اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

انگیزه های تکبر

23 شهریور 1393 توسط سليمي بني

معنوی و درونی اوست و به فرض که حسب و نسب به خاطر ارتباطش به بعضی از بزرگان سبب فضیلتی شود نباید این فضیلت موجب کبر و غرور گردد و صاحب نسب شریف بر دیگران فخرفروشی کند.
اگر می بینیم امیرمؤمنان علی (ع) در خطبه نهج البلاغه، یا امام سجاد7 در خطبه معروف شام، به حسب و نسبشان افتخار می فرمودند، نه برای برتری جویی بود، بلکه هدف دیگری داشتند، آنها می خواستند رسالت امامت و رهبری خود را برای ناآگاهان از این طریق تبیین کنند. درست مثل اینکه فرمانده لشکر برای معرفی خود و دعوت لشکریان به پیرویش، مقام و موقعیت خویش را شرح می دهد.
چهارمین اسباب تکبر و تفاخر، جمال و زیبایی و حسن ظاهر است، به این ترتیب که شخص خوش قد و قامت و زیبا، دیگران به ویژه کسانی را که در اندام خود دارای عیب و نقصی هستند، مورد تحقیر قرار دهد و نسبت به آنها فخرفروشی کند.

گاه این گونه متکبران آن قدر گزافه گویی می کنند که به مؤمنان فقیر صالح خطاب کرده می گویند: بیچاره! اگر من بخواهم صدها مثل تو را می خرم و آزاد می کنم! تو چی هستی و چه ارزشی داری؟ مخارج یک روز منزل من به اندازه مخارج یک سال یا تمام عمر توست! و امثال این ترهات.
قرآن مجید نمونه هایی از این نوع تکبر و عاقبت آن را بیان کرده است، از جمله در داستان قارون می خوانیم: او برای برتری جویی بر بنی اسرائیل به نمایش ثروت خود پرداخت و در یکی از روزها او با تمام زینت خود در برابر قومش (بنی اسرائیل) ظاهر شد تا آنجا که صبر و طاقت را از بینندگان ربود و بسیاری از دنیا پرستان آرزو کردند که ای کاش همانند ثروت قارون را داشتند، (فخرج علی قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیاة الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون… ) (45)
در تواریخ آمده است که او با یک جمعیت چهار هزار نفری در میان بنی اسرائیل ظاهر گشت در حالی که همه آنها بر اسبهای گرانقیمت با پوشش های سرخ سوار بودند، کنیزان زیبای سفید رو را با خود بیرون آورد که روی زینهای طلا که بر استرهای سفید رنگ قرار اشت سوار بودند و همه غرق زینت آلات بودند!
ولی این تکبر و برتری جویی چندان نپایید، چیزی نگذشت که زمین به فرمان خدا او و تمام قصرها و ثروتهایش را در کام خویش فرو برد و زندگی این ثروتمند خودخواه مستکبر و مغرور، درس عبرتی برای تمام انسانها در طول تاریخ شد. (46)
عامل ششم، قدرت و نیروی جسمانی یا موقعیت سیاسی و اجتماعی است که غالبا در زورمندان و امراء دیده می شود، خود را موجودی برتر و گاه ظل الله فی الارضین؛ سایه خدا در سراسر زمین! می پندارند، و انتظار دارند دیگران همچون غلامان و بردگان، در برابر آنان تعظیم کنند، هر گاه کمترین سخن و حرکتی که لایق شان و مقام کبریایی آنها نباشد از کسی صادر شود قابل بخشش نخواهد بود.
در حالات بعضی از سلاطین پیشین نقل کرده اند که هر وقت مردم وارد مجلس آنها می شدند باید دهان خود را با چیزی بپوشانند مبادا فر و شکوه سلطانی آنان با بخار و بوی

تکبر اسباب زیادی دارد و همه آنها به این باز می گردد که انسان در خود کمالیتصور کند و بر اثر حب ذات، بیش از حد آن را بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد.
بعضی از بزرگان علم اخلاق مانند مرحوم «فیض کاشانی» در «المحجة البیضاء» اسباب کبر را در هفت چیز خلاصه کرده اند، نخست اسباب دینی که «علم» و «عمل» است، و اسباب دنیوی که «نسب» ، «زیبایی» ، «قوت» ، «مال» و «فزونی یاران و یاوران» می باشد و در باره هر کدام از اینها شرحی دارد که به طور خلاصه در ذیل از نظر خوانندگان عزیز می گذرد، می گوید:
نخستین اسباب تکبر «علم» است و چه زود علم سبب غرور گروهی از علما و دانشمندان می گردد، همان گونه که در حدیث نبوی آمده است: «آفت بزرگ علم، تکبر است؛ آفة العلم الخیلاء» .
بعضی از افراد آنچنان کم ظرفیتند که وقتی چند بابی از علم را می خوانند خود را بزرگ و دیگران را کوچک می شمرند، بلکه با نظر تحقیر به دیگران می نگرند و از همه انتظار احترام و خدمت و تواضع و کرنش دارند.
در حالی که عالمان واقعی هر قدر بر علمشان افزوده می شود، خود را نادان تر می بینند، چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمی مشاهده می کنند که تنها قطراتی از آن را در اختیار دارند.
آنها به خاطر همان مقدار علمی که به دست آورده اند مسؤولیت خود را سنگین تر می بینند و خوف آنها بیشتر می شود که گفته اند: «من ازداد علما ازداد خوفا؛ هر کس بر علمش افزوده شود، بر خوف او افزوده می شود» .
سبب دوم، اعمال نیک و عبادت است که موجب کبر و غرور بسیاری از نیکوکاران و عبادت کنندگان می شود، چرا که از این رهگذر، خود را برتر از دیگران می پندارند و انتظار دارند مردم به دیدار آنها بشتابند و مشکلات آنها را حل کنند، در مجالس احترام خاصی برای آنها قائل شوند و از نیکوکاری و زهد و ورع و تقوای آنها سخن بگویند، گویی عبادت خود را منتی بر دیگران می پندارند، این در جهات دنیوی.
و در جهات دینی خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاک می شمرند و این امور سبب می شود که امتیاز فوق العاده ای برای خود قائل گردند و به فخرفروشی بردیگران به طور آشکار و پنهان و یا نیمه آشکار بپردازند و در حالی که خود بر لب پرتگاه خطرناکی قرار گرفته اند مردم را چنین فکر می کنند و خود را از عذاب خدا در امان بپندارند!
در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم: «اذا سمعتم الرجل یقول هلک الناس فهو اهلکهم؛ هنگامی که شنیدید کسی می گوید: مردم (به خاطر اعمالشان) هلاک شدند بدانید خود او هلاکتش از آنان شدیدتر است» !
در حدیث دیگری از همان حضرت (ص) می خوانیم: «کفی بالمرء شرا ان یحقر اخاه المسلم؛ برای انسان این بدی و بدبختی کافی است که برادر مسلمانش را خوار و خفیف بشمرد» !
مرحوم «فیض کاشانی» در «المحجة البیضاء» بعد از ذکر این سخن می افزاید: چه قدر فرق است بین کسی که عالم یا عابدی را به خاطر علم و عبادتش بزرگ می شمرد، به او احترام می گذارد و خود را در برابر او ناچیز می بیند و آن عالم و عابدی که شخص مزبور را کوچک می داند و دوست دارد از او دور شود! (42)
او در بخش دیگری از سخنانش می افزاید: این آفتی است که کمتر عابدی از آن در امان می ماند، هرگاه کسی به او بی احترامی کند یقین دارد که بی احترامی کننده مبغوض درگاه الهی است و بعید می داند که خدا او را ببخشد، در حالی که اگر خودش به دیگری چنین آزاری را برساند این قدر اهمیت به آن نمی دهد و این نوعی جهل و نادانی است و جمع میان «عجب» و «تکبر» و «غرور» است و اگر در چنین حالی شخص مزبور گرفتار ناراحتی شود آن را از کرامات خویش می پندارد و انتقام الهی می شمرد!
چه قدر فرق است بین چنین افراد نادان و مغرور و بعضی از عابدان هوشیار متواضع که یک نمونه آن این است: یکی از بزرگان عباد، از عرفات در ایام حج بازمی گشت گفت: «اگر من (گنهکار) در میان آنان نبودم امید می رفت که خدا همه را ببخشد و رحمت کند» !
این سخن را با حدیث دیگری از پیغمبر اکرم (ص) به پایان می بریم: در روایتی آمدهاست که در محضر آن حضرت (ص) از خوبی و پرهیزکاری کسی سخن گفتند، هنگامی که از دور نمایان شد عرض کردند: ای رسول خدا! این همان کسی است که توصیف او را به شما عرض کردیم! پیغمبر (ص) نگاهی به چهره او افکند و فرمود: «من در صورت او تاریکی شیطان را می بینم! آن مرد نزدیک آمد و سلام کرد و در برابر پیامبر (ص) و یارانش ایستاد، پیامبر (ص) فرمود: «اسئلک بالله حدثتک نفسک ان لیس فی القوم افضل منک؟ فقال اللهم نعم! ؛ فرمود تو را به خدا سوگند آیا در دل نمی گفتی که در میان این جمعیت کسی برتر از تو نیست؟ عرض کرد: آری» (43)اصحاب فهمیدند تاریکی شیطان که پیامبر (ص) با نور نبوت آن را مشاهده کرده است همین عجب و کبر و غرور بوده است.
عامل سوم، نسب و حسب عالی است.
به این گونه که کسانی در یک خانواده شریف و معروف به علم و عمل و تقوا و بزرگواری و سخاوت متولد شده اند، این را برای خود امتیاز بزرگی می شمرند و دیگران را که از خانواده های پایین تری هستند کوچک و بی ارزش می پندارند، در حالی که می دانیم حسب و نسب در اسلام مطرح نیست، همه مردم بندگان خدا هستند و از یک پدر و مادر آفریده شده اند و امتیازی جز از طریق تقوا بر یکدیگر ندارند.
این مساله به قدری مهم است که پیشوایان بزرگ اسلام کمترین تعبیراتی را که در آن نشان از برتری جویی از نظر حسب و نسب بود تحمل نمی کردند، از جمله در حدیثی می خوانیم که «ابوذر» در حضور پیامبر (ص) به کسی گفت «یابن السوداء… ! ؛ ای فرزند زن سیاه! » پیامبر (ص) فرمود: ابوذر! آرام باش، آرام باش، کسی که مادرش سفید پوست است بر کسی که مادرش سیاه پوست است هیچ برتری ندارد!
ابوذر می گوید: من (که متوجه اشتباه خود شدم برای جبران این خطا) روی زمین دراز کشیدم و به آن مرد گفتم: برخیز و پایت را به روی صورت من بگذار! (44)
به هر حال همانطور که بارها شنیده ایم قرآن و روایات اسلامی به ما می گوید هیچ انسانی بر انسان دیگر به خاطر حسب و نسبش برتری ندارد، اینها یک سلسله امور اعتباری است که در بیرون وجود انسان است، ارزش و شخصیت انسان به امتیازاتاین عامل در تمام کسانی که بهره ای از جمال دارند ممکن است ظاهر شود، ولی بیشتر در زنان است که زیبایی خود را به رخ دیگران مخصوصا کسانی که دارای عیب و نقصی هستند می کشند.
در حدیثی می خوانیم که زن (کوتاه قامتی) خدمت پیامبر (ص) رسید (و مسائل خود را پرسید) عایشه می گوید: هنگامی که آن زن بیرون رفت من با دست اشاره ای به قد و قامت او کردم (یعنی چقدر کوتاه است) پیامبر (ص) فرمود: «غیبتش کردی» !
مرحوم فیض بعد از ذکر این حدیث می گوید: «منشا این کار تکبر بود؛ زیرا اگر خود او هم کوتاه قد بود، چنین چیزی را در باره آن زن نمی گفت و این غیبت از غرور و تکبر سرچشمه می گرفت.
پنجمین اسباب تکبر، داشتن مال و ثروت فراوان است که غالبا در پادشاهان و سرمایه داران بزرگ و صاحبان اراضی وسیع کشاورزی و کارخانه ها دیده می شود.
آنها که غالبا از لباسهای گرانقیمت و پر زرق و برق و مرکب های سواری گرانبها و خانه های وسیع و قصرهای مجلل استفاده می کنند، افرادی را که فاقد این امورند مورد تحقیر قرار می دهند و نسبت به آنها فخرفروشی می کنند و این از زشت ترین و کثیف ترین انواع تکبر است.دهان رعایا آلوده شود و همین کبر و غرور فوق العاده غالبا منشا اشتباهات بزرگ آنها و محاسبه های نادرست و در نتیجه سبب سرعت سقوطشان می شد.
هفتمین سبب، فزونی یاران و مددکاران و شاگردان و پیروان و فرزندان و قوم و قبیله است، پادشاهان به لشکرهایشان افتخار می کردند، بعضی از علما ممکن است به خاطر فزونی شاگردان یا مریدان و پیروان و تابعان گرفتار تکبر شوند، شیوخ قبایل به کثرت و قوت قبیله خود بر دیگران فخر می فروشند، حتی گاه بعضی از فاسقان وقیح و بی شرم افتخار به کثرت گناهان و شرب خمر و فجور با زنان و کودکان می کنند!
این امور هفتگانه، اموری است که افراد به سبب همه یا بعضی از آنها ممکن است به دیگران فخرفروشی کنند و البته منحصر به اینها نیست، هر نقطه کمال و قوت معنوی یا مادی، صوری و یا حتی خیالی و پنداری ممکن است سبب غرور و استکبار صاحبش شود.
مفهوم این سخن آن نیست که انسان برای پرهیز از تکبر و غرور از اسباب کمال فاصله بگیرد و این امور را در خود بمیراند تا منشا غرور او نشود، بلکه هدف این است که هر قدر بر علم و عبادت و قوت و قدرت و ثروت او افزوده می شود، سعی کند متواضع تر و خاضع تر گردد و بیندیشد که هیچ یک از اینها پایدار نیست و همه آنها در برابر قدرت پروردگار بسیار ناچیز و بی ارزش است.
42- اقتباس از المحجة البیضاء، جلد3، صفحه 269.43- المحجة البیضاء، جلد6، صفحه 240.44- المحجة البیضاء، جلد6، صفحه 243.45- قصص، 79.46- برای توضیح بیشتر و برای اطلاع از وضع قارون، به جلد 18 تفسیر نمونه ذیل آیات بالا مراجعه نمایید.

 1 نظر

فلسفه عزاداری

29 آبان 1392 توسط سليمي بني
 نظر دهید »

فلسفه عزاداری

29 آبان 1392 توسط سليمي بني

فلسفه ی عزاداریروضه ی سیدالشهداء (علیه السلام) برای حفظ مکتب سیدالشهداء (علیه السلام) است. آن کسانی که می گویند روضه ی سیدالشهداء (علیه السلام) را نخوانید اصلاً نمی فهمند مکتب سیدالشهداء (علیه السلام) چه بوده و نمی دانند یعنی چه، نمی دانند این گریه ها ئ این روضه ها حفظ کرده این مکتب را، این 1400 سال است که با این منبرها و این مصیبت ها و این سینه زنی ها ما را حفظ کرده اند.این عده جوانی که خیال می کنند ما باید حرف روز بزنیم، حرف سیدالشهداء (علیه السلام) حرف روز است، همیشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سیدالشهداء (علیه السلام) آورده و به دست ما داده است. (صحیفه ی امام (ره) ج16، ص348)عاشورا روز تجدید حیات است. در این روز می خواهیم در کوثر حسینی شستشو کنیم، تجدید حیات کنیم،روح خودمان را شستشو بدهیم، خودمان را زنده کنیم. از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم. روح اسلام را از نو به خودمان تزریق کنیم. این فلسفه عاشورا است، نه گناه کردن و بعد به نام حسین بن علی (علیه السلام) بخشیده شدن! گناه کنیم بعد در مجلسی شرکت کنیم و بگوییم خوب دیگر گناهانمان بخشیده شد! گناهانما آن وقت بخشیده می شود که روح ما پیوندی با حسین بن علی (علیه السلام) بخورد، اگر پیوند بخورد، گناهان ما قطعاً بخشیده می شود ولی علامت بخشیده شدنش این است که دومرتبه دیگر به دنبال آن گناه نمی رویم. امّا این که از مجلس حسین بن علی (علیه السلام) بیرون برویم و دومرتبه دنبال گناهان برویم نشانه ی این است که روح ما با روح حسین بن علی (علیه السلام) پیوند نخورده است. (شهید مطهری (ره)، حماسه ی حسینی، ج1، ص110) گفته اند این عزا را احیا کنید و زنده نگه دارید. برای این که عظمت حسین (علیه السلام) را درک کنید، برای این که اشکی اگر می ریزید از روی معرفت باشد، معرفت حسین (علیه السلام) شما را بالا می برد، شما را انسان می کند، شما را آزادمرد می کند، شما را اهل حق و حقیقت می کند، اهل عدالت می کند، یک مسلمان واقعی می کند، مکتب حسین (علیه السلام) مکتب انسان سازی است.(شهید مطهری (ره)، حماسه س حسینی،ج1،ص188)دستور ائمه (علیهم السلام) برای اقامه ی عزاداری برای این است که بلکه پرتوی از روح حسین بن علی (علیه السلام) در روح ما و شما بتابد. اگر اشکی که ما برای او می ریزیم، در مسیر هماهنگی روح ما باشد، روح ما پروازکوچکی با روح حسینی بکند، ذرّه ای از همّت او، ذرّه ای از غیرت او، ذرّه ای از حرّیت او، ذرّه ای از ایمان او، ذرّه ای از تقوای او، ذرّه ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک هرچه دلتان بخواهد قیمت دارد.( شهید مطهری (ره)، حماسه س حسینی،ج1،ص110)عزاداری امام سجّاد علیه السلام برای امام حسین علیه السلامعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَى أَبِيهِ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ص عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طعاما [طَعَامٌ‏] إِلَّا بَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ‏ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ لِذَلِكَ.امام صادق علیه السلام فرمودند:    حضرت على بن الحسين صلوات اللَّه عليه مدت بيست يا چهل سال بر پدرشان گريستند و طعام و غذائى نبود كه در مقابل حضرت بگذارند مگر آنكه حضرتش بياد امام حسين عليه السّلام گريه مى‏ كردند تا جايى كه غلام حضرت محضر مباركش عرض نمود : فدايت شوم اى پسر رسول خدا مى‏ ترسم كه شما هلاك شويد.حضرت فرمودند: “قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏.” (سوره یوسف آیه 86) تنها درد دل و غم خود را با خدا گويم و از لطف و كرم بى‏ اندازه او چيزى دانم كه شما نمى‏ دانيد. سپس فرمودند: هيچ گاه محل كشته شدن فرزندان فاطمه عليها السّلام را بياد نمى‏ آورم مگر آنكه حزن و غصه حلقوم من را مى‏ فشارد.گریه فرشتگان برای امام حسین علیه السلامعَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ‏ع لَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فِي الْقِتَالِ فَرَجَعُوا فِي الِاسْتِئْذَانِ فَهَبَطُوا وَ قَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ رَئِيسُهُمْ مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ‏ الْمَنْصُورُ.حضرت ابو عبد اللَّه عليه السّلام فرمودند:چهار هزار فرشته به زمين فرود آمدند و خواستند همراه حضرت امام حسين عليه السّلام به جنگ بپردازند ولى آن جناب به ايشان اذن ندادند ، پس بار ديگر كه به زمين فرود آمده براى اذن گرفتن آن حضرت شهيد شده بودند لذا ايشان بر سر قبر آن حضرت به حالتى ژوليده و گرفته باقى مانده و تا روز قيامت مى‏ گريند ، رئيس ايشان فرشته‏ اى است كه به او منصور مى‏گويند.گریه امیر المؤمنین (ع) و پیامبر اکرم (ص) برای امام حسین (ع)عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ لَمَّا أَنْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ ع أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَخَلَا بِهِ مَلِيّاً مِنَ النَّهَارِ فَغَلَبَتْهُمَا الْعَبْرَةُ فَلَمْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى هَبَطَ عَلَيْهِمَا جَبْرَئِيلُ ع أَوْ قَالَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَقَالَ لَهُمَا رَبُّكُمَا يُقْرِؤُكُمَا السَّلَامَ وَ يَقُولُ عَزَمْتُ عَلَيْكُمَا لَمَّا صَبَرْتُمَا قَالَ فَصَبْراً [فَصَبَرَا]سعید بن یسار نقل کرده است که از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه مى ‏فرمود:هنگامى كه جبرئيل عليه السّلام خبر شهادت حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام را به پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رساند آن جناب دست امير المؤمنين على عليه السّلام را گرفته و مقدار زيادى از روز را با هم خلوت كرده و هر دو گريستند ، و از يك ديگر جدا نشدند مگر آنكه جبرئيل عليه السّلام بر ايشان نازل شد و عرضه داشت : پروردگارتان سلامتان مى‏ رساند و مى‏ فرمايد: صبر نمودن را بر شما واجب و لازم نمودم. سپس حضرت فرمودند: هر دو صبر كرده و بى‏ تابى نكردند.

 1 نظر

روايت جالبي از ثـواب گـريه بر امام حسين عـليه السلام

29 آبان 1392 توسط سليمي بني
 نظر دهید »

بوسه پیامبر اکرم (ص) بر جای شمشیرها

29 آبان 1392 توسط سليمي بني

يكى از رواياتـى كه در زمـينه ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام نقـل شده روايت ريان بن شبيب از حضرت ثامن الائمه امام رضا عليه السلام است وچون سند روايت بسيار جالب است زيرا بيست و نه نفر روات حديث همگى ازمحدثين بزرگ و دانشمـندان عـالى مـقـامـند لذا سند و مـتـن آنرا بتـمـامـه نقل مى كنيم :

ثـقـة المـحدثـين مـرحوم حاج شيخ عباس قمى از استادش، علامه نورى ، از استادش شيخ مـرتـضى انصارى ، از مـلا احمـد نراقى ، ازعلامه بحر العلوم ، از وحيد بهبهانى ، از استـادش مـولى محمد اكمل ، ازعلامه محمد باقر مجلسى ، از پدرش محمد تقى مجلسى ، از شيخ بهائى ، از پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى حارثى ، از شيخ زين الدين شهيد ثـانى ، ازاستـادش عـلامه ميسى ، از علامه محمد بن داود عاملى ، از على بن محمد مكى، از پـدرش شهيد اول ، از فخرالمحققين محمد بن علامه حلى ، از پدرش جمالدين حسن بن مطهر عـلامـه حلى ، از مـحقـق صاحب شرايع ، از فقيه نسابه فخاربن معد موسوى حائرى ، از مـحدث جليل شادان بن جبرائيل ، از شيخ المحدثين عمادالدين ابو جعفر طبرى آملى ، از ابوعلى حسن ملقب به مفيد ثانى فرزندشيخ طوسى ، از پدر بزرگوارش محمد بن حسن طوسى ، از شيخ مفيد محمد بن نعمان، از شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى ، از عـلى بن ابراهيم قـمـى ، ازپـدرش ابراهيم بن هاشم ، از ريان بن شبيب ، روايت مى كنند : « روز اول مـحرم خـدمـت امـام رضا عليه السلام رسيدم فـرمـود: يا ابن شبيب ا صائمانت پـسر شبيب ، ( روزه دارى ؟ )

عرض كردم نه پس فرمود: «بدرستي كه اين روز روزى است كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت : «پروردگارا فرزندپاكيزه اى به من عطا كن كه تو شنونده دعايى».1

« پـس خدا دعايش را اجابت فرمود و به امر پروردگار فرشته ها زكريا را كه در محراب عبادت ايستاده بود مخاطب قرار داده و گفتند كه خدا ترا مژده مى دهد به يحيى .

پس كسى كه روزه بدارد در اين روز او سپس دعا كند خدا دعايش را مستجاب مى فرمايد چنانكه دعاى زكريا عليه السلام را مستجاب فرمود. »

«سپـس فـرمود: پسر شبيب ، بدرستيكه محرم ماهى است كه اعراب جاهليت بخاطراحترامش ظلم و ستم و كشت و كشتار را در آن ماه حرام كرده بودند و اين امت با اينكه به حرمت اين ماه آشنائى و شناخت داشت مع هذا احترام پيامبر خودرا رعايت نكردند و در اين ماه فرزندان پيامبر خود را كشتند و زنانشان رااسير نمودند و اموالشان را غارت كردند پس خدا هرگز آنها را نيامرزد. »

پـسرشبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم

«پـسر شبيب ، اگـر مـى خـواهى براى چيزى گريه كنى پس براى حسين بن على بن ابيطالب (عليه السلام )گريه كن كه او را ذبح كردند همانطور كه گوسفند را ذبح مى كنند و از اهلبيت او هم هيجده نفـر را با او به شهادت رساندند كه درروى زمـين مثل و مانند نداشتند، و به تحقيق هفت آسمان و زمين براى شهادت آن حضرت گريه كردند، و چـهار هزار فرشته براى يارى او از آسمان فرودآمدند، اما وقتى رسيدند كه حسين كشته شده بود لذا اين فرشتگان پريشان مو وگرد آلود اطراف قبر حسين معتكفند

 

 تا قائم ما قـيام كند آنگـاه او را يارىخـواهند كرد و شعـار آنها يا لثارات الحسين است اى انتقام گيرندگان خون حسين .»

 

«پسر شبيب ، پدرم برايم حديث فرمود از پدرش ، از جدش كه وقتى جدم حسين به شهادت رسيد از

آسمان خون و خاك سرخ باريد. »

 

«پسر شبيب : اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شودخداوند همه گناهان كوچك و بزرگ ترا مى آمرزد اندك باشد يا بسيار. »

«پـسر شبيب ، اگـر تـرا خـوشحال مى كند كه بهنگام ملاقات با خدا گناه نداشته باشى پـس حسين عليه السلام را زيارت كن ، پسر شبيب ، اگر مى خواهى در غرفه هاى بهشتى با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم باشى برقاتلان حسين لعنت فرست .»

«پـسر شبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم باآنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم .»

« پـسر شبيب ،اگر مى خواهى كه در بهشت با ما باشى در بالاترين درجه ها و مرتبه ها پـسبه حزن و اندوه مـا مـحزون و اندوهناك باش و به خوشحالى و شادى ما شاد وخـوشحال ، و ولايت و دوستى ما را بپذير، كه اگر مردى سنگى را دوست خودگيرد و به او تولى جويد خدا در روز قيامت او را با سنگ محشور فرمايد.»


 

 

     ثواب گریه برای امام حسین علیه السلام

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَيُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ ع دَمْعَةً حَتَّى

تَسِيلَ عَلَى خَدِّهِ بَوَّأَهُ اللَّهُ بِهَا غُرَفاً فِي الْجَنَّةِ يَسْكُنُهَا أَحْقَاباً.

امام باقر عليه السّلام فرمودند: هر مؤمنى كه بخاطر شهادت حضرت حسين عليه السّلام چشمانش اشک ريخته بطورى كه اشکها بر گونه‏ هايش جارى گردد خداوند منّان در بهشت غرفه‏ هائى به او عنايت فرمايد كه وى براى روزگارها در آن سُکونت کند .

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ حَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَلَى النَّارِ.

حضرت صادق عليه السّلام فرمودند : كسى كه (مصیبت) ما را نزد او ياد كنند

پس از چشمانش اشک بيايد ، خداوند متعال صورتش را بر آتش (جهنم) حرام مى‏ نمايد.

اجر و ثواب گریه بر امام حسین علیه السّلام

در اجر و ثواب گریه بر امام حسین علیه السّلام

اجر و مزد گریه برای آن حضرت بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن می باشد.
گریه برای آن حضرت سختی های زمان احتضار را از بین می برد زیرا امام صادق علیه السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه السّلام) را یاد می کنی؟
عرض کرد: بلی والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه میکنم.
حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصیت تو را می کنند که سبب رشنی چشم تو باشد.

 همچنین فرمودند: ای مسمع گریه بر احوالات حسین (علیه السّلام) سبب می شود که ملک الموت بر تو مهربان تر از مادر گردد.
گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می دهند.
اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند.(1)
گریه کننده بر امام حسین علیه السّلام در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد بود.(2)
شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است:

روزی در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم و امام حسین علیه السّلام را یاد کرده و از او نام بردیم. حضرت صادق علیه السّلام بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند که امام حسین علیه السّلام می فرمود من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی شود مگر آن که محزون و گریان می شود.
در روایت آمده است هیچ روزی نبود که اسم امام حسین علیه السّلام در نزد امام صادق علیه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمی بر لب بیاورند. آن حضرت در تمام روز گریان و محزون بودند و می فرمودند: امام حسین علیه السّلام سبب گریه هر مؤمن است.

شیخ طوسی و شیخ مفید از ابان بن تغلب روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: نَفَس کسی که برای مظلومیت ما محزون است تسبیح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست .(3)
شیخ کشی(رحمة الله علیه) از زید شحام روایت کرده است که: من با جماعتی از کوفیان در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم، جعفر بن عفان وارد شد . حضرت او را اکرام کردند و نزدیک خود نشاندند و فرمودند یا جعفر!
جعفر عرض کرد: جانم، خدا مرا فدای تو کند.
حضرت فرمودند: به من گفته اند تو در مرثیه و عزای حسین (علیه السّلام) شعر می گوئی.
جعفر عرض کرد: بله، فدای تو شوم.
حضرت فرمودند: پس بخوان.
جعفر شروع به خواندن مرثیه نمود، حضرت امام صادق علیه السّلام و حاضرین مجلس گریستند.
حضرت آنقدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد.
پس از آن حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: به خدا سوگند، که ملائکه مقرب در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را که در مصائب حسین (علیه السّلام) خواندی شنیدند و بیشتر از ما گریستند و حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمت های آن برای تو واجب گردانید و گناهان تو را آمرزید.
پس امام فرمودند: ای جعفر می خواهی که زیادتر بگویم؟
جعفر عرض کرد: بله، ای سید من.حضرت فرمود: هر که در مرثیه حسین (علیه السّلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را بیامرزد و بهشت را برای او واجب می گرداند. (4)
شیخ صدوق (رحمة الله علیه) در امالی از ابراهیم بن ابی المحمود روایت کرده که امام رضا علیه السّلام فرمودند: ماه محرم ماهی بود که اهالی جاهلیت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام می دانستند، ولی این امت جفاکار خون های ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتک کرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسیر کردند. آتش در خیمه های ما افروخته و اموال ما را غارت کردند. حرمت حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله) را در حق ما رعایت نکردند.
همانا مصیبت شهادت حسین (علیه السّلام) دیده های ما را مجروح گردانید و اشک ما را جاری کرده . عزیز ما را ذلیل گردانیده است و زمین کربلا مورث کرب و بلاء ما گردید.
پس باید بر حسین بگریند، همانا گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو می ریزد.
سپس حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل می شد کسی آن حضرت را خندان نمی دید. و اندوه و حزن پیوسته بر او غالب می شد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می فرمود: امروز روزی است که حسین (علیه السّلام) شهید شده است.
و همچنین شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده: هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه گریه او باشد حق تعالی روز قیامت را برای او روز شادی و سرور گرداند و دیده گانش در بهشت به نور ما روشن شود. (5)
از ریان بن شبیب روایت شده است که گفته روز اول محرم به خدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم حضرت فرمودند: … ای پسر شبیب اگر بر حسین (علیه السّلام) گریه کنی و آب دیده گان تو بر روی تو جاری شود حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را می آمرزد خواه اندک باشد و خواه بسیار.
ای پسر شبیب: اگر می خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداشته باشی حسین (علیه السّلام) را زیارت کن.
ای پسر شبیب اگر می خواهی که در غرفه ای از بهشت با رسول خدا و ائمه طاهرین محشور شوی قاتلان حسین (علیه السّلام) را لعنت کن.
ای پسر شبیب اگر بخواهی مانند شهدای کربلا باشی و ثواب آنها را داشته باشی هر گاه مصیبت آن حضرت را یاد کردی بگو: یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوزًا عَظیماً؛ ای کاش من با ایشان بودم و رستگاری عظیمی مییافتم.
ای پسر شبیب اگر می خواهی در درجات عالیه بهشت با ما باشی پس برای اندوه ما اندوهناک باش و در شادی ما شاد. بر تو باد ولایت و محبت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد حق تعالی او را در قیامت با آن محشور می گرداند. (6)
ابن قولیه با سند معتبر روایت کرده از ابی هارون مکنوف که گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام مشرف شدم آن حضرت فرمودند. که برای من مرثیه حسین (علیه السّلام) بخوان. من نیز شروع کردم به خواندن.
امام فرمود: به این صورت نخوان به همان سبک و سیاقی که نزد خودتان متعارف است و نزد قبر حسین (علیه السّلام) می*خوانید بخوان. پس من خواندم.
حضرت گریستند و من ساکت شدم.
فرمود: بخوان، من خواندم تا آن اشعار تمام شد.
حضرت فرمود: باز هم برای من مرثیه بخوان، من شروع کردم به خواندن این اشعار: یا مَریَمُ قومُی فَاندُبی مَولاکِ وَ عَلیَ الحُسَین فَاسعَدی بِبُکاکِ پس حضرت بگریست و زن ها هم گریستند و شیون نمودند و هنگامی که از گریه آرام شدند فرمودند: ای اباهارون هر کس برای حسین (علیه السّلام) مرثیه بخواند و یک نفر را بگریاند بهشت بر او واجب می شود. و سپس فرمودند: هر کس امام حسین علیه السّلام را یاد کند و بر او گریه کند بهشت بر او واجب می شود. (7)
به سند معتبر از عبدالله بن بکر روایت کرده اند که گفت: روزی از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟
حضرت فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو به درستی که حسین بن علی علیهماالسّلام با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی می کنند.
گاهی بر جانب راست عرش آویخته و می گوید پروردگارا وفا کن به عهدی که با من بسته ای و نظر می کند بر زیارت کنندگان خود، ایشان را با نام هایشان و نام پدرانشان می شناسند. و نظر می کنند به سوی آنهائی که بر او گریه می کنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان می خواهند که برای آنها استغفار کنند و می گویند:
ای گریه کننده بر من اگر بدانی خدا چه جیزی برای تو مهیا کرده از ثواب ها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.
آن بزرگوار از حق تعالی درخواست می کند که هر گناه و خطا که گریه کننده بر او کرده است بیامرزد. (8)

ارزش قطره اشک برای امام حسین علیه السلام قطره ای از آن اگر در جنهم بیفتد آتش و حرارت آن را خاموش می کند. ملائکه خود آن اشکها را گرفته و در شیشه ای ضبط می کنند. (9)
برای هر عملی ثواب محدودی است جز ثواب آن اشک که اجر آن محدودیتی و یا اتمامی ندارد.

چشم گریان در عزای امام حسین علیه السّلام و ارزش آن اگر اشک بر امام حسین علیه السّلام دارای این همه اعتبارست یقینا چشمی که در عزای او گریان باشد نیز خواص و ویژگی های مربوط به خود را دارد.

خواص چشم گریان در عزای امام حسین علیه السلام

آن چشم در نزد خداوند از تمام چشمها محبوب تر است.(10)
همه چشمها در روز قیامت گریانند مگر چشمی که بر امام حسین علیه السّلام گریه کرده باشد. (11)
آن چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن. (12)
آن چشم را ملائکه تبرّک میکنند و اشک را خود از آن پاک میکنند.(13)

خواص گریه برای امام حسین علیه السلام

هر کسی که تا به حال خداوند این مرحمت را در حق او نموده باشد و توانسته باشد قطره اشکی در عزای آن حضرت از دیدگان جاری سازد به خوبی آثار و برکات نورانی و حالات معنوی وصف ناشدنی آن را در یافته اما گریه برای آن حضرت خواصی مربوط به خود را دارد که ما اجمالاً بعضی از آن را ذکر می کنیم: صله حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. (14)
مساعدت و یاری حضرت زهرا سلام الله علیها است زیرا آن مکرمه هر روز در عزای فرزندنش می گرید. (15)
اداء حق پیامبر صلی الله علیه و آله، خدا و ائمه هدی علیهم السّلام است. (16)
گریه برای آن حضرت تأسی به انبیاء ، ملائکه و عبادالصالحین خداوند است.
اداء مزد رسالت پیامبر است زیرا در قرآن آمده که مزد رسالت پیامبر مودّت ذی القربی (دوستی با خاندان رسول خدا) است. ترک آن جفا به آن حضرت است. (17)
تسلی دهنده دل از جمیع گریه ها و اندوه ها است. (18)

خواص مجالس ذکر مصائب امام حسین علیه السّلام

کسانی که در مجالس ذکر او شرکت می کنند به خوبی حال و هوای آنجا را درک کرده و ارتباط معنوی عمیقی با حضرتش برقرار می سازند،

اما بر طبق احادیث و روایات متعدد :مجالس آن حضرت دارای ویژگی هایی است:
1- هر کس بنشیند در مجالسی که در آن به امر ائمه علیهم السّلام پرداخته شده و ذکر مصائب آنان است دل او نمی میرد در آن روزی که دلها می میرند. (19)
2- اینگونه مجالس محبوب خدا ، رسول او و ائمه علیهم السلام می باشد.(20)
3- نَفَس فرد عزادار در آن مجلس تسبیح خداوند است.(21)
4- این مجالس محل نَظَر حضرت امام حسین علیه السّلام است. زیرا آن جناب در عرش است و از آنجا به سوی سرزمین کربلا و زوّار و گریه کنندگان خود نظاره می کنند. (22)
5- ملائکه مقرب خداوند درآن مجلسی حاضر می شوند.
6- مجلس عزای امام حسین علیه السّلام هر جا بر پا شود آنجا قبه و بارگاه اوست .
7- معراج گریه کنندگان است زیرا که محل نزول صلوات و رحمت الهی و غفران ذنوب و … است.
8- این مجالس از دیگر مجالس اشرف و افضل است.(23)

پی نوشت ها :

1- بحارالانوار ، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101
2- بحارالانوار /278/44/ امالی صدوق مجلسی 17/ ص68
3- منتهی الآمال ، ج 1، ص 538
4- منتهی الآمال ، ج 1، ص 539
5- منتهی الآمال ، ج 1، ص 540
6- منتهی الآمال ، ج 1، ص 541
7- منتهی الآمال ، ج 1، ص 542
8- منتهی الآمال ، ج 1، ص 543
9- منتخب طریحی/140/2
10- بحارالانوار /207/45، کامل الزیات باب26 ص81
11- بحارالانوار /293/44، عوالم /534/17
12- بحارالانوار /290/44، کامل الزیارات باب 32 ص102
13- بحارالانوار /305/44، تفسیر امام حسن عسگری (علیه السّلام) ص369
14- بحارالانوار /207/45، کامل الزیارات باب 26 ص81
15- بحارالانوار /209/208/45، کامل الزیارات باب ص82
16- بحارالانوار /207/45، کامل الزیارات باب 26 ص81
17- بحارالانوار ، ج 45، ص 205 وکامل الزیارات ، باب 26، ص 79
18- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص 257
19- بحارالانوار /278/44، امالی صدوق مجلسی 17 ص68
20- بحارالانوار /282/42، قرب الاسناد ص) 18
21- بحارالانوار /278/44، امالی صدوق ، مجلس 17، ص 68
22- بحارالانوار /292/44، کامل الزیارات باب 32ص103 23- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • ...
  • 112
  • ...
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

قائم آل محمد(عج الله تعالی) منتقم خون امام حسین(علیه السلام)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس