اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پنج اصطلاح که غلط به کار میرود:

29 دی 1396 توسط سليمي بني

 

پنج اصطلاح که غلط به کار میرود:


1  خدا بد نده!

این کلام اهانت به پروردگار است،زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خدا و هیچ بدی بشما نمیرسد مگر از ناحیه ی خود شما(و بخاطر اعمال خودتان است)


2 جوان ناکام!

این اصطلاح‌ عامیانه برای جوانهایی ک قبل از ازدواج از دنیا میروند بکار میرود ،درحالیکه ازدواج کام حقیقی یک انسان نیست ک اگر ازدواج نکرد به او بگویند ناکام ،بلکه کام حقیقی انسان رسیدن به مقام بندگی خداست و استفاده ی خوب کردن از عمر و فرصتی ک خدا ب او داده است


3 عیسی ب دین خودش موسی ب دین خودش!

این جمله معنای صحیحی ندارد زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه ی انها عقیده ی یکسانی داشتند .


4 ولش کردی ب امان خدا!

این حرف کفر آمیز است ،زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد ک غمی نیست بهتر است بجای این کلام گفته شود :ولش کردی ب حال خودش.


5انسان جایز الخطاست!

این حرف نیز غلط است ،زیرا انسان برای خطا آزاد نیست….بهتر است بگوییم انسان ممکن الخطاست…یعنی ممکن است خطا بکند.

 نظر دهید »

گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.

29 دی 1396 توسط سليمي بني

گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.

این زن تمام کارهایش را با “بسم الله” آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.

روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن ” بسم الله الرحمن الرحیم” در پارچه ای پیچید و با ” بسم الله ” آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و “بسم الله” را بی ارزش جلوه دهد.

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.

زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن “بسم الله” در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن “بسم الله” از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.

[خزینةالجواهر ص 612

 

 
 

 نظر دهید »

لذت بردن از زندگی دنیا، مقدمۀ عبادت خوب

29 دی 1396 توسط سليمي بني

 

  لذت بردن از زندگی دنیا، مقدمۀ عبادت خوب

 نماز که فقط برای آباد کردن آخرت آدم نیست، برای آباد کردن و اصلاح امور دنیای آدم هم هست. اشتباه است اگر بگوییم که ثمرۀ نماز فقط در آخرت دیده می‌شود.

 اگر بنا باشد کسی برای آخرت عبادت کند، آیا قبل از آن نباید یک آدم معمولی متعادل باشد که بتواند عبادت و بندگی کند؟! اگر آدم بخواهد درست عبادت کند و به خدا برسد، اول باید درست زندگی کند. و اگر کسی بخواهد درست زندگی کند، اول باید نماز بخواند. نماز بخوان تا با همۀ رنج‌هایی که در دنیا هست از زندگی خودت لذت ببری و احساس رضایت کنی، بعد با خدایی که این زندگی زیبا و این حیات طیبه را به تو هدیه داده است، رفیق می‌شوی.

  انسان تا وقتی از زندگی خودش لذت نبرد که با خدا رفیق نمی‌شود. آدم دَمَغ، بدعُنق و بداخلاق، که به سمت خدا نمی‌رود. این آدم همیشه با خودش و دیگران درگیر است. آدم اول باید درست زندگی کند، و برای اینکه درست زندگی کند، اول باید درست نماز بخواند.

  بخشی از کتاب “چگونه یک  نماز خوب بخوانیم؟” اثر علیرضا پناهیان 

 نظر دهید »

آیا گناه انسان ها یکسان محاسبه می شود؟

29 دی 1396 توسط سليمي بني

 
آیا گناه انسان ها یکسان محاسبه می شود؟ مثلا گناه کسی که به خدا نزدیک تر و حافظ قرآن است، یا گناه کسی که آگاهی کمتری دارد نسبت به کسی که آگاهی بیشتری دارد؟  
 در اینکه تفاوت شرایط انسان ها موجب تفاوت در حسابرسی می شود شکی وجود ندارد، اما اینکه دقیقا چگونه و با چه میزان تفاوتی محاسبه می شود را فقط خدا می داند و بس.
اما به طور کلی از روایات بر می آید که میزان عقل، میزان آگاهی، و میزان قرب و نزدیکی به خداوند در آن نقش دارد:
 اول: میزان عقل
«إِنَّمَا يُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا»؛ خدا در روز قيامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلي كه در دنيا به آنها داده است باريك بيني و دقت مي كند.(1)
 دوم: میزان آگاهی
«يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ‏ سَبْعُونَ‏ ذَنْباً قَبْلَ‏ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»؛ هفتاد گناه از جاهل بخشیده می شود قبل از آنکه یک گناه از عالم بخشیده شود.(2)
البته کسی که می توانست یاد بگیرد و خودش در یادگیری کوتاهی کرده و مقصر است طبیعتا باید در این خصوص پاسخگو باشد.  
 سوم: سایر عوامل
میزان قرب و نزدیکی انسان به خدا، یا انتساب به مقربین یا هر چیزی که توقع ویژه از انسان ایجاد کند در کیفیت حسابرسی او نقش دارد، همانطور که قرآن کریم می فرماید: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْن‏»؛ اى همسران پيامبر! هركس از شما كار بسيار زشت آشكارى مرتكب شود عذاب براى او دو چندان خواهد شد.(3)
البته نکته ای که توجه به آن لازم است این است که نباید چنین روایاتی موجب کج فهمی شود و انسان گمان کند اگر به دنبال عقل و علم نرفت، یا تقربی کسب نکرد سود کرده چرا که محاسبه او آسان تر است، بلکه باید توجه داشت اگر چه محاسبه انسان ها عالم و عاقل یا مقرب دشوارتز است، اما پاداش آنها هم بیشتر است، همان طور که فرموده اند: “إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى‏ قَدْرِ الْعَقْل” به درستی که پاداش انسان به اندازه عقل اوست.(4)  
چون هر چه انسان عقلش کامل تر شود، عملش عمیق تر و تأثیرگذارتر خواهد بود.
به عبارت روشن تر هرچه انسان بیشتر رشد کند، این موجب توقع بیشتری از او می شود، بنابراین همانطور که در اشتباهاتش شدیدتر توبیخ می شود در اعمال صحیحش هم بیشتر تحسین می شود، چرا که عبادات به مراتب عمیق تری خواهد داشت.
پس کسی که چنین برداشتی از روایات داشته باشد که عالم و عاقل نگردد تا حسابرسی آسان تری داشته باشد مانند کودکی است که بگوید تحصیل نمی کنم تا مردم از من به اندازه انسان تحصیل کرده توقع نداشته باشند، و اگر اشتباه کردم توبیخم نکنند!

(1) کلینی، محمد، الکافی، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج1، ص11.
(2) همان، ج1، ص47.(3) احزاب/ 33.(4) الکافی، ج1، ص12.  
برای مشاهده بحث اصلی به سایت مراجعه کنید:
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=58197

 نظر دهید »

شهید حمید محمودی

29 دی 1396 توسط سليمي بني

  شهید حمید محمودی

یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محله های
پایین شهر تهران، چون بابا نداشت خیلی
بد تربیت شده بود.

خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم!

تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا(س) زیر و رویش کرد.
بلند شد اومد جبهه

یه روز به فرماندمون گفت: من از
بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم.
می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم.
یک ۴۸ساعته به من مرخصی بدین برم
حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و
برگردم …

اجازه گرفت و رفت مشهد. دو ساعت
توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه.

توی وصیت نامه اش نوشته بود:

در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم.

آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه
بدهی خودم میام می برمت …
یه قبری برای خودش اطراف پادگان
کنده بود.
نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر.
گریه می کرد و می گفت:
یا امام رضا منتظر وعده ام.
آقا جان چشم به راهم نذار…

توی وصیتنامه ساعت شهادت ، روز شهادت
و مکان شهادتش رو هم نوشته بود.
شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده.
دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شهید
شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود…

شادی روح پرفتوحش فاتحه و صلوات

شهید

 نظر دهید »

دزدان زمانتان را بشناسید

29 دی 1396 توسط سليمي بني

دزدان زمانتان را بشناسید


اغلب مدیران، از نداشتن زمان گله و شکایت می کنند. اما واقعیت این است که آنها خودشان مسئول اصلی این کمبود زمان هستند و این خودشان هستند که باید برای دستیابی به زمان کافی برای انجام کارهای مدیریتی، مدیریت صحیحی روی زمان خود انجام دهند.
در زیر برخی از دزدان زمان در مدیریت آورده شده اند آنها را به درستی مدیریت کنید تا زمان کافی برای خود به دست آورید.

نداشتن برنامه ريزي مناسب
در نظر نگرفتن اولويت ها
تعهد کار بيش از اندازه
عجول بودن و شتابزدگی در کارها
نداشتن مهارت تفويض اختيار
شرکت در جلسات غير ضروری
مديريت در بحران به جای مدیریت سیستمی
نداشتن قاطعيت در تصميم گيري
انجام کارهای دون پايه و غیر مدیریتی
سلام و تعارف بيش از اندازه و مکالمات غیرضروری
تلفن های طولانی و مزاحم
مطالعه مطالب غير ضروری



(چند جرعه ناب از مدیریت و بازاریابی)

 1 نظر

منجي باوري در مذاهب و مسالك معنوي غير آسماني

29 دی 1396 توسط سليمي بني

 منجي باوري در مذاهب و مسالك معنوي غير آسماني

درمذاهب متعدّدهندي كه كتابهاي مقدّسشان منشأ آسماني ندارد نيز جلوه هاي منجي باوري ديده مي شود و پيروانشان در انتظار ظهور منجي به سر مي برند. ذيلاً به برخي ازآنها اشاره مي كنيم. بشارت هاي اين كتاب ها بسيار صريح و شگفت است.

▫️در كتاب ( شاكموني) كه از پيامبران هندوان است، ميخوانيم: پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيّد خلايق دو جهان، كَشِن بزرگوار تمام شود و وي كسي باشد كه بر كوه هاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود وفرشتگان كاركنان او باشند و جنّ و انس در خدمت او شوند و از سودان كه زير خطّ استواست تا ارض تِسعين كه زير قطب شمالي است و ماوراء بحار را صاحب شود و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد و نام او ايستاده ( قاءم) باشد و خداشناس باشد.

▫️در يكي ديگر از كتب مقدّس هنديان به نام ( ديد) آمده است: پس از خرابي دنيا پادشاهي در آخر الزّمان پيدا شود كه پيشواي خلايق باشد و نام او #منصور باشد و تمام عالم را بگيرد و به دين خود آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد، برآيد.

▫️دركتاب ( اسك) هندوها آمده است:
دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخر الزّمان كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد و حقّ و راستي با او باشد و آنچه در دريا و زمين ها و كوه ها پنهان باشد همه را به دست آورد و از آسمان ها و زمين آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگتر كسي به دنيا نيايد.

▫️در كتاب ( پاتيكل) از پيامبران بزرگ هنديان آمده است: چون مدّت روز تمام شود دنياي كهنه نو شود و زنده گردد و صاحب مُلك تازه پيدا شود از فرزندان دو پيشواي جهان كه يكي ناموس آخر الزّمان و ديگري صدّيق اكبر، يعني وصيّ بزرگتر وي كه پَشَن نام دارد و نام آن صاحب ملك تازه، راهنما ( هادي يا مهدي) است؛ به حقّ پادشاه شود و خليفه رام باشد و حكم براند و او را معجزه بسيار باشد. هر كه بر او پناه برد و دين پدران او اختيار كند، سرخ روي باشد در نزد رام ( نزد خدا آبرو دارد) و دولت او بسيار كشيده شود و عمر او از فرزندان ناموس اكبر بيشتر باشد (عمر طولاني امام زمان ارواحنافداه ) و آخر دنيا به او تمام شود و از ساحل درياي محيط و جزاير سرانديب و قبر آدم و جبال القمر تا شمال هيكل زهره تا سيف البحر و اقيانوس را مسخّر گرداند وبت خانه سومنات را خراب كند و جگرنات به فرمان او به سخن آيد و به خاك افتد؛ پس آن را بشكند و به درياي اعظم اندازد و هر بتي كه در هرجا باشد، بشكند.

▫️در كتاب (جوك) هنديان آمده است:
سرانجام دنيا به كسي برمي گردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاصّ او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد.

▫️در كتاب ( اوپانشاد) آمده است:
(كالكي) مظهر دهم ويشنو، در انقضاي كلّي. يا عصر آهن سوار اسب سفيدي در حاليكه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر مي شود و شريران را تماماً هلاك مي سازد و خلقت را از نو تجديد و پاكي را رجعت خواهد داد.

  فرق و مذاهب گوناگون هنديان و پيروان آيين هندو منتظر آمدن ( دهمين آواتار ويشنو) هستند. در كتب متعدّدايشان نظير مهابهاراتا، پورانه ها و … بشارت ظهور دهمين آواتار ويشنو وجود دارد كه او خواهد آمد و دنيا را سرشار ازعدل و داد خواهد نمود.

▫️در كتاب ريك وداي برهماني ها آمده است: ويشنو در ميان مردم ظاهر مي گردد… او از همه كس قوي تر و نيرومندتر است… دريك دست ( ويشنو) شمشيري به مانند ستاره ي دنباله دار و در دست ديگر انگشتري درخشنده دارد. هنگام  ظهور وي خورشيد و ماه تاريك مي شوند و زمين خواهد لرزيد.

پيروان آيين بودا نيز منتظر ظهور بوداي پنجم هستند و معتقدند كه او با ظهور خود دنيا را سرشار از معنويّت و صلح و صفا و زيبايي مي كند.

جان جهان، صفحه٢٥ تا ٢٧

 نظر دهید »

تصدیق بسیار نفاق است.

28 دی 1396 توسط سليمي بني

 تصدیق بسیار نفاق است.

كَثرَةُ الوِفاقِ نِفاقٌ ،و كَثرَةُ الخِلافِ شِقاقٌ .

امير مؤمنان علیه السلام فرمود : بسيار موافقت كردن دو رويى و بسيار مخالفت ورزيدن دشمنى باشد .

يعنى هر كه نسبت به كسى در گفتار و كردارش بسيار موافق و همراه باشد و او را تصديق كند و آفرين گويد به دو رويى كردن با او متّهم مى‏شود ، چون آن شخص بسیار مى‏شود كه قصد انجام كارى كند كه به زيان اوست و آن ( موافق ) عمل را در چشمش نيكو جلوه مى‏دهد در حالى كه قصد نابوديش را دارد ، و اين كار چيزى جز نفاق و دشمنى نمى‏باشد چنان كه گفته شده : دوستت آن است كه به تو راست گويد نه تو را تصديق كند ، و چون مخالفتش با ديگرى بسيار باشد موجب دشمنى وى و جدا شدن از او مى‏شود ، پس سزاوارتر آن است كه به ريسمان و رشته ميانه روى ( و رعايت حدّ وسط ) چنگ زند چون دو طرف افراط و تفريط جز رذايل و حدّ وسطها ( در هر كارى ) جزو فضايل مى‏باشد .

 مخالفت بسیار ، دشمنی است.
رشد و تعالي جامعه در گرو حل تضادها و تعارض هایی است که در پرتو نقد آشکار شود ؛ گرنه بخشي از ضعف ها، کاستي ها و اختلالات جامعه، معلول وحدت هاي صوري و به قيمت پنهان تضادها، تعارض ها و ستيزها ي مثبت و اساسي خواهد بود.

 نظر دهید »

این فرد نمیتواند فقیه و مجتهد شود.

28 دی 1396 توسط سليمي بني

 این فرد نمیتواند فقیه و مجتهد شود.

آن کسی که برود در گوشه خانه‌اش بماند، نه بداند که دشمن اسلام چه کار میخواهد بکند، نه بداند که امروز مسلمین نیازمند چه هستند، نه بداند که امروز ذهنیت و واقعیت زندگی مسلمانان را چه چیزهایی تهدید می‌کند، نه بداند که جریان فساد و انحراف کدام است، نه بداند که دشمن از چه راه‌هایی وارد می‌شود که جامعه اسلامی را از بین ببرد و نابود کند، نه بداند که حیله‌های دشمن چیست و راه‌های مقابله با آن کدام است، از وجود خطرات عظیم استکبار جهانی اطلاع ندارد، نمیداند که صهیونیسم و ارتجاع و امپریالیسم و استکبار جهانی و مکتب‌های الحادی و التقاط چیست؛ حالا می‌رود [کتاب] “جواهر” را باز میکند و چهار جلد کتاب حدیث را جلویش میگذارد، تا برای مکلفان و اداره زندگی آنها، حکمی استنباط کند. این فرد، نمیتواند تفقّه در دین پیدا کند.
۱۳۶۵/۰۲/۰6فرمایشات امام خامنه ای؛طلاب و روحانیون.

 نظر دهید »

حکایتی آموزنده؛به روایت شیخ بهایی

28 دی 1396 توسط سليمي بني

حکایتی آموزنده؛به روایت شیخ بهایی

روزى شاه عباس صفوی به شیخ بهایى گفت: دلم می ‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود.
شیخ بهایى گفت : من یک هفته مهلت می ‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد، چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم…
شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد، در این حال رهگذرى که از آنجا می ‏گذشت، شیخ را شناخت، پیش آمد و سلام کرد.

شیخ قبل از نماز خواندن جواب سلام را داد و گفت: اى بنده خدا من می ‏دانم که ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا مى بلعد!!!..
تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت و لیکن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو !!!

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به کوچه ‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت: امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته ، فردا صبح زود هم من مخفیانه می روم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می شود…
شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان شاه بود، هنگام بیدار شدن شاه اجازه حضور خواست و چون به خدمت پادشاه رسید عرض کرد: اعلیحضرت، می خواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را فقط به سبب دیدن یک موضوع، به شاه نشان دهم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست می دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می فهمانند ؟!!
شاه عباس با تعجب پرسید: ماجرا چیست؟
شیخ بهایى گفت: من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از افراد خانواده ام، کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم، ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف تکرار شده که هر کس می گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت!!! حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند!
به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالارها و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیره جمع شدند، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بسته شد، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند…

بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد و واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور شاه رسیدند ، هر کدام به ترتیب گفتند : به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید!
دیگرى گفت: خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد.
سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می کرد و به درگاه خدا گریه و زاری می نمود.
چهارمى ‏گفت: خدا را شاهد می گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه ‏اش وارد می آمد از کاسه سر بیرون زده بود!!!
به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند.
شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می کرد و عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت : بروید و مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می شود شیخ بهایى گناهکار بوده است!
وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت: قبله ی عالم! عقل و شعور مردم را دیدید؟
شاه گفت: آرى، ولى مقصودت از این بازى چه بود؟
شیخ عرض کرد: به من فرمودید، قاضى القضات شوم.
شاه گفت: بله ولى این موضوع چه ارتباطی به آن دارد؟
شیخ گفت: من چگونه می توانم قاضى القضات شوم با اینکه می دانم مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد، آن وقت حق گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم. اما اگر امر می فرمایید ناچار به اطاعتم !
شاه عباس گفت: چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه کرده و می کنم لازم نیست به قضاوت بپردازى، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول باشى !!!

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 117
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

اشاره قرآن به مرکز دروغگویی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس