دلنوشته این روزهایم
                    27 خرداد 1396  توسط سليمي بني                 
                                        
                        
            
            کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی می کرد
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم
هر چه بود باز بود
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم
ندا آمد: این را گفتم که بیایی
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم.
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک
بخشنده خدایم دوستت دارم ..