اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دیگه سال نو میشه

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني


نمیدونم وقتی داری اینو میخونی
رابطمون چطوریه

شاید خیلی وقته ندیدمت
شاید باهم قهریم
شاید چند وقتیه از هم بی خبریم
یا باهم درارتباط نیستیم

شایدم همین چندروز پیش بود ک باهم صحبت کردیم

یا همین چند ساعت پیش…

مهم نیست
اینا دلنوشتس
حرفای دلمِه
  چند روز دیگه سال نو میشه
همه چی نو میشه

امیدوارم تو سال جدید
اتفاقای خوبی برات بیوفته

پیشرفت کاری،موفقیت تحصیلی، و هزاران چیز دیگه
امیدوارم هرچی که دلت میخواد
همون بشه

و در راس خواسته ها و ارزوهات
من خودم،از خدا
برات سلامتی میخوام


اگه یه روزی
با یه نگاهی،حرفی
شوخی یا جدی
خواسته یا ناخواسته
تو روت یا پشت سرت
به خودت یا پیش خودمو تو ذهنم
عمدا یا غیر عمد
باعث ناراحتیت شدم،
ازت معذرت میخام
و امیدوارم حلال کنی

سال نوت پیشاپیش
پسو پیش
کج و راست
همه جوره مبارک
راستی یادت نره !!!!
اولین کسی ک سال نو رو اینجور بهت تبریک گفت
من بودم

 نظر دهید »

مـــــــــــــــــادر

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

فقط ۸ سالم بود
تنم بوی مدرسه میداد،بوی دبستان، بوی لقمه هایی که مادرم در کیفم میگذاشت، آخ که چقدر این بو را یادم هست!
فقط ۸ سالم بود
تا دست راست مادرم را در آغوش نمیگرفتم خوابم نمیبرد!عادت بود دیگر!یک عادت عاشقانه!
فقط ۸سالم بود
عاجز بودم از بستن بند های کتونی ام!تلاش هم نمیکردم یاد بگیرم چون میدانستم مادرم هست دیگر، او میبندد، چقدر عاشق این لحظه بودم، وقتی بند کفش هایم را میبست موهایش را بو میکردم، نفس میکشیدم !مگر خوش بو تر از این هم چیزی هست؟
فقط ۸ سالم بود……
ظهر سردی بود، از آن ظهر هایی خورشید با زمین قهر کرده، بدترین ساعات زندگی ام را میگذراندم، آخر صبح بر سر رفتن به مدرسه با مادرم دعوا کردم، سرش داد زدم، تمام روز در مدرسه به این فکر میکردم که چگونه با مادرم آشتی کنم!

رسیدم سر کوچه ،شلوغ بود ، صدای پدرم از بین جمعیت به گوشم رسید، مردم جور دیگر نگاهم میکردند ، راه باز شدو رفتم جلوتر ..

مادر که روی زمین افتاده بود، پدر که زجه میزد، نان های تازه که به خون آغشته شده بود و پیرمردی که روی زمین نشسته بود بر سرش میکوبید و میگفت بدبخت شدم و ….
زمزمه های مردم که میگفتند تمام کرد بیچاره و گل های رزی که از دستانم افتاد من ماندم و کیف بدون لقمه ، من ماندم و بند کفش هایی که هر وقت میخواستم ببندم یک رب گریه میکردم ، من ماندم و بی خوابی ….
امشب بعد از ۱۳ سال دلم دست راست مادرم را میخواهد…
.
باز هم روز شیرین مادر فرا رسید و رهایم نمیکند فکر کسانی که مادرشان را از دست داده اند.
خدایا….
قبول که تو می دانی و ما نمی دانیم.
اما باور کن مادر را آنقدر زیبا آفریده ای
که فکر نداشتن اش لرزه می آورد.
تو را قسم به خدا بودن ات
چشم هیچ فرزندی انتظار مادر را نکشد.
آمین

 نظر دهید »

به پایان سال رسیده ایم...انتهای کوچه اسفند

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

به پایان سال رسیده ایم…انتهای کوچه اسفند
بیایید برای هم دعا کنیم
دعا کنیم برای جاودانگی مهر مادر… همیشه سبز ماندن نگاه خسته ی پدر…
سلامتی همسر و خواهر و برادر و فرزند
برای دل دوستانمان دعای روشنی کنیم…
دعا کنیم برای قلب مهربان همسایه…
دعا کنیم برای تمام بیمارانی که چشم به خدای الشافی دوخته اند.
دعا کنیم برای تمام آنانی که سفره خالیشان را به حرمت مهربانی خدایشان شکر میگویند!
دعا کنیم برای دل کودکانی که جای خالی پدر گوشه سفره هفت سینشان به چشم میخورد اما لبخند میزنند برای دل مادر و به پاس شکر خدایشان.
دعا کنیم هیچ پدر و مادری در این شب عید شرمنده نگاه اشک آلود فرزندش نشود
و دعا کنیم برای تمام کسانی که این روزها زیر بار جنگ و بی عدالتی ها هنوز لبخند میزنند به امید لطف خدایشان
و بعد…
دعا کنیم برای دلمان تا همیشه آبی بماند و لبریز از عشق به دیگران!
یادمان نرود دنیا در گذر است جایی برای شستشوی دلمان از تمام غصه ها و کدروت ها پیدا کنیم… گاهی چه زود دیر میشود…
امیدوارم نوروزی که پیش رو دارید….
آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید

 

 نظر دهید »

شاد کن دل عابر رهگذری رو با لبخندت...

29 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

دنیا خیلی کوچیک تر از حد تصور ماست که برنجونیم عزیزانمون رو …

و خیلی کوچیک تر از اونه که محبت هامون توش گم بشه…

عزیزدل من ،بنده پاک خدا ،ما نمیدونیم فردا چشم باز میکنیم یا نه …
نمیدونیم اونی که امروز بهش اخم کردیم و دلش گرفت،فردا چشم باز میکنه یا نه …

ولی اینو هم من و هم شما میدونیم که فقط خوبی میمونه …

پس شاد باش…
عشق بورز به خالقت…
عشق بورز به مخلوقات خدا …
به پدرت،به مادرت …
به خواهرو برادرت…
به همسرت،به عشقت…
به فرزندانت…
به دوستانت…

شاد کن دل عابر رهگذری رو با لبخندت…

 نظر دهید »

کفاشی که کفش امام زمان را تعمیر نکرد!

23 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.

روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی»

 سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم.

 حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»

 سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید ‼️


 حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»


منبع؛ کتاب روزنه هایی از عالم غیب

 

 1 نظر

رضايت مادر

23 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

 

رسول خدا صلي الله عليه و آله در كنار بستر جواني حاضر شدند كه در حال جان دادن بود. به او فرمود: بگو (لا اله الا الله).
جوان چند بار خواست بگويد، اما زبانش بند آمد و نتوانست. زني در كنار بس۲تر او نشسته بود. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از او پرسيدند: اين جوان
مادر دارد
زن پاسخ داد: آري‼️
من مادر او هستم.
فرمود: تو از اين جوان ناراضي هستي
گفت: آري‼️شش سال است كه با او قهرم و سخن نگفته ام‼️

فرمود: از او بگذر‼️
زن گفت: خدا از او بگذرد، به خاطر خوشنودي شما اي رسول خدا!
سپس پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به جوان فرمود: بگو (لا اله الا الله).
جوان گفت: (لا اله الا الله)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: چه مي بينی
- مرد سياه و بد قيافه اي را در كنار خود مي بينم كه لباس چركين به تن دارد و بدبو است. گلويم را گرفته و خفه ام مي كند‼️
حضرت فرمود: بگو اي خدايي كه اندك را مي پذيري و از گناهان بسيار مي گذري، اندك را از من بپذير و تقصيرات زيادم را ببخش‼️
تو خداي بخشنده و مهربان هستي.
جوان هم گفت.
حضرت فرمود اكنون نگاه كن. ببين چه مي بيني
- حالا مردي سفيدرو و خوش قيافه و خوشبو را مي بينم. لباس زيبا به تن دارد. در كنار من است و آن مرد سياه چهره از من دور مي شود‼️

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: دوباره آن دعا را بخوان.
جوان بار ديگر دعا را خواند.
حضرت فرمود حالا چه مي بيني
- مرد سياه را ديگر نمي بينم و فقط مرد سفيد در كنار من است. اين جمله را گفت و از دنيا رفت.



 نظر دهید »

ترسناک ترین صحنه برای انسان ها چه زمانی است؟

23 اسفند 1395 توسط سليمي بني

ترسناک ترین صحنه برای انسان ها چه زمانی است؟

حضرت رضا عليه السلام فرمود:

ترسناك‏ترين برنامه مردم در سه موقعيت است: روز خروج از شكم مادر كه دنيا را مشاهده مى‏كند،
روز مرگ كه آخرت و اهلش را روبه‏ روى خود مى‏بيند،
و روز محشر كه احكامى را ملاحظه می‏نمايد كه در دنيا نديده بود

 بحار الأنوار: 57/ 335، باب 41


سخت ترین ساعات برای انسان ها چه زمانی است؟

 حضرت سجّاد عليه السلام فرمود:

شديدترين ساعات فرزند آدم سه ساعت است: ساعتى كه ملك الموت را می‏بيند،
ساعتى كه از قبرش بر مى‏خيزد،
و ساعتى كه در برابر حق است كه خط سيرش به سوى بهشت يا جهنّم است

 بحار الأنوار: 6/ 159، باب 6



 نظر دهید »

‍ ‍ ‍ تهيّه آذوقه ی لشكر امام زمان

23 اسفند 1395 توسط سليمي بني

‍ ‍ ‍ تهيّه آذوقه ی لشكر امام زمان

امام صادق (ع) از امام باقر (ع) حكايت میفرمايند: هنگاميكه مهدی ظهور نمايد و بخواهد قيام نمايد، قيام خود را از مكّه شروع نموده و ابتدا به سمت كوفه حركت ميكند. قبل از آنكه به همراه لشكر و ياران خويش حركت نمايد، مُنادي حضرت در بين جمعيّت، نداء دهد: كسي حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل كند.

سپس حضرت دستور ميدهد تا سنگ حضرت موسي كه به مقدار بار شتري است، برداشته شود و همراه نيروها آورده شود، پس به هر منزلي كه برسند، از آن سنگ چشمه اي از آب گوارا جاري گردد كه هر گرسنه اي از آن ميل كند، سير گردد؛ و نيز هر تشنه اي از آن آب بياشامد، سيراب شود و نيازي به طعام و مايعات نخواهند داشت. و اين آذوقه خوراكي و آشاميدني براي تمامي افراد لشكر امام زمان ميباشد، تا هنگاميكه در نجف اشرف و كوفه وارد شوند.

اصول كافي ج۱ - كمال الدّين ص۶۷0

 نظر دهید »

من کاری به کسی ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام

23 اسفند 1395 توسط سليمي بني


در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ، فریب می فروخت .مردم دورش جمع شده بودند ، هیاهو می کردند ، هول می زدند و بیشتر می خواستند .

توی بساطش همه چیز بود : غرور ، حرص ، دروغ ، جنایت و …

هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی می داد .
بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند
و بعضی پاره ای از روحشان را ،

بعضی ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی اشان را .

شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد .
حالم را به هم می زد .

انگار ذهنم را خواند . موذیانه خندید و گفت :
من کاری به کسی ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام
و آرام نجوا می کنم .

نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد

می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند . آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت : البته تو با اینها فرق می کنی .

تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد .

اینها ساده اند و گرسنه . در ازای هر چیزی فریب می خورند . ساعت ها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم
به جعبه ی ” عبادت ” افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود .

دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم .

با خودم گفتم : بگذار یک بار هم شده کسی ، چیزی از شیطان بدزدد .

به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی ” عبادت ” را باز کردم .توی آن اما جزء غرور چیزی نبود . جعبه ی ” عبادت ” از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت .

فریب خورده بودم ، فریب .

دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود !
فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتم .

تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم .

می خواستم ” عبادت ” دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم .

به میدان رسیدم ، شیطان اما نبود .

آن وقت نشستم و های های گریه کردم . اشک هایم که تمام شد .

بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم .

که صدایی شنیدم …. آری صدای قلبم بودو همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم .

به شکرانه قلبی که پیدا شده بود .

مواظب حیله های شیطان باشیم

 نظر دهید »

فتنه های آخرالزمان

23 اسفند 1395 توسط سليمي بني

 

 امام صادق علیه السلام، درباره شدت فتنه‌های زمان غیبت می‌فرماید:

«وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛
وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر»

 به خدا سوگند شما خالص می شوید؛
به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می‌شوید؛

 به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی‌ماند جز گروه بسیار کم و نادر.

 در این روایت شریفه امام صادق علیه السلام هشدار می‌دهد که خداوند شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال می‌شوند و خالص می‌شوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی می‌مانند.

 دراین میان کسانی نجات خواهند یافت که:

خود را در زمان غیبت به امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نزدیک و نزدیک تر کنند؛

خود را از رذایل اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند(تزکیه نفس کنند).

شناخت امام زمان - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف- و دعای فراوان برای فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است.

 بحارالانوار ، ج 5 ، صفحه 216

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 83
  • 84
  • 85
  • ...
  • 86
  • ...
  • 87
  • 88
  • 89
  • ...
  • 90
  • ...
  • 91
  • 92
  • 93
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

(بسم الله الرحمن الرحیم)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس