندارد. آنطور که مطالعه کردم، هنوز مدرک دیپلم هم نتوانسته ارائه دهد. ادعاهایی دارد مبنی بر اینکه که من سه سال در دانشگاه ارتادو ترکیه تحصیل کردم که اصلا چنین دانشگاهی با نام ارتادو وجود ندارد و پس از تحقیقاتی که مسئولین پرونده داشتند، مشخص شد که در ترکیه دانشگاهی به نام ارتادوغو وجود دارد لذا طی بررسی و مکاتبات به عمل آمده با آن دانشگاه به این نتیجه رسیدند که در این سه سال وی چنین پرونده‌ای آنجا ندارد. حال سؤال این است که ایشان چطور مدارک دکتری افتخاری دارد؟ باید در پاسخ عرض نمود وی بعد از دستگیری‌اش که مدتی با قید وثیقه آزاد می‌شود، بلافاصله از کشورهایی که به شدت مشکلات مالی دارند، اقداماتی برای اخذ مدرک می‌کند. جالب است که دانشگاه‌ها در این کشورها مدارک علمی را می‌فروشند. وی از دانشگاه ارمنستان و دانشگاه اکو انرژی آذربایجان و برخی دانشگاه‌های دیگر یک سری مدارک دکترای افتخاری می‌خرد و جالب‌تر اینکه موسسه اکو انرژی آذربایجان در مورد سوخت‌های فسیلی تحقیقات می‌کند و حق اعطای دکترا در مورد پزشکی و درمانگری نداشته و ندارد! ثانیا مسئله پزشکی و بحث‌های علم چیزی نیست که با دکترای افتحاری قابل حل باشد. اینها باید مدارک علمی را نشان بدهند و در یک فرآیندهای خاص در دپارتمان‌های علمی بررسی شود و صحت و سقم آن بررسی شود. خود وزارت علوم هم این مسئله را مطرح می‌کند که مقالاتی که وی به موسسات علمی دانشگاهی ارمنستان و غیره داده، اصلا ارزش ارزشیابی ندارد، یعنی در حد سیکل هم نیست. درباره مسئله خرید مدرک، پرفسور نام آور قضیه را باز می‌کند و می‌گوید: در آن زمان این‏جانب شخصا شاهد حضوری خرید آن مدرک بودم، به عنوان معاون امور بین الملل دانشگاه مزبور نیز مشغول کار بودم که پس از مشاهده‏ فاجعه‏ مزبور از آن دانشگاه استعفا دادم و مبارزه رسمی با این پدیده‏ خطرناک را آغاز نمودم.

  ما ارتباط صمیمی با جناب نام آور داریم که اخیرا هم مطلع شدیم پس از تهدیدات مکرر اخیرا ایشان را هم ترور کردند اما خیلی نشد خبری‌اش کنند زیرا می‌خواهند پیگیری قانونی هم از آن طرف داشته باشند.

 * در ارمنستان ترور شدند؟

- بله

* مشخص هست چه کسی بوده؟

- بله همه مستندات مشخص است و از طریق پلیس درحال پیگیری هستند.

 * از طرف عرفان حلقه بوده؟

- بله و عرض کردم تهدیدهایی هم انجام شده است.

ترورهای دیگر هم در این فرقه انجام شده است. مثلا آقای اسماعیل تبار از مسترهای عرفان حلقه که قضیه خرید جن سرکرده این عرفان از معمار زاده و بسیاری از مسائل پشت پرده عرفان حلقه را لو داد، مورد تهدید رئیس این فرقه انحرافی قرار گرفت. خودش هم مناظره خود با سرکرده عرفان حلقه را در یوتیوب گذاشته. و متأسفانه مسئله کرایه جن در عرفان حلقه وجود دارد و تمام این اتصالات به جنیان است منتهی ادعا می‌کنند ما شما را به روح القدس وصل می‌کنیم. اصلا در هندوستان هم مسئله کرایه جن هست و کاملا عادی است و بسیاری از افراد که در طلسمیات و… کار می‌کنند، از این اقدامات انجام می‌دهند.

 * تبار از عرفان حلقه جدا شده؟

- بله. وی را ترور کردند اما جان سالم به در برد. تیر به گردن‌ وی اصابت کرد و توانستند نجاتش دهند. ترورهای دیگر هم بوده. مثلا آتش زدن خانم دکتر حسینی و خانواده‌ او در ویلای شخصی‌شان. خانمی به خاطر اینکه همسرش در عرفان حلقه رفته بوده، با خانم حسینی مشاوره می‌کند. طی مشاوره‌هایی که انجام می‌دهند، مرحوم خانم دکتر حسینی نصیحت می‌کنند که این فرقه، فرقه ضاله است. شخصی که مرتکب این جنایت شد به نحوی سبب طلاق خانمش را خانم دکتر حسینی می‌داند و به واسطه اینکه در این فرقه بوده و خانم دکتر حسینی نهی کرده بوده، می‌آید، بنزین می‌ریزد و این خانم و خانواده‌اش را در ویلای شمال کلا آتش می‌زند.

 * مشخصا از کی پا گرفتند؟

- از اواخر دهه 70. طاهری سال 78 همین عرفان حلقه را به اسم تله انرژی پاتی در خیابان ستارخان راه می‌اندازد، نمی‌گیرد بعد جمع می‌کند. دو سه سال بعد عرفان حلقه را راه می‌اندازد. بعد می‌آید کم کم با شعر، آیه قرآن، مطالب عرفانی و ملغمه‌ای از عرفان‌های غربی و شرقی این عرفان کاذب را در اوایل سال 80  راه‌اندازی می‌کند. اوجش می‌رسد به سال 86 که دیگر خیلی حساسیت‌ها برای مسئولان روشن می‌شود. این حساسیت‌ها زیاد می‌شود تا سال 89 که وی دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد.

رییس این فرقه انحرافی مدعی است که من در آبان سال 1357 به خاطر اشتیاق زایدالوصفی که داشتم، به روح القدس متصل شدم. اسم‌های مختلفی هم می‌آورد چون فرهنگ‌های افراد مختلف است، در عرفان حلقه برخی مسیحی‌اند اسم روح القدس را مطرح می‌کند. جبرییل و یدالله را هم مطرح می‌کند. در بعضی مواقع می‌گوید این همان شعور کیهانی است. هوشمندی الهی است. یک ملک و فرشته‌ای است از جانب خدا که من با او ارتباط برقرار کردم، سپس تضادهای شخصی خودم از بین رفت و آمدم به مردم این را در قالب عرفان حلقه مطرح کردم. من که به روح القدس متصل شدم، یکسری تسهیلاتی را دریافت کردم به اسم حلقه. وی در کلاس‌هایش حلقه‌های متعددی را معرفی می‌کند و می‌گوید این حلقه‌ها بی‌نهایت است و کم کم بیان می‌شود!.

 * حلقه در اینجا چه معنایی دارد؟

- حلقه‌های معرفتی است. یعنی آن حلقه‌های رحمانیت عام الهی را ایشان با اتصال به روح القدس به صورت وحی و الهام دریافت می‌کند.

 * چرا از عبارت حلقه استفاده می‌کنند؟

- به‌کار بردن حلقه به این دلیل است که یک شخصی که به عنوان درمانگیر مراجعه می‌کند، با فردی مثل رئیس این فرقه که درمانگر است و سومین نفر روح‌القدس! یک حلقه وحدتی تشکیل می‌دهند. براساس این ادعا، عضو چهارم‌شان هم می‌شود «خدا» و خدای متعال هم به واسطه روح القدس یک‌سری تسهیلاتی را از طریق شعور کیهانی به این اتصال گیرندگان الهام و ارسال می‌کند. البته اینها همه‌اش خزعبلات است، اما ناچاریم اینها را بیان کنیم و توضیح دهیم و متأسفانه یکسری از مردم دنبال همین خرافات می‌روند.

به ادعای خود سرکرده این فرقه، روح القدس یکسری حلقه‌هایی را به سرکرده این عرفان انحرافی داده و وی در کتاب انسان از منظری دیگر خود، بیان می‌کند که ما باید اینها را تفویض کنیم. در اولین ساعت از اولین جلساتش به افراد پایان نامه می‌دهد. مردم ما هم خیلی برایشان جذّاب است که در کلاس‌ها که شرکت می‌کنند، سریع یک پایان نامه و کارتی بگیرند و سوگندنامه‌ای را امضاء کنند و قاب کنند بزنند دیوار. کدام مؤسسه را دیدید که به شرکت کنندگان در اولین جلسات از دور‌ه‌های آموزشی‌ پایان نامه بدهد؟

 جالب است بدانید می‌گویند دین و رحمت خدا انحصاری نیست ولی خودشان معتقدند که اتصال به روح القدس و جبرییل به اسم شبکه شعور کیهانی تفویضی است و رئیس این فرقه و بعد مسترها آن را به دیگران تفویض کنند. ببینید این بحث تفویضی شد یعنی کسی غیراز سرکرده عرفان حلقه و بعد از آن مسترها نمی‌توانند این کار را بکنند. در عرفان حلقه داریم که این اتصالات و این حلقه‌ها از رحمت عام الهی گرفته شده و در انحصار یک گروه خاص نیست. چرا که می‌گوید سرقفلی قرآن دست حوزه علمیه نیست. همه می‌توانند از آن استفاده کنند. می‌خواهد بگوید انحصاری نیست اما در واقع با این تفویض‌ها، سوگندنامه‌ها، عضوگیری‌ها و دوره‌های مربی‌گری به افراد خاصی که این کلاس‌ها را شرکت می‌کنند، تفویض می‌کند و جالب است که بدانید اینها یکسری لایه محافظ‌هایی است که سرکرده این فرقه انحرافی آنها را ابداع نموده، وی معتقد است که انسان‌ها به واسطه رسوخ جنیان و ارواح سرگردان! بیمار می‌شوند و به واسطه این مسائل، آگاهی‌هایی که باید از خدای متعال و هوشمندی کیهانی بگیرند، نمی‌گیرند و به کمال نمی‌رسند. راه رسیدن به کمال همین اتصالات مطروحه در عرفان کیهانی است. وی 9 کتاب دارد که عرفان کیهانی اصلی‌ترین آنهاست. اصلا در همین کتاب اصلی‌اش رسما می‌گوید راه سیر و سلوک در عرفان حلقه فقط بواسطه اتصالات معنی می‌شود. یعنی شما شریعت را کاملا در عرفان حلقه می‌بینید که یک بحث پرت و رو بناست و مسائل زیربنایی را عرفان کیهانی مطرح می‌کند و می‌گوید ما به واسطه این اتصالات به شما لایه محافظ‌هایی می‌‌دهیم که از رسوخ جنیان و ارواح سرگردان ایمن شوید و این حلقه‌ها را به شما تفویض می‌کنیم.

 * این جزو مراحل درمانی‌اش محسوب می‌شود؟

- بله. البته اینها علاوه بر اینکه لایه محافظ می‌دهند که موجودات غیرارگانیک در اینها رسوخ نکنند، به افراد در تشعشع دفاعی اعلام می‌کنند که شما باید روح‌های سرگردان یعنی جن‌هایی که در بدن شما رسوخ کرده را خارج کنیم. در واقع جن‌گیری می‌کند کلاس‌های جن‌گیری دارد. معتقد است که ما این جن‌ها را خارج می‌کنیم. ما الان آسیب دیده‌های بسیاری از این فرقه داریم که گرفتاریشان با جنیان حل نمی‌شود و کم کم به مسائل روحی روانی و در برخی موارد به خود کشی دست می‌زنند.

من بارها و بارها عرض کردم باز هم عرض می‌کنم؛ سرکرده این عرفان کاذب ماهیت اتصال به روح القدس را در کتابش توضیح نمی‌دهد. می‌گوید ما برای این اتصالات تعبیر خاصی نداریم. مقام، مقام بی‌تعریفی، بی‌ابزاری و مقام عرفان، دل و عشق است. به هر آسیب دیده‌ای که به ما مراجعه می‌کند، می‌گوییم بالاخره نفهمیدید ماهیت اتصال چیست؟ به چه چیزی متصل شدید؟ چرا اصلا به چیزی که نمی‌دانید متصل می‌شوید؟ می‌گویند نمی‌دانیم. به ما گفتند روح القدس. ما گفتیم خیلی خوب است. ما به عزیزان می‌گوییم که روح القدس و اتصال به ملک مقرب کار معصوم است. اگر هم معصوم نباشد، یک ولی خدایی، اولیاء الله خاصی باید به این مقام برسد که بتواند به این ملک مقرب، روح القدس و جبرییل متصل شود که در شانیتش دروغ و بدعت و دین ستیزی نباشد، حال اگر بگوییم رئیس این فرقه یک شخص خیلی والا مقامی است و متصل به روح‌القدس شده است، پس چرا این همه آموزه‌های مغایر و متناقض با قرآن و روایت را مطرح می‌کند؟ و چرا این همه خطا و اشتباه الحادی و شرک آمیز در مباحث انحرافی‌اش دارد؟ این چه روح‌القدس و روح‌الامین و امانتداری است که تمام آگاهی‌هایی که وی دارد دریافت می‌کند را کنار قرآن و روایات می‌گذاریم، همه غلط از آب در می‌آید؟ بعد اعضای حلقه می‌آیند شهادت می‌دهند که آموزه‌هایش حق است و یکی نیست بگوید خواهر و برادر گرامی شما چقدر مطالعه دینی دارید که اینگونه شهادت می‌دهید و مردم را اغفال می‌کنید، البته کم توجهی برخی صاحب قلمان و صاحبان اندیشه به این مسئله و عدم روشنگری نیز موجب رشد قابل توجه زیر زمینی این فرقه شد.

یک راه گریز و در رویی هم برای خودش می‌گذارد؛ می‌گوید خب ما برای اینکه بتوانیم آموزه‌های‌مان را به قرآن برسانیم، قرآن را باید بفهمیم. کشف رمز باید بکنیم. این آگاهی‌ها باید از روح‌القدس به ما بیاید که بتوانیم قرآن را کشف رمز کنیم و گرنه ظاهر قرآن یک چیزی می‌گوید، باطن قرآن یک چیز دیگر و به شدت به نفع خودش به صورت التقاطی دارد استفاده می‌کند.

 * وی جایی می‌گوید پیامبر قرآن را نوشته خودش هم نمی‌داند چه نوشته است و از طرف دیگر می‌گوید باید قرآن را بفهمیم. این گفته وی دارای تناقض است.

- بله. رئیس این فرقه از جهاتی مطرح می‌کند که قرآن نوشته دست رسول خدا بوده و دارای تناقض است و خودش هم نفهمیده چه گفته. از طرف دیگر برای اینکه به کار خودش قداست ببخشد و مردم را همراه خودش بکند، با قرآن کار می‌کند.

جالب این است که وی در کلیپ اتصال شیطانی بارگزاری شده در آپارات مطرح کرده است که کارهایی که ما داریم انجام می‌دهیم از قبیل جن‌گیری‌ها، درمان‌ها، گرفتن دست افراد، بغل کردن افراد اجرای یک شوء است. زن‌ها را در آغوش می‌گیرد. فیلم‌هایش را عمدا بدون سانسور منتشر کردیم. در یوتیوب هم منتشر شده. می‌گوید اینها یک شو است! از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند. اگر احساس کند قرآن باعث جذب افراد می‌شود، از قرآن هم استفاده می‌کند. از انجیل هم همینطور، وی در یک جلسه‌ای حتی گاوپرستی را ملاک صلح با طبیعت بیان می‌کند حتی از مانتراهای اوپانیشاد (ذکرهایی که در کهن‌ترین متون آیین هندو مشهور است) تجلیل می‌کند! قرآن که جای خود را دارد.

در کتاب موجودات غیرارگانیک بسیار در وصف انجیل صحبت می‌کند. حتی می‌گوید انجیل از قرآن مفصل‌تر است و قرآن مبهم است! وی معتقد است که ما قائل به وحدت بین الادیان هستیم. همه ادیان برابرند. در نظر او مسیحی و («یهودی و بهایی یکی‌اند. یک کلیپ در آپارت از سایت نجات از حلقه هست از رجا ریاحی مستر عرفان حلقه») که می‌گوید ما در عرفان کیهانی کاری نداریم کسی در چه دینی باشد! مهم این است که فقط بیاید این اتصالات را بگیرد و تسلیم وار به هوشمندی الهی متصل شود بعد تازه می‌شود مسلمان. واقعا نظر خود طاهری هم همین است و در اوایل کتاب انسان از منظری دیگر همین را بیان می‌کند، همچنین در اساسنامه عرفان حلقه به آن نیز اشاره شده که انسان صرف نظر از دینداری و بی‌دینی می‌تواند به این رحمت عام متصل شود. یعنی قشنگ می‌آید به صورت پلورالیته کردن آموزه‌های دینی اسلامی بحث اسلام را عوض می‌کند. و می‌گوید در قرآن داریم «ان الدین عندالله الاسلام».

بله همه پیامبران مسلمانند اما نه این دین تحریف شده مسیحیت و یهودیت کنونی. مسلمان واقعی، مسلمان به اسلام ناب محمدی است که در سوره محمد آیه 2 به آن تصریح شده واز منظر قرآن وحدت بین الادیان مردود اعلام شده است.

 * کل ادعایش همین است؟ من متصل شدم به روح القدس.  ما بخاطر اجنه مریض هستیم، همه بیایند متصل شوند تا ارواح سرگردان‌شان خارج شود؟

- و برخی مواقع این مریضی ما باعث می‌شود که آگاهی‌ها را دریافت نکنیم زیرا اتصالی نداریم یعنی اکنون من و شما یک آدم بی‌بصیرت و بی‌معرفت، حتی برخی مواقع می‌گویند منافق، مشرک و کافر است زیرا نعمت‌های الهی را داریم می‌پوشانیم. یعنی نعمت بزرگ اتصال به کیهان است اما ما داریم می‌پوشانیم و لذا کافر هستیم. اینطور بیان می‌کند جالب هست در بحث خانواده مطرح می‌کند که این نوع افراد بی‌هویت هستند و زندگی با انسان بی‌هویت فایده‌ای ندارد و لذا آمار طلاق را که در عرفان حلقه نگاه می‌کنیم درصد بسیار بسیار بالاست. کلیت اتصال بحث مهمی است. اصلی‌ترین بحث عرفان حلقه، اتصال به روح القدس بیان می‌شود و قداستی که دارد. کارهای مختلفی را برایش تعریف می‌کنند. هم آگاهی و معرفت و عرفان را از این اتصال بیان می‌کند و هم درمان را یعنی همه چیزش در مورد عرفان کیهانی همین اتصال به روح القدس معنا می‌شود و همه چیزشان از آگاهی‌هایی که از روح‌القدس گرفته می‌شود، دریافت می‌شود.

 * منظورش از روح‌القدس جناب جبرییل است؟

- بله. هدف رئیس این فرقه جذب افراد با اسامی است که برای مردم جذابیت داشته باشد برای مسیحی؛ روح القدس، برای مسلمان؛ جبرئیل برای بی‌دین؛ شعور کیهانی و هوشمندی را نام گذاری می‌کند و مدعی است این آگاهی‌ها از روح القدس است، پس از نظر دین باید آگاهی‌های رسیده اش مثبت باشد. یعنی با قرآن سازگاری داشته باشد و الا از روح القدس و جبرئیل نمی‌تواند باشد. وی در صفحه 140 کتاب انسان و معرفت می‌گوید ما آگاهی‌های‌مان را باید به کتب آسمانی « نمی‌گوید قرآن» عرضه کنیم یا به گفتار پیشوایان دینی، «باز نمی‌گوید رسول خدا(ص)و اهل بیت(ع)» یعنی سخن هر پیامبری که شد ایراد ندارد و کاری به تحریفش شدن سخنانش هم ندارد. اگر درست بود آگاهی‌مان، درست است. یعنی وی آن حساسیت را روی قرآن اصلا ندارد. جالب است که این موضوع را هم قبول دارد که باید عرضه کنیم. خب ما اکنون این آگاهی‌های وی را داریم به قرآنی که قبول دارد، عرضه می‌کنیم. می‌بینیم کاملا این آگاهی‌ها برخلاف قرآن و روایات است خب الان تکلیف چیست؟ چرا ایشان و اعضای حلقه از ادعای خود دست برنمی دارند؟

* کدام آگاهی‌ها؟

- هرچه که دارد مطرح می‌کند، هرچه از متون کتاب‌هایش را داریم تطبیق می‌دهیم، مخالفت دارد. بند بند خطاهایش را آیت‌الله مکارم شیرازی طی مقالاتی بیان کردند و ما دائما در سایت نجات از حلقه در مقالات داریم می‌گوییم مسائل مختلف رد زیارت، رد عصمت، رد مصون بودن قرآن از تحریف، بحث حجاب، اصلا این اتصالات که واقعا روح القدس است چه جوری اثبات می‌کند اینها را؟ وقتی ارائه می‌دهیم به قرآن می‌بینیم کاملا غلط است.

جالب است سرکرده عرفان انحرافی حلقه علاوه بر اینکه می‌گوید من به روح القدس متصل می‌شوم! و ساعتی را مشخص می‌کند می‌گوید من در این ساعت به روح‌القدس متصل می‌شوم. شما را هم متصل می‌کنم و این را هیچ پیامبری ادعا نکرده که من دیگران را هم به روح القدس متصل می‌کنم. خب هیچ پیامبر و امامی این ادعا را نداشته که من دیگران را هم به روح‌القدس متصل می‌کنم. کجا داریم که حضرت عیسی(ع) حواریون را بخواهد به ‌روح‌القدس متصل کند؟

 و در کل می‌خواهد بگوید من با این اتصالات و تفویض این اتصالات هم جن و ارواح سرگردان را خارج می‌کنم و هم یک لایه محافظی به شما تفویض می‌کنم که از اینها مصون شوید و اگر از حلقه و این سوگندنامه‌ها عدول کنید، بیچاره می‌شوید بیماری دوباره به شما بر می‌گردد.

پشت برگه‌های سوگندنامه هم نوشته: دلایل قطع لایه محافظ، که اگر اینها را عمل نکنید، مشکلات احتمالی دوباره به شما بر می‌گردد یعنی بیماری که درمان شده در واقع درمان نشده است و بیماری به او بر می‌گردد. چون این حلقه را دارد نقض می‌کند. جالب است یکجا هم می‌گوید که در رأس قرار دادن هر نامی حتی مقدسین و معصومین به جای نام خدا و هوشمندی ـ یعنی خدا و هوشمندی را هم در یک رتبه قرار داده ـ شرک است و معصومین را اگر بخواهند در بحث شفا، درمانگری، دخیل بکنند این شرک است و تو نباید جای هوشمندی اینها را قرار بدهی اینها همه کارهایی است که هوشمندی و شعور کیهانی دارد انجام می‌دهد و تو نباید کافر به این مسئله باشی! و مشرک نباید باشی و جای خدا اهل‌بیت(ع) را بنشانی بنظر شما کدام شیعه است که جای خدا اهل‌بیت(ع) را نشانده است؟ همه وقتی که می‌رویم می‌گوییم اشهد انک عبد من عبادک. یا اشهد ان محمدا عبده و رسوله. همه این‌ شهادت‌ها را همه دارند می‌دهند که شما عبد و بنده خدا هستید و واسطه فیض انسان و خدا. جالب هست که طاهری در اساسنامه عرفان حلقه تنها واسطه بین خدا و انسان را شعور کیهانی معرفی می‌کند و این یعنی خیلی محترمانه اهل بیت را کنار بگذارید و این شرک است اما شعور کیهانی را جای آن قرار دهید عین آگاهی و معرفت است!

 * از نظر عرفان حلقه دلیل بیماری ما چیست؟

- پایه گذار این فرقه جن و ارواح سرگردان را به اسم موجودات غیرارگانیک معرفی می‌کند. موجودات غیرارگانیک به معنی موجودات غیرطبیعی که از ارگان‌های طببعت به دور است. در صورتی که غیرارگانیک نوع A یعنی جن یک موجود ارگانیک است. این هم یک اشتباهش در واژه‌سازی است. جن غذا تناول می‌کند حتی غذا را بو می‌کشد. نکاح و زاد و ولد دارد. همه اینها در آیات قرآن هست و حتی در قرآن اشاره به زاد و ولد و مسائل جنسی جنیان دارد اینها تماما کارهای‌شان ارگانیک است و یک موجود کاملا طبیعی هستند اگرچه چشم ما بطور عادی قابلیت دیدن آنها را ندارد همانطور که ما هوا را نمی‌بینیم ولی در طبیعت وجود دارد.

اما موجودات غیرارگانیک نوع B یعنی ارواح سرگردان که باید عرض کنم این موضوع را اصلا در دین اسلام نداریم و این نیز غلطی دیگرست. رئیس این فرقه می‌آید اینجا یک مقاله در رد تناسخ می‌نویسد مبنی بر اینکه تناسخ باطل است و ما آن را قبول نداریم. یک مقاله خیلی ضعیف علمی که افراد ذهن‌شان پاک شود که ما اصلا در عرفان حلقه تناسخ نداریم. اما زیرکانه می‌آید تناسخ را جا می‌اندازد. چطوری؟ با همین ارواح سرگردان. می‌گوید کالبد ذهنی یا همین روح پس از مرگ از بدن فارغ می‌شود اما به خاطر علاقه‌ای که به دنیا دارد، سرگردان است دیگر به بزرخ نمی‌رود در صورتی که صریح آیه قرآن این است که ارواح بعد از مرگ همگی وارد برزخ می‌شوند و سپس از خدا می‌خواهند که به دنیا برشان گرداند تا شاید عمل صالح انجام دهند اما خدا می‌فرماید «انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون»(مومنون 23) در پاسخ ارواح می‌فرماید هرگز چنين نيست! اين سخنى است كه او (فقط) گوينده آن است؛ و فرا روى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند یعنی بازگشتی به دنیا نیست.

وی می‌گوید این ارواح در دیگران حلول و رسوخ می‌کند و این یعنی تناسخ مدرن که می‌گوید کالبد ذهنی فرد وارد بدن دیگران می‌شود و مدعی است وقتی یک روحی در بدن یک فرد رسوخ کرده، اعمال آن فرد غیرارادی می‌شود و وی را بیمار می‌کند! این یعنی تناسخ دیگر.

بحث بعدی اینکه ایشان ادعا می‌کند من درمانگری می‌کنم، مسترهایم به واسطه اتصال به روح القدس درمانگری می‌کنند. یکی از دلایل دیگری که ما می‌گوییم این شعور کیهانی نمی‌تواند روح القدس باشد، همین است که وقتی همه مسترها با هم اختلاف دارند، این چه وحدت و اتصال به ملک مقرب است که این مرتبطین با فرشته وحی این همه دچار اختلاف هستند و حرف‌های هم را نقض می‌کنند. نیرومنش در آمریکا یک حرف می‌زند، آن مستر دیگری یک حرف می‌زند، یکی می‌گوید تجمع کنیم یکی می‌گوید نکنیم، یکی می‌گوید استاد را کشتند، یکی می‌گوید استاد زنده است، یکی می‌گوید نامه استاد الان از انفرادی به دستم رسید (ما نمی‌دانیم این چه انفرادی است که نامه از آنجا به دست فلان مستر در خارج می‌رسد و همسر وی هم خبر ندارد!)

 * نیرومنش کیست؟

- شهناز نیرومنش مطرود از شاگردهای اولی سرکرده عرفان انحرافی حلقه بودند که با هم شروع کردند. کمیته‌های مختلف را با هم تشکیل دادند. فرار کرد و به ترکیه رفت. و با کمک پسرش به آمریکا شتافت و موسسه اینتریونیورسالیزم را تأسیس کرد که آمریکا به شدت حمایتش کند و بتواند این را اثبات بکند تا الان هم هیچ کاری برای اثبات این روش درمانی نتوانستند انجام دهند. این همه دکترای افتخاری و مدارک جعلی اینجا خودش را نشان می‌دهد که کاملا غلط و غیرعلمی داده شده است. مشخص است وقتی این همه مسترها با هم اختلاف دارند، وقتی خود رئیس فرقه می‌گوید بیایید با هم وحدت داشته باشیم، بیاید حرف‌هایی که من می‌گویم را بگویید و امانتدار باشید، پس معلوم است به کجا وصلند که هیچ اتحادی ندارد و دائما اختلاف در میانشان هست، خب آنهایی که این اتصالات به آنها تفویض شده، اگر این اتصالات، اتصالات رحمانی بود، هیچ وقت آنها اشتباه نمی‌گفتند، آگاهی‌هایشان، آگاهی‌های رحمانی می‌شد نه اینکه مدام طاهری پیام بدهد که بیاییم با هم باشیم چون که اختلاف بین‌شان زیاد است و این نشان می‌دهد که وحدت رویه‌ای ندارند. وقتی همه دارند به روح القدس متصل می‌شوند، خب اتصالات و آگاهی‌ها همه باید یک شکل باشد.

یکی از مسائل بحث درمان از طریق هوشمندی و شعور کیهانی است که همه کاره این جهان دوقطبی است و در مقابل شیطان قرار دارد و خیلی محترمانه خدا در کنار نشسته و امور به دست شعور کیهانی است و همانطور که عرض شد سرکرده این فرقه برای فرهنگ‌های مختلف اسم‌های مختلف هم برایش می‌گذارد.

 * یک موجودی غیراز خدا؟

- بله. این موجود موهوم را مخلوق خدا می‌دانند. برخی مواقع صفت خدا، برخی مواقع آگاهی و برخی مواقع فرشته مطرحش می‌کنند. برخی جاها غیرمستقیم می‌گوید ابلیس است. خود ابلیس است که تمام این موارد با رفرنس معلوم است. کافی است با سایت نجات از حلقه و مسئولین آن در ارتباط باشید. خلاصه داستان جالبی در این قضایا داریم. و به راستی باید عرض کنم که این شبکه، همان شبکه جنیان کافر و شیاطین است ولی چهره فورمالیته‌ای برایش در این فرقه به تصویر کشیده‌اند و اینگونه نیست که الهام و وحی فقط الهی باشد در قرآن هم داریم «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي‏ أَوْلِيائِهِمْ» شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا و وحی می‌کنند. (انعام ـ 121) همین که می‌گویند افرادی که با اینها مرتبط‌اند اخبار از گذشته می‌توانند بدهند اما خبر از آینده نمی‌توانند بدهند، اینها مسائلی است که در اتصالات اینها مشخص می‌شود که این روح القدس نمی‌تواند باشد. و توضیح دادیم اگر هم روح القدس باشد، این همه خطا و اشتباه و تناقض با قرآن وجود نخواهد داشت.

بحثی که خیلی مهم است، این است که اینها از بحث درمانگری دارند سوء استفاده می‌کنند. چطوری؟ دو راه درمانگری را مطرح می‌کنند. درمانگری از راه دور، درمانگری از راه نزدیک. درمانگری راه نزدیک یعنی اینکه ـ در فیلم‌هایی هم که در کانال آپارات پخش کردیم، هست ـ سرکرده عرفان حلقه می‌آید با افراد اتصال بدنی برقرار می‌کند، دست فرد را می‌گیرد، بغلش می‌کند و صورتش را می‌گیرد. و مدعی است این یک نوع درمانگری مدرن است.

 * محرم و نامحرم برایش فرقی ندارد؟

- هیچ فرقی ندارد. می‌گوید من درمانگر و پزشک هستم. نه مجوز دارد. نه مورد تأیید واقع شده، نه اصلا مقبول پزشکان قرار گرفته. درمانگری اش را به عنوان یک پزشک شروع می‌کند. می‌آید در این راه دست افراد را می‌گیرد. اتصال برقرار می‌کند. ما فایل‌های دوره مستری‌اش را باز کردیم، فیلمش را در سایت گذاشتیم که رئیس این فرقه حتی به حرف خودش هم عمل نمی‌کند که این اتصالات راه نزدیک یک شو است و نیازی به دست زن را گرفتن و بغل کردنش ندارد. اما خود طاهری می‌آید این کارها را انجام می‌دهد بعد می‌گوید من معتقدم درمان راه دور موثرتر از درمان راه نزدیک است، اصلا درمان راه نزدیک درست نیست. به مسترها جداگانه در پشت پرده می‌گوید: من معتقدم که درمان راه دور موثرتر از درمان راه نزدیک است. که فایل آن در کانال تلگرام  نجات از حلقه موجود است.

 * لطفا درمان از راه دور و راه نزدیک را بیشتر توضیح دهید.

- در درمان از راه نزدیک، دست طرف را می‌گیرند و اتصال از راه نزدیک با او ایجاد می‌کنند. درمان از راه دور این است که مثلا به طرف می‌گویند فلان ساعت بنشین در اتصال با هوشمندی. در این اتصال مستر یا سرکرده عرفان حلقه با آن شخصی که دارد ارتباط می‌گیرد، در اتصال راه دور می‌نشینند و می‌گویند اصلا هوشمندی کیهانی به صورت هوشمند این فرد را درمان می‌کند. نه می‌خواهد اسمش را بدانی و نه بیماری‌اش را. همین که او در اتصال نشست و آن ارتباط برقرار شد، هوشمندی و روح القدس کار خودش را انجام می‌دهد و بیماری فرد را درمان می‌کند در صورتی که شما وقتی نگاه می‌کنید، می‌بینید که در بحث تسخیر جن، انسان باید به جن و شیطان اجازه تسخیر بدهد تا تسخیرش بکنند. این تسلیم شدن به هوشمندی و شعور کیهانی در این ارتباطات و اتصالات، وقتی که می‌گویند طرف باید تسلیم بنشیند و بی‌قضاوت باشد، در واقع راه نفوذ و رسوخ شیاطین و جنیان کافر را برای اینها باز کردند و ما هم گفتیم که این روح القدس نیست پس چیست که دارد در اینها تأثیر می‌گذارد؟ می‌رویم مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم در برزیل، هند و خیلی کشورهای مختلف از جن دارند برای این کارها استفاده می‌کنند تا روی افراد تأثیر بگذارند. کاملا می‌بینیم این مطالب کپی‌برداری شده از این آموزه‌های شرقی و غربی است و افرادی که دائم در این اتصالات می‌نشینند، مجنون و جن زده می‌شوند. ما در آسیب دیده‌های ‌مان به شدت این موارد را داریم. وقتی اتصال اول را می‌گیرد و سوگندنامه را امضا می‌کند، دیگر طرف در اختیار اینهاست.

 * آن جن کافر که تسخیر کردند را به جان آنها می‌اندازند؟

- بله جنی را که از معمار زاده کرایه کرده است. به جان افراد می‌اندازد و اینها مثلا می‌بینید دیگر نمی‌تواند نماز بخواند. نمی‌تواند کارهای عادی روزمره‌اش را انجام دهد. بعد سرش را به دیوار می‌کوبد، موهایش را می‌کشد، همه اینها هست و می‌گویند اینها حالت‌های برون‌ریزی است. در صورتی که درون ریزی جن است در واقع نه برون ریزی جن!

وقتی فرد در اتصال می‌نشیند، یک سری حالت‌هایی برایش ایجاد می‌شود. شاید دفعات اول حس نکند در این ارتباط قرار گرفته اما به مرور وارد این فرقه شده به اتصال با جنیان عادت می‌کند. مثلا سرکرده عرفان انحرافی حلقه در کلاس بشکن می‌زند و می‌گوید ما اتصال را دادیم. گرفتی؟ چی حس کردید؟ گزارش دهید مثلا می‌گویند هیچی ندیدیم وی می‌گوید پس شما هنوز قفل ذهنی دارید و باید بروید منزل در ارتباط بنشینید تا بگیرید، یعنی آن آموزه‌های دینی قبلی شما را قفل ذهنی کرده است و هنوز به این حلقه‌های ما ایمان نیاوردید. بحث ایمان، تسلیم و شاهد بودن را مطرح می‌کند. به نظر شما این کجایش رحمت عام هست و عمومی؟

* یعنی رئیس این فرقه افراد را جن زده می‌کند؟ کارش فقط این است؟

- بله اما عنوان نمی‌کند. و به راحتی از آنها شهریه می‍گیرد آنها را مسخ می‌کند، مرید می‌کند، حاضرند جان خود را بدهند اما ضربه‌ای به قطب این فرقه وارد نشود!

 * می گوید شما متصل به روح القدس شدید؟

- بله. بیمار هم باور و قبول می‌کند. سرکرده این فرقه نمی‌گوید این روح القدس نیست و جن است و این دروغ بزرگ این سرکرده است. این بندگان خدا که با این شبکه ارتباط می‌گیرند و در اتصال و ارتباط چشمان خود را می‌بندند و به حالت خلسه و تسلیم درمی‌آیند، در واقع خود را مسحور و جن زده می‌کنند.

 * چطور به حالت خلسه در می‌آید؟

- تسلیم می‌شود. می‌گوید من هرچه اینها دارند اعلام می‌کنند را قبول می‌کنم هر چه باشد.

این تسلیم شدن و اتصال باعث می‌شود که جنیان در این رسوخ کنند و به اصطلاح برون ریزی می‌کند. می‌گویند این بیماری‌های مخفی شده درون تو بوده که سالیان سال با تو بوده، طرف هم باور می‌کند. بعضی‌ها در این ارتباطات و اتصالات حالت آرامش برایشان ایجاد می‌شود. برخی‌ها هم به شدت اذیت می‌شوند. آنها که در این ارتباط برایشان آرامش ایجاد می‌شود، در واقع موقتی هم هست. بعد از یک مدت بدن‌شان به شدت تاول می‌زند، حالت روانی پیدا می‌کنند. حتی موردهایی داریم که اینها را با زنجیر می‌بستند با این عنوان که جن و روح سرگردانش دارد بیرون می‌آید. دارد برون ریزی می‌کند اما متأسفانه اینها متوجه نبودند که دارند خودشان را وارد یک داستان جدیدی در زندگی می‌کنند که بعد از یک مدت که واقعا عضو حلقه شدند، محرم اسرار شدند، ـ هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست که می‌گویند ـ دیگر این جنیان با آنها کنار می‌آیند و دیگر آن حالت‌ها از آنها رفع می‌شود. بعد می‌گویند تو درمان شدی. حالا جالب است هر کسی این سوگندنامه‌ها را نقض کند، همان حالت‌ها به او برمی‌گردد. اگر این درمان است، چرا این حالت‌ها بر‌می‌گردد؟ این سوال ماست. در نقض همین سوگندنامه نوشته بود لایه محافظ برداشته می‌شود و مشکلات و برون ریزی‌ها برگشته می‌شود.

قبل از انقلاب یک سری مسائل را دارند مطرح می‌کنند که وی نخبه بوده است. طاهری یک ماکت هواپیما را طراحی می‌کند. هیچ وقت هم این هواپیما پرواز نکرد، هیچ موتوری نداشت. یک بدنه‌ای که حتی از لحاظ آیرودینامیکی هم مشکل دارد یعنی من که تخصص علمی در بحث مباحث فیزیکی ندارم، به سبب اندک مطالعاتی که دارم، می‌بینم این کلا مشکل آیرودینامیکی دارد. هویدای بهایی مسلک می‌آید به عنوان یک فرد نخبه به این جایزه می‌دهد. همین که الان می‌بینید مدارکی را که هرکس ضد انقلاب هست چطور جایزه نوبل می‌دهند؟ رئیس عرفان حلقه از هویدا جایزه می‌گیرد و ساواک با طاهری ارتباط ویژه‌ای برقرار می‌کند.

 * یعنی با ساواک ارتباط داشته؟

- به نظر شما ممکن هست که کسی مورد توجه هویدا باشد و جایزه بگیرد و نیروهای امنیتی از او غافل شوند؟ ایشان مدتی را در ژاپن به سر می‌برد. نقطه‌های حساسی که در شبکه‌های جاسوسی هم مطرح است مثل ارمنستان، ترکیه و ژاپن. در این کشورها مدتی دوره می‌بیند به اسم تحصیل در دانشگاه. اینها یک قدری‌اش هم قبل از انقلاب بوده، قدری‌اش بعد از انقلاب. طاهری در ژاپن آموزه‌های رِی‌کی را می‌بیند. درمانگری ری‌کی که درمانگری و اتصالات و بسیاری از آموزه‌های عرفان حلقه، روح رِی کی، شعور کیهانی و هوشمندی با همدیگر برابری می‌کند. من یک مقاله‌ای هم در این خصوص نوشته بودم، کپی‌برداری عرفان حلقه از رِی کی در سایت نجات از حلقه موجود است.

 * مشابهت سمبل های عرفان حلقه با رِی کی در چیست؟

- رِی کی یک سری سمبل‌هایی برای ارتباط با روح رِی کی داشته که در عرفان حلقه هم مثل +1 و +2 و… هست مثلا به جای فاتحه خواندن برای میت +2 ارسال می‌کنند در روح جمعی!

 * رِی کی به چه معناست؟

- رِی کی به معنای هوشمندی کیهانی است. اصلا اسم کپی‌برداری شده است. ترجمه رِی کی یعنی هوشمندی کیهانی. رِی یعنی هوشمندی، کِی یعنی کیهانی. رِی کی از زبان سانسکریت تبتی گرفته شده است. طاهری اینها را می‌آورد و در عرفان حلقه پیاده می‌کند. مولفه‌های اسلامی را با مولفه‌های کیهانی و عرفان‌های شرقی و غربی در می‌آمیزد. این رفرنس‌هایی که می‌گویم، در کلیپ‌هایمان هست. در کانال آپارت داریم با موضوع: “عرفان حلقه یک فرقه کپی‌برداری شده از عرفان‌های کاذب” آورده‌ایم که آنجا یکی از مسترهای عرفان حلقه می‌گوید تو کپی بردای از اکنکار(یک فرقه آمریکایی که مؤسس آن فردی نظامی به نام پالتوئیچل است) کردی و تو اصلا یک اکیست بزرگ هستی. سفیر اِک هستی. سرکرده عرفان حلقه سپس برای اینکه بگوید نه من اینها را خودم داشتم و از کسی نگرفتم، برای اینکه کتمان کند، می‌گوید نه من خودم به اینها رسیدم یعنی در واقع یک جوری می‌خواهد بگوید آنها هم به یک چیزهایی رسیده بودند ما هم رسیدیم، همه را با هم داریم جمع می‌کنیم.

این درمان‌ها همه دروغ است و پروسه درمانی آن مبتنی بر شواهد

(Evidence bace) نیست و فاقد ارزش علمی می‌باشد. این ادعاها هیچ کدام اثبات نشده فقط چند نفر آمده‌اند شهادت داده‌اند ما بیمار بودیم خوب شدیم بدون هیچ سند و مدرک علمی و اینتریونیورسالیزمی هم که خانم شهناز نیرومنش در آمریکا تأسیس کرد، یک مقاله نتوانسته در ژورنال‌های بین‌المللی و دپارتمان‌های علمی دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی به اثبات برساند که عرفان حلقه درست می‌گوید. پنج سال است که فرار کرده و به آمریکا رفته. چون ممنوع الخروج هم بودند. وی اکنون پیگیر اثبات این مسئله است.

دکتر محمد کاظم عطاری و دکتر علی نیری و دکتر هولاکویی اینها آدم‌هایی هستند که کاملا ضد انقلاب‌اند ولی نقد جدی بر عرفان حلقه دارند. فیزیکدان و پزشک بحث می‌کنند و می‌گویند اصلا این فرد توهین به درمانگری و پزشکی و علم کرده است. ما در سایت همه را آوردیم. دکتر مرندی، دکتر محمد اسماعیل اکبری، دکتر آقا رفیعی، و خیل کثیری از پزشکان حتی دکتر علیشاهی نقد عرفان حلقه را مطرح می‌کنند. لذا نقد این فرقه در حیطه اسلام و دین و انقلاب نیست. همه منتقد آن هستند می‌گویند اصلا اینها اخاذی و شیادی است و نقد می‌کنند، حتی می‌گویند اصلا سرکرده عرفان حلقه نفهمیده کیهان چیست.

 * لطفا درباره موسسه اینتریونیورسالیزم توضیح دهید.

- یک موسسه‌ای است که می‌خواهد عرفان حلقه یعنی ادعاهای سرکرده آن و درمانگری‌اش را در آنجا به ثبت برساند ولی نمی‌تواند، و البته دارد اخاذی شدیدی هم می‌کند. دیگر آنجا محدودیتی هم که ندارند. دوره‌هایی که آنجا برگزار می‌کند هر ترمش حتی چند صد دلار است جالب هست بدانید الان  نیرومنش مطرود حلقه‌ای‌های داخل کشور است و وی را نفوذی سپاه می‌دانند و رهایش کردند! دوره‌هایی که مسترها در ایران برگزار می‌کنند، هر ترم 12 ساعته اش 50 هزار تومان است. اخاذی شدید مالی هم دارند می‌کنند. مثلا چطور؟ 150 تا شاگرد را جمع می‌کنند، مخصوصا افرادی که بیمارند و می‌خواهند درمان بشوند، به عنوان یک مریض مراجعه کرده، یک بیمار دردمند، 150 تا 50 هزار تومان می‌شود هفت میلیون و پانصد هزار تومان در 12 ساعت جالب است بدانید راننده تاکسی هم کار خود را رها می‌کند می‌رود تدریس حلقه. ما مستر راننده هم داشتیم. 

 * برگزاری این دوره‌ها در کشور غیرقانونی است؟

- بله کاملا غیرقانونی است. زیر زمینی برگزار می‌شود.

 * آیا این دوره‌ها در تهران جمع شده؟

- بله. ظاهرا جمع شده. الان کلاس‌ها دائما برگزار می‌شود. حتی گروه‌هایی به اسم مستریاب در تلگرام دارند مستر معرفی می‌کند که کلاس در فلان منطقه رأس فلان ساعت برگزار می‌شود با مستر فلان. به راحتی کدها را می‌دهند و در هر شهری هم کلاس‌های مختلف دارند.

 

منبع: روزنامه کیهان

 نظر دهید »

تا ساحل ارامش

10 مرداد 1395 توسط سليمي بني

هله عاشقان! بکوشید، که چو جسم و جان نماند

دلتان به چرخ پرد، چو بدن گران نماند

 

دل و جان، به آب حکمت، ز غبارها بشویید

هله، تا دو چشم حسرت، سوی خاکدان نماند

 

نه که هر چه در جهانست، نه که عشق جان آنست ؟

بجز عشق، هر چه بینی، همه جاودان نماند

 

عدم تو همچو مشرق، اجل تو همچو مغرب

سوی آسمان دیگر، که به آسمان نماند

 

ره آسمان درونست! پر عشق را بجنبان!

پر عشق چون قوی شد،غم نردبان نماند

 

تو مبین! جهان ز بیرون، که جهان درون دیده‌ست

چو دو دیده را ببستی، ز جهان جهان نماند

 

دل تو، مثال بامست و حواس ناودان‌ها

تو ز بام، آب می‌خور، که چو ناودان نماند

 

تو ز لوح دل فروخوان، به تمامی این غزل را

منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند

 

تن آدمی، کمان و، نفس و سخن، چو تیرش

چو برفت، تیر و ترکش، عمل کمان نماند

 نظر دهید »

می خواهی بدانی مومن هستی یا نه

10 مرداد 1395 توسط سليمي بني
 نظر دهید »

مراحل شناخت نفس اماره و شیطان

05 مرداد 1395 توسط سليمي بني

به طور کلی ما چند نوع نفس داریم

نفس اماره :مارو به گناه میکشونه

نفس لوامه : دقت کردی بعد هر گناهی عذاب وجدان میگیری؟ این همون نفس لوامه هست…ولی خب اگه بهش توجهی نشه کم کم کاراییشو از دست میده

نفس ملهمه : این نفس اگه در ما تقویت بشه میتونه از عالم غیب به ما الهام بشه…مثل عرفا یا کسایی که به خدا نزدیکن

نفس مطمئنه : این نفسیه که امیدو تو دلت روشن میکنه و بهت اطمینان میده که خدا کنارته و امکان نداره از مسیر واقعی بندگی خارج بشی.

روایت داریم که :

حضرت علی  علیه السلام می فرماید:«المؤمن …مخالف لهواه؛»

از نشانه های مؤمن مخالفت با هوای نفس و کنترل آن است.

مولی الموحدین حضرت علی  علیه السلام می فرماید:محبت دنیا عقل را فاسد می کند و گوش دل را ازشنیدن مطالب حکیمانه ناشنوا می سازد.

پس تا اینجا فهمیدیم که نفس چی هست و چند نوع نفس داریم.

خب حالا به شیطان میپردازیم.

شیطان

نفس اماره مربوط روح و نفسمون میشه و تموم سعی خودشو میکنه تا ماهارو تنبل و دنیا پرور بار بیاره ولی در نقطه مقابل شیطان یه وظیفه دیگه ای داره…وقتی نفس اماره بر عقل و روحمون چیره شد اون موقع شیطان ورود پیدا میکنه و مارو خیلی راحت گول میزنه و دنیارو برامون قشنگ جلوه میده و نمیذاره به سمت خدا و عبادت بریم

 

شیطان احساس و ادراکتو ازت میگیره و کارش تحریک کردنه!! یعنی مثلا احساستو که باید عشق خدا توش باشه ازت میگیره و عشق دنیایی رو جایگزینش میکنه ….مثال خیلی سادش این که مثلا داریم نماز میخونیم یهو میاد تو ذهنتو میگه : برای کی داری نماز میخونی؟ این نمازه باطله…وضو که گرفتی باطله…تورو به یاد یه صحنه میندازه و تمرکز در نمازو ازت میگیره…حواستو پرت میکنه و کاری میکنه وصط نماز فراموش کنی که مثلا سجده رفتی یا نه…هی میاد در گوشت میگه : ول کن بابا چه خبره؟ هشت رکعت میخوای نماز بخونی؟ تند تر بخون تموم شه…خلاصه بگم: خیلی کار بلده و شیطانو دسته کم نگیرید .تنها راه پیروزی بر شیطان اینه که تو دلمون راهیرو برای شیطان باز نکنیم .

آیات قرآن میگه که : «بی شک شیطان و گروهش شما را از آنجا یی می بینند که شما آنها را نمی بینید، ما شیاطین را دوست و سرپرست کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آوردند.»(اعراف:27) و : « هر که از یاد خدای رحمان دل بگرداند، شیطانی بر او بگماریم که همدم او گردد.»(زخرف:36) و باز فرمود: «همانا تو را بر بندگان من هرگز تسلّطی نیست مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند.»(حجر:42) شیطان خود نیز اعتراف کرده است که بر بندگان خالص خدا سلطه ای ندارد. «شیطان گفت پس سوگند به عزّتت که همه ی بندگان را اغوا می کنم مگر بندگان مخلص تو را.»(ص/82و83)

یعنی شیطان همه رو میتونه گول بزنه الا کسایی که بتونن بر نفسشون بایستن.

پس میشه سه تا نتیجه گرفت :  شیطان ، نفس اماره، دنیا

سه ابزار شیطان با هم!!!

یعنی شیطان از طریق دنیا، نفس اماره ما را تحریک می کنه و مارو به دنیا میکشونه و برامون جذابش میکنه، ابزار شیطان، دنیاست. یعنی با زینت دادنش، نفس رو تحریک میکنه و به سمت دنیا میکشونه. خدا از زبان شیطان تو قران میگه : قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین‏.(حجر ، 39) (خدایا به خاطر آنچه که مرا گمراه نمودی، در زمین برای آنها زینت می بخشم و همه آنها را گمراه می کنم)

پس یه نتیجه کلی میگیریم…

نفس ما به شیطان ایده میده و شیطان هم اون ایده رو تشویق میکنه و کاری میکنه که به سمتش بریم…یعنی اگه بخوام مثالی بزنم اینه که : مثلا یک میلیون تو خیابون پیدا میکنی و تصمیم میگیری پس بدی به صاحابش ولی وقتی چند قدم بر میداری نفس امارت بهت میگه : یه خوردشو بنداز صندوق صدقات بقیشو بردار بزن تو جیب!!! بعد وجدانت میگه نه این ماله حرومه و یه جنگه شدیدی بین نفس اماره و لوامت شکل میگیره و اینجایت که اقای شیطان ورود پیدا میکنه و پشته نفس امارت در میاد و تورو تشویق میکنه به اون کار…و خیلی جالبه که بدونید شیطان گناه رو خیلی قشنگ و زیبا جلوه میده و یه جورایی با کاراش حرام رو تو ذهنت حلال جلوه میده

پس میبینید که شیطان فقط تشویق میکنه و به خودی خود کاری نمیتونه انجام بده…و این خوده ماییم که گول میخوریم

چند تا حدیث و روایت پیدا کردم که در مورد نفسه…با دقت بخونید.جالبه !

1- اولم یتفکروا فی انفسهم: آیا در نفس خویش نیندیشیده­اند …؟ (روم:8)

3- و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون: در زمین برای اهل یقین نشانه­هایی است و نیز در خودتان آیا نمی­نگرید؟ (ذاریات:21-20)

4- علیکم انفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم: ای مؤمنان نفس خویش را دریابید چون هدایت شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمی­رساند. (مائده: 105)

5- و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها: سوگند به نفس (جان) آدمی و آنکه او را درست کرد، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد. (شمس:7)

1- امیرالمؤمنین (ع):«‌ خوش به حال کسی که بر گناه خود بگرید و همواره به نفس خویش مشغول بوده باشد و مردم از او در امان باشند.» (نهج البلاغه خطبه 176)

2- امیرالمؤمنین (ع):«‌ زیرک کسی است که نفس خود را بشناسد و کارهای خود را خالص گرداند.» (غرر 2 /107)

3- امیرالمؤمنین (ع):«‌ نفس­هایتان را با پارسایی ادب کنید.» (غرر 2 /534)

4- امیرالمؤمنین (ع):«‌ بازداشتن نفس و پیکار با هوی و هوس­های آن درجه انسان را بالا می­برد و حسنات را چند برابر کند.» (غرر 2 /594)

5- امیرالمؤمنین (ع):«‌ نیرومندترین مردم کسی است که تسلّط بر نفسش از تسلّط بر دیگران بیشتر و بزرگ­تر باشد.» (غرر 2 /488)

6- امیرالمؤمنین (ع):«‌ برای مرد شایسته است که از نفسش نگهبانی کند و مراقب دل خود باشد و زبانش را نگه دارد.» (غرر 2 /500)

7- امیرالمؤمنین (ع):«‌ برترین شناخت­ها آن است که انسان نفس خویش را بشناسد.» (غرر 2 /512)

8- امیرالمؤمنین (ع):«‌ برای نادانی انسان، همین بس است که نفس خود را نشناسد.» (غرر 2 /513)

9- امیرالمؤمنین (ع):«‌ کسی که نفس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.» (غرر 2 /513)

10- امیرالمؤمنین (ع):«‌ کسی که به شناخت نفس دست یابد، به بزرگ­ترین پیروزی نائل گشته است.» (غرر 2 /109)

خلاصه بگم : اگه بتونی عمل کنی جات بهشته چون این همون چیزیه که امام حسین میگفت و اسمش میشه جهاد اکبر و در رابطه با سیر و سلوک یکی از مراحل اول همینه که نفس و شیطان خودتو بشناسی.

دشمن شما همون نفس شماست وگرنه شیطان فقط تشویقتون میکنه و میدونید که شیطان بر دلای مومن ورود نداره

حضرت محمد  علیه السلام میگه اول خودتو بشناس بعد خداتو…خداییش یکم فکر کنی به همه چیز این جهان پی میبری..کافیه کنار پنجره اتاقت دراز بکشیو به اسمون و افرینش فکر کنی…به این نتیجه میرسی که این دنیا یه مالکی باید داشته باشه … یکم فکر کن..

فقط یه نکته خیلی مهمو فراموش نکنید …همونطور که گفتم شیطان اجازه ورود به دلهای مومنین رو نداره..اما انصافا چند تا مومن داریم ما ؟ کو؟ کجاست؟پس خیلی مواظب باشید.آیه 268 سوره بقره:« شیطان شما را به فقر (تنگدستی) وعده داده و فرمان به زشتی می­دهد.»پس مراقب باشید . شیطان یا نفس امّاره از راه خیال در میاد…مثلا تا حالا تجربه کردی موقع خواب چه فکرایی میزنه به سرت؟ دیدی یه حسی داره نا امیدت میکنه؟ دیدی یه صدایی دره گوشت همش میگه: داری از بقیه جا میمونی همه پیشرفت کردن به جز تو؟ دیدی یکی تورو از اینده نگرانت میکنه؟ دیدی همش ترس تو وجودته؟ با خودت میگی فلان کس الان داره فلان جا عشقو حالشو میکنه من اینجام بدون هیچ برنامه و تفریحی…همه یارو یاور دارن الا من…از من تنها ترم کسی هست؟ اگه بمیرم کی برام گریه میکنه؟ اقا سرتونو درد نیارم… این تهدیدای شیطانیه.پس خوب خوب خوب خوب هواستونو جمع کنید.این شیطان پدر سوخته ایه که دومی نداره.نذارید این فکرا بزنه به سرتون.خیلی خیلی زرنگه…در ضمن اینم بگم که شیطان خیلی خوب میشناست و نقطه ضعف هاتو بهتر از خودت میشناسه.کافیه که نقطه ضعف بدی دستش بعد اروم اروم کاری میکنه که این افکار رو روحت و خیالت تاثیر بذاره…پس بشناسید شیطانو و راه نفوذ رو ببندید.

 

راستی کی گفته شیطان یه نفره؟شیطان تو قلب و درون هزاران نفر نفوذ پیدا کرده…و چه بسا که خودشم یه پا شیطان شده.

نذار شیطان تو خیالت نفوذ پیدا کنه…خیال یعنی وقتهایی که بیکاری…اون موقع هست که ما ادما خیال پرداز میشیم…تو تنهایی نذار خیالت به سمت این افریته اشغال کشیده بشه که همش بهت میگه: تو عقبی تو بدبختی…همه ازت جلو زدن…تو هیچی نداری اینده نداری پول نداری ماشین نداری…تازه اگر هم این افکار جواب نداد شیطان روششو عوض میکنه و محکم میزنه تو برجکت و از راه نفست وارد میشه …تورو به سمت شهوت میکشونه و ازت می خواد که نیازتو برطرف کنی و خلاصه اگر این افکار هم جواب نداد دوباره یه ترفندی پیدا میکنه…پس توکل کنید بر خدا..

شیطان از این ذکر هنگامی که به شهوت کشوندت بیذاره :لاحول ولاقوه الا بالله و وقتی 50 بار این ذکرو تکرارر کنی شیطان و تموم افریته هاش فـــــــــــــــــــــــــــــــرار میکنن!!!

و خیلی جالبه که شیطان بعضی وقتها به خودش مرخصی میده و به قول معروف چند هفته ای رو تنهات میذاره …تو این چند هفته با خودت میگی : ایول!!!!!!!! دیدی شیطان نتونست هیچ غلتی بکنه؟ دیدی بر شیطان پیروز شدم ؟ دیدی شکستش دادم؟ و یه اعتماد به نفس کاذبی بهت میده…خیلی جالبه چون این دقیقا همون چیزیه که شیطان دنبالشه و بعد یک ماه برمیگرده سمتت و اونوقت یه بابایی ازت در میاره که خودتم باورت نشه…خلاصه خواهرم برادرم با بد کسی طرفی…حواستو خوب خوب جمع کن و توکل کن بر خدا و اهل بیت…اصلا مغرور نشو چون این دقیقا همون چیزیه که شیطان میخواد…نقطه ضعف هاتو بشناس و ترمیمشون کن

خیلی جالبه!! مثلا وقتی یه مدت زیادی شیطان نتونست گولت بزنه اونوقت غرور برت میداره و خودتو از بقیه بالاتر میبینی و به جای انجام واجبات میای بقیه رو نصیحت میکنی!! اینگاری تو خیلی پاکی و بقیه بدن…اینم اشتباست واسه همینه میگم نذارید مغرور بشید

یکی از راههای خودشناسی اینه که ببینی تو با نفست چند چندی ؟ ایا واقعا نفست بر تو چیره تره یا بر عکس؟

یه مقاله تو اینترنت پیدا کردم که خیلی مفید بود بخونید جالبه :

*مردی از امیرالمؤمنین  علیه السلام اندرز خواست، حضرت فرمود:« از کسانی مباش که … نفس به نیروی گمان ناروا، بر او چیرگی دارد و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمی­گردد. برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران و بیش از آن چه برای نفس خود عمل کرده امیدوار است. گناه دیگران را بزرگ و گناه نفس را کوچک می­پندارد. مردم را سرزنش می­کند امَا نفس خود را سرزنش نمی­کند. به نفع نفس خود بر زیان دیگران حکم می­کند. دیگران را هدایت امّا نفس خود را گمراه می­کند.» (نهج البلاغه حکمت 150)

*بدان ای عزیز! هر ساعت و روز، نفس در معرض امتحان و آزمایش است. قالب هر کس با قالب دیگری فرق می­کند و نوع ابتلاء هم در فتنه­ها و آزمایشات، گوناگون است. در امتحان، آخرِ کار، بحث مقبولی و مردودی است. آن­که در امتحان مقبول است در واقع ، خدا از کارش راضی شده است. آن­که رفوزه شده در واقع خداوند از نفسش ناراضی شده است. گویند:« جوجه را آخر پاییز می­شمارند» یا «شاهنامه آخرش خوش است» یا «هر که آخربین بوَد چه با معنی بود» یا گفته­اند: «هر که از پُل بگذرد خندان بود» و دهها نظیر این نوع مطالب، اشاره دارند که اوّل کار نفس و شخصیّت انسان­ها هیچ دلیل بر خوبی نیست، اگر در آخر کار، موفق شد و سالم و با عافیت درآمد آن­گاه گفته می­شود که «خوش به حال فلانی که آخر کار نمره قبولی آورد.»

راه غلبه بر نفس چیست؟

از آن هنگام که انسان به بلوغ و تکلیف مى ‏رسد، حتى شاید مدتى قبل از آن تا هنگام مرگ، تحت تأثیر هجوم و حمله نفس اماره که هواى نفس و امیال شهوانی است، قرار مى ‏گیرد.

قرآن مى‏ فرماید:« نفس، آدمى را بسیار به بدى فرمان مى ‏دهد».(1)

چون خدا انسان را براى عالمى دیگر آفریده، گذران چند صباح از عمر در سراى فانى فقط جهت ساختن زندگی بهترو سعادت و خوشبختی ابدی در آن عالم است و آزمون های الهی برای نمایان شدن جوهر وجود عالم است. انسان از ابتدای تولد تا پایان در این مسیر قرار دارد. به علاوه هر چه انسان در طى کردن مراحل عالی انسان موفق‏تر باشد، شیطانى که او راهمراهى مى‏کند، قوى‏تر خواهد بود.

انسان از دو جنبه مادى و معنوى به وجود آمده و چون دنیا براى او نمود عینى و لمس حضورى و جذب شهودى دارد و مولود عالم طبیعت است، پس راحت‏تر به سویش جذب مى‏شود و او را بدون سبب واسطه‏اى باور خواهند کرد، چون در جلو چشمش حجاب و مانعى که موجب شود بر این باور تردید کند، وجود ندارد.

حواس پنج گانه به همراه نفس اماره، مرکب طغیان و عصیان‏اند و جهت رسیدن آن سرعت مى‏بخشند.

امام خمینى مى‏فرماید: »بدان که انسان چون ولیده همین عالم طبیعت است و مادر او همین دنیا است و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از اول نشو و نما مغروس (کاشته شده) است و هرچه بزرگ‏تر شود، این محبت در دل او نمو مى‏کند و به واسطه این قواى شهویه و آلات التذاذیه که براى حفظ شخص و نوع خداوند به او مرحمت فرموده، محبت او روزافرزون شود و دل بستگى او رو به ازدیاد گذارد».(2)

او درباره تأثیر لذت دنیوى در قلب و مفاسد آن مى‏فرماید:»بدان که نفس در هر حظى (بهره‏اى) که از عالم مى‏برد، در قلب اثرى از آن واقع مى‏شد که آن تأثر از ملک و طبیعت است و سبب تعلق است.

و تعلق به دنیا و التذاذات هر چه بیشتر باشد، قلب از آن بیشتر تأثیر پیدا مى ‏کند و تعلق بیشتر مى ‏گردد تا آن که تمام وجهه (توجه) قلب به دنیا و زخارف آن گردد و این منشأ مفاسد بسیارى است. تمام خطاهاى انسان و گرفتارى و معاصى و سیئات براى همین محبت و علاقه است… و از مفاسد حب دنیا و تعلق به آن این است که انسان را از مردن، خائف (ترسان) کند واز مفاسد بزرگ حب دنیا آن است که انسان را از ریاضات شرعی وعبادات و مناسک باز دارد ». (3)

راه غلبه بر هواى نفس و پیروى از شهوات‏

«پس از عزیز، اکنون که مفاسد این علقه و محبت رامتذکر شدى و دانستى که انسان را این محبت (علاقه به دنیا) به هلاکت دچار مى‏کند و ایمان انسان را از دست او مى‏گیرد و دنیا و آخرت انسان را در هم و آشفته مى‏کند، دامن همت به کمر زن و هر قدر توانى، بستگى دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن و این زندگى چند روزه را ناچیز شمار واین نعمت‏هاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان و از خداى توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصى دهد و دل تو را مأنوس به دار کرامت خود کند.و ما عنداللَّه خیر و أبقى».(4)

———————————————————————————————–

صفات و تمایلات نفس اماره

1.راحت طلبی و سختی گریزی:یکی از تمایلات نفس اماره، راحت طلبی و سختی گریزی است.به دنبال آرامش ها و راحتی ها است،از هر نوع سختی گریزان است،مثلاً زمانیکه برای ادای نماز شب از رختخواب بیرون می آییم نفس اماره است که به ما می گوید، کمی هم استراحت کن بعد. نفس اماره همیشه انسان را ترغیب و تشویق به تن پروری و راحت طلبی کرده و در نتیجه باعث می شود که انسان بعضی کمالات را از دست بدهد.

 

2.لذت خواه بودن:از دیگر صفات نفس اماره، لذت خواه بودن است.نفس اماره همیشه به دنبال لذت ها و خوشی های زود گذر دنیاست.همیشه به دنبال این است که از هر چیزی لذت آن را بدست بیاورد.مثلاً در مورد لذت عبادت کردن و لذت خوابیدن، لذت خوابیدن را ترجیح می دهد.

3.سیری ناپذیری:از دیگر صفات نفس اماره سیری ناپذیر بودن است.یعنی از انجام کاری که مطابق و موافق میلش باشد (کار زشت) سیر نمی شود و همیشه به دنبال آن است.مثلاً زمانی که از آزار دادن مردم لذت می برد،به انجام یکباره و دوباره آن راضی نشده و باز می خواهد که آن را انجام دهد.

 

4.حیله گری و نیرنگ بازی:حیله گر بودن و نیرنگ بازی از دیگر صفات نفس اماره است.نفس اماره همواره در کمین انسان نشسته تا فرصتی بدست آورده و او را از حق بدر بکند.

راه های تقویت نفس

تقویت نفس عبارت است از میزان تسلط و چیرگی روان و نفس بر جسمش.هر چه تسلط بدن و مقتضیات بدن بر عقل بیشتر باشد، از قدرت نفس کمتری برخوردار خواهد بود.از طرف دیگر تحمل فرد در برابر امیال و نیازهای بدنی دلیل بر قوت نفس اوست.به طور کلی ریاضت ها و سختی کشی های بدنی موجب تقویت نفس می شود.البته نکته حائز اهمیت،شرعی بودن این ریاضت هاست.

امور زیر در تقویت نفس موثر است:

1.روزه داری؛

2.ذکر خداوند متعال،در روایات ائمه معصومین  علیه السلام وارد شده است که ذکر مداوم، موجب تقویت روح می شود؛

3.ورزش های بدنی سخت، روانشناسان برای تقویت فرد در برابر سختی ها و موانع بر ورزش های بدنی تاکید بسیار دارند.

حضرت علی  علیه السلام می فرماید:کسی که بر نفس خود غالب شود، به درجه نهایی قوت و قدرت نائل شده است.

 

راه های مبارزه با نفس و استفاده از آنه

امام صادق علیه السلام در مورد شیوه مبارزه با نفس می فرماید:

نفس خود را چون دشمنی دان که با او مبارزه می کنی و عاریه ای که باید برگردانی، زیرا تو طبیب نفس خویش قرار داده شده ای،پس، بنگر با نفس خود چه می کنی.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:با نفس خود بجنگ و از او حسابرسی کن، همچنان که شریک از شریک خود حسابرسی می کندو حقوق خداوند را از او مطالبه کن، همچنان که خصم حقوق خود را از خصمش مطالبه می کند.

در مورد روش های مبارزه با نفس با تاثیر گرفتن از کلام معصومین مواردی را ذکر می کنیم:

1.در انجام واجبات و ترک گناهان جدی و قاطع باشید؛

2.به نماز شب اهمیت بدهد؛در مراسم های دینی شرکت کنید؛

3.از تماشای صحنه های تحریک کننده به سوی گناهان پرهیز کنید؛

4.از پرگویی و بیکاری دوری کنید؛نمازهای خود را با توجه و عشق به معبود بخوانید.

5.توجیه گر بودن:زمانی که نفس اماره بالسوء انسان را به انجام کاری زشت تشویق می کندو فرد بعد از انجام کار زشت،پی به کار بد خود بردهو عذاب وجدان پیدا می کند،نفس اماره در صدد توجیه کردن کار بد برای انسان است و سعی می کند زشتی و قباحت کار را نزد فرد از بین ببرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:لغزش های مسلمانان را نجویید هر کس که لغزش های برادرش را پی جوید، خداوند لغزش های او را پیگیری می کند.و هر که را که خداوند پی جویی کند، رسوایش سازد،هر چند در اندرون خانه خود باشد.

6.تنبل و کسل بودن: همان طور که از نام نفس اماره بالسوء برمی آید، دعوت کننده انسان به سوی کارهای زشت است و در هنگام مواجهه با کارهای خوب و نیک،روحیه تنبلی و کسلی به فرد می دهد.مثلاً زمانی که انسان می خواهد کارش را زود شروع کند، به او متذکر می شود که الان زود است.بعداً شروع کن

 

 

 1 نظر

تبلیغ چهره به چهره؛ روشی بی‌بدیل برای کار فرهنگی

05 مرداد 1395 توسط سليمي بني

تبلیغ چهره به چهره به نوعی از تبلیغ و کار فرهنگی اطلاق می‌گردد که فعال فرهنگی در آن مستقیماً و به صورت رو در رو با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند.

 

یکی از مصائب جامعه ما این است که علی رغم وجود و حضور خیل کثیری از افراد و جوانان پای کار و اصطلاحاً بسیجی، در استفاده از این حضور مردمی در حوزه فرهنگ به شدت ناکارآمدیم، نه توان به کارگیری این نیرو را داریم و نه توان ارائه الگوهای کارآمد برای فعالیت و نقش آفرینی فرهنگی آنان.
تبلیغ چهره به چهره، از آن جمله از بهترین روش‌ها و ابزارهای کار فرهنگی و تبلیغی است که متأسفانه کمترین توجه و سرمایه گذاری ممکن از طرف نهادهایی که باید، روی آن صورت می‌گیرد. تبلیغ چهره به چهره به نوعی از تبلیغ و کار فرهنگی اطلاق می‌گردد که فعال فرهنگی در آن مستقیماً و به صورت رو در رو با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. به عنوان مثالی برای روشن شدن بحث، باید گفت که تبلیغ چهره به چهره برای یک دانشجو را می‌توان ارتباط «رو در رو»، «حساب شده و هدفمند»، «مستمر» و در عین حال «غیرملموس یا به قول خودمان غیرتابلوی» وی با هم خوابگاهی‌ها، همشهری، همکلاسی‌ها، و سایر دانشجویانی دانست که به هر بهانه‌ای اشتراکی با وی دارند و امکان ارتباط رو در رو با ایشان فراهم است. برای همین فرد جاهایی همچون خوابگاه‌ها، کلاسهای درس، اردوهای علمی یا تفریحی یا فرهنگی، ورزشهای دسته جمعی غیررسمی، و امثال این‌ها جاهایی است که باید در آن تبلیغ چهره به چهره صورت گیرد.
در چند سطری پیش رو، سعی شده است برخی از ابعاد در مورد ضرورت، مزیت‌ها و معایب، نتایج و راهکارهای تبلیغ چهره به چهره مورد بحث قرار گیرد.
مهجوریت تبلیغ چهره به چهره حجتی برای توجه بیشتر به آن:
عمدتاً در مجموعه‌های فرهنگی تشکیلاتی‌ای که به هر نحوی با دولت یا نهادهای دولتی مرتبط هستند عمدتاً هیچ جایی برای تبلیغ چهره به چهره باز نمی‌شود. علت آن است که این نوع کار فرهنگی، در سیستم اداری و بروکراتیک فعلی، کمیت پذیر و قابل اندازه گیری نیست. مثل اردو نیست که بگوییم ۴۰ نفر را یک روز به اردو بردیم و برای هرکدام ۱۰۰۰۰ تومان خرج کردیم و ۲۰ دقیقه هم سخنرانی مذهبی داشتیم. یا مثل برنامه آمفی تئاتری نیست که بشود گفت در یک نیمسال ۷ برنامه سخنرانی برگزار کردیم و هزار نفر شرکت کردند و…. برای تبلیغ چهره به چهره هیچ سند و فاکتور خریدی نمی‌توان جور کرد!
بنابراین همانطور که هر فرد آشنا با محیط مجموعه‌های فرهنگی مرسوم می‌داند نه هیچ واحدی به چنین نامی وجود دارد نه هیچگاه به خاطر این کار به کسی امتیازی داده می‌شود. اما حقیقت این است که تأثیر این روش به مراتب بیشتر از سایر ابزار‌ها و روشهای کارفرهنگی است. مقام معظم رهبری و برخی اساتید همچون حجت الاسلام قرائتی و حجت الاسلام پناهیان نیز این روش را کارآمد‌ترین راه کار فرهنگی می‌دانند.
یک نکته حائز اهمیت آن است که علی رغم اینکه در سالهای اخیر، خیلی‌ها تصور می‌کردند که فرصت انجام کارهای مخرب فرهنگی در دانشگاه‌ها از جبهه معارض گرفته شده است اما از زاویه دیدی دیگر می‌توان گفت که برعکس، بعد از تعطیلی انجمنهای اسلامی، فرصتی فراهم شده تا جبهه مقابل حداکثر وقت خود را صرف استفاده از بهترین نوع تبلیغ و کار فرهنگی بکند و در عین حال به خاطر دشوار بودن اندازه گیری کمی اثر تبلیغ چهره به چهره، ما شناخت درستی از قدرت و نفوذ گروه مقابل نداشته باشیم.
ضرورت‌ها، مزیت‌ها و برخی نتایج تبلیغ چهره به چهره
۱- تکمیل حلقه توزیع (توزیع محصولات، توزیع فکر و اندیشه، توزیع رفتار): به غیر از مزایای تبلیغ چهره به چهره، ضرورتی نیز وجود دارد که استفاده از این نوع تبلیغ را اجتناب ناپذیر می‌سازد؛ طوری که درصورت بهره نبردن نیروهای انقلابی از آن، جامعه اسلامی دچار نوعی زیان بزرگ (و نه از دست دادن یک مزیت) شده است. در طول سی و اندی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی محصولات مکتوب، مصور یا چند رسانه‌ای نسبتاً قابل توجهی در زمینه‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی تولید شده است.
این حجم از محصولات تولید شده هرچند در برابر آنچه که باید تولید می‌شد و آنچه که جبهه معارض تولید می‌کند اندک است، اما‌‌ همان مقدار اندک نیز هنوز به دست مخاطبان و مصرف کنندگانی که به آن نیاز دارند نرسیده است. علت این نقصان، شکل نگرفتن حلقهٔ مهمی در کارهای فرهنگی به نام توزیع محصول و رساندن آن به مصرف کننده دانست. این نقص موجب فاصله گرفتن مخاطبین (عامه مردم) از تولیدکنندگان محصول جبهه فرهنگی انقلاب شده است و دقیقاً به همین سبب است که بسیاری از مردم حتی هنرمندان درجه دومی جبهه معارض را می‌شناسند اما خیلی کمتر از ایشان حتی فقط نام محمد کاظم کاظمی، رضا امیرخانی، وحید جلیلی، سهیل کریمی و… را شنیده‌اند، حالا دیگر خواندن و دیدن کارهای ایشان جای خود دارد.
ما به عنوان فعالان فرهنگی باید به این باور برسیم که تا زمانی که از تبلیغ چهره به چهره استفاده نکنیم هیچگاه حلقه توزیع تکمیل نشده و محصولات تولیدی جبهه فرهنگی انقلاب به مخاطبان و نیازمندان آن نخواهد رسید.
۲- مخاطب ثابت است نه پراکنده و متغیر: در بین مخاطبان برنامه‌هایی نظیر یادواره‌های شهدا، برنامه‌های آمفی تئاتری، سخنرانی، اکران مستندهای انقلابی، هیئت‌ها، نمایشگاه‌ها و امثالهم حتی اگر جوانان و نوجوانان غیرمذهبی پیدا شوند عمدتاً این افراد پای ثابت برنامه‌ها نیستند و در هر برنامه‌ای مخاطب تغییر می‌کند در حالی که یک اصل مهم برای تاثیر گذاری روی مخاطب این است که به صورت پیوسته و تدریجی روی او کار شود. اما در تبلیغ چهره به چهره، حتی افرادی همچون همخدمتی‌های دوره سربازی (که در دوره کوتاهتری نسبت به سایر مخاطبان به‌شان دسترسی داریم) معمولاً یک سال در تیررس ما قرار دارند!
فراموش نکنیم که اگر به بهانه برگزاری یک برنامه بزرگ مثل راهیان نور (برای مخاطبان متغیر)، یک ماه مخاطب ثابت را‌‌ رها کردیم نخواهیم توانست پاسخ شبهات و تاثیراتی را که آنان در یک ماه در کلاس درس و اتاق‌ها و امثالهم دریافت کرده‌اند ظرف شش روز بدهیم.
۳- این تبلیغ، مخاطبینِ تأثیرپذیرتری دارد: درصد بزرگی از مخاطبین برنامه‌های فرهنگی و سیاسی مرسوم همچون سخنرانیهای سیاسی کسانی هستند که انتخاب خود را انجام داده‌اند و نه برای تاثیرپذیری و انتخاب مسیر، بلکه برای اعلام حمایت از مسیر خود و چه بسا جلوگیری از یکه تازی گروه مخالف خود در برنامه‌ها شرکت می‌کنند، چیزی که دقیقاً عامل دوری بسیاری دیگر از چنین برنامه‌هایی می‌شود. اما در تبلیغ چهره به چهره ما به مخاطبانی دسترسی داریم که حاضرند حرف‌ها را بشنوند و در صورت نیاز و جلب اعتماد تأثیر بپذیرند.
۴- قدرت به کارگیری سایر روشهای تاثیر گذاری فرهنگی (تبلیغ عملی و توزیع محصول) را داراست: ما ممکن است در حین اکران یک فیلم به راحتی نتوانیم تبلیغ چهره به چهره کنیم اما در حین تبلیغ چهره به چهره به راحتی می‌توانیم فیلم و یا هر محصول دیگر هنری را به مخاطب خود بدهیم. شاهکار تبلیغ چهره به چهره دقیقاً در همین قابلیت آن در به کارگیری روشهای فرهنگی دیگر است.
۵- تبلیغی فعال است نه منفعل: تقریباً در همه روشهای فرهنگی مرسوم دیگر، ما منتظر می‌مانیم تا مخاطب در برنامه فرهنگی ما شرکت کرده و اثر بپذیرد اما در تبلیغ چهره به چهره ما منتظر مخاطب نمی‌نشینیم بلکه خودمان به سراغش می‌رویم. استفاده از روشهای راکد و غیرفعال در کارهای فرهنگی فعلی یکی از دلایل ناکارآمدی آنهاست.
۶- گستردگی مخاطب: طبیعتاً تعداد کسانی که در برنامه‌های مختلف فرهنگی شرکت می‌کنند چه به لحاظ تعداد و چه به لحاظ تنوع طبقاتی و فکری، بسیار کمتر از کسانی است که در تیررس تبلیغ چهره به چهره قرار می‌گیرند.
۷- هزینه پایین: برعکس بسیاری از روشهای فعالیت فرهنگی، این روش نیازی به هزینه ندارد.
۸- اثرگذاری بالا: اگر تبلیغ چهره به چهره با تبلیغ عملی همراه شود چه بسا توان نرم کردن و همراه ساختن سنگ‌ترین دل‌ها را داشته باشد.
۹- آشنایی نسل جدید با چهره واقعی مذهبی‌ها: یکی از محورهای کارهای فرهنگی جبهه مقابل تخریب وجهه حزب اللهی‌ها و متدینین نزد افرادی است که کمتر با این قشر مرتبطند یا از ایشان شناخت دارند. وضعیت فعلی کارهای فرهنگی که به هیچ وجه بر ارتباط مستقیم و رو در رو با مخاطب مبتنی نیست موجب می‌شود تا افراد خاکستری یا میانه این تبلیغات سوء را بپذیرند. مثلاً از جمله تبلیغات مرسوم علیه حزب اللهی‌ها این است که گفته می‌شود آن‌ها افراد دیگر ر ا بین خودشان راه نمی‌دهند و به تعبیری دیگر، دیواری بین خودشان کشیده‌اند و اجازه نمی‌دهند افرادی که ظاهرشان متفاوت است در جمع ایشان وارد شوند.
از سوی دیگر در بسیاری از مقاطع سال، بچه‌های حزب اللهی یا مشغول برگزاری نمایشگاه دفاع مقدس هستند یا مشغول آماده سازی مقدمات اردوی راهیان نور، یا مشغول نشریه کار کردن یا برگزاری برنامه آمفی تئاتری یا در جلسات اداری مختلف و ستادهای امر به معروف و کرسی‌های آزاد اندیشی و…. یعنی اصولاً فرصت تعامل و در آمیختن با دانشجویان یا جوانان را ندارند. بنابراین طبیعی است که خیلی‌ها فریب جنگهای روانی‌ای را که علیه مذهبی‌ها می‌شود بخورند.
یا فرض کنید که می‌گویند بچه مذهبی‌ها متحجر و ظاهربین هستند. در وضعیت فعلی عموم دانشجویان بچه‌های مذهبی را بیشتر در راهپیمایی‌ها، آمفی تئاتر‌ها و مراسم‌ها و هنگامی که در حال شعر مرگ بر آمریکا می‌بینند و این خود باعث می‌شود که تصور کنند حقیقتاً بچه‌های مذهبی همیشه اینگونه‌اند. اما در صورتی که اعضای تشکلهای مذهبی ارتباط مستمر و مستقیم با عموم دانشجویان داشته باشند و با آن‌ها در آمیزند این ذهنیت منفی که نسبت به آن‌ها وجود دارد از بین خواهد رفت. طبیعتاً اگر جوانان و دانشجویان دیگر از نزدیک ببینند که اینطور نیست که مذهبی‌ها تنها و تنها دغدغه حجاب داشته باشند و مثلاً به اسراف بیت المال حساس نیستند دیگر هیچ تبلیغ منفی‌ای علیه آن‌ها کاری از پیش نخواهد برد.
اهمیت تبلیغ چهره به چهره از این بُعد وقتی بیشتر می‌شود که توجه کنیم که رسانه ملی از ارائه یک تصویر واقعی از مذهبی‌ها ناتوان است.
۱۰- شناخت بهتر فعالان فرهنگی از جامعه و مردم: گاهی اوقات خیلی از ما که در محیطی مذهبی بزرگ شده‌ایم شناخت دقیقی از مخاطبین خود، یعنی از جامعه و مردم نداریم و مثلاً توان تفکیک بین دو فردی را که یکی آگاهانه و دیگری ناآگاهانه و تحمیلی دچار انحراف شده است نداریم، از همین رو در صورتیکه کار فرهنگی ما (که چون بر اساس مخاطب‌شناسی غلط پایه ریزی شده است چندان مفید نخواهد بود) روی مردم نتیجه بخش نباشد آنان را ضدانقلاب خوانده و شاید نسبتهای نابجای دیگری به‌شان بدهیم. گاهی نیز پیش می‌آید که فعالان فرهنگی پس از سربازی یا ازدواج و اشتغال و ورود عملی به متن جامعه، به واسطه مشاهده برخی سنتهای غلط یا مشکلات دچار خستگی یا سرخوردگی می‌شوند. داشتن ارتباط چهره به چهره مستمر با مخاطبان باعث می‌شود تا با اطلاع دقیق از جامعه و مردم، هیچیک از دو مشکل فوق پیش نیایند.
۱۱- یک مزیت دیگر: دیگر نتیجهٔ تحقق ارتباط چهره به چهره با دانشجویان آن است که سبب می‌شود عموم دانشجویان اولاً وقت کمتری را درکنار سایر دانشجویان احیاناً ناباب گذرانده و ثانیاً مدت زیادی را در کنار دانشجویان مذهبی باشند. توضیح آنکه بسیاری از دانشجویان از همنشینی با دانشجویان خوب محروم هستند و این موجب می‌شود به شدت با فضای مذهبی بیگانه باشند.
نکاتی در مورد تبلیغ چهره به چهره
۱- بلافاصله جواب طرف مقابل را ندهیم. سعی کنیم او را به فکر وادار کنیم. طوری نشود که به خاطر جواب محکم و قاطع ما به سوالات و ابهاماتش در‌‌ همان ابتدا، او دیگر جرئت سوال کردن را از ما نداشته باشد. (پناهیان – رابطه دختر و پسر)
۲- سعی کنیم زیادی گوش باشیم و به فرد اجازه حرف زدن بدهیم، خیلی‌ها برای اینکه ضدنظام نشوند فقط نیاز دارند یک طرفدار نظام را ببینند که حاضر است گوش باشد.
۳- تکرار کردن آمرانه یک ارزش، باعث ضد ارزش شدن آن نزد مخاطب می‌شود. (پناهیان – رابطه دختر و پسر)
۴- توجیه حماقت، تخریب جنایت و تکمیل رسالت است. (قرائتی – طرح ولایت ۸۲)
۵- تبلیغ عملی در تبلیغ چهره به چهره بهترین روش اثرگذاری است، به همین ترتیب ارائه الگوهایی که تبلیغ عملی کرده‌اند نیز چنین است.
۶- تبلیغ ویژگی مومنین است نه وظیفه آن‌ها (پناهیان)
۷- در تبلیغ چهره به چهره باید از توزیع محصولات هنری اسلامی بهره برد و برای این کار لازم است که ما موجودات و داشته‌های آثار و محصولات فرهنگی و نیز تولیدکنندگان آن را خوب بشناسیم. * صبر و تحمل شنیدن نظرات مخالف، ابتدایی‌ترین نیاز برای تبلیغ چهره به چهره است، مخاطبین هیچ وقت حاضر نیستند با کسی که تحمل شنیدن سخنان دیگران را ندارد ارتباط مستمر فرهنگی فکری داشته باشند و از او تأثیر بگیرند.
۸- تبلیغ چهره به چهره تنها از طریق ارتباط و ارتباط نیز از راه رفاقت محقق می‌شود. گاهی افرادی که فکر می‌کنیم حرفی برای گفتن ندارند بعد از رفاقت و جلب اعتماد می‌بینیم کوه حرفند.
۹- باید اعتماد سازی کرد. مثلاً اگر یکباره و سریع وارد اصل مطلب بشویم طرف شک می‌کند که آیا جاسوسیم یا اینکه فکر کند خودمان را بر‌تر و آگاه‌تر از او می‌دانیم.
۱۰- مخاطب بیش از اینکه نیاز به دلیل داشته باشد نیاز به الگو دارد. نباید دچار انفعال شویم و فقط بخواهیم به شبهات جواب تحلیلی بدهیم و توزیع محصول و معرفی الگو را فراموش کنیم. (وحید جلیلی)
۱۱- باید از فرصت نیروهایی که میانه رو شناخته می‌شوند بهره برد. خیلی از اوقات مخاطبین به ما که به صورت مارکداری به یک تفکر منتسب هستیم اعتماد نمی‌کنند اما به افرادی که میانه رو شناخته می‌شوند اعتماد می‌کند بنابراین باید طوری برنامه ریزی کنیم که غیرمستقیم این افراد میانه رو را به کارگیری کنیم.
۱۲- با ادبیات خود مخاطب با وی سخن بگوییم نه با ادبیات خودمان که برای او ناملموس و غیر قابل هضم است. (آیه ۴ ابراهیم – و مقاله محمد رضا زائری در فیس بوک)
۱۳- در مواجهه با سوالات و شبهات دیگران، نه تنها هیچ اشکالی ندارد که به فرد بگوییم فلان سوالت را الان جوابی برایش ندارم و می‌روم تحقیق می‌کنم، بلکه خیلی هم خوب است.
۱۴- در جاهایی مثل مدارس و دانشگاه‌ها، خوب درس خواندن و به نوعی مرجعیت علمی شدن می‌تواند عاملی برای افزایش ارتباط با دانشجویان شود (محمد صادق شهبازی)
۱۵- مدیریت تفریحات و اردوهای دسته جمعی نیز از موارد دیگر لازم برای تبلیغ است، البته تفریحات با تعداد زیاد یا در شرایط اقلیت بودن نیروهای خوب ممکن است جواب عکس دهد. (شهبازی – مقاله هم افزایی)
۱۶- در دست گرفتن فضای کلاس (دادن جواب اساتید، مشارکت در ارائه کنفرانس‌ها علی الخصوص درسهایی مثل معارف و…) (محمد صادق شهبازی)
۱۷- در هر ورودی، معمولاً برخی هستند از‌‌ همان اول معلوم است که با بقیه متفاوت هستند و دغدغه دارند. این‌ها را باید از طریق تبلیغ چهره به چهره به سراغشان برویم چرا که در صورتیکه مشغول برنامه‌های فرهنگی مرسوم باشیم و از ایشان فاصله بگیریم جبهه مخالف به زودی سراغشان رفته و با حرفهای چرب و نرم جذبشان می‌کند و یکی که می‌توانست نیروی جبهه انقلاب باشد به جبهه مخالف می‌پیوندد.
۱۸- معلمی یکی از بهترین فرصتهای تبلیغ چهره به چهره بر روی افرادی است که هنوز اندیشه‌شان شکل نگرفته است.
۱۹- اگر امکان مالی برای توزیع محصولاتی همچون کتاب برخوردار نیستیم می‌توانیم از طرح کتاب در گردش استفاده کنیم. مطمئناً خیلی از افراد هستند که اگر یک قسمت جذاب از کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای «دا» را برایش بخوانیم حاضر می‌شود کتاب را بخواند. البته همیشه در آغاز بهتر است محصولات با حجم کوچک را پیشنهاد دهیم، مثلاً به جای کتاب قطور تحلیلی، پیشنهاد جزوه یا کتابچه‌های خاطره و امثالهم را به مخاطبین بدهیم.
آسیب‌ها
۱- تبلیغ چهره به چهره می‌تواند حالت شعاری پیدا کند، یعنی با شعار اینکه تبلیغ چهره به چهره می‌کنیم هیچ کاری دیگر نکنیم.
۲- قابل ارزیابی توسط هر کسی نیست. (راه کار مقابله با این آسیب شبکه سازی است.)
۳- تنها توسط افرادی قابل اجراست که به این روش اعتقاد پیدا کرده باشند (برعکس کارهایی مثل برگزاری اردو)
۴- چون بخشی از تبلیغ چهره به چهره ارائه پاسخهای تحلیلی است ممکن است از خودمان تحلیلهای من در آوردی مضرّ و گمراه کننده به خورد مخاطب بدهیم.
منبع: تریبون

 نظر دهید »

حوزویان بپا خیزید ،چیزهایی که جلوه در خیابان ها میکند نشانه باطن خراب جوانان دارد.تبلیغ چهره به چهره را بجای سخنرانی ها شروع کنیم.

05 مرداد 1395 توسط سليمي بني

«کفش پاشنه‌بلند مردانه رسید» ممکن است تا چند وقت دیگر با دیدن این جمله پشت ویترین فروشگاه‌های کفش مردانه، متعجب شوید؛ اما عکسی که چند روزی است در فضای مجازی دست به دست می‌شود، نشان می‌دهد که پوشیدن کفش پاشنه بلند برای مردان، سوغات جدید شبکه‌های ماهواره‌ای و بنگاه‌های مد و فشن برای جوانان ایران است.



به گزارش صبح نو، در این عکس ۲ مرد جوان در یک فروشگاه زنجیره‌ای داخلی مشغول خرید هستند و کفش پاشنه‌بلند یکی از آنان سوژه جدید شبکه‌های اجتماعی شده است. سوغاتی که وقتی کنار پدیده‌های دیگری چون تتوی خط ریش، کاشت ته‌ریش و برداشتن زیر ابرو قرار می‌گیرد، مجموعه‌ای مضحک اما قابل تأمل از خواب جدیدی که برای جوانان ایرانی دیده‌اند، می‌سازد.
«موهای شیطان‌پرستی، سولاریم و خالکوبی برای آقایان ممنوع» این آخرین اظهار نظر رییس اتحادیه آرایشگاه‌های مردانه تهران است که دیروز در گفت‌وگو با «ایسنا» بیان کرده و از برخورد با آرایشگاه‌های متخلف خبر داده است.

آقای «مصطفی گواهی» با بیان اینکه اقدامات غیرمجازی نظیر آرایش موها با مدل‌های شیطان‌پرستی، سولاریم و خالکوبی در منازل مسکونی انجام می‌شود، گفته است: «در حالی که این واحدها مجوز ندارند و مسکونی هستند با نام آرایشگران دست به انجام آرایش‌های غیرقانونی برای مردان می‌زنند، اما اگر بازرسان اتحادیه متوجه این موضوع شوند یا گزارشی از سوی مردم صورت گیرد، پس از ورود بازرسان، به اماکن اطلاع داده و حکم قضایی در این رابطه اخذ خواهد شد که با برخوردهای قانونی همراه است.» او البته این را هم گفته است: «در حال حاضر پس از انجام اولین ژورنال مو حدود ۳۵ مدل موی تعریف شده در نظر گرفته شد، اما با این حال نمی‌توانیم مقابل سایر مدل‌هایی که در این ژورنال تعریف نشده و مشکلی از نظر ظاهری ندارند اقدامی انجام دهیم. اما قطعاً در قبال مدل‌های موی نامتعارف ورود می‌کنیم و آنها را نمی‌پذیریم، چرا که خلاف مسائل تعریف شده و قوانین داخلی است.»

ردپای بچه پولدارها

شماره تماس یک «انستیتو زیبایی» زیرزمینی را که می‌گیریم، صدایی مردانه و جوان از پشت خط، ابتدا برای اطمینان از «خودی» بودن مخاطب، نام معرفمان را می‌پرسد و سپس شرایط و قیمت‌ها را با آرامش می‌گوید: «این‌جا بیشتر خدمات آرایشی و زیبایی که ویژه آقایون باشه انجام می‌دیم. از هر نوع که مدنظرتون باشه. از اپیلاسیون دایمی تا تتو، کاشت خط ریش و ته‌ریش. قیمت‌ها هم به نسبت کیفیت خدمات، بالا و پایین میشه.»

صحبت از مجوزهای بهداشتی، خط قرمز اوست و بلافاصله موضع می‌گیرد: «‌وزارت بهداشت و صنف، این کارها رو قبول ندارند و مجوز نمی‌دن. ولی خب وقتی تقاضا وجود داره و ما هر روز مراجعه‌کننده داریم برای این خدمات، چرا باید خدمات ندیم به مشتری‌ها‌مون؟»

قیمت خدماتی که او برای انستیتو زیبایی زیرزمینی‌اش می‌دهد متفاوت است. از آرایش معمولی ۵۰ هزار تومانی با همه مخلفاتش اعم از برداشتن زیر ابرو، بند انداختن روی گونه، بافتن مو و‌… گرفته تا پیکر تراشی برای لاغری موضعی که می‌گوید با نظر مستقیم متخصص این کار و با هزینه‌ای بین ۶ تا هشت میلیون تومان انجام می‌شود. ضمن اینکه گزینه‌های جدیدی چون کاشت ته‌ریش هم با هزینه ۲ میلیون تومانی انجام می‌شود.

او درباره تنوع مشتریانش هم می‌گوید: «بیشتر جوان‌های بین ۲۰ تا ۲۷ سال به ما مراجعه می‌کنند. اکثراً از بچه‌هایی هستند که به‌شان می‌گویند ریچ‌کیدز یا همان بچه پولدارها. بیشتر ساکن مناطق شمالی هم هستند.»

مردان مبدل پوش

اما این تنها نوآوری آرایشی فرنگی برای مردان نیست. حالا که پای کفش پاشنه بلند مردانه و کاشت ته‌ریش هم به بازار مد باز شده است، می‌توان مدهای جدید پوشش و آرایش مردانه را نزدیک به «مبدل پوشی» و «زنانه پوشی» دانست. موضوعی که روانشناسان می گویند ناشی از یک اختلال شخصیتی است.

مبدل پوشی در روان شناسی به عمل پوشیدن لباس جنس مخالف بدون توجه به دلیل آن و با هر دلیل ممکن گفته می‌شود. یک متخصص روانشناس، مبدل پوشی را نوعی انحراف جنسی دانسته و می‌گوید: «انحراف جنسی مبدل پوشی (transvetism) بیشتر در مردان مشاهده می‌شود.»

دکتر «داوود نجفی توانا» مبدل پوشی را مغایر با هنجارهای جامعه دانسته و معتقد است: «دلیل نامناسب بودن و ناهنجار بودن مبدل پوشی، پدید آمدن مشکلاتی است که از نظر اجتماعی، خانوادگی و مهم‌تر از همه فردی برای فرد مبدل‌پوش درست می‌شود. پسری که مبدل‌پوشی می‌کند اگر حمایت خانواده را نداشته باشد مشکلات بسیاری را در اجتماع تجربه می‌کند و افراد دیگر به طور قطع از او سوء استفاده جنسی خواهند کرد.»

او درباره زندگی افراد مبتلا به این اختلال شخصیتی می‌گوید: «بسیاری از افرادی که تغییر جنسیت می‌دهند از طرف خانواده طرد خواهند شد. پسری که تغییر جنسیت دهد و از خانواده طرد شده و برای ادامه زندگی دچار مشکل شده، مطمئناً نمی‌تواند زندگی خوبی را حتی برای آینده‌اش تجربه کرده و رقم بزند.»

دکتر نجفی توانا می‌گوید: «فرد مبدل‌پوش همیشه با دو نوع دو‌گانگی دست و پنجه نرم می‌کند. نخست آنکه هنوز تفاوت‌های جسمی زن و مرد در ذهن او دچار توهم است و دوم آنکه نقش خود را به عنوان یک مرد نمی‌پذیرد و در نتیجه دچار اختلالی است که خود را به این صورت نشان داده است.»

او ادامه می‌دهد: «دور بودن روانی از پدر و نپذیرفتن پدر در زندگی به دلایل گوناگون - ظاهر نامناسب، سیاست زندگی اشتباه وی و … همه می‌تواند موجب مبدل خواهی در فرد شود، به‌طوری که وی سعی کند نقش جنس مخالف را به عهده بگیرد، آن هم در شرایطی که با این نقش آشنا نیست.»

از سوی دیگر برخی معتقدند که نوع جدید مبدل پوشی‌ها به دلایلی غیر از دلایل جنسی است. آنها می‌گویند بسیاری از افرادی که لباس جنس مخالف را می‌پوشند، این کار را برای دلایل جنسی یا یادگارخواهانه انجام نمی‌دهند، بلکه آنها دوست دارند با تغییر ظاهر خود و جلب توجه، نگاه دیگران را به خود جلب کنند.

http://www.tabnak.ir/fa/news

 نظر دهید »

شهید جذابتر ، انسان را متحول می کند؟ انتخاب سخته مگه نه ....؟

09 فروردین 1395 توسط سليمي بني

♥شهیدی که نشانی قبرش را خود داد :

شهید حمید حسین عربنژاد

♥شهیدی که قرضهای یک نفر را داد

شهید سد مرتضی دادگر درمزاری

♥شهیدی که بنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از 16 سال با پیکر سالم به میهن بازگشت

شهید محمدرضا شفیعی 14 ساله

♥شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت

شهید محمودرضا ساعتیان

♥شهیدی که در قبر خندید

شهید محمدرضا حقیقی

♥شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند

شهید عباس صابری

♥شهیدی که روز تولدش شهید شد

شهید سید مجتبی علمدار

♥شهیدی که هر هفته مادرش را سر قبر صدا میزد

شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی

♥شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید

شهید علیرضا حقیقت

♥شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست

شهید نادر مهدوی

♥شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است

شهید هادی ثنایی مقدم 15 ساله

♥شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود

شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد

♥شهیدی که سید  حسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد

شهید احمد علی یحیی

♥شهیدی که قبرش بوی گلاب می دهد

شهید سید احمد پلارک

♥شهیدی که پیکرش را کسی تحیل نگرفت

شهید رجبعلی غلامی از افغانستان

♥شهیدی که سر بی تنش سخن گفت

شهید علی اکبر دهقان

♥شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد

شهید بروجعلی شکری 

♥شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود

شهید محمد حسین شیرزاد نیلساز

♥شهیدی که عاشورا متولد شد  و اربعین به شهادت رسید

شهید مهدی خندان

♥شهیدی که با پیشانی بند «یا حسین شهید» ایرانی بودنش محرز  شد

از شهدای گمنام هستند

♥شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود

ایشان غواص بودند دوست نداشت کسی آن تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند مان د.علی رغم ذکر داستانشان ،دوستانشان اسم او را ذکر نکردند.

♥شهیدی که به حرمت مادرش در قبر خندید

شهید حاج اکبر صادقی

♥شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضای گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد،شهادت،اسارت و زنده ماندن و در وصیت خود نوست ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در آن دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندس

شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان 412 رفسنجان

♥و چه بسیارند شهدایی که…………..

 نظر دهید »

پیامکی از خداوند

09 فروردین 1395 توسط سليمي بني

ای فرزند آدم،به اندازه ای که به من نیازمند هستید مرا اطاعت کنید.وبه اندازه ای که صبر بر آتش دوزخ دارید،مرا نافرمانی کنید و به اندازه ای که در دنیا باقی هستید،برای دنیا عمل کنید.و به مقداری که در آخرت باقی هستید برای آن زاد و توشه فراهم کنید.

ای فرزند آدم در زراعت و معاملات خویش(همچون معامله سلف که بهاء را از پیش می دهید) مرا طرف معامله خویش قرار دهید تا به شما سودی دهم که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده.ای فرزند آدم دوستی دنیا را از دل خویش بیرون کن زیرا دوستی دنیا و محبت من در یک دل جمع نمی شود.

ای فرزند آدم آنچه را به تو فرمان داده ام انجام بده و از آنچه تو را بازداشته ام دست بردار تا تو را زنده ای قرار دهم که هرگز نمی میرد.

ای فرزند آدم هنگامی که در دلت سختی و جسمت بیماری و در مالت کمبود و در روزیت محرومیت یافتی،پس بدان علت آن سخن گفتن تو در اموری است که فایده ای برای تو ندارد.

ای فرزند آدم زاد و توشه بسیار فراهم کن  زیرا راه بسی دور است و بار خویش را سبک گردان.زیرا پل صراط بسیار باریک است،و عمل خویش را خالص گردان چونکه بازرس بی نهایت بینا می باشد،و خواب بسیار طولانی خود را برای قبر به تاخیر بینداز و فخر و مباهات کردن را برای ترازوی سنجش اعمال قرار بده و لذت بردن خویش را برای بهشت بگذار و خالص برای من باش،و با پست شمردن دنیا به من نزدیک شو تا در مقابل از آتش دوزخ دور گردی.

ای فرزند آدم کسی که در میان دریا کشتی او شکسته ،و بر تخته پاره ای باقی مانده است مصیبت اش بزرگتر از تو نیست ،زیرا تو به گناهانت یقین داری و از عملت نزدیک به هلاکتی.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 101
  • 102
  • 103
  • ...
  • 104
  • ...
  • 105
  • 106
  • 107
  • ...
  • 108
  • ...
  • 109
  • 110
  • 111
  • ...
  • 117
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

مناظره عقل و عشق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس