حقيقت انسان درعرفان
اي عزيز! باطن دنيا، جهنّم است ((وَ إِن مِنکُم إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَي رَبِّکَ حَتماً مَقضِياً ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقُوا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فِيهَا جِثِياً )) / مريم . ۷۴ ؛ به قضاي حتم الهي همه بايد وارد دنيا بشوند و اين پل که بر روي جهنّم کشيده شده است صراط مستقيم است که به لحاظ عقل عملي؛ عدالت متوسط بين افراط و تفريط است که اَحَدِّ مِنَ السَّيف يعني از شمشيرتيزتر است و به لحاظ عقل نظري؛ در علم توحيد و فروع آن مثلاً اَدَقِّ مِنَ الشَّعر يعني از مو باريک تر است. معصوم درباره ورودش به دنيا فرموده است (جِزنَاهَا وَ هِي خَامِدَهٌ – از جهنم عبور کردیم در حالی که بر ما سرد و فسرده بود) در حديث است که روزي جناب رسول الله ( صلّي الله عليه و آله) با اصحابش درمسجد نشسته بودند، ناگهان آوازي سخت شبيه صداي فرو ريختن ديوار و فرود آمدن خرسنگي مثلاً شنيدند وهولناک شدند. رسول الله فرمود : مدّت هفتاد سال است که سنگي ازبالاي جهنم رها شده است واينک به قعرآن رسيده است و اين صدا ازسقوط آن سنگ به قعر جهنّم بوده است! هنوز رسول الله از کلامش فارغ نشده بود که فرياد و شيون ازخانه منافقي برخاست که هفتاد سال عمر کرد و درآن ساعت بمرد. رسول الله گفت : الله اکبر. پس صحابه دانستند که آن سنگ اين منافق بودکه از آن روز (که)خلق شده است تا کنون در جهنّم سرازير بود و فرود مي آمد و در آن وقت به قعر آن رسيده است. قال الله تعالي (( إِنَّ المُنَافِقينَ فِي الدَّرَکِ الأسفَلِ مِنَ النَّار )) مانند اين صداي هولناک در هرشبانه روز بسيار است وليکن گوش برزخي باز نيست تا بشنود. کاملي بايد که در چشم ها و گوش ها تصرّف کند تا بتوانند وقايع و احوال برزخي نفوس را ببينند و بشنوند. تو که جسر ممدود بين جنّت و ناري، خود را باش تا نيفتي… عاقل را اشاره کافي است …))
چونکه مرده ایم عذاب حالیمان نیست مثل یک نفر که در زندان ازدواج می کند و در زندان بچه دار می شود و بچه اش هم در زندان بچه دار می شود و باز همینطور ادامه دارد لذا این به بیرون از زندان نرفته است و ما هم در دنیا زندانیم الان ، مثلا شما از یک زندان در تهران بیا بیرون بعد می بینی تهران چه وسعتی دارد ، ما هم اگر ازاین قالب خودمان و از خیالمان خارج بشویم می بینیم که به کجا وصل شده ایم ، الان دنیایی ها از از عذاب است که خودشان را در بند دنیا کرده اند اما دنیا برای آنهایی که در ” آن ” زندگی می کنند تفریح است ، مثلا شما تعمیر یا کار کردن با موبایل را بلدی و وقتی انجام میدهی مثل تفریح است اما یکنفر که بلد نیست درست کند عذاب می کشد ، کسی که محبت دنیا را ، محبت زن و بچه را محبت کار و پول را دارد این بخاطر عذاب است که دارد ،
سؤال کردیم اولیاء خدا کار دنیا را چطور بلد هستند که ” آن ” برایشان حساب می شود ، فرمودند : پرده برداشته می شود دیگر ، و کار دنیا مثل آب خوردن است برایشان ، مثل اینکه شما الان می خواهی بروی به مشهد باید بروی به مشهد تا مشهد را و خیابانهایش را بتوانی ببینی اما اولیاء خدا همینجا که نشسته اند اصلا مشهد در اخیار اینها است اما شما باید بروی در اختیار مشهد در بیایی ، لذا برای اولیاء خدا تفریح است ، عبادتهایشان تفریح است کار هایشان برایشان تفریح است یعنی سود می برند ، گفتیم چه سودی ، فرمودند : همان نیاز روحی شان را می گیرند دیگر یعنی نیاز روحیشان را از معنویت کارهایشان می گیرند اما ما ها از کارمان پول می گیریم اما آنها اگر پولی هم بگیرند اول معنویت را می گیرند اما ما پول که می گیریم از معنویت خبری نیست ، شما از هر کاری معنویتش را بگیری پولش هم می رسد ، مثلا الان یک بچه ای که در خانه پدر و مادرش است تا وقتی بچه خوبی است هم خرجی اش را می دهند و هم پدر ومادر از او راضی اند اما یک بچه ای که خوب نیست غذایش را می دهند اما نزد پدر ومادر قربی ندارد ، یعنی به چشم خوب بر او نگاه نمی کنند ، لذا پدر و مادر ما اهل بیت ع هستند ، ما اگر خوب باشیم به قرب می آییم نزد آنها و قرب پیدا می کنیم ، قلب ما زنده می شود .
قسمتي از مقاله ي حقيقت انسان درعرفان ، علاّمه حسن زاده آملي حفظه الله *