اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

همنشین

19 اسفند 1395 توسط سليمي بني



‌آیت اللہ حسنعلے شیخ نخودڪے (ره):

 بدان ڪہ انجام امور مڪروہ، موجب تنزل مقام بندہ خدا میشود.

 و بہ عڪس، اتیان مستحبات، مرتبہ او را ترقے میبخشد.

 از حضرت عیسے (علیه‌السلام) سؤال شد:
«من نجالس؟» یعنی: «با چہ ڪس همنشین باشیم؟»

 فرمود: «من یذڪّرڪم اللہ رؤیتہ و یزید فے علمڪم منطقہ و یرغّبڪم فی‌الاخرة عمله»
یعنی: «با ڪسے همنشین باشید ڪہ دیدن او شما را بہ یاد خدا بیندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بیفزاید، و عمل او شما را بہ آخرت ترغیب نمودہ و مایل سازد»

اما مردم طالب ڪسے هستند ڪہ میان آن‌ها و محبوبشان دلالہ باشد. چون طالب دنیا هستند ڪہ آن‌ها را بہ دنیایشان برساند.

 

 

 

 نظر دهید »

طنابهای شیطان

19 اسفند 1395 توسط سليمي بني

يکي از شاگردان مرحوم شيخ انصاري مي گويد:
در زماني که در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامي اشتغال داشتم يک شب شيطان را در خواب ديدم که بندها و طنابهاي متعددي در دست داشت.
از شيطان پرسيدم: اين بندها براي چيست؟ پاسخ داد: اينها را به گردن مردم مي افکنم و آنها را به سوي خويش مي کشانم و به دام مي اندازم. روز گذشته يکي از اين طنابهاي محکم را به گردن شيخ مرتضي انصاري انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه اي که منزل شيخ در آنجا قرار دارد کشيدم ولي افسوس که عليرغم تلاشهاي زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت.

وقتي از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فکر فرو رفتم. پيش خود گفتم: خوب است تعبير اين رؤيا را از خود شيخ بپرسم. از اين رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجراي خواب خود را تعريف کردم.
شيخ فرمود: آن ملعون ( شيطان) ديروز مي خواست مرا فريب دهد ولي به لطف پروردگار از دامش گريختم.
جريان از اين قرار بود که ديروز من پولي نداشتم و اتفاقا” چيزي در منزل لازم شد که بايد آنرا تهيه مي کردم. با خود گفتم: يک ريال از مال امام زمان ( عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسيده است. آنرا به عنوان قرض برمي دارم و انشاء الله بعدا” ادا مي کنم. يک ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همين که خواستم جنس مورد احتياج را خريداري کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم اين قرض را بعدا” ادا کنم؟
در همين انديشه و ترديد بودم که ناگهان تصميم قطعي گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن يک ريال را سرجاي خود گذاشتم.

 نظر دهید »

راه خداوند

19 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد و هشت‌ سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.

یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود ،در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد.

مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد!

مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت : روز شما به ‌خیر.

مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام !

پس مرد فاضل گفت: خداوند تو را خوشبخت کند !

مرد فقیر پاسخ داد: هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام !!!

تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: همیشه خوشحال باشید…

مرد فقیر پاسخ داد: هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام !!!

مرد فاضل گفت: هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید.

مرد فقیر گفت: با خوشحالی این‌کار را می‌کنم.

تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام…

تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند…

تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من، زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند

 

 

 نظر دهید »

آداب قرائت قرآن

19 اسفند 1395 توسط سليمي بني

.آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره) می فرمود: «من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت می کردم. روزی از ایشان سؤال کردم ـ آن روزها هوا بسیار سرد بود ـ که ما می خوانیم و می شنویم که عده ای موقع قرائت قرآن کریم جلویشان آفاق باز می شود و غیب و اسرار برای آنها تجلی می کند… و در حالی که ما قرآن می خوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟!
مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره من نظر کرد سپس فرمود: بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت می کنند و با شرائط ویژه، رو به قبله می ایستند… سرشان پوشیده نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند می کنند، و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت می کنند توجه دارند و می فهمند جلوی چه کسی ایستاده اند. اما تو قرآن را قرائت می کنی در حالی که تاچانه ات زیر کرسی رفـته ای؟! و قرآن را روی زمین می گذاری در آن می نگری …؟!
آیت الله شیخ محمد تقی آملی می فرمود: بله، من همین طور قرآن می خواندم و زیاد به قرائت آن می پرداختم، مثل اینکه مرحوم قاضی با من بود و مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافـتم و ملازم جلسه هایش شدم

 

 

 نظر دهید »

فرزند صالح نجات بخش

19 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 امـام صـادق (ع ) از رسـول اکـرم (ص ) نـقـل می کند که حضرت عیسی بن مریم از کنار قبری که صاحبش در حال عذاب بود عبور کرد,اما وقتی که سال بعد از کنار همان قبر گذشت , با شگفتی دید کـه صاحب قبر, این بار, در حال عذاب نیست

 حضرت عیسی به خداوند عرض کرد : خدایا چـطـور سال اول که از این جا گذشتم , او در حال عذاب بود,اما امسال که عبور کردم در حال عذاب نبود .

 بـه او وحی شد که : او دارای فرزند صالحی است که راه خدا رادنبال می کند و از جمله یتیمی را پناه داده است , به سبب این عمل صالح ,از گناه پدرش چشم پوشی کردیم و او را بخشیدیم ✨

 آن گاه رسول خدا(ص ) فرمود : آنچه برای بنده مؤمن پس ازمرگش باقی می ماند, فرزندی است که بعد از پدر عبادت خدا می کند

 آن گاه این آیه را تلاوت کرد : رب هب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .

وسائل الشیعه , ج 15, ص 98


 نظر دهید »

عمل به آنچه می گویی

19 اسفند 1395 توسط سليمي بني

امیرالمؤمنین(علیه السلام)خير المقال ما صدّقه الفعال.
بهترين گفتار کلامي است که عمل و رفتار ثابتش کند

سفينة البحار،ج7ص383

پس از آنكه ملا مهدى نراقى كتاب جامع السادات را در اخلاق نوشت و نسخه‏ هايى از آن در مناطق مسلمان نشين پخش شد، نسخه ‏اى از آن كتاب بدست بزرگ مرد شيعه جامع كمالات و فضائل سيد مهدى بحرالعلوم كه در نجف اشرف محو علم و تقوى و زهد و عبادت و مرجعيت بود رسيد.

سيد از ديدن اين كتاب كه بهترين كتب اخلاقى بود بسيار خوشحال شد و آرزو كرد روزى به ديدار مولف آن موفق گردد ملا مهدى نراقى آرزو داشت و از خدا مى ‏خواست كه زيارت نجف و كربلا و كاظمين و سامرا به او نصيب شود خداوند روزى كرد وارد نجف شدند بر اساس رسوم تمام مراجع و علما و دانشمندان و طلاب از آن بزرگوار ديدن كردند و آنجناب به بازديد همه تشريف بردند.

تنها كسى كه از ايشان ديدن نكرد سيد بحر العلوم بود اهل نجف از اين واقعه دل زده شدند همه از هم مى ‏پرسيدند علت اينكه بحر العلوم به ديدن ملا مهدى نراقى نرفت چه بود مرحوم نراقى احوال سيد را پرسيد و از خانه او نشانى خواست بعد فرمود: بر ما لازم است از اين مرد علم و عمل ديدن كنيم.

از اينكه نراقى مى ‏خواست به ديدن بحر العلوم برود همه تعجب كردند آنجناب به منزل سيد رفت در آنجا جمعى از علما و طلاب حضور داشتند نراقى وارد شد مجلس همه ورود او را گرامى داشتند.

ولى بحر العلوم به نراقى توجهى نكرد و حتى از جهت احترام و ادب خوددارى كرد نراقى با رعايت دقت و موقعيت مجلس بدون اينكه خم به ابرو بياورد از سيد خداحافظى كرد و به خانه خود رفت قضيه بحرالعلوم با نراقى در نجف اشرف با اعجاب بسيار شديد علما و طلاب روبرو شد پس از چند روز كه از بازديد بحر العلوم خبرى نشد.

باز نراقى به ديدار او شتافت و سيد مثل مجلس اول شايد كمى سردتر با نراقى برخورد كرد مجلس دوم هم بدون اينكه در وجود نراقى اثر سوء بگذارد تمام شد باز هم سيد بحرالعلوم به بازديد نراقى نرفت سفر نراقى رو به پايان بود در روزهاى آخر سفر باز هم به ديدار سيد ميل كرد و براى بار سوم به زيارت بحرالعلوم شتافت چون وارد مجلس شد علما و طلاب ديدند كه بحرالعلوم با حال عجيب تا درب منزل به استقبال نراقى شتافت و آنجناب را چون بنده ‏اى در برابر مولاى در آغوش گرفت و عجيب نسبت به آن حضرت رعايت ادب و احترام كرد و او را داخل منزل برد و در كمال خضوع از آن حضرت پذيرايى كرد پس از پايان مجلس سبب برخوردهاى اول و دوم را از بحرالعلوم برسيدن نراقى چه بود جواب داد و گفت: من كتاب با عظمت جامع السادات را مطالعه كردم و آن را در نوع خود بی نظير ديدم آرزو داشتم مولف آن را ببينم و او را آزمايش كنم كه آيا آنچه در آن كتاب در باب فضايل اخلاق نوشته و در خود او هست يا نه كه او را در آن مجلس امتحان كردم و ديدم از ايمان و اخلاق و حلم و تواضع و صبر بالايى برخوردار است از اين جهت در مجلس سوم كمال احترام و ادب و خضوع را نسبت به وى مراعات كردم كه او مرد دين و پيكر اخلاق و مجسمه عمل صالح است

عرفان اسلامى ج 10 ص 263

 نظر دهید »

این اکسیر در خانه کیست؟

16 اسفند 1395 توسط سليمي بني

1. خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
2. عزت خانه در دوستی است.
3. ثروت خانه در شادی است.
4. زیبایی خانه در پاکیزگی است.
5. پاکی خانه در تقوا است.
6. نیاز خانه در معنویات است.
7. استحکام خانه در تربیت است.

8. گرمی خانه در محبت است.
9. صفای خانه درمحبت است.
10. پیشرفت خانه در قناعت است.
11. لذت خانه در سازگاری است.
12. سعادت خانه در امنیت است.
13. روشنایی خانه در آرامش است.
14. رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15. ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
16. سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.
17. صفت خانه در انصاف و گذشت است.
18. شرافت خانه در لقمه حلال است.
19. زینت خانه در ساده بودن است.
20. آسایش خانه در انجام وظیفه است.

 نظر دهید »

تطهیر روح و جان

16 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 پیامبر و امام قلب عالَم‌اند. توجّه به نقش قلب در پیکر انسان آثار تشرّف به محضر آن بزرگواران را روشن می‌سازد.

 خون پاک و سرخ رنگی که از قلب خارج می‌شود، با دور شدن از قلب و حرکت در بافت‌های اندام انسان، آلوده و سیاه می‌شود و برای رهایی از این آلودگی، دوباره به سوی قلب راهی می‌شود و آن گاه که به قلب راه می‌یابد از آلودگی‌ها پاک و مبّرا می‌گردد.

 انسان‌ها نیز که در بدو آفرینش با فطرت پاک الهی آفریده شده‌اند کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ: همة نوزادان با فطرت پاک الهی متولّد می‌شوند. هنگامی که از پیامبر و امام دور شده و در تار و پود زندگی مادّی دنیوی فرو می‌روند و در اثر محبّت دنیا که سرچشمه ی همه ی آلودگی‌هاست حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ تیره و ظلمانی و آلوده می‌شوند،

 برای پاک شدن، باید به قلب عالَم، یعنی به محضر پیامبر و امام بازگردند و از این طریق است که به صفا و طهارت نخستین باز می‌گردند.

 بنابراین یکی از آثار تشرّف به محضر پیامبر و امام، پاکی و نزهت روح و جان است که نصیب زائر می‌گردد.

 استاد مهدی طیب، کتاب ره_توشه_دیدار ، ص 70.

 نظر دهید »

دلت دنبال هر چیزی رفت، همه‎ی اعضا و جوارحت هم می‎رود

16 اسفند 1395 توسط سليمي بني

خداوند می‎فرماید: لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ: هرگز به برّ و نیکی نایل نمی‎شوید، مگر اینکه از آنچه دوستش دارید، انفاق کنید. وقتی چیزی را که دوست داری، به سوی او می‎فرستی، دلت هم همراه آن پیش او می‎رود. داستان شتر و ناقه‎اش که مولوی نقل کرده، مثال خوبی برای این حقیقت است.

دل هر جا برود، فکر و دست و پا هم به دنبال آن می‎رود. دلت را به سوی خدا و خوبان خدا بفرست، همه‎ی وجودت اصلاح می‎شود. برای اینکه دلت نزد خدا برود، چیزی را که دوست داری در راه خدا بده، دلت هم همراه آن به نزد خدا می‎رود. لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ: هرگز به بّر و نیکی نائل نمی‎شوید، تا اینکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید. دلت (محبّت) امانت خداست که تنها انسان حامل آن شد، دل را به اهل دل و دلبر بده. اِنَّ اللهَ یأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَماناتِ اِلى اَهلِها: خداوند به شما فرمان می‎دهد که امانت‎ها را به اهلش برگردانید. باید امانت را به صاحبش بازگرداند. اَلمَرءُ یَحشُرُ مَعَ مَن اَحَبَّ: مرد با کسی محشور می‎شود که دوستش دارد. دلت دنبال هر چیزی رفت، همه‎ی اعضا و جوارحت هم می‎رود. هر کس با محبوب خود محشور می‎شود.

اعمال هر کس به ‎اندازه‎ی معرفتش قیمت دارد. خلوص عمل، بسته به میزان معرفت است. اعمالی که از محبّت سرچشمه می‎گیرد، خلوصش بیشتر است.

مؤمن با نماز و روزه و عباداتی که انجام می‎دهد، به خدا می‎گوید که گرچه در طریق تو فشار زیادی به من وارد می‎شود و درد می‎کشم، ولی با وجود همه‎ی اینها باز هم خواهان توام.

منبع:فایل pdf کتاب  مصباح الهدی

 

 

 نظر دهید »

یک شب برای خدا

16 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 


دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.

خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت ای جوان، سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم، مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی.دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.

روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.

احمد رو به دزد کرد و گفت دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.

حال دزد دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد.

گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت تاکنون به راه خطا می رفتم، یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت، مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.

کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.

منبع : عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، ص351.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 85
  • 86
  • 87
  • ...
  • 88
  • ...
  • 89
  • 90
  • 91
  • ...
  • 92
  • ...
  • 93
  • 94
  • 95
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

20 توصیه ناب تغذیه‌ای از امام رضا  علیه السلام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس