اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پاسخ امام سجاد علیه السلام به دشنام دهنده

24 مهر 1396 توسط سليمي بني

 
 پاسخ امام سجاد علیه السلام به دشنام دهنده 

▪️شیخ مفید از محمد بن جعفر و دیگران روایت کرده است که مردی از خویشاوندان امام زین ‌العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و به فحش و ناسزا و دشنام پرداخت. امام پاسخی نداد.

▪️ بعد از رفتن آن مرد، حضرت به همراهانش فرمود: شما گفته‌های این مرد را شنیدید، اکنون دوست دارم با من بیایید تا پاسخ مرا نیز بشنوید، عرض کردند: می‌آییم، ما نیز دوست داریم وی را پاسخ گوییم و ما هم حرفمان را به او بزنیم.

▪️ امام کفشش را پوشید و به راه افتاد. در بین راه این آیه کریمه را تلاوت می‌فرمود: … والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین.

«آن کسانی که خشم خویش را فرو می‌خورند و از خطای مردم در می‌گذرند (نیکوکارند و) خدا نیکوکاران را دوست دارد.»

▪️ ما (با خواندن این آیه) دانستیم که برخورد امام با آن شخص آن طور که ما فکر می‌کردیم نخواهد بود.

▪️حضرت رفت تا به در خانه آن مرد رسید و فرمود: به صاحب خانه بگویید علی بن الحسین بیرون در ایستاده! وی در حالی که آماده شرارت بود از خانه بیرون آمد و شک نداشت که امام برای تلافی آمده است.

▪️ اما امام سجاد علیه السلام با نرمی فرمود: برادر! تو اندکی پیش نزد من آمدی و آنچه خواستی گفتی، اگر آنچه گفتی در من هست من هم اکنون از خداوند آمرزش می‌طلبم و اگر در من نیست از خدا می‌خواهم تو را بیامرزد. آن مرد (شرمنده و خجل زده) میان دو چشمان حضرت را بوسید و عرض کرد: من چیزهایی را گفتم که در شما نبود و خودم بدانچه گفتم سزاوارترم.

  ارشاد مفید، ج 2، ص 145- 146.

 

 نظر دهید »

خطبه امام سجاد عليه السلام در شام:

24 مهر 1396 توسط سليمي بني

  خطبه امام سجاد عليه السلام در شام

حضرت سجاد علیه السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت به گونه ای سخنرانی نمود که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

 أیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی

 ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. [با این معرفی کوتاه] هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران وخاندانم خود را به آنان می شناسانم.

 

أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی
أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا
أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا
أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی
أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی
أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی
أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی
أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ
أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی
أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی
أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی
أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ
أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی
أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی
أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی
أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار كردند.

 

 نظر دهید »

نحوه شهادت امام سجاد علیه السلام: از ولادت تا شهادت

24 مهر 1396 توسط سليمي بني

ولادت
پنجم شعبان، زاد روز مسعود امام همام، حضرت زین العابدین است که در سال 38 ق در شهر مدینه، به دنیا آمد. او در خاندان پاک رسالت، قدم به دنیا گذاشت و جهانی از صفا، معنویت و دانش و بینش برای بشر به ارمغان آورد. او آمد تا شیفتگان عبادت و سالکان راه معرفت و خداشناسی را، از سرچشمه زلال توحید و عرفان ناب محمّدی سیراب سازد. پدرش امام حسین علیه السلام به سبب علاقه فراوانی که به پدر بزرگوارشان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند، این مولود مبارک را «علی» نام نهادند.

خانواده
پدر ارجمند امام سجاد علیه السلام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و مادر بزرگوارشان شهربانو، دختر آخرین پادشاه ساسانی، می باشد که پس از ولادت فرزندش با فاصله ای بسیار اندک جهان را بدرود گفت. حضرت زین العابدین در دو سال پایانی دوران حکومت جدّشان، حضرت علی علیه السلام به دنیا آمدند. و همچنین در حدود ده سال از امامت عمویش حضرت مجتبی علیه السلام و ده سال هم از دوران امامت پدر بزرگوارشان، را درک کردند که این امر سبب شد سه امام راستین به پرورش و تربیت او همت گمارند و دنیایی از فضایل اخلاقی و قداست ها بپرورانند و این موقعیتی بود که برای کم تر پیشوایی واقع می شد.

سجّاد
امام باقر علیه السلام می فرمایند: پدرم علی بن الحسین علیه السلام هرگز نعمتی از خدا را یاد نمی کردند مگر آن که برای شکر آن نعمت، خدا را سجده می کردند، … و نیز هر گاه حق تعالی شرّی را از ایشان دفع می کرد که از آن بیم داشتند و یا مکر مکر کننده ای را دور می گرداند سجده می نمودند و همچنین بعد از فارغ شدن از نماز واجب و یا اصلاح میان دو کس برای شکر این توفیق سجده می کردند و در جمیع مواضع، سجود آن حضرت به چشم می خورد و به این سبب آن حضرت را «سجّاد» می گفتند.

زینت پرستندگان
امام سجاد علیه السلام در امر عبادت و مناجات با حضرت حق از همگان پیشی گرفته بود، چندان که مورد سوال و حتی اعتراض خاندان و یاران خویش قرار می گرفت.

امام علیه السلام در هنگام ادای فریضه نماز، چنان خوف خدا سراسر وجودش را فرا می گرفت که تمام اعضای بدنش می لرزید و چون وارد نماز می شد چنان خشک و بی حرکت می ایستاد که جز آنچه باد از لباسشان تکان می داد دیگر حرکتی از او مشاهده نمی شد. امام باقر علیه السلام عبادت پدرش را چنین توصیف می کنند: «پدرم در نماز قیامی داشتند چون قیام بنده ای ذلیل در پیشگاه سلطانی با شکوه و با هیبت، و نماز او چنان می نمود که نماز وداع است و گویی برای همیشه با آن خداحافظی می کند».

صدقات پنهانی
بسیاری از خانواده های محروم و نیازمند مدینه، شبانگاه از لطف و بخشش مردی ناشناس بهره مند می شدند که هرگز او را نشناختند مگر زمانی که علی بن الحسین علیه السلام در گذشت. پس از آن بود که آن مرد ناشناس دیگر به سراغ آنان نیامد و دانستند آن امدادگر ناشناس، حضرت زین العابدین علیه السلام است.

زُهَری یکی از معاصران امام علیه السلام می گوید: «شبی سرد و بارانی، علی بن الحسین علیه السلام را دیدم که آرد و هیزم بر پشت داشت و آن را برای فقیران می برد. گفتم: ای پسر رسول خدا، این چیست؟ حضرت فرمودند: سفری در پیش دارم و توشه آن را آماده کرده ام تا در جای امنی بگذارم. به امام گفتم: اجازه دهید من آن بار را حمل کنم؛ چراکه شأن شما بالاتر از این است، حضرت قبول نکردند و سپس فرمودند: من شأن خود را از حمل باری که در سفر از هلاک شدن نجاتم دهد و ورودم به مقصد را نیکو گرداند، برتر نمی دانم».

نشانه های شیعه
امام سجاد علیه السلام در ضمن فرمایشاتی نشانه های شیعه بودن را این گونه بیان می فرمایند: «شیعیان ما، با آثار عبادت و نیز سادگی و بی آلایشی در زندگی شناخته می شوند. در چهره های آنان آثار عبادت نمایان است… هنگامی که همه ساکت و خاموشند، آنان در تقدیس و تسبیح خدایند و آنگاه که همه خوابند، آنها به نماز و نیایش پروردگار می پردازند و آن وقت که دیگران در سرور و خوشی های زودگذر غرق می شوند، آنان در فکر اندیشه های درخشان و اصیل انسانی به سر می برند».

عفو و گذشت
روزی امام سجاد علیه السلام از منزل خارج شد. مردی به او رسید و ناگهان شروع به ناسزا گفتن به امام کرد. همراهان امام خواستند، جوابش را بگویند، ولی آن حضرت فرمود: «رهایش کنید». سپس رو به آن مرد کرد و فرمود: «آیا حاجتی داری تا به تو کمک کنیم؟» آن مرد شرمنده شد و اظهار پشیمانی کرد و سرش را پایین انداخت. آن گاه امام دستور داد هزار درهم به او بدهند. آن مرد در حالی که برمی گشت می گفت: «گواهی می دهم که تو از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله هستی».

مناجات در کنار کعبه
اَصْمعی یکی از اصحاب امام سجاد می گوید: «در شبی مهتابی اطراف خانه خدا طواف می کردم. صدای زیبا و غم انگیزی گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا رفتم تا این که جوانی را دیدم که دست در پرده خانه کعبه افکنده و چنین مناجات می کند: ای پروردگار من، چشم های بندگان در خواب فرو رفته و ستارگان آسمان یکی پس از دیگری سر به افق مغرب گذاشته و از دیده ها پنهان گردیده و تو خداوند زنده و قیّومی هستی که هرگز خواب تو را فرا نمی گیرد. در این دل شب پادشاهان درِ قصرهای خود را بسته و نگهبان گمارده اند و تنها دری که برای نیازمندان گشوده است درِ خانه توست و من اکنون، با تهی دستی به درگاه تو امید بسته ام…». اَصمعی گوید: «آن قدر این جوان مناجات کرد که بی هوش شد و به روی زمین افتاد. چون نزدیک او رفتم و به دقت به صورتش خیره شدم، متوجه شدم او زین العابدین امام سجاد است».

پادشاهی عبدالملک
دوران امامت امام سجاد علیه السلام بیشتر مصادف با دوره خلافت عبدالملک بن مروان بوده است. عبدالملک نخستین کسی بود که به صورت رسمی از فریضه امر به معروف و نهی از منکر جلوگیری کرد. او پس از کشتن عبدالله زبیر در یک سخنرانی عمومی گفت: هر کس مرا به تقوا دعوت کند، او را گردن می زنم! و بدین وسیله مردم را به خفقانی عمیق دعوت نمود. او برای اختناق بیشتر به قتل و غارت مردم می پرداخت امام سجاد علیه السلام در عصر حکومت عبدالملک در تنگنای فشارهای امنیتی، دوران سختی را می گذراندند.

احیای نهضت عاشور
از سیاست های ثابت و همیشگی اهل بیت علیهماالسلام بعد از شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام احیای نهضت عاشورا بود؛ زیرا نهضت عاشورا تابلوی زیبا و پرافتخار غیرت دینی و شجاعت و ظلم ستیزی و عدالت خواهی است و امامان معصوم با احیای آن می خواستند این ارزش ها را در جوامع مسلمان زنده نگه دارند. در این باره امام سجاد علیه السلام نقش به سزایی داشتند؛ چراکه در مدت 35 سال حیات پربرکتشان بعد از واقعه عاشورا، به روش های مختلف نهضت عاشورای حسینی را در جامعه زنده می کردند که خود مبارزه شدیدی علیه دستگاه حاکم به شمار می رفت. برخی اقدامات امام سجاد علیه السلام در این باره عبارت است از:

1. گریه مداوم بر سیدالشهداء علیه السلام ؛

2. یادآوری وقایع عاشورا؛

3. توصیه حضرت به زیارت امام حسین علیه السلام ؛

4. سجده بر تربت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و سفارش بدان.

افشای چهره امویان
واقعه کربلا از چهره پلید امویان پرده برداشت. اهل بیت علیهم السلام و در رأس آنان امام زین العابدین علیه السلام به عنوان پیام رسانان عاشورا نقش زیادی در شناساندن چهره پلید امویان به جامعه اسلامی داشتند. خطبه های امام سجاد علیه السلام در کوفه و شام و مدینه و مبارزات پی گیر آن حضرت در دوران حیاتشان بیشترین اثر را در این زمینه داشت.

تبیین مبانی اعتقادی و فرهنگی شیعه
با توجه به جوّ خفقانی که از سوی دستگاه أُموی در جامعه به وجود آمده بود، امام سجّاد علیه السلام نمی توانست اقدام صریحی علیه نظام کند، ولی از آن جا که امام هم باید مردم جامعه را هدایت و ارشاد نماید و جلوی تحریفات اسلام را بگیرد، در عرصه دعا وارد مبارزه شد. دعاهای امام در عین این که حرکتی اخلاقی بود مبارزه ای آرام ولی ریشه کن کننده با دشمن به شمار می رفت. بنابراین مجموعه گران سنگ صحیفه سجادیه ـ که در حقیقت دوره کاملی از معارف توحیدی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است ـ از امام بر جای ماند و چراغ هدایتی برای انسان ها و نسل های آینده بود. هم چنین رساله ای در حقوق و مواعظ و سخنانی در تفسیر قرآن از ایشان به یادگار مانده است.

پناهگاه اهل مدینه
در ماجرای واقعه حرّه که شامیان به مدینه هجوم بردند بسیاری از خانواده ها، همسر و فرزندان خود را به خانه امام سجاد علیه السلام فرستادند و از آن حضرت پناه خواستند و در پناه آن حضرت تا پایان اشغال مدینه به دست سپاه شام، در امنیت و سلامت به سر می بردند و از تعرّض شامیان در امان بودند. در برخی از منابع آمده است که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، علی بن الحسین علیه السلام چهارصد تن را در میان خانه خود پناه داد و تا زمان برگشت سپاه و خروج آنها از مدینه از این چهارصد نفر پذیرایی می کرد.

انگیزه های قتل امام
دستگاه اموی با گذشت زمان به شیوه های مبارزاتی امام سجاد علیه السلام پی برد و دریافت که ادامه حیات امام با شرایط و اوضاع زمامداری آنها نمی سازد. لذا تصمیم به قتل حضرت گرفتند. به طور کلی می توان چهار عامل مهم را انگیزه دستگاه حاکم از قتل امام برشمرد:

1. وسعت نفوذ امام. در طول 35 سال بعد از واقعه کربلا، امام از طریق دعاها و نشر معارف اسلامی به تدریج توانست یارانش را منسجم کنند و آگاهی های لازم را به آنها بدهد که این خطر بزرگی برای دشمن به حساب می آمد؛

2. بغض و حسادت. عبدالملک، هشام و ولید و حتی جمعی از بزرگان بنی امیه به امام سجاد علیه السلام حسادت می ورزیدند؛ چرا که مردم از روی فهم و درایت به امام عرض ارادت می کردند؛

3. افشاگری. امام سجاد علیه السلام در فرصت های بسیار و از داستان شهادت پدر و اسارت و مظلومیت خود و خاندانش سخن ها می گفت که این خود نوعی افشاگری رسمی علیه ظلم بنی امیه بود؛

4. ترس از قیام. دستگاه خلافت تصوّر می کرد که اگر امام عَلَمی بلند کند بخاطر محبوبیت و نفوذ معنوی آن حضرت حتی کسانی که دوست اهل بیت هم نیستند زیر آن پرچم جمع می شوند و قیامی بزرگ علیه حکومت آنان به وجود خواهد آمد.

شهادت

حضرت سید الساجدین پس از گذراندن یک عمر پربرکت که در یکی از حساس ترین دوره های تاریخ اسلام واقع شد از ویژگی های مهمی در بین مردم برخوردار شده بود؛ چراکه فضایل و مکارم اخلاقی آن حضرت در هر مجلس و محفلی بیان می شد و در یک کلام امام در دل ها و عواطف مردم جا گرفته بود. این وضع بر امویان دشوار بود و آنها را می رنجاند و از همه کس بیشتر ولیدبن عبدالملک کینه امام را در دل داشت. او بارها می گفت: «من تا وقتی که علی بن الحسین در دنیا باشد راحت نیستم». این بود که وقتی زمام سلطنت را به دست گرفت تصمیم گرفت امام را مسموم کند. لذا زهر کشنده ای برای کارگزارش در مدینه فرستاد و به او دستور داد تا این زهر را به امام بخوراند و آن نانجیب نیز دستور ولید را عملی کرد. زهر در بدن نازنین امام کارگر شد و بدین وسیله حضرت در سن 57 سالگی در مدینه طیبه به شهادت رسید.

تشییع پیکر امام
پیکر پاک امام سجاد علیه السلام را در شهر مدینه تشییع کردند. در آن شهر از پیکر امام تشییع بی نظیری صورت گرفت؛ زیرا توده های مردم از مناطق مختلف بر جنازه حضرت حاضر شدند و همگی پریشان و گریان و دل شکسته جنازه مطهر حضرت را بر دوش می بردند. مردم در هاله ای از اشک با امام وداع می کردند. بدن مطهر حضرت سجاد علیه السلام را به قبرستان بقیع بردند و در قبری که در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی علیه السلام آماده ساخته بودند به خاک سپردند.

امام از منظر علمای اهل تسنن
ذَهَبی یکی از بزرگان اهل سنت درباره امام سجاد می نویسد: «برای ایشان جلالت عجیبی بود و ایشان به سبب شرافت و سیادت و قدرتش و هم چنین به دلیل علم و اهلیت و کمال عقلش هر آینه برای امامت شایسته است».

جاحظ که یکی از دانشمندان به نام اهل تسنن است نیز می گوید: «مردم با همه اختلاف مذاهبشان در مورد ایشان دارای وحدت نظر بودند و هیچ کس در تدبیر او تردید نداشت و احدی در تقدیم او بر دیگران در همه زمینه ها شک نداشت». و مهم تر از همه شافعی که خود یکی از پیشوایان چهارگانه اهل تسنن است می گوید: «همانا علی بن الحسین فقیه ترین اهل بیت است».

شاگردان مکتب امام علیه السلام
حضرت سجاد علیه السلام در مدت 35 سال امامت خود، افراد زیادی را تربیت کردند و برای تداوم مکتب اسلام ناب محمدی، توانستند آنان را از هر جهت آماده کنند که از آنجمله ثابت بن دنیار و معروف به ابوحمزه ثمالی است که به تعبیر امام رضا علیه السلام همچون مسلمان در عصر خویش بود و هم چنین می توان به أبوُخالِد کابُلی، یَحیی بن أُم الطّویلُ سَعَید بن جُبَیْر ـ که از نظر مقام علمی جایگاه رفیعی داشت ـ اشاره کرد. این افراد جملگی از ممتازترین اصحاب و یاران امام سجاد علیه السلام بودند که همچون ستاره های درخشانی در آسمان علم و معرفت درخشیدند و پرتو افشانی کردند.

سخنان کوتاه از امام سجاد علیه السلام
سه چیز نجات بخش مؤمن است: این که زبانش را از غیبت مردم باز دارد، خود را به چیزی مشغول کند که در دنیا و آخرت او را سود دهد و بر گناهان، بسیار گریه کند.

نگاه محبت آمیز مؤمن به صورت برادر ایمانی خود، عبادت است.

نشان معرفت (خداشناسی) و کمال دین مسلمان، ترک سخنان بیهوده، کم تر جدل کردن، و بردباری و خوش خویی است.

مبادا به گناهی که می کنی شادمان شوی که شادمانی به گناه، بدتر از ارتکاب آن است.

در شگفتم از آن کسی که از طعام از ترس زیان آن می پرهیزد، اما از گناه به سبب زشتی آن نمی پرهیزد.

همه خیر در این است که انسان خود را (از آلودگی ها) نگه دارد.

شرافت در فروتنی، و عزت در پرهیزگاری، و بی نیازی در قناعت است.

اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فوایدی است، آن را می طلبند، اگر چه با ریختن خون دل و فرو فتن در گرداب ها باشد.

هر کس خود را گرامی داند، دنیا نزد او خوار است.

در عزای سیّد سجاد
جای آن دارد که بارد آسمان خون بر زمین
در عزای سیّد سجّاد، زین العابدین
آنچه او دید از جفای کوفیان و شامیان
کافرم گر هیچ کس دیده است ظلمی این چنین
سی و شش سال از پس قتل پدر در کربلا
روز و شب کاری نبودش غیر زاری و غمین
گاه برنی جلوه گر دیدی سر پاک حسین
گاه خوردی تا زیانه از غلامان حَصین
خویش را از اهل دین خواندند آن بی دین گروه
وانگهی بستند در زنجیر کین، سلطان دین
(نصیر اصفهانی)

 نظر دهید »

۵ گام کسب دانش از نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

22 مهر 1396 توسط سليمي بني

۵ گام کسب دانش از نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
 
 
دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در ادامه دوره «تبیین مدیریت شهری از منظر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت»، به تبیین متدولوژی کسب دانش از نگاه الگو - در برابر نظام مدیریت کسب دانش فعلی - پرداخت.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، دوره «تبیین مدیریت شهری از منظر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» در حوزه علمیه مروی تهران برگزار می شود. در این دوره حجت‌الاسلام و المسلمین علی کشوری، کارشناس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در این دوره یازده روزه به تبیین مدیریت شهری به‌عنوان دومین نمونه‌سازی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت می پردازد. روز گذشته بخش اول گزارش از نظر خوانندگان گذشت. {اینجا} بخش دوم از گزارش تقدیم خوانندگان می‌شود.

***************************

** «تضارب»؛ دومین گام کسب دانش

حجت‌الاسلام و المسلمین کشوری خاطرنشان کرد: وقتی مرحله حسن‌الاستماع را طی کردیم، وارد مرحله «تضارب» می‌شویم که دومین گام فکر کردن است. تضارب به‌معنای ضرب آراء در یکدیگر به غرض تولد رأی صحیح است. در مرحله دوم وارد گفت‌وگو می‌شوید. یکبار در مرحله حسن‌الاستماع فکر کرده‌اید؛ به عنوان مثال در بحث این دوره شما 11 جلسه بر نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برای مدیریت شهری تأمل کرده‌اید. حالا در مرحله دوم وارد مرحله تضارب می‌شوید. تضارب یعنی چه؟ یعنی فکرهای هم‌جهت در یکدیگر ضرب شوند. گفت‌وگو در مرحله تضارب به این معناست. به عنوان مثال بعد از مرحله حسن‌الاستماع بنده روایتی را می‌خوانم و شما که 11 روز تأمل و گفت‌وگو کرده‌اید، می‌بینید که بنده در بحث خود 4 روایت دیگر را ندیده‌ام. شما وارد بحث شده و به‌عنوان مثال می‌گویید: حاج آقا! شما گفتید که حسن‌الاستماع دو رکن دارد ولی اگر به این روایت توجه کنید سه رکن ترسیم خواهد شد. لذا مراد از ضرب آراء در یکدیگر ضرب آراء هم‌جهت در یکدیگر است. بسیار اهمیت دارد که به نکته‌ای که بنده عرض کردم توجه کنید. به دلیل اینکه در جامعه در مورد مدیریت دانش و مدیریت تحقیقات بحث نمی‌شود. برخی مفهوم تضارب را با مفهوم جدال احسن یا با مقایسه‌کردن یک فکر درست با یک فکر غلط یکسان می‌پندارند. تضارب هیچیک از این موارد نیست. تضارب به معنای این است که دو متفکر هم‌جهت وارد گفت‌وگو شده و عیبهای یکدیگر را می‌گیرند. در برخی از نقلها که ما مطرح کرده و در جلسات گذشته نیز به آنها اشاره کردیم اینطور آمده است که وقتی شما تضارب می‌کنید علم به وسیله مکانیزم تضارب در خود شما رشد می‌کند؛ چرا؟ به دلیل اینکه وقتی مجبور به ارائه‌ یک مطلب شدید در واقع مجبور شدید بسیار به آن فکر کنید. تضارب، سطح فکرکردن راجع به یک موضوع را یک‌قدم دیگر ارتقا می‌دهد. این دو مرحله است که بعداً ان‌شاء الله تشریح بیشتری خواهم داد و الآن به صورت اجمالی عرض می‌کنم.

** «کتابت»؛ گام سوم در کسب دانش

کارشناس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در ادامه با بیان اینکه مرحله‌ سوم فکر کردن نسبت به یک موضوع، مرحله «کتابت» است، خاطرنشان کرد: شما این روایت معروف را شنیده‌اید که حضرت صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «قیّدوا العلم بالکتابة». دقیقاً به ظهور روایت دقت کنید؛ می‌فرماید: «قیّدوا العلم بالکتابة»؛ علم را با نوشتن تثبیت کن. پیداست قبل از کتابت، علمی وجود دارد که بنده با مجموع ادله‌ای که از روایات به دست آورده‌ام، بحث کرده‌ام که این علم از دو مرحله اول به دست می‌آید؛ یعنی حسن‌الاستماع و تضارب علمی این مرحله را ایجاد می‌کنند. به دلیل اینکه شما با این دو مکانیزم، دو مرتبه بر یک موضوع فکر می‌کنید و حالا به علمی دست پیدا کرده‌اید؛ حضرت (ع) می‌فرماید: این علم را تثبیت کنید. وقتی شروع به نوشتن می‌کنید، حین نوشتن و بازفرآوری مطالب در ذهن خود و ایجاد ساختار برای مطالب، مجبور می‌شوید برای مرتبه سوم نسبت به آن مطلب فکر کنید. لذا علم تثبیت می‌شود. اما سؤال این است که در کتابت چه ویژگی‌ای وجود دارد که علم را تثبیت می‌کند؟ برخی گفته‌اند: چون کتابت، یک نسخه خطی از یک فکر را مطرح می‌کند، بعداً شما آن نسخه خطی را خوانده و آن را یاد می‌گیرید. اما این نگاه، نگاه ساده‌ای به روایت است. البته درست است که شما بعداً به نوشته‌های خود رجوع می‌کنید، اما آن چیزی که باعث تثبیت علم می‌شود این است که شما با مکانیزم کتابت یکبار دیگر توفیق پیدا می‌کنید که راجع به آن مسأله فکر کنید. یعنی یکبار با حسن‌الاستماع بر مسأله فکر کرده‌اید؛ یکبار با تضارب و مباحثه، با آدابی که عرض کرده‌ام، راجع به مسأله فکر می‌کنید و در مرحله سوم به وسیله کتابت مجبور می‌شوید راجع به مسئله‌ فکر کنید. تا این مرحله سه بار به یک موضوع فکر کردید. لذا واقعاً علم در ذهن شما تثبیت می‌شود.

** «نظام مقایسه»؛ مرحله چهارم کسب دانش

وی ادامه داد: مرحله چهارمی که شما مجبور می‌شوید به مسئله فکر کنید، مرحله‌ای است که ما از آن به «نظام مقایسه»تعبیر کرده‌ایم. یعنی چه؟ یعنی شما فکر تثبیت شده‌ای و علم مقیّدی دارید و باید این علم را با فکر باطل مقایسه کنید. باید اینها را در مقابل افکار عمومی مقایسه کنید و بگویید: این کتاب خدا و این تئوریهای غربی است. باید افکار را جزء به جزء مقایسه کنید. بنده همیشه در مباحثی که مطرح کرده‌ام با یک تعمّدی و از سر یک حکمتی به این روایت پیامبر (صل‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) استدلال کرده‌ام. ما نظام مقایسه را با ظهورگیری از این روایت استنباط کرده‌ایم. حضرت (صل‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) خطاب به علمای امت می‌فرمایند: «اذا ظهرت البدع فی امتی» وقتی بدعت ظهور یافت، «فللعالم أن یظهر علمه»؛ و در تعبیر دیگری می‌فرمایند: «فلیظهر العالم علمه». وقتی علم به دست آمد شما تکلیف به مقایسه پیدا می‌کنید.

حجت‌الاسلام و المسلمین کشوری در پاسخ به اینکه «ریشه بدعت چیست» گفت: امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «اهواء تتّبع و احکام تبتدع». وقتی کسی هواپرستی خود را اعلام می‌کند جمعیتهایی به هر دلیلی به دنبال هوای آن فرد رفته و از هوای نفس او تبعیِّت می‌کنند؛ این نقطه آغاز ایجاد بدعت است. وقتی فرد مشاهده کرد که طرفدار پیدا کرده و با بیان کلامی از سر هوای نفس عده‌ای از او پیروی می‌کنند، احکام «تبتدع» رخ می‌دهد و فرد یک سری مناسکی را تعریف می‌کند. پس در مورد اینکه بدعت و فتنه چگونه به‌وجود می‌آید، روایت می‌فرماید: «اهواء تتّبع» اینکه هواپرستی مورد اطاعت قرار می‌گیرد. بدعت ریشه‌ای دارد؛ روایت ریشه احکام ابداع شده را بیان نمی‌کند؛ بلکه روایت می‌گوید: به هر دلیلی شما نتوانستید ریشه بدعت را بخشکانید – که ما یک باب روایت داریم که مکانیزمهایی را برای مقابله با بدعت معرفی کرده‌اند - «اذا ظهرت البدع»، یعنی شرایطی به‌وجود می‌آید که بدعت ظهور پیدا می‌کند.

وی ادامه داد: تأکید می‌کنم و تقاضا می‌کنم که برادران و خواهران گرامی توجه کنند؛ در روایات دو مقام بحث وجود دارد؛ برخی از روایات چگونگی ایجاد بدعت را بحث می‌کنند؛ کما اینکه بنده به یک روایت اشاره‌ کردم؛ این یک مقام بحث است. اما روایاتی دیگر در مورد این بحث می‌کنند که پس از ظهور بدعت باید چه کار کنیم. البته همین‌جا عرض کنم که در روایات ما مراد از بدعت، امر مقابل سنّت است. تعریفی که آقایان اعتقادی و کلامی ما گفته‌اند تعریف ناقصی است. آنها گفته‌اند: بدعت به این معناست که امرِ «ما لیس فی الدین» را در دین وارد کنیم و امری که در دین وجود دارد را از دین خارج کنیم. تعریف دقیق‌تر، هر آن چیزی است که در مقابل سنّت باشد؛ سنّت ملاک است و امر مقابل سنت بدعت است.

دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت افزود: حالا فرض می‌کنیم که بدعتی ظهور پیدا کرده است، در این صورت «فللعالم أن یظهر علمه» عالم نیز باید علم خود را ظاهر کند. ظهور علم در مقابل ظهور بدعت به معنای مقایسه بوده و برای جامعه حالت مقایسه ایجاد می‌کند. حضرت در ادامه فرمود: اگر عالمی این کار را نکرد یعنی به تکلیف نظام مقایسه عمل نکرد و در مقابل بدعت ظهوریافته علم را ظاهر نکرد، باید خود را برای آتش جهنم آماده کند. وقتی عالمی وارد مرحله نظام مقایسه می‌شود، وارد مصاف شده و به تعبیر آیت‌الله امام خامنه‌ای از چپ و راست شمشیر می‌زند تا بدعت را به چالش بکشد. وقتی چنین حالتی در عالمی به‌وجود آمد، این عالم با فکر وارد بحث شده و می‌خواهد بدعت را به چالش بکشد. وقتی این فکر را در مقابل فکر غلط قرار می‌دهد مجبور می‌شود فکر کند. بنابراین خود مرحله نظام مقایسه باعث می‌شود که انسان برای مرتبه چهارم برای موضوعی که قبلاً سه‌بار بر روی آن فکر کرده بود فکر کند.

وی در ادامه با بیان اینکه همه نمونه‌سازیهای ما یک نوع نظام مقایسه است، افزود: به عنوان مثال ما مدیریت شهری از نگاه اسلام را با مدیریت شهری با مدل TOD مقایسه می‌کنیم؛ به نظر ما این مدل، بدعت گسترش یافته است و ما در جلسه سعی می‌کنیم نگاه اسلام را ظاهر کنیم تا خود شما قضاوت کنید کدامیک بهتر است. دوستان می‌دانند که ما در برنامه ششم در مقام نظام مقایسه یک جمله گفتیم؛ بیان کردیم: راه اصلاح کشور، شناسایی، تبیین و رفع عدم توازنهای فرهنگی است. این حرف را در مقابل چه حرفی مطرح کرده‌ایم؟ در مقابل اَبَرحرف جریان توسعه‌گرا که می‌گوید: راه نجات کشور، شناسایی، کشف و رفع عدم توازنهای اقتصادی است. شما در گفت‌وگوها مکرر شنیده‌اید که جریان توسعه‌گرا می‌گوید کشور دچار عدم توازن‌ است و مراد آنها از عدم توازن امور نامتوازن با مسئله اقتصاد است؛ هر امری که در تعارض با مسئله اقتصاد باشد را یک امر نامتوازن می‌دانند که باید رفع شود تا کشور به صلاح برسد. این بدعتی بود که در جامعه ما گسترش پیدا کرد. اما به فضل الهی و با کمک طایفه‌ای از مؤمنین ما وارد بحث شده و گفتیم: عدم توازنهای فرهنگی راه اصلاح کشور است نه عدم توازنهای اقتصادی. یعنی باید این عدم توازنها را شناسایی، تبیین و رفع کنیم. اگر در جامعه‌ای نظام برنامه‌ریزی به این سمت رفت که محور برنامه‌ریزی را کشف، تبیین و رفع عدم توازنهای اقتصادی بداند، آن جامعه به عدم تعادل خواهد ‌رسید، کمااینکه الآن نیز همچنین است. هم آمریکا و هم مابقی کشورهای توسعه‌یافته جامعه نامتعادلی دارند. پس مرحله چهارم، مرحله نظام مقایسه است.

وی ادامه داد: در این مرحله انسان از دو طریق وادار به تفکر می‌شود؛ وقتی انسان به مصاف فکر باطل رفت در وهله اول ضعفهای استنباطی خود در سه مرحله قبل را شناسایی می‌کند. به عنوان مثال در مناظره‌ای شرکت کرده و در می‌یابد که به سؤالی دقت نکرده بود. با این سؤال دوباره وارد حوزه فکر می‌شود و بعد ضعفهای طرف مقابل را به‌خوبی شناسایی می‌کند. این نیز یک مرحله است، پس مرحله نظام مقایسه، مرحله چهارم فکر کردن است.

** «حسن السؤال»؛ مرحله پنجم کسب دانش

کارشناس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در ادامه با اشاره به اینکه در ذهن کسی که وارد مرحله نظام مقایسه می‌شود به‌صورت طبیعی «حسن‌السؤال» شکل می‌گیرد، خاطرنشان کرد: این، مرحله پنجم فکر کردن راجع به یک موضوع است. احساس بنده این است که ما نسبت به روایات خودمان «نگاه اخباری» داریم که به این منجر شده که مدیریت تحقیقات این انحرافات را در کشور ما ایجاد کند. بنده بیش از دو دهه است که توفیق خواندن آیات و روایات را دارم و بزرگترین برد زندگی خود را برقراری چنین ارتباطی با آیات و روایات می‌دانم. همیشه دیده‌ایم که آقایان در منابر می‌گویند: «حسن السؤال، نصف الجواب»، «حسن السؤال، نصف المسئله». ولی فقط این روایات را می‌خوانند و آن را بحث نمی‌کنند. اگر مجموع روایات را بررسی کنیم، حسن‌السؤال بعد از مرحله نظام مقایسه ایجاد می‌شود. بنده به میزان وقت مختصر این جلسه دو روایات را کنار هم می‌گذارم تا معنای حسن‌السؤال واضح شود؛ ما روایاتی مربوط به باب مفتاح و کلید داریم. اگر کسی به دنبال کلید است باید روایات باب کلید را بخواند. در آن باب بحث شده است که سؤال، کلید علم است. ائمه ما کلید همه‌چیز از جمله کلید علم را بحث کرده‌اند، و فرموده‌اند که سؤال خوب است. بنابراین اگر سؤال خوب مطرح شود، در یک جامعه علم گسترش پیدا می‌کند.

وی افزود: ما در نظریه بانک سؤالات جهت‌ساز – که یکی از خانه‌های نقشه راه است - با ضوابطی که از روایات فهم کرده‌ایم، 243 سؤال را مطرح کرده‌ایم. به نظر من این سؤالات نگاه به علم را تغییر می‌دهند؛ زیرا سؤالهای مهمی هستند. اگر سؤال به‌درستی شرح داده شود در حوزه علم افق جدیدی را پیش روی مخاطب می‌گشاید. حال یک سؤال خوب چگونه به دست می‌آید؟ آیا سؤال خوب، سؤالی است که در مرحله حسن‌ الاستماع به دست می‌آید؟ بالآخره در مرحله حسن‌ الاستماع سؤالاتی به ذهن انسان می‌آید و بنده هم قبول دارم که در این مرحله سؤالاتی به ذهن انسان خطور می‌کند. در مرحله تضارب نیز در ذهن انسان سؤال شکل می‌گیرد. اینها همه سؤال هستند و بنده کارکردشان را نفی نمی‌کنم. در مرحله کتابت نیز سؤالاتی به ذهن انسان می‌آید. شما تجربه کرده‌اید که وقتی بعد از مباحثه‌ای سرکلاس می‌روید، سؤالات خوبی بعد از این مباحثه در ذهن شما شکل گرفته است و آنها را از استاد می‌پرسید. اما اگر وارد مرحله نظام مقایسه شدید – یعنی در درگیری با فکر غلط بحث کردید - چون سؤالاتی که در ذهن شما ایجاد می‌شوند ناظر به چالش کشیدن فکر غلط هستند، وقتی سؤالات را مطرح می‌کنید این کار منجر به حفظ موازنه نسبت به دستگاه کفر می‌شود. لذا این سؤالات حسن‌السؤال هستند.

حجت‌الاسلام و المسلمین کشوری با بیان اینکه این خوب نیست که ما در حجره خودمان فکر کنیم و سؤالاتی نیز به ذهن ما خطور کند، خاطرنشان کرد: بنده جسارت می‌کنم و امیدوارم دوستان دلگیر نشوند؛ اما بسیاری از سؤالاتی که دوستان فلاسفه در طول تاریخ مطرح کرده‌اند، چنین سؤالاتی بوده است. به‌عنوان مثال دعوای تفصیلی‌ای بر روی این مطلب داشته‌اند که اصالت با وجود است یا ماهیت. بنده متأسفانه یک دهه در این دعواها حضور داشته‌ام. فلاسفه بحث کرده‌اند که اگر اصالت با وجود باشد چه اتفاقاتی می‌افتد و اگر اصالت با ماهیت باشد چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. اختلاف آراء هم پیدا شده و بحث نیز کرده‌اند. اما یک‌وقت شما در درگیری با دستگاه باطل نظام مقایسه می‌کنید. در این صورت سؤالاتی که در ذهن شما مطرح می‌شود ناظر به چالش ‌کشیدن کفر و نفاق است. این سؤالات، حسن‌السؤال هستند؛ چرا حسن‌السؤال هستند؟ چون غلبه اسلام را زیاد می‌کنند. همواره یک شاخص وجود دارد؛ اینکه ما باید بر «نفی‌سبیل» مواظبت کنیم. چه زمانی می‌توانیم مواظبت کنیم؟ می‌دانید نفی‌سبیل در جامعه‌ای چگونه رخ می‌دهد؟ همواره در همه دوره‌ها مقدمه شکسته‌شدن نفی‌سبیل این است که عده‌ای در درون فکر غلطی را می‌پذیرند؛ بعد این مطلب منجر می‌شود که نفی‌سبیل به‌صورت فیزیکی شکسته شود.

وی افزود: عرض بنده این است که وقتی شما در درگیری با فکر غلط قرار می‌گیرید سؤال شما منجر به نقد فکر غلط می‌شود؛ در وهله دیگر سؤال شما منجر به کشف ضعفهای شما در مقابله با فکر غلط می‌شود. لذا هر دو سؤالی که مطرح می‌شود باب علم را به‌سمت «سلطان» می‌برد. باید این احادیث را ببینیم؛ حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود:«العلم سلطان» علم تسلط می‌آورد. برخی این روایت را اینطور بیان می‌کنند که علم تسلط می‌آورد. خوب؛ گاهی در یک مباحثه هم یک استاد بر شاگرد خود تسلط می‌آورد؛ پس العلم سلطان یعنی این. اما اگر روایت را درست ببینید حضرت می‌فرمایند که اگر علم نداشته باشید دشمن بر شما غلبه پیدا می‌کند. جهت علم نفی‌سبیل است. لذا وقتی جمع بین‌ ادله می‌کنیم معنای حسن‌السؤال را هم ناظر به این ادله‌ای که خانواده برای آن تشکیل می‌دهیم باید بحث کرد. سؤال خوب سؤالی است که به‌سمت سلطان شدن نسبت به دستگاه کفر و نفاق برود. این موضوع حتماً بعد از نظام مقایسه به‌دست می‌آید.

وی در پایان با بیان اینکه مقدمه اول به اتمام رسید، گفت: ما در جلسات خود همیشه این مطالب را به دوستان توصیه می‌کنیم که راجع به پنج مرحله مسئله الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فکر کنند. یک مقدمه دومی هم ماند که بنده آن را در جلسه فردا گزارش خواهم داد. فردا عرض خواهم کرد که روح نمونه‌سازی اول ما چه بود؛ به دلیل اینکه نمونه‌سازی اول به فهم نمونه‌سازی دوم کمک خواهد کرد. فردا این مطلب را گزارش خواهم داد و ان‌شاالله از روز سوم اصل بحث مدیریت شهری را شروع خواهیم کرد.

          ادامه دارد …

 نظر دهید »

خیلی قشنگ وآموزنده

22 مهر 1396 توسط سليمي بني

 خیلی قشنگ وآموزنده

 

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو
هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد .
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!

 هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان …
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان

 هر چه‌ کنی‌ به‌خود کنی
  گر همه نیک و بد کنی

 
 

 نظر دهید »

وقایع پس از عاشورا

22 مهر 1396 توسط سليمي بني

 وقایع پس از عاشورا

 امام صادق علیه السّلام فرمودند:ِ

ﺍﻯ ﺯﺭﺍﺭﻩ
  ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ( علیه السلام)
ﺧﻮﻥ ﺑﺎﺭﻳﺪ
  ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺭ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻮﺩ
 ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻧﻮﺭﺵ ﺳﺮﺥ ﺑﻮﺩ
  ﻭ ﻛﻮﻫﻬﺎ ﺗﻜﻪ ﺗﻜﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﮔﺸﺘﻨﺪ
  ﻭ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ ﺭﻭﺍﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ
  ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ
  و هیچ زنی از ما اهلبیت خضاب نگرد و روغن نمالید
  و سرمه نکشید و موهایش را شانه نزد
  تا وقتی که سر عبیدالله بن زیاد را به نزد ما فرستادند …

 کامل‌الزیارات باب 26 ؛ح 6

 
 

 نظر دهید »

عدد چهل‌ یا اربعین

22 مهر 1396 توسط سليمي بني

عدد چهل‌
نخستين مسأله‌اي كه در ارتباط با «اربعين‌» جلب توجه مي‌كند، تعبير اربعين ‌در متون ديني است‌. ابتدا بايد نكته‌اي را به عنوان مقدمه يادآور شويم‌:
اصولا بايد توجه داشت كه در نگرش صحيح ديني‌، اعداد نقش خاصي به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القاي معنا و منظوري خاص ندارند؛ به اين صورت كه‌ كسي نمي ‌تواند به صرف اين كه در فلان مورد يا موارد، عدد هفت يا دوازده ياچهل يا هفتاد به كار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصي داشته باشد. اين يادآوري‌، از آن روست كه برخي از فرقه‌هاي مذهبي‌، بويژه آنها كه تمايلات‌ «باطني‌گري‌» داشته يا دارند و گاه و بيگاه خود را به شيعه نيز منسوب مي ‌كرده‌اند، و نيز برخي از شبه فيلسوفان متأثر از انديشه‌هاي انحرافي و باطني ‌و اسماعيلي‌، مروج چنين انديشه‌اي درباره اعداد يا نوع حروف بوده و هستند.
در واقع‌، بسياري از اعدادي كه در نقلهاي ديني آمده‌، مي ‌تواند بر اساس يك‌محاسبه الهي باشد، اما اين كه اين عدد در موارد ديگري هم كاربرد دارد و بدون يك مستند ديني مي‌توان از آن در ساير موارد استفاده كرد، قابل قبول نيست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در كتابهاي دعا، عدد صد بكار رفته كه فلان ذكر را صد مرتبه بگوييد، اما اين دليل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمي‌شود. همينطور ساير عددها. البته ناخواسته براي مردم عادي‌، برخي از اين اعداد طي‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هايي هم از آن‌ها مي‌شود.
تنها چيزي كه درباره برخي از اين اعداد مي‌شود گفت آن است كه آن اعداد معین نشانه كثرت ‌است‌. به عنوان مثال‌، درباره هفت چنين اظهار نظري شده است‌. بيش از اين ‌هر چه گفته شود، نمي ‌توان به عنوان يك استدلال به آن نظر كرد.
مرحوم اربلي‌، از علماي بزرگ اماميه‌، در كتاب كشف الغمه في معرفة الائمة ‌در برابر كساني كه به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده ‌گانه براي اثبات امامت‌ائمه اطهار(ع) استناد كرده‌اند، اظهار مي‌دارد، اين مسأله نمي‌تواند چيزي را ثابت كند؛ چرا كه اگر چنين باشد، اسماعيليان يا هفت امامي‌ها، مي‌توانند دهها شاهد ـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند كه عدد هفت مقدس است‌، كما اين كه اين كار را كرده‌اند.

عدد «اربعين‌» در متون ديني‌
يكي از تعبيرهاي رايج عددي‌، تعبير اربعين است كه در بسياري از موارد به كار رفته است‌. يك نمونه آن كه سن‌ّ رسول خدا (ص‌) در زمان مبعوث شدن‌، چهل بوده است‌. گفته شده كه عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فكري است‌. گفتني است كه برخي از انبياء در سنين كودكي به نبوّت رسيده‌اند. از ابن عباس (گويا به نقل از پيامبر (ص‌)) نقل شده كه اگر كسي چهل ساله شد و خيرش بر شرش غلبه نكرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلي آمده است ‌كه‌، مردمان طالب دنيايند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پي آخرت خواهند رفت‌. (مجموعه ورام‌، ص 35)
در قرآن آمده است «ميقات‌» موسي با پروردگارش در طي چهل روز حاصل‌شده است‌. در نقل است كه‌، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روي كوه صفا در حال سجده بود. (مستدرك وسائل ج 9، ص 329) در باره بني اسرائيل هم آمده كه‌ براي استجابت دعاي خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه مي ‌كردند. (مستدرك ج 5،ص 239) در نقلي آمده است كه اگر كسي چهل روز خالص براي خدا باشد، خداوند او را در دنيا زاهد كرده و راه و چاه زندگي را به او مي ‌آموزد و حكمت ‌را در قلب و زبانش جاري مي‌كند. بدين مضمون روايات فراواني وجود دارد. چله نشيني صوفيان هم درست يا غلط‌، از همين بابت بوده است‌. علامه مجلسي در کتاب بحار الانوار در اين باره كه برگرفتن چهل نشيني از حديث مزبور نادرست است‌، به تفصيل سخن گفته است‌.
اعتبار حفظ چهل حديث كه در روايات ‌فراوان ديگر آمده‌، سبب تأليف صدها اثر با عنوان اربعين در انتخاب چهل ‌حديث و شرح و بسط آنها شده است‌. در اين نقلها آمده است كه اگر كسي از امّت من‌، چهل حديث حفظ كند كه در امر دينش از آنها بهره برد، خداوند در روز قيامت او را فقيه و عالم محشور خواهد كرد. در نقل ديگري آمده است كه ‌اميرمؤمنان (ع‌) فرمودند: اگر چهل مرد با من بيعت مي‌كردند، در برابر دشمنانم مي‌ايستادم‌. (الاحتجاج‌، ص (84
مرحوم كفعمي نوشته است‌: زمين از يك ‌قطب‌، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجيب‌، هيچگاه خالي‌نمي‌شود. (بحار ج 53، ص 200)
درباره نطفه هم تصور براين بوده كه بعد از چهل‌ روز عَلَقه مي‌شود. همين عدد در تحولات بعدي علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهاي كهن بكار رفته است‌، گويي كه عدد چهل مبدأ يك تحول دانسته شده‌است‌.
در روايت است كه كسي كه شرابخواري كند، نمازش تا چهل روز قبول‌ نمي‌شود. و نيز در روايت است كه كسي كه چهل روز گوشت نخورد، خلقش ‌تند مي‌شود. نيز در روايت است كه كسي كه چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نوراني مي‌كند. نيز رسول خدا(ص) فرمود: كسي كه لقمه حرامي‌بخورد، تا چهل روز دعايش مستجاب نمي‌شود. (مستدرك وسائل‌، ج 5، ص 217)

 نظر دهید »

خدا باشیم و خدایی کنیم

22 مهر 1396 توسط سليمي بني


خداوند کیست؟؟
همون کودک کار
همان پیززن دست فروش
همان کارگر با دستان پینه بسته

خداوند کیست؟
همان‌ گیاه سبز در گلدان
همان نگاه بی پناه حیوان

خداوند کیست؟
همان‌ من همان تو
که قلب‌هایمان برای اینها میتپد

خداوند کیست؟
همان آتش نشان
همان عضو هلال احمر
همان سرباز لب مرز

خداوند کیست؟
همان پزشک اتاق عمل
همان پلیس اسلحه به دست
همان ناجی غریق ها
همان تو همان من
که برای نوع دوستی ها تنمان میلرزد


☆ خدا باشیم و خدایی کنیم ☆

 تارا یحیی نژاد

 نظر دهید »

جد استاد عارف حضرت آیت الله کشمیری رحمة الله عليه

22 مهر 1396 توسط سليمي بني

 جد پدرى استاد

  جد استاد عارف حضرت آیت الله کشمیری رحمة الله عليه؛ آقا سيد محمد حسن، در سنين كودكى همراه پدر آقا سيد عبدالله به كربلا آمد و پس از مراحل تحصيل به مقام مرجعيت رسيد و در تهذيب و اخلاق به مدارج عاليه نائل شد.

  او عالمى بزرگ و فقيهى جليل القدر و متقى بود كه در درس مولى فاضل اردكانى و مولى محمد تقى هراتى و علماى ديگر آن عصر شركت كرد و به مرتبه اجتهاد رسيد.

او از اتقياء و صلحاء و عبّاد بود و مرجعى بود كه نزد عام و خاص مورد توجه همه قرار داشت. در كربلا در مسجدى كه پشت ضريح مبارك مسجد سيدالشهداء بود اقامه جماعت داشت.
حضرت استاد درباره جدش مى ‏فرمودند: «در تاريخ به جدّ ما ظلم شده است، چون با آن بزرگى، شرح احوالش را به تفضيل ننوشته‏ اند. به حقير هم سفارش كردند كه شرح حال جدّش را خوب بنويسم.

  مى‏ فرمودند: «جدّ ما خيلى خوش لهجه و داراى بيان فصيح و زيبا بود به طورى كه بعضى براى شنيدن سوره حمدش در نماز او حاضر مى ‏شدند. مرحوم حجّة العارفين سيد على آقا قاضى ‏قدس سره و مرحوم آيت اللّه كوهستانى از جدّم برايم بسيار تعريف مى ‏كردند و مرحوم آقاى كوهستانى با جدّم مأنوس بود.

  جدّم داراى كرامات زيادى بوده، از جمله، تعيين محل قبر حضرت على اصغر؛ و سجده ‏هاى طولانى ايشان زبانزد بوده است.»

  از جمله شاگردان آقا سيد حسن، آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى و شيخ على زاهد قمى بودند.

  آقا سيد حسن به كسالتى در تاريخ 6 صفر 1328 دنيا را بدرود گفت و در رواق حرم حضرت سيد الشهداء نزديك قبر امامزاده ابراهيم مجاب، فرزند موسى بن جعفر دفن شد.

او داراى سه پسر به نام‏هاى سيد مصطفى، سيد محمد حسين و سيد محمد على (پدر استاد) بود، كه آقا سيد مصطفى بعد از پدر، امامت جماعت را بر عهده داشت.


  خود استاد درباره جدشان می فرمودند :

جدّم سه پسر داشت يكى سيد مصطفى كه بعد از پدر به جاى پدر در كربلا نماز مى ‏خواند.

دومى سيد محمد حسين بود كه پرچم استقلال را در فلكه شهردارى كربلا منصوب كرد. سومى پدرم آقا سيد محمد على بود.

  از طرف پدر به جدّ بزرگوارش اسوه علم و عرفان آيت اللّه سيد حسن كشميرى و از طرف مادر به فقيه متبحّر آيت اللّه سيد محمد كاظم يزدى صاحب كتاب عروة الوثقى منتسب بود.

  جدّ پدرى استاد، آيت بحق، مرجع و مروّج شريعت نبوى و صاحب كرامت، آيت الله سيد حسن كشميرى در سن 7 سالگى همراه پدرش از كشمير به كربلا آمدند و مقيم شدند و سپس مشغول علوم دينى گشت و به مقام اجتهاد و عرفان رسيد و شاگردانى همانند آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى يزدى و شيخ على زاهد قمى و… از ايشان استفاده كردند.

 حضرت استاد درباره جدّشان مى ‏فرمودند:

جدّ ما خيلى وجيه المنظر و زيباروى بودند، تا به جايى كه شيخ عبدالكريم حائرى وقتى در درسش شركت مى‏ كرد مى‏ گفت: نمى‏ دانم به درسش توجه كنم يا تماشاى جمالش را بنمايم.

ايشان هم مرجع بوده و عده زيادى از اهل كربلا و هند از او تقليد مى‏ كردند و هم عارف و صاحب كرامت بود. تا جايى كه جدّ مادرى ‏ام آقا سيد محمد كاظم يزدى هر گاه مريض سخت مى‏ شد، مى ‏گفت: لباس آقا سيد حسن كشميرى را بياوريد بپوشم تا خوب شوم!

  استاد ما مرحوم سيد على آقا قاضى جدّم را ديده بود و از او تعريف و تمجيد مى ‏كرد. جدّم آن قدر سجده طولانى انجام مى‏ داد كه خانواده ‏اش از او قطع اميد مى ‏كردند و پتو و يا روپوشى رويش مى ‏انداختند.

  از جمله كرامات ايشان كه مشهور و بعضى در كتب مقاتل نقل كرده ‏اند اين است كه عده ‏اى از تُرك‏هاى ايران به كربلا مشرّف شدند و از ايشان درباره قبر على اصغر امام حسين‏ عليه السلام سؤال كردند، فرمود: يك شب مهلت بدهيد تا جوابتان را بدهم. با توسل به ساحت مقدّس ابا عبداللّه الحسين‏ عليه السلام، در عالم خواب(يا مكاشفه)امام ‏عليه السلام مى ‏فرمايند:

على اصغر روى سينه ‏ام (يا در كنارم)قرار دارد، و روز بعد جواب آنها را مى ‏دهد.

  حضرت استاد به حقير فرمودند: شرح احوال جدّم آقا سيد حسن را خوب و مشروح بنويس؛ لكن با پوزش از روح پرفتوح استاد، در موقع تحرير اين مختصر، مطالب آماده ‏اى از آن زنده ياد نزدم نبود، تا بيشتر از تذكره او را متذكّر شوم.

 (روح و ریحان ص 18)
 (آفتاب خوبان : ص 19 الى 21)
 استاد سید علی اکبر صداقت


 
 

 نظر دهید »

جهت برطرف شدن ترس

22 مهر 1396 توسط سليمي بني

جهت برطرف شدن ترس

  از حضرت صادق علیـہ السلام روایت شدہ است كـہ

  نوشتن سورہ  فتح  و همراـہ داشتن آن هنگام خصومت و نزاع موجب ایمنے شدہ و درهاے خیر و خوبے بر او گشودہ مے شود

 و اگر این سورہ را نوشتـہ و بشویند و از آب آن بنوشند و كسے كـہ خوف و ترس دارد ان را بنوشد از آن خلاصے یابد .

 

  تفسیرالبرهان،ج5، ص177

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 46
  • 47
  • 48
  • ...
  • 49
  • ...
  • 50
  • 51
  • 52
  • ...
  • 53
  • ...
  • 54
  • 55
  • 56
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

چشم سوم ،واقعیت یا افسانه!!؟؟

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس