دلنوشته
28 تیر 1396 توسط سليمي بني
آقای مهربانی!
خسته نشدی از این همه محبت به من؟!!!
خسته نشدی از گریه برای بخشیده شدن گناهان من؟
تا کی می خواهی خوبیهایت را برای خوب شدن من خرج کنی؟
تا کی می خواهی با گریه از خدا بخواهی که به خاطر تو از گناهان من در گذرد؟
مادرت زهرا (س) هم که ما را شرمنده کرده
وعده داده در ازای دعا برای فرجت ، شفاعتمان را کند
شفاعت مادرم زهرا (س) در ازای یک دعا برای منتقمش!!!!
چه معامله ی سودآوری…
چرا لب به گلایه گشوده ام من؟!!!
انگار قصه ی دلخون کردن تو تمامی ندارد
بگذار باز هم مثل همیشه به نام تو ، دعاهایم را به کام خود تمام کنم
اما اینبار کمی منصفانه تر
اینبار می خواهم برای یکبار هم که شده خواسته هایم کمی بوی تو را داشته باشد