اشک های بی صدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

در دائــره تـاجـــوران‌ راه‌ نـــدارد هر سر که‌ نسائیده‌ بپای‌ تو جبین‌ را

21 تیر 1394 توسط سليمي بني

تحولی عظیم

علامه طباطبایی می فرمودند: «حدیثِ : من أخلص لله أربعین صباحاً، فجّر الله ینابیع الحکمة من قبله علی لسانه: هر کس چهل روز خود را برای خداوند خالص کند، خداوند چشمه های حکمت را از دلش بر زبان وی جاری و روان می کند.» را خواندم و تصمیم گرفـتم بدان عمل کنم. پس از آن چله، هرگاه اندیشه و تصور گناهی به ذهنم می آمد، ناخودآگاه و بی فاصله از ذهنم می رفت.»

و همچنین می نویسد: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی، هر چه می خواندم نمی فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامنگیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم، به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل ـ تقریباً هیجده سال طول کشید ـ هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبایی جهان را فراموش کردم.»

علامه می فرمودند: «سرمایه و دارائی من، این است که مانند ترکهای پشت کوه، صاف و بی غلّ و غشّ به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ارادت و ایمان دارم.»

.

نماز شب

استاد علاّمه‌ طبلطبایی می‌فرمودند: چون‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ برای‌ تحصیل‌ مشرّف‌ شدم‌، از نقطۀ نظر قَرابت‌ و خویشاوندی‌ و رَحِمیّت‌ گاهگاهی‌ بمحضر مرحوم‌ قاضی‌ شرفیاب‌ می‌شدم‌؛ تا یک‌ روز درِ مدرسه‌ای‌ ایستاده‌ بودم‌ که‌ مرحوم‌ قاضی‌ از آنجا عبور می‌کردند، چون‌ بمن‌ رسیدند دست‌ خود را روی‌ شانۀ من‌ گذاردند و گفتند: «ای‌ فرزند! دنیا می‌خواهی‌ نماز شب‌ بخوان‌؛ و آخرت‌ می‌خواهی‌ نماز شب‌ بخوان‌!» این‌ سخن‌ آنقدر در من‌ اثر کرد که‌ از آن‌ به بعد تا زمانیکه‌ به‌ ایران‌ مراجعت‌ کردم‌ پنج‌ سال‌ تمام‌ در محضر مرحوم‌ قاضی‌ روز و شب‌ بسر می‌بردم‌؛ و آنی‌ از ادراک‌ فیض‌ ایشان‌ دریغ‌ نمی‌کردم‌. و از آن‌ وقتیکه‌ بوطن‌ مألوف‌ بازگشتم‌، تا وقت‌ رحلت‌ استاد، پیوسته‌ روابط‌ ما برقرار بود و مرحوم‌ قاضی‌ طبق‌ روابط‌ استاد و شاگردی‌ دستوراتی‌ می‌دادند و مکاتبات‌ از طرفین‌ برقرار بود.

علامه می‌فرمودند: «ما هر چه‌ داریم‌ از مرحوم‌ قاضی‌ داریم‌.»

.

گفتگو با حضرت ادریس(ع)

علامه طباطبایی عقیده داشت که اگر انسانی به عجز خود واقـف شود و از صمیم قلب هدایت خویش را خواستار گردد، بدیهی است که خداوند متعال هرگز بنده جویای حق و پویای حقیقت را رها نخواهد نمود، چنانچه در قرآن آمده است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: سوره عنکبوت آیه 69»

سپس این داستان را نقل کردند: «به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفـانی مرحوم حاج میرزا علی قاضی(ره) بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم. در این موقع نعاسی (خواب سبک) به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند. یکی از آنها حضرت ادریس (علی نبینا و آله و علیه السلام) بود و دیگری برادر عزیز و ارجمند خودم آقای حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که فعلاً در تبریز سکونت دارند. حضرت ادریس علیه السلام با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولی طوری بود که ایشان القـائ کلام می نمودند و تکلم و صحبت می کردند، ولی سخنان ایشان به واسطه کلام آقای اخوی استماع می شد… و این اولین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء طبیعت پیوست و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد.»

.

گوش شنوا

استاد فاطمی نیا می گفتند: «یکی از شاگردان استاد طباطبائی بیان می کرد که: با مرحوم علامه کاری داشتم؛ به خانه ایشان رفـته و در زدم، اما کسی در را باز نکرد. هیچ کس هم در کوچه نبود و درها و پنجره های همسایگان ایشان هم، همگی، بسته بود. ناگاه شنیدم صدایی گفت: «علامه در قبرستان حاج شیخ است!». هر چه به اطراف نگریستم، کسی را ندیدم. با خود گفـتم: «به قبرستان حاج شیخ (نو) می روم؛ اگر علامه آن جا بود، هم مطلبم را عرض می کنم و هم درستی و راستی این آوای (صدای) ناشناس برایم روشن می شود.» به قبرستان که رسیدم، علامه را دیدم و ایشان تا متوجه بنده شدند، فرمودند: «دست و پایت را گم نکن! از این اصوات، بسیار است؛ گوش شنوا نیست!»

.

گنج الهی در نزد استاد

علامه طباطبائی فرمودند: «من در نوجوانی خیلی به منزل آیت الله سید احمد قاضی (برادر آیت الله سید علی قاضی) رفت و آمد می کردم و بیشتر روزها در خانه ایشان مانده و از مهمانان و مراجعان پذیرایی می کردم. روزی خدمت ایشان بودم که همسرشان پشت در اتاقی که ما بودیم، آمد و از مرحوم سید احمد برای خرید نان، پول خواست. آیت الله سید احمد قاضی فرمود: پولی ندارم. همسرشان از شنیدن این سخن ناراحت شد و با لحن قـهرآمیـزی گفت: این هم شد زندگی؟! و رفت. من دیدم که حال استادم دگرگون شد و در حیاط خانه، بادی چون گردباد وزیدن گرفت و برگ های ریخته شده درختان را از باغچه، در جایی جمع کرد و سپس باد خوابید. آیت الله قاضی به من فرمود: به حیاط برو؛ زیـر برگ های جمع شده یک دو تومانی است. آن را بردار و بیا به خانواده من بده. من رفـتم و از زیر آن برگ های جمع شده، یک دو تومانی برداشتم و همان گونه که فرموده بود آن را به همسرش دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیّر بودم.»

«و إن من شی ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزّله إلا بقدر معلوم: و چیزی نیست مگر آن که گنجینه ها و معادن آن نزد ماست، و فرو نمی فرستیمش مگر به اندازه معلوم (و حساب شده). سوره حجر/آیه 21»

.

دیدن حوریه بهشتـی

یکى از رهـنـمـودهـاى مـرحـوم قـاضـى، عـبادت و بیتوته در مساجد و مکانهاى متبرکى مانند مسجد کوفه و سهله بود: مـرحـوم قـاضـى شـاگـردان خـود را طـبـق مـوازیـن شـرعـیـه، بـا رعـایـت آداب بـاطـنـیـه اعمال و حضور قـلب در نمازها و اخلاص در افعال، به طریق خاصى دستورات اخلاقى مى دادند و دلهاى آنان را آماده براى پذیرش الهامات عالم غیب مى نمودند. خود ایشان در مسجد کـوفـه و سـهـله حـجره داشتند و بعضى از شبها را به تنهایى در آن حجرات بیتوته مى کـردنـد و شاگردان خود را نیز توصیه مى کردند بعضى از شبها را به عبادت در مسجد کـوفـه و یا سهله بیتوته کنند و دستور داده بودند که چنانچه در بین نماز و یا قرائت قـرآن و یـا در حـال ذکر و فکر براى شما پیشامدى کرد و صورت زیبایى را دیدید و یا بـعـضـى از جـهـات دیـگـر عـالم غـیـب را مـشـاهـده کـردیـد، تـوجـه نـنـمـایـیـد و دنـبـال عـمـل خـود بـاشـیـد.

اسـتـاد علامه طباطبایی مى فرمودند: روزى من در مسجد کوفه نشسته بودم و مشغول ذکر بودم. در آن بین، یک حوریه بهشتى از طرف راست من آمد و یک جـام شـراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود و خود را به من ارائه مى نمود. همین کـه خـواسـتـم بـه او تـوجـهى کنم، ناگهان یاد حرف استادم افـتادم و لذا چشم پوشیده و تـوجـهى نکردم. آن حوریه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف کرد. من نـیز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم. آن حوریه رنجیده شد و رفت و من تا به حال، هر وقت آن منظره به یادم مى افـتد، از رنجش آن حور متأثر مى شوم .

.

دیدن صُوَر برزخی

علامه گاهی که مجلس را مناسب می دید و احساس می کرد حاضرین آن جلسه که معمولاً از شاگردان خواصش بودند و قدرت و توانایی درک مسائل غیبی را دارند برخی از جریانات و به اصطلاح مکاشفات خود را با عفت خاصی که از ویژگی های برجسته او بود، بازگو می کرد. شهید مطهری هم به این واقعیت اشاره کرده و خاطر نشان ساخته که علامه طباطبایی مسائل غیبی را که مشاهده آن برای افراد عادی دشوار است می دیده اند.

علامه حسن زاده آملی در این باره می نویسد: علامه طباطبایی در مسیر عرفان عملی دارای چشم برزخی بودند و افراد را به صورت ملکوتیشان می دیدند و برای بنده بارها پیش آمد و در محضر علامه طباطبایی شواهدی دراین باره [چشم برزخی] دارم… بنده وقـتی به خدمت آیت الله محمد تقی آملی(ره) تشرف حاصل کردم… ایشان فرمودند که ما وقـتی در نجف بودیم در همان وقت، آقای طباطبایی، دارای مکاشفات عجیب و شگفتی بود.

علامه طباطبایی در زمینه مکاشفات خود حکایت می کند که: «… من در نجف که بودم، هزینه زندگی ام از تبریز می رسید، دو سه ماه تأخیر افـتاد و هر چه پس انداز داشتم خرج کردم و کارم به استیصال کشید. روزی در منزل نشسته بودم و کتابم روی میز بود، مطالب هم خیلی باریک و حساس بود، دقیق شده بودم در درک این مطالب، ناگهان فکر رزق و روزی و مخارج زندگی افکار مرا پاره کرد و با خود گفـتم تا کی می توانی بدون پول زندگی کنی؟ به محض اینکه مطلب علمی کنار رفـته و این فکر [تهیه رزق و روزی] به نظرم رسید، شنیدم که، کسی محکم در خانه را می کوبد، بلند شدم رفـتم، در را باز کردم و با مردی مواجه شدم، که دارای محاسن حنایی و قد بلند و دستاری بر سر بسته بود که، نه شبیه عمامه بود و نه شبیه مولوی، دستار خاصی بود، با فرم مخصوص به محض اینکه در باز شد، ایشان به من سلام کرد و گفـتم: علیکم السلام. گفت: من شاه حسین ولیّ هستم، و خدای تبارک و تعالی می فرماید: در این هجده سال (منظور از سالی که معمم شدم و به لباس خدمتگزاری دین درآمدم) کی تو را گرسنه گذاشتم که، درس و مطالعه را رها کردی و به فکر روزی افـتادی، خداحافظ شما!

من هم در را بستم و آمدم، پشت میز مطالعه، آن وقت تازه سرم را از روی دستم برداشتم، و یک دفعه سؤالی برای من پیش آمد و اینکه آیا من با پاهایم رفـتم دم در و برگشتم؟! اگر اینجور بود، پس چرا الآن سرم را از روی دستم برداشتم؟! و یا خواب بودم، ولی اطمینان داشتم که، خواب نبودم، بیدار بودم. معلوم شد که، یک «حالت کشفی» برای من رخ داده بود.»

.

همه عالَم، عالِم اند!

استاد امجد از قول علامه طباطبائی نقل می کنند که: «شبی در نجف، بر پشت بام خانه، آماده خوابیدن می شدم که مکاشفه ای برایم رخ داد و دیدم دست و همه اعضایم، می بینند و می شنوند و همان زمان دیدم که همه عالم، عالِم است.»

باز ایشان می گوید: «هرگاه سوالی داشتم و خدمت علامه می رسیدم، قبل از این که پرسش را بیان کنم، جوابش را می فرمودند.»

.

ذکر الله

علامه می فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغ های روی درخت، یک پارچه «الله! الله!» می گویند!» و نیز می فرمود: «گاهی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می کنم درخت های حیاط خانه هم با من ذکر می گویند.»

.

اثر بیان علامه در ذکر «یا الله»

شخصی نقل کرد که گرفـتار وسواس شدیدی شدم؛ به طوری که توانایی تکبیرة الاحرام گفتن نماز را نداشتم. روزی در منزل استاد بزرگوار، علامه (ره)، خدمتشان مشرف شدم و ناراحتی خود را به عرض آن واصل به حق، رساندم. مرحوم علامه فرمودند: «هرگاه می خواهی نماز بخوانی، یک یا الله بگو، سپس نماز را شروع کن.»

به منزل رفـتم؛ هنگام نماز فرا رسید و آماده به جا آوردن این واجب شدم. در آن حال دیدم اثری از آن بیماری وسواس که مانع از به جا آوردن نماز بود در من نیست و نیازی [هم] به گفتن یا الله پیدا نکردم. فهمیدم همان یا اللهِ آقای طباطبائی باعث شفایم شده است.

.

دائم در نماز!

نجمه السادات (دختر علامه) نقل می کردند: «زمانی در درکه ی تهران بودیم که دیدم مرحوم پدر بر سجاده نماز، مشغول عبادتـند. همان لحظه به حیاط رفـتم و مشاهده کردم که ایشان در حیاط قدم می زنند. باز به اتاق رفـته و دیدم همان لحظه، سرگرم عبادتـند! تعجب کردم که چطور در یک لحظه ایشان در دو جا هستند! این مطلب را با مادرم در میان گذاشتم و مادر فرمود: «دخترم! مگر نمی دانی برخی از انسانها (اولیاء خدا) هنگامی که دست از عبادت می کشند، خداوند فرشته ای را به شکل آنان می آفریند تا به جای آنان عبادت کند؟!»

.

خبر از آینده

مهندس عبدالباقی فرزند علامه نقل می کند: «روزی مادرم به من گفت: پس از مرگ من، فلان خانم را ـ که خانم شایسته ای است ـ به همسری پدرتان برگزینید.» گفـتم: «مادرجان! زندگی و عمر، دست خداست و کسی از آن خبر ندارد. شما چه می دانید [کدامتان زودتر از دیگری از جهان خواهد رفت ؟!]» مادرم گفت: «خودِ پدرت (علامه طباطبایی) گفـته که عمر من زودتر به پایان می رسد.» و همین طور هم شد! هنگامی که مادرم در بستر بیماری بود، یک روز پدر ما به شدت نگران، غمگین و هیجان زده بود و آرام نداشت و دائم قدم می زد و یاد خدا می کرد و همان روز هم، مادر ما درگذشت و برایم روشن شد که گفـته پدرم درست بود و از پاره ای وقایع آینده خبر داشت.»

.

خبر از صعود و پرواز شهید

پس از واقعه هفـتم تیر که نزدیکان و اطرافیان علامه طباطبایی نمی خواستند خبر شهادت دکتر بهشتی را به علت کسالت علامه به ایشان بدهند، در همین احوال یکی از اطرافیان علامه طباطبایی به اتاق ایشان می روند و علامه به او عبارتی بدین مضمون می فرمایند: «چه به من بگویید و چه نگویید من آقای بهشتی را می بینم که در حال صعود و پرواز است.»

.

رویای صادقه

همسر شهید مطهری نقل می کنند: حدود یک هفـته به شهادت استاد مطهری، مرحوم علامه طباطبائی یک روز صبح، ساعت نه، به منزل ما زنگ زدند و خود استاد گوشی را برداشتند. علامه فرموده بودند که «دیشب حضرت امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم و از حضرت پرسیدم: حال آقا مطهری چطور است؟ایشان تبسم فرموده و جواب دادند: آقا مطهری از دوستان ماست.» [من هنگام گفت و گوی استاد مطهری و علامه، تنها شاهد بودم که آقای مطهری در مقابل علامه تواضع و تعارف می کند. پس از مکالمه آن دو، من از آقای مطهری سؤال کردم: «حاج آقا چه می فرمودند؟» پس از اصرار زیاد من، خواب علامه را برای ما تعریف کردند.

با این که شهید مطهری هنوز در قید حیات بود، علامه در خواب حال او را از حضرت سید الشهداء علیه السلام رسیده بودند و ما بعدها فهمیدیم که این بشارتی برای شهادت مرحوم مطهری بوده است.»

.

خون گریستن موجوداتِ عالم در رثای امام حسین(ع)

مرحوم حجت السلام وجدانی فخر می گوید: «بعد از ظهر عاشورایی به قبرستان «حاج شیخ (قبرستان نو)» در قم رفـته بودم که دیدم مرحوم علامه در گوشه ای از قبرستان هستند. برای عرض ارادت نزدیک شده و عرض سلام و ادب کردم. آن بزرگ چند بار از سوز و گداز به من فرمودند: «آقای وجدانی! می دانید امروز چه روزی است؟!» عرض کردم: «بله؛ امروز عاشوراست.» فرمودند: «می بینی همه دنیا، موجودات، آسمان، زمین و جمادات ـ همه ـ در حال اشکِ خون ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام هستند؟!» متعجب شده و دانستم که ایشان خبر از حقایق هستی می دهند. در همین حال، ایشان خم شده و سنگی از زمین برداشته، آن را به سان سیبی با دست از وسط شکافـتند و میان آن را به من نشان دادند. با چشمان خودم، در میان سنگ، خون دیدم! و ساعتی با بهت و حیرت غرق مشاهده آن بودم. وقـتی به خود آمدم، متوجه شدم که علامه از قبرستان رفـته اند و من در تنهایی به نظاره آن سنگ خونین جگر مشغولم!»

.

توسل به امام زاده

یکی از آشنایان علامه نقل می کند: «برای استاد مشکلی فلسفی رخ داده بود؛ همان ایام به زیارت امامزاده ای رفت و پس از آن، همان امامزاده به خواب ایشان آمده و مشکل علمی استاد را حل کرد!»

باز ایشان نقل کردند که: «اهل علمی دیوانه شده بود. او را نزد علامه آوردند و استاد علامه یک ربـع ساعت به وی نگریست؛ در اثر نگاه ایشان، بیمار عاقل و سالم شد.»

.

ارادت به خاندان عصمت(ع)

استاد امجد از زبان علامه طباطبائی نقل می کنند که ایشان فرمود: «باطن دنیا، صلوات بر محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است.»

اکثر افراد تصور می کردند که شاید فیلسوف بزرگی چون علامه طباطبایی کمتر به زیارت برود، روزی در سفر مشهد یکی از حاضرین از علامه پرسید: شما هم به حرم می روید؟ علامه پاسخ داد: «آری» آن فرد پرسید: آیا شما هم مثل عامه مردم ضریح حضرت را می بوسید؟! علامه فرمود: «نه تنها ضریح، بلکه خاک و تخته در حرم را و هر چه متعلق به اوست می بوسم.»

او حتی در حل مسایل علمی و فلسفی و تفسیری، از معنویت ارواح معصومین علیهم السلام، استمداد می جست و گاهی برای حل مسایل تفسیری چندین ساعت، حتی یک شبانه روز به درون گرایی می پرداخت و از خدا و پیامبر و ائمه استمداد می طلبید. علامه می گفت: «ما هر چه داریم از اهل بیتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داریم.»

آیت الله بهجت درمورد تبرّی جستن از دشمنان اهل بیت(ع) می فرمایند: آقای طباطبائی (ره) می فرمود: «پس از نمازها، معاویه را لعن می کنم زیرا همه مفـاسد قرنها پس از وی را، مستند به او می دانم.»

استاد امجد نقل می کنند که آیت الله طباطبائی می فرمود: «در بازبینی و تصحیح جلد اول المیزان، دو هزار غلط فـاحش یافـتم! (مثلاً به جای «روز» نوشته بودم «شب»!) و در تصحیح بار دوم، ششصد غلط! و حالا بهتر می فهمم «معصوم» و «عصمت» یعنی چه!»

صاحبِ تفسیر البصائر نقل می کند: «اوایل تحصیلم کتابی خواندم که بر مذهب شیعه دوازده امامی تاخته بود. پس از مطالعه آن، حالم دگرگون شد و گریه ام گرفت. بعدها (در سال 1356 ش) که آن خاطره و گریه را به علامه طباطبائی عرض کردم، فرمود: «در آن هنگام (که برای مظلومیت اهل بیت علیهم السلام گریستی) هر چه از خدا می خواستی، می گرفـتی.»

استاد امجد می گوید به مرحوم علامه عرض کردم: وقـتی به حرم مشرف می شویم، چگونه زیارت کنیم؟ فرمودند: «مگر چیزی جز خدا مشاهده می شود؟!»

علامه هر ساله ایام فـاطمیه، ده روز در خانه اش برای شهادت حضرت فـاطمه علیها السلام اقامه عزا می نمودند و همه بستگان و اعضای خانواده حتی دخترانشان که در شهرهای دیگر سکونت داشتند مقید بودند، در این مدت در مجلس شرکت کنند. معمولاً در تهران و شهرستانها که می رفتند کمتر دید و بازدید می کردند ولی وقـتی که می گفتند: در همسایگی، یا فلان محل، مجلس روضه و توسلی به حضرت زهرا علیهاالسلام است، فوراً شرکت می کردند. حتی برای رفع خستگی در محافل به علت رفت و آمد زیاد، گاهی مداحی را صدا می کردند تا چند جمله ذکر مصیبت کند و او با عشق و علاقه خاصی شدیداً گریه می کردند. و یک بار هنگام خواندن خطبه حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام به عبارت لیس غیره که رسید، بسیار مبهوت شد؛ بعد رو به ما کرده و فرمود: «شما که این همه کتاب فلسفی و عرفـانی خوانده اید، آیا دیده اید کسی بتواند چنین بگوید؟! » و نیز سفـارش می کرد که شب های قدر، به یاد حضرت فـاطمه زهرا علیها السلام باشیم. در گشودن رمز و راز این سفـارش، کافی است به روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام اشاره شود که فرمودند: «فمن عرف فـاطمه حقّ معرفـتها، فقد ادرک لیله القدر: پس هر کس فـاطمه علیها السلام را آن چنان که باید، بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است.»

مرحوم علامه همچنین مقید بودند که هر سال، ایام شهادت آن بانوی بزرگوار ده روز در خانه شان اقامه عزا کنند و همه بستگان را دعوت نمایند.

یکی از فضلاء درباره شیفتگی و عشق و دلباختگی علامه طباطبایی به اهل بیت(ع) می گوید: به استاد مطهری عرض کردم که شما فوق العاده تجلیل می کنید و تعبیر«روحی فداه» را در مورد ایشان دارید، این همه تجلیل به خاطر چیست؟ استاد مطهری فرمودند: «من فیلسوف و عارف، بسیار دیده ام و احترام مخصوص من به علامه طباطبایی نه به خاطر این است که ایشان یک فیلسوف است، بلکه احترامم به این جهت است که او عاشق و دلباخته اهل بیت علیهم السلام است.

.

ارادت به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

آیت الله طباطبائی در مجالس عزاداری شاه شهیدان علیه السلام شرکت می کرد و می فرمود: «ما برای سیاهی لشکر بودن، شرکت می کنیم.» آن مرحوم در مجلس مرثیه ای که سیدی در محله ی گذرخان قم تشکیل می داد، شرکت می جستند. یک بار قسمتی از منزل آن سید، نوسازی شده بود و آیت الله طباطبائی در همان قسمت نشسته بودند. در آن هنگام می پرسند: «چه مدت است که در این جا مجلس عزاداری برپاست؟» گفـته بودند: «بیش از چهل سال». مرحوم علامه از آن قسمت نوسازی شده، برخاستند و به قسمت قدیمی خانه رفتند و فرمودند: «این آجرهایی که چهل سال شاهد گریه بر امام حسین علیه السلام بودند، قداستی دارند که انسان به اینها هم تبرک می جوید.»

یک بار شخصی به محضر علامه آمده بود، اما ایشان را نمی شناخت و به همین سبب سخنان ناپسندی گفـته بود. وقـتی فهمید شخصی که رو به روی وی نشسته، علامه طباطبائی است، اظهار شرمندگی و عذرخواهی کرد و به ایشان گفت: «من گمان نمی کردم که شما حضرت علامه طباطبائی باشید و از ظاهرتان این گونه تصور کردم که یک مرثیه خوان (امام حسین) هستید!» علامه فرمود: «ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بودم! همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بوده ام، با یک مرثیه خوانی امام حسین علیه السلام برابری نمی کند!»

باز مرحوم علامه می فرمود: «در دوازده سالی که نجف بودم، به جز عاشورا، هیچ روزی درس را تعطیل نکردم. یک سال عاشورا درس را تعطیل نکرده بودم که به چشم درد شدیدی گرفـتار شدم! طوری که نزدیک بود کور شوم. از عظمت امام حسین علیه السلام ترسیدم و از آن پس تصمیم گرفـتم روز عاشورا را تعطیل کنم.»

.

حضرت امام رضا (علیه السلام)

علامه می فرمودند: «همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه السلام محسوس است.»

و در نقلی دیگر، بیان می کردند: «همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است.» و نیز می فرمودند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می شود، مشاهده می کند که از در و دیوار حرم آن امام(ع) رأفت می بارد.»

ایشان هر ساله به مشهد مشرف می شد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان می گفت: «با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را می شکافت و با علاقه ضریح را می بوسید و توسل می جست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا می کردیم…» او می گفت: «من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را می بوسند، غبطه می خورم….»

زمانی نویسنده مشهوری بوسیدن ضریح امامان علیهم السلام و این قبیل احترام نهادن ها را تشنیع می کرد. وقـتی سخن او را به مرحوم علامه در حرم رضوی علیه السلام عرض کردند، ایشان فرمود: «اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضریح، زمین را می بوسیدم.» و روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [که اصلاً اذن نمی داد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد: «از راه دور آمده ام و می خواهم دست شما را ببوسم.» علامه فرمود: «زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است!»

یک بار علامه می خواستند به روضه رضوی علیه السلام مشرف شوند. به ایشان عرض شد: «آقا! حرم شلوغ است؛ وقت دیگری بروید!» فرمودند: «خوب، من هم یکی از شلوغ ها!» و رفـتند. مردم هم که ایشان را نمی شناختند تا راهی برایشان بگشایند و در نتیجه، هر چه سعی کردند دستشان را به ضریح مبارک برسانند، نشد و مردم ایشان را به عقب هل دادند. وقـتی بازگشتند، اطرافیان پرسیدند: «چطور بود؟» فرمودند: «خیلی خوب بود! خیلی لذت بردم!»

حجت الاسلام معزّی نقل می کند که یک بار در ایام طلبگی به مشهد رفـته بودم و در صحن های حرم رضوی علیه السلام گام می زدم و به بارگاه امام علیه السلام می نگریستم اما داخل رواقها و روضه نمی رفـتم. ناگهان دست مهربانی بر روی شانه هایم قرار گرفت و با لحنی آرام فرمود: «حاج شیخ حسن! چرا وارد نمی شوی؟!» نگاه کردم و دیدم علامه طباطبائی است. عرض کردم: خجالت می کشم با این آشفتگی روحی بر امام رضا علیه السلام وارد شوم. من آلوده کجا و حرم پاک ایشان کجا! آنگاه مرحوم علامه فرمود: «طبیب برای چه مطب باز می کند؟ برای اینکه بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفـای آل محمد ـ علیهم السلام ـ است. داخل شو که امام رضا علیه السلام طبیب الأطباء است.»

.

حضرت فـاطمه معصومه (سلام الله علیها)

علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها، افطار می کرد، ابتدا پیاده به حرم مشرف می شد و ضریح مقدس را می بوسید، سپس به خانه می رفت.

از علامه خواستند درباره بانوی عفـاف، حضرت فـاطمه معصومه علیها السلام، چیزی بگویند؛ فرمودند: «ایشان مادر ما هستند.»

حضرت امام صادق علیه السلام درباره این نوه عزیزشان می فرمایند: «تدخل بشفـاعتها شیعتی الجنة باجمعهم: مقام و قدرت حضرت معصومه علیها السلام چنان است که اگر بخواهند همه شیعیان من، با شفـاعت او به بهشت می روند.»

همه خلق اند زیر سایه ی او آفـتاب خداست معصومه!

یکی از معلمان قم می گوید: روزی مشاهده کردم که علامه طباطبائی هنگام ورود به حرم حضرت فـاطمه معصومه علیها السلام از خاک اطراف درهای صحن به دیدگانش کشید. وقـتی علت این کار را از ایشان پرسیدم، فرمود: «ما که لیاقت نداریم از گرد و غباری که بر ضریح مقدس این خانم و اطراف آن نشسته، به چشممان بکشیم!».

.

خبر عبدالباقی از استاد!

علامه طباطبایی می فرمودند: «من و همسرم از خویشاوندان مرحوم قاضی بودیم، او در نجف برای تحقق اصل اسلامی و اخلاقی صله رحم و تفقد از حال ما، به منزلمان می آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند. روزی مرحوم قاضی به خانه ما وارد شد در حالی که همسرم آبستن بود و من از وضع او آگاهی نداشتم، موقع خداحافظی به همسرم گفت: دختر عمو این فرزندت باقی خواهد ماند و پسر است و آسیبی به او نخواهد رسید، نامش را عبدالباقی بگذارید. تا انشاء الله برایتان بماند. حال این پسر متولد شده و ما اسمش را عبدالباقی نهاده ایم.»

.

صبر بر فراق (نقدی از طرف استاد)

علامه طباطبائی از قول استادشان مرحوم آقای قاضی می فرمودند: «من از باباطاهر تعجب می کنم که در شعرش چنین سروده:

یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

چه طور باباطاهر گفـته است: اگر جانان، هجران را پسندد، من هم آن را می پسندم.؟! چگونه انسان می تواند این را بپذیرد؟! عاشق بر هر چیز صبر می کند اما بر فراق، صبر نمی تواند کرد. مولا علی علیه السلام در دعای کمیل می فرماید: مولا و آقای من! گیرم بر عذاب تو صبر کنم؛ بر دوری تو چگونه شکیبا باشم؟!(فکیف أصبر علی فراقک)

.

نقلی از علامه در بیان چهره باطنی اعمال انسان

آیت الله جوادی آملی نقل کردند که علامه طباطبائی فرمودند: «در نجف، شخصی [عامی] مشهور به این شده بود که از اهل معرفت است و چشمش به باطن این عالم باز است. این شخص روز پنج شنبه ای به قبرستان وادی السلام رفـته بود و در حال بازگشت بود که جمعی از علماء، در راه بازگشت او را دیده و از او پرسیدند: شما در وادی السلام چه دیدید؟ ابتدا گفت: فاتحه ای خواندم و بازگشتم. آن عده چون از حال و مقام وی آگاه بودند. اصرا کردند که مشاهده خود را بگوید. او پاسخ داد: من رفـته بودم کنار آن قبرهایی که آماده ساخته بودند تا اگر کسی مرد معطل کندن قبر برای وی نشوند و به سرعت مرده را در آن دفن کنند. از قبرها پرسیدم: این علما می گویند: قبرها مار و عقرب دارند و مرده گنهکار را آزار و اذیت می کنند. آیا این کلام درست است؟ قبرها جواب دادند: ما مار و عقرب نداریم؛ هر کس با خود هر چه بیاورد، با آن همنشین خواهد شد.»

شاید ذکر این نکته مناسب باشد، که آیات و روایات فراوانی این معنی را تأیید می کند از جمله این دو آیه: «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره؛ و من یعمل مثقال ذره شراً یره: پس هر کس هموزن ذره ای، نیکی انجام دهد، (همان) را می بیند و هر کس هموزن ذره ای، بدی انجام دهد، (همان) را می بیند. سوره زلزال/آیات 7و8 » در این دو آیه ذکر نشده «جزای آن اعمال را می بیند». بلکه فرموده است: «خود آن اعمال را خواهد دید.»

این عمل های چو مار و کژ دمت مار و کژدم گردد و گیرد دمت

.

مقام ولیّ خدا

علامه طباطبائی فرمودند: «روزی از خیابان عبور می کردم. بنّایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. ناگهان دیدم بنّا پایش لغزید از آن بالا به پایین افـتاد. در همین حال، کارگر او که پایین ساختمان بود، نگاهی به بنا کرد و گفت: «نیفت!» دیدم بنا از همان بالا آرام پایین آمد. من به دنبال کارگر به راه افـتادم تا ببینم او کیست که خود را به کارگری زده است؟! بعد فهمیدم آن فرد، شخصی است که هر روز به محضر مقدس ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجع الشریف ـ مشرف می شود.»

.

راز خلقت انسان!

از قول آیت الله حسن زاده نقل شده: «شبی در این موضوع فکر می کردم که چرا خداوند، انسان ها را آفرید؟ آیاتی مانند و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون را هم که از نظر می گذراندم و این که در تفسیرش فرموده اند: لیعـبـدون، یعنی لتعرفون، باز این اشکال به ذهنم می آمد که عبادت، فرع معرفت است، و ما که معرفـتی نسبت به خدا نداریـم، پس چه عبادتی؟! و …» صبح، اول وقت، به حضور استاد علامه طباطبائی رسیده و سؤال را با ایشان در میان گذاشتم که «حضرت استاد! پس چه کسی بناست خداوند را عبادت کند؟!» ایشان در بیانی کوتاه فرمودند: «گرچه یک نفر!»

تا این جمله را فرمودند، من آرام شدم؛ همان دم به یاد وجود مقدس امام زمان علیه السلام افـتادم و خاطرم آمد که زمین و عالم، هماره چنین شخصی را دارد. دیگران همگی طفیلی وجود انسان کامل (معصوم) هستند و گویی هدف از خلقت آنان، به خلقت موجود تام و کامل باز می گردد.» امیر بیان، علی علیه السلام، خود پرده از راز خلقت برداشته اند: «فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا: ما ساخته پرودگاریم خویشتنیم و مردم ـ همگی ـ پس از ما برای ما ساخته و آفـریده شده اند.»

.

اراده بسیار قوی

مرحوم، علامه طباطبایی اراده بسیار قوی ای داشتند. وقـتی که ایشان را برای معالجه به لندن برده بودند پزشکان گفـتند: درمقابل چشم شما پرده ای هست که باید برداشته شود تا چشم، بینایی خود را از دست ندهد. ایشان هم اعلام رضایت کرده بودند. بعد که پزشکان گفـته بودند، برای عمل جراحی باید شما را بیهوش کنیم، مخالفت کرده بودند و فرموده بودند: «بدون بیهوش کردن عمل کنید.» و پزشکان گفـتند، چون چشم باید به مدت پانزده دقیقه باز باشد و پلک نزند ناچاریم که شما را بیهوش کنیم. علامه طباطبایی فرموده بودند: «من چشم خود را باز نگه می دارم.» و به مدت هفده دقیقه چشم خود را باز نگه داشته بودند و حتی یک بار هم پلک نزده بودند. این حکایت از ارده بسیار قوی و نیرومند ایشان می کند.

.

توان و ظرفیت فکری فوق العاده

مرحوم علامه اهل مطالعه و تحقیق و تفکر بود. تمام عمر پر برکتش را در مطالعه و تفکر و تألیف و تصنیف و تدریس صرف کرد و آثار گرانبهایی از خویش به یادگار گذاشت. در مطالعه و تفکر قدرت فوق العاده ای داشت. می توانست مدتی تمام حواسش را در یک مطلب متمرکز سازد و بدون اینکه از آن خارج شود فقط درباره آن بیندیشد. اکثر اوقاتش را در تالیف تفسیر المیزان صرف کرد. الطاف الهی شامل حالش شده بود که جز اشتغالات علمی اشتغالاتی نداشت. آنقدر فکر و مطالعه کرد که پزشکان معالج درباره کسالتش گفتند: سلولهای مغزی او به مقدار توانایی خودشان کار کرده اند و دیگر تاب تحمل درک مطالب تازه را ندارند یا به تعبیر پزشکی «اشباع» شده اند.

فرزند ایشان خانم نجمه السادات طباطبایی همسر شهید قدوسی از قول علامه نقل می کند: «وقـتی در نجف اشرف بودم، یک معلم ریاضی پیدا کردم که فقط ساعت یک بعد از ظهر وقت تدریس داشت، من یک بعد از ظهر از این سوی شهر به آن طرف شهر می رفـتم، وقـتی به مکان مورد نظر و جلسه استاد [درس ریاضی] می رسیدم، به دلیل گرمای زیاد و پیمودن راه طولانی آن قدر لباسهایم خیس عرق بود که همان طور با لباس داخل آب حوض می رفـتم و در می آمدم و بعد تنها یک ساعت نزد آن استاد ریاضی درس می خواندم.» بسیار حیرت آور است که انسانی در آن تابستان طاقت فرسای نجف این همه راه را طی نماید تا برای وقـتی مختصر به فراگرفـتن ریاضی بپردازد.

یکی از حاضران درس تفسیر علامه طباطبایی می گوید: «در ماه مبارک رمضانی که در فصل تابستان واقع شده بود، شبها در جلسه درس علامه شرکت می کردیم، برنامه شروع و ختم درس با توجه به کوتاهی شبها به نحوی بود که فرصتی برای خواب باقی نمی ماند، لذا شاگردان تقاضا کردند تدبیری اتخاذ شود که مقداری هم برای خواب در اختیار داشته باشند.» علامه طباطبایی (ره) در پاسخ به درخواست ما فرمودند: «من هم در طول عمرم تا بحال یاد ندارم که شبهای ماه مبارک رمضان را خوابیده باشم.»

به خوبی پیداست که برنامه سالهای دیگر عمر شریف علامه به همین منوال گذشته است، علامه، در شرح حالی که به قلم خود می فرماید: «در برهه ای از عمر، یعنی به مدت هفده سال چنان شوق وصف ناپذیری نسبت به تحصیل به من دست داد که شبهای بهار و تابستان در این مدت تا به صبح به مطالعه و تحقیق مشغول بودم.»

از قول علامه نقل شده : «تابستانها که معمولاً از نجف به کوفه می رفتیم یکی از برنامه هایم این بود که مسائل فلسفی را با اشکال و قضایای منطقی تطبیق می کردم، پس از مقداری مطالعه و تحقیق می خوابیدم ولی بعد از آنکه از خواب بیدار می شدم متوجه می شدم که پاره ای از مسائل را در عالم خواب و رویا حل کرده ام.»

آیت الله حسن زاده آملی در رابطه با پی گیری و استمرار روحیه تحقیق در علامه می فرماید: علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.

روزی فرمود: «من در شبانه روز، شش ساعت را صرف خوردن و خوابیدن و عبادت می کنم و هجده ساعت هم مشغول تفکر هستم. گه گاهی هنگام تفکر خوابم می برد؛ وقـتی بیدار می شوم، افکارم را از آن جا که مانده بود، ادامه می دهم حتی در خواب هم فکرم مشغول بود!»

24 یا 48 ساعت، پیوسته درباره «غایت فعل الهی» می اندیشیدند. نقل شده است که یک بار از دکتر تـقی ارانـی مارکسیست که ایدئولوگ بزرگ و لنین و استالین عصر خود بود، دو، سه سؤال کرد که او مات و مبهوت شد و رفت که پاسخ بیاورد و هنوز هم بازنگشته است! مهندس سید عبدالباقی (فرزند علامه) می گوید: هرگاه خدمت پدر می رسیدم، ایشان را در حال تفکر می یافـتم و تقریباً هیچ گاه ایشان را در حال مطالعه ندیدم، مگر در حد جست و جو در کتاب های منبع و مرجع برای یافتن معنای دقیق کلمه یا نام های خاص یا مطلبی تاریخی و مانند اینها.

.

حالات مناجات و عبادت

یکی از شاگردان علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «علامه در مراتب عرفان و سیر و سلوک معنوی مراحلی را پیموده بود. اهل ذکر، دعا و مناجات بود، در بین راه که او را می دیدم غالباً ذکر خدا را بر لب داشت، در جلساتی که در محضرشان بودیم وقـتی جلسه به سکوت می کشید، دیده می شد که لبهای استاد به ذکر خدا حرکت می کرد، و به نوافـل مقید بود. گاهی دیده می شد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است، تا جایی که همسر شهید قدوسی دختر مرحوم علامه طباطبایی می گوید: «یک بار فردی آشنا علامه را در خیابان می بیند و سلام می کند، پدرم به جواب سلام اکتفا کرده و احوال پرسی نکرده بودند، شخص مزبور ناراحت شده و گلایه نموده بود که حاج آقا سنگین جواب داده اند، بعد پدرم برای رفع سوء تفاهم توضیح دادند که هر وقت از خانه بیرون می آیند تا مقصد، نماز نافله می خوانند و ما تا آن هنگام از این موضوع خبر نداشتیم.

شبهای ماه رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه می کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود. علامه همواره حضور قلب داشت و مداوم مشغول ذکر خدا بود و در تمامی حالات حتی به هنگام پژوهش های علمی، این حالت را فراموش نمی کرد. در لحظات آخر عمرش یکی از شاگردان خصوصی علامه می گوید: از ایشان پرسیدم چه کنم در نماز به یاد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم؟ برای شنیدن بیانات استاد، گوشم را نزدیک دهانـش بردم چند بار فرمود: «توجه، مراقبه، توجه، مراقبه، به یاد خدا باش و خدا را فراموش نکن.»

و نیز مرحوم علامه می فرمود: «سخت ترین حالات و اوقاتم، فاصله میان تطهیر و وضو ساختنم است.»

مهندس عبدالباقی، فرزند علامه نقل می کند: «هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد: «لا اله الا الله ».

.

اهمیّت به نماز

هنگامی که علامه طباطبائی برای عمل جراحی چشم به خارج سفر کردند در راه، نماز را در هواپیما خواندند و از این جهت خیلی غمگین و ناخرسند شدند. پس از عمل، طبیب جراح به ایشان گفت: «خوشبختانه جراحی چشم شما با موفقیت همراه بود.» علامه فرمودند: «اما من بسیار ناراحتم!» طبیب علت ناخرسندی ایشان را پرسید و ایشان گفتند: «هنگام آمدن، نماز را در هواپیما خواندم و نتوانستم آن گونه که شایسته بود، انجام دهم. از این که در بازگشت هم باید نماز را در هواپیما بخوانم، افسرده ام!» آن طبیب با شرکت هواپیمای گفت و گو می کند تا شرکت، پرواز را تنظیم و در جایی توقـف کند تا علامه نمازشان را روی زمین بخوانند؛ اما شرکت پاسخ می دهد که برایش ممکن نیست. دکتر، بار دیگر با یک شرکت هواپیمایی خصوصی صحبت می کند و آنان می پذیرند که در میان راه، در فرودگاه توقـف کنند تا علامه طباطبائی نمازشان را روی زمین و آن گونه که می پسندند، به جا آورند.»

.

تکریم میهمان

یکی از شاگردان علامه نقل کردند که، بارها اتفاق افـتاد که وقـتی به محضرش رسیدم، ایشان شخصاً برایـم چای آوردند و این برای من خیلی سنگین بود و هر چه اصرار کردم که ایشان این کار را انجام ندهند، نمی پذیرفـتند و چون اکثر اوقـات کسی در منزل نبود و اگر هم کسی در منزل بود یک نفر بود که برای انجام کارها بیرون می رفت و لذا ایشان تنها می ماند و شخصاً اقـدام به پذیرایی از میهمان می کرد، در هر حدی که میهمان بود. از هیچ کس حتی فرزندان خود برای پذیرایی و خدمت از میهمان کمک نمی گرفت. هنگامی که درب خانه را می زدند برایش بیگانه و آشنا یا یک یا صد نفر تفاوت نداشت، خودش معمولاً بلند می شد و در را باز می کرد و با روی خوش از مراجعین استقبال می کرد.

در حدیث است که: «أفضل الحسنات تکرمة الجلساء: برترین نیکی ها گرامی داشتن همنشینان است.»

.

سیطره الهی

حجت الاسلام ممدوحی نقل می کنند: «مرحوم علامه طباطبائی جلساتی داشتند که گاهی در منزل خودشان و گاهی در خانه بعضی شاگردانشان تشکیل می شد. یک بار که در اواخر عمرشان قرار بود برای حضور در یکی از جلسات، شبانه از کوچه پس کوچه های تاریک شهر قم عبور کنند؛ با ارتعاشی که در بدن داشتند و راه ناهموار منزلی که آن شب قرار بود بروند و تاریکی کوچه ها، یکی از اطرافیان عرض کرد: احتمال دارد ـ خدای نکرده ـ با این وضع، به زمین بخورید. می شود جلسه این هفـته را مثلاً در خانه خود حضرت عالی برپا کرد تا اذیت نشوید. علامه فرمودند: «مگر ما در روز به وسیله نور خورشید خود را نگه می داریم و مگر نور خورشید باعث می شود زمین نخوریم؟!»

«قل من یکلؤکم بالیل و النهار من الرحمن؟! بگو: چه کسی شما را در شب و روز از [هر آسیب] خدای رحمان حفظ می کند؟! سوره انبیاء آیه 42»

.

داروی همه دردها!

حجت الاسلام عبدالقائم شوشتری می گوید: به مرحوم علامه طباطبائی عرض کردم: «من چله نشستم؛ عبادت ها کردم؛ خدمت بزرگان رسیدم و … اما مشکلم حل نشد!» ناگهان حال ایشان دگرگون شد و دست بر صورت نهادند و گریستند و در میان گریه فرمودند: «داروی همه دردها خداست! داروی همه دردها خداست!»

.

سفارش به یاد خدا

یکی از فضلای معاصر که چند سالی در محضر علامه درس خوانده می گوید: «یک وقت عازم زیارت بیت الله الحرام بودم، برای عرض سلام و خداحافظی خدمت علامه رفـتم و گفـتم نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید و توشه راهم باشد. این آیه مبارکه را قرائت فرمودند: «فاذکرونی اذکرکم:به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم. بقره/152»

علامه می افزاید: «به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد، خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»

هنگامی که مرحوم علامه پاسخ نامه دوست خود، آیت الله مرندی را نوشته و در پاکت می گذارد و به یکی از بستگان مرحوم مرندی می دهد تا به وی برساند، آن شخص به علامه عرض می کند: آقا! مطلبی هم برای من بنویـسید. علامه طباطبائی تکه کاغذی برداشته و با خط زیبای خودشان می نویسند: «خدا را فراموش مکن!»

حجت الاسلام صحفی می گوید در اواخر عمر مبارک علامه، از ایشان خواستم برای آرامش قلب، دستوری بفرمایند، فرمودند: «دست را روی سینه بگذار و سه ـ چهار بار نشسته و ایستاده (یا فرمود: ایستاده و نشسته ـ که یادم نیست) این آیه را بخوان: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله؛ ألا بذکر الله تطمئن القلوب: کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد. رعد/28» و من اثر این دستور را هم دیدم….

.

سفـارش به دعای سحر و کتاب شریف بحارالانوار

علامه حسن زاده آملی می نویسد: وقـتی به حضور شریف علامه طباطبایی، تشرف حاصل کرده بودم و عرض حاجت نمودم، فرمود: «آقا دعای سحر حضرت امام باقر علیه السلام را فراموش نکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است.»

حجت الاسلام قرائتی نقل می کند که روزی در مسیر راه به علامه طباطبائی(ره) برخوردم. از ایشان خواستم مرا نصیحت کند. ایشان فرمود: «بحار الانوار را زیاد مطالعه کنید و از روایت های آن ساده نگذرید.»

.

عاطفه زایدالوصف

یک روز شخصی قرآنی به علامه داد و از ایشان خواست که بالای همه صفحات آن خوب و بد نوشته شود تا بتواند با آن استخاره کند و علامه هم پذیرفت. آیت الله قدوسی به علامه اعتراض کرد که «حیف نیست وقت شما صرف این کار بشود؟!» علامه لبخندی زده و فرمود: «نخواستم ردش کنم!» و کار آن بنده خدا را انجام داد.

همسایه ایشان، نقل می کرد: یک روز صبح به دنبال ما فرستاد. با اینکه برای کار شخصی به کسی مراجعه نمی کرد. رفتیم دیدیم که بسیار ناراحت است و نمی توانست مطالعه کند.

معلوم شد که گربه ای در چاه حیاط خلوت خانه اش افـتاده است و با آنکه مرتب برای آن غذا و گوشت می ریخت ولی بسیار ناراحت بود که چرا ما باید غفلت کنیم و سر چاه را باز بگذاریم تا حیوانک در آن بیفـتد. سپس دستور داد که مقنّی بیاورند و در چاه را بکنند و گربه را بیرون بیاورند. طبق نقل فرزندش، این کار حدود 1500 تومان در آن روز برایش خرج برداشته بود. ولی خوشحال بود که برای نجات حیوانی اقدام کرده است.

همسر علامه گفـته بود ما در منزل حق نداشتیم برای از بین بردن مورچه یا سوسک و مانند آن سمپاشی کنیم. چون علامه معتقد بود: «اینها جان دارند و ما حق نداریم آنها را بی جان کنیم، باید بکوشیم منزل را نظافت کنیم تا اینها پیدا نشوند.»

آیت الله جوادی می فرماید: علامه طباطبائی ـ رضوان الله علیه ـ عاطفی بودند … می فرمودند: « ما مرغ خانگی را نمی کشیم؛ باید آن قدر بماند تا بمیرد!»

.

ایثار و فداکاری

یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گویند: «رساله ای در امامت نوشتم و آن را پیش علامه طباطبایی بردم و گفـتم که گه گاهی که از درس و بحث خسته شدید به عنوان یک جلسه استراحت و به تعبیر عامه مردم «زنگ تفریح » این رساله ما را هم نگاه بفرمایید. ایشان لطف فرمودند و رساله را از اول تا آخر، کلمه کلمه خواندند، تا اینکه پس از مدتی فرمودند که رساله را دیدم و مدتی حدود دو ماه طول کشید تا ایشان رساله را مطالعه کرد. من رفـتم که آن رساله را بگیرم. به من اعتراض کرد که در فلان جای رساله دعای شخصی در حق خودتان نموده اید. من در آنجا حدیثی را عنوان کرده و پس از بیان حدیثی و شرح این حدیث، گفـتم که بار الها توفیق فهم آیات الهی را به اینجانب مرحمت بفرما. علامه طباطبایی فرمودند: «چرا این دعای شخصی را فرمودید. چرا در کنار سفره الهی، دیگران را شرکت ندادید؟» بعد به من فرمود: «تا آنجایی که خودم را شناختم، دعای شخصی در حق خودم نکردم.»

در اصول کافی از ائمه اطهار علیهم السلام همین نقل شده است که دعای شخصی نکنید و بندگان خدا را هم در کنار سفره الهی شرکت بدهید. این تأدیب اخلاقی که حاکی از روحیه ایثار در ایشان بود بسیار در من [به عنوان شاگرد علامه] اثر گذاشت.»

.

ادب علامه

علامه محمد حسین حسینی تهرانی فرمودند: علامه طباطبایی آنقدر متواضع‌ و مؤدّب‌، و در حفظ‌ آداب‌ سعی‌ بلیغ‌ داشت‌ که‌ من‌ کراراً خدمتشان‌ عرض‌ کردم‌: آخر این‌ درجه‌ از ادبِ شما و ملاحظات‌ شما ما را بی‌ادب‌ می‌کند! شما را بخدا فکری‌ بحال‌ ما کنید!

از قریب‌ چهل‌ سال‌ پیش‌ تا بحال‌ دیده‌ نشد که‌ ایشان‌ در مجلس‌ به‌ متّکا و بالش‌ تکیه‌ زنند، بلکه‌ پیوسته‌ در مقابل‌ واردین‌، مؤدّب‌ و قدری‌ جلوتر از دیوار و پایین دست‌ میهمانِ وارد می‌نشستند. من‌ شاگرد ایشان‌ بودم‌ و بسیار بمنزل‌ ایشان‌ می‌رفـتم‌، و به‌ مراعات‌ ادب‌ می‌خواستم‌ پائین‌تر از ایشان‌ بنشینم‌؛ ابداً ممکن‌ نبود.

ایشان‌ بر می‌خاستند، و می‌فرمودند: بنابراین‌ ما باید در درگاه‌ بنشینیم‌ یا خارج‌ از اطاق‌ بنشینیم‌!

در چندین‌ سال‌ قبل‌ در مشهد مقدّس‌ که‌ وارد شده‌ بودم‌، برای‌ دیدنشان‌ بمنزل‌ ایشان‌ رفـتم‌. دیدم‌ در اطاق‌ روی‌ تشکی‌ نشسته‌اند (بعلّت‌ کسالت‌ قلب،‌ طبیب‌ دستور داده‌ بود روی‌ زمین‌ سخت‌ ننشینند). ایشان‌ از روی‌ تُشک‌ برخاستند و مرا به‌ نشستن‌ روی‌ آن‌ تعارف‌ کردند، من‌ از نشستن‌ خودداری‌ کردم‌. من‌ و ایشان‌ مدّتی‌ هر دو ایستاده‌ بودیم‌، تا بالاخره‌ فرمودند: بنشینید، تا من‌ باید جمله‌ای‌ را عرض‌ کنم‌!

من‌ ادب‌ ‌و اطاعت‌ کرده‌ و نشستم‌. و ایشان‌ نیز روی‌ زمین‌ نشستند، و بعد فرمودند: جمله‌ای‌ را که‌ می‌خواستم‌ عرض‌ کنم‌، اینست‌ که‌: «آنجا نرم‌تر است‌.»!

از همان‌ زمان‌ طلبگی‌ ما در قم‌، که‌ من‌ زیاد بمنزلشان‌ می‌رفـتم‌، هیچگاه‌ نشد که‌ بگذارند ما با ایشان‌ به‌ جماعت‌ نماز بخوانیم‌. و این‌ غصّه‌ در دل‌ ما مانده‌ بود که‌ ما جماعت‌ ایشان‌ را ادراک‌ نکرده‌ایم‌؛ و از آن‌ زمان‌ تا بحال‌، مطلب‌ از این‌ قرار بوده‌ است‌. تا در ماه‌ شعبان‌ امسال‌[38] که‌ بمشهد مشرّف‌ شدند و در منزل‌ ما وارد شدند، ما اطاق‌ ایشان‌ را در کتابخانه‌ قرار دادیم‌ تا با مطالعة‌ هر کتابی‌ که‌ بخواهند روبرو باشند. تا موقع‌ نماز مغرب‌ شد. من‌ سجّاده‌ برای‌ ایشان‌ و یکی‌ از همراهان‌ که‌ پرستار و مراقب‌ ایشان‌ بود پهن‌ کردم‌ و از اطاق‌ خارج‌ شدم‌ که‌ خودشان‌ به‌ نماز مشغول‌ شوند، و سپس‌ من‌ داخل‌ اطاق‌ شوم‌ و بجماعتِ اقامه‌ شده‌ اقتدا کنم‌؛ چون‌ می‌دانستم‌ که‌ اگر در اطاق‌ باشم‌ ایشان‌ حاضر برای‌ امامت‌ نخواهند شد.

قریب‌ یک‌ رُبع‌ ساعت‌ از مغرب‌ گذشت‌. صدائی‌ آمد، و آن‌ رفیق‌ همراه‌ مرا صدا زد، چون‌ آمدم‌ گفت‌: ایشان‌ همینطور نشسته‌ و منتظر شما هستند که‌ نماز بخوانند.

عرض‌ کردم‌: من‌ اقتدا می‌کنم‌! فرمودند: ما مُقتدی‌ هستیم‌!

عرض‌ کردم‌: استدعا میکنم‌ بفرمائید نماز خودتان‌ را بخوانید! فرمودند: ما این‌ استدعا را داریم‌.

عرض‌ کردم‌: چهل‌ سال‌ است‌ از شما تقاضا نموده‌ام‌ که‌ یک‌ نماز با شما بخوانم‌ تا بحال‌ نشده‌ است‌؛ قبول‌ بفرمائید! با تبسّم‌ ملیحی‌ فرمودند: یک‌ سال‌ هم‌ روی‌ آن‌ چهل‌ سال‌.

و حقّاً من‌ در خود توان‌ آن‌ نمی‌دیدم‌ که‌ بر ایشان‌ مقدّم‌ شده‌ و نماز بخوانم‌، و ایشان‌ بمن‌ اقـتدا کنند؛ و حالِ شرم‌ و خجالت‌ شدیدی‌ بمن‌ رخ‌ داده‌ بود. بالاخره‌ دیدم‌ ایشان‌ بر جای‌ خود محکم‌ نشسته‌ و ب هیچ وجه‌ من‌ الوجوه‌ تنازل‌ نمی‌کنند؛ من‌ هم‌ بعد از احضار ایشان‌ صحیح‌ نیست‌ خلاف‌ کنم‌، و به‌ اطاق‌ دیگر بروم‌ و تنها‌ نماز بخوانم‌.

عرض‌ کردم‌: من‌ بنده‌ و مطیع‌ شما هستم‌؛ اگر امر بفرمائید اطاعت‌ می‌کنم‌! فرمودند: امر که‌ چه‌ عرض‌ کنم‌! امّا استدعای‌ ما این‌ است‌! من‌ برخاستم‌ و نماز مغرب‌ را بجای‌ آوردم‌، و ایشان‌ اقتدا کردند. و بعد از چهل‌ سال‌ علاوه‌ بر آنکه‌ نتوانستیم‌ یک‌ نماز به‌ ایشان‌ اقتدا کنیم‌ امشب‌ نیز در چنین‌ دامی‌ افـتادیم‌.

.

ادب نسبت به قرآن

حجت الاسلام موسوی همدانی مترجم تفسیر المیزان نقل کرده اند که زمانی در یکی از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبرویم و در این حالت می خواستم کتاب دیگری را باز کنم، اما چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود و بهم بخورد، قرآن را از پشت، روی زمین نهادم، علامه طباطبایی که حالات و رفـتارم را مشاهده می کرد، فوراً قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت: «دیگر از این کارها نکنید.»

یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید: وقـتی که غروب فرا می رسید، علامه طباطبایی به تلاوت قرآن مشغول می شدند، عرض کردم آقا چرا در این موقع که هوا تاریک است قرآن می خوانید؟ می فرمود: «قرائت قرآن به نور چشم می افزاید همان گونه که بصیرت دل را افزایش می دهد.» اگر موقـعیتـی پیش می آمد قرائت قرآن و برخی از نوافـل را در راه یا حتی سوار بر اتومبیل انجام می داد… حتی در این اواخر که بیماری رعشه ایشان را گرفـتار ساخته بود و واقـعاً رنجشان می داد و مرتب داروی اعصاب مصرف می کرد، تلاوت قرآن را ترک نمی نمود.

حجت الاسلام قرائتی نقل می کند: خدا رحمت کند علامه طباطبائی را! می فرمود: «هر دو سال یک بار باید تفسیر قرآن نوشته شود. چون هر بار که انسان در قرآن تدبر می کند، به مطالب تازه ای می رسد.»

حجت الاسلام محمد فاضل (تبریزی) نقل می کنند که: …روزی ایشان در ماشین، قرآنی از جیب خود درآورده و به بنده فرمود: «من عهد دارم که هر روز یک جزء از قرآن را بخوانم و الان چهل سال است که این کار را انجام می دهم. دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اکنون قضا می کنم! هر ماه یک ختم قرآن تمام می شود و باز از ابتدای آن شروع می کنم و هر بار می بینم که انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازه ای از آن می فهم! از خدا می خواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم. نمی دانید من چه اندازه از قرآن لذت می برم و استفاده می کنم!»

استاد امجد می گوید: «هرگاه از ایشان می پرسیدم: چگونه قرآن بخوانیم؟ می فرمودند: «توجّه داشته باشید که کلام الله است.»

نجمه السادات طباطبائی (فرزند علامه) از قول پدر می گوید: «بشر باید عاطفه داشته باشد کسی که عاطفه ندارد، یعنی با قرآن دوست نیست!»

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «(والله) لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون: (به خدا قسم که) خداوند در سخن خویش (قرآن) بر آفریدگان خود تجلی کرده، اما آنان او را نمی بینند (و توجه ندارند).

علامه(ره) با نهج البلاغه و کتاب های حدیثی همان معامله را می کرد که با قران معامله می کرد، یعنی آن را می بوسید و روی چشم می گذاشت. اگر در مجلسی، کتاب روایی، مانند بحارالانوار، روی زمین بود، آن را برمی داشت و می بوسید و روی طاقچه می نهاد؛ و به قـفسه کتابی که کتاب حدیث در آن بود، پشت نمی کرد.

.

مکاشفه ای با قرائت سوره مبارکه ص(صاد)

علامه حسن زاده آملی فرمودند: شب جمعه هفـتم ماه شعبان 1378 ه‍ ق. در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایى صاحب المیزان تشرف حاصل کرده ام، عرض نمودم حضرت آقـا امشب شب جمعه و شب عید است لطفى بفرمایید، فرمودند: سوره مبارکه ص و القرآن ذى الذکر را در نمازهاى و تیره بعد از حمد بخوانید که در حدیث است سوره ص از ساق عرض نازل شده است.

سپس علامه طباطبایى فرمودند: من در مسجد سهله در مقام ادریس نماز مى خواندم، در نماز وتیره سوره مبارکه ص را قرائت مى کردم که ناگهان دیدم از جاى خود حرکت کردم ولى بدنم در زمین است و اینقدر با بدنم فاصله گرفـتم که او را از دورترین نقطه مشاهده مى کردم، تا پس از چندی به حال اول خود برگشتم. و در وقت دیگری نهر آب دیدم که در روایت آمده است: ص نهر فى الجنه (صاد نهری است در بهشت).

.

علت تفسیر قرآن

استاد سید محمد علی علوی نقل می کنند که: «روزی با مرحوم آیت الله موسوی گلپایگانی به دیدن علامه طباطبائی در منزلشان رفـتیم. در میان صحبت های آن روز، این سخن پیش آمد که چه انگیزه ای باعث شد که آیت الله طباطبائی، با اینکه اشتغال و تخصصشان فلسفه بود، به قرآن رو آوردند و تفسیر المیزان را نوشتند؟

مرحوم علامه فرمود: «بله؛ من مدتی دنبال فلسفه بودم تا اینکه شبی مادرم را در خواب دیدم که به من گفت: «محمد حسین! تو که این اندازه در پی فلسفه هستی، فردای قیامت چه خواهی کرد؟! دستت خالی است.» مرحوم علامه که به مادر خود علاقه بسیاری داشت و می فرمود: «مادرم حق بزرگی بر گردن من دارد.» ایشان ادامه داد: «در خواب به مادرم گفـتم: «پس چه کنم مادر؟» مادرم گفت: «به دامان قرآن چنگ بزن! در پی قرآن و تفسیر آن برو تا انشاء الله شفـاعتت بکند.» من وقـتی این خواب را دیدم، خیلی مضطرب و نگران شدم و دریافـتم که مادرم کلام بسیار جالبی فرموده است. با خود گفـتم: چه بهتر که این آخر عمری، به ذیل عنایت قرآن، متوسل بشوم و این، انگیزه شد که من شب و روز به نگارش تفسیر المیزان همت بگمارم و بحمدالله، با عنایت خداوند و دعای مادرم، موفق به اتمام دوره آن شدم و این را از برکات عنایت مادرم می دانم.»

و البته این انگیزه و این که علامه در جایی فرموده است که کاستی حوزه قم درباره قرآن و تفسیر، انگیزه مطالعات و نگارش درباره قرآن و تفسیر آن شد، جمع پذیر است. آیت الله جوادی نقل می کنند: علامه طباطبائی، المیزان را ابتدا در تبریز و در دو جلد نوشتند و وقـتی به حوزه علوم دینی قم آمدند، آن دو جلد، با بحث و سؤال شاگردان به بیست جلد رسید. و شما مطالب مشترک المیزان و الحکمت المتعالیه را با هم مقایسه نکنید، المیزان بسیار بالاتر است!

و نیز استاد امجد نقل می کنند که مرحوم علامه، المیزان را پس از سه دوره خواندن بحارالانوار {110 جلد تألیف علامه مجلسی} نوشتند! و نیز شهید مطهری (ره) می گفت: «سی سال طول می کشد تا یادداشت هایی را که از المیزان برداشته ام، تنظیم و مرتب کنم!»

حجت السلام حسین گنجی می گوید: مرحوم علامه برای آیه «الهکم التکاثر، حتی زرتم المقابر» تفسیری لطیف فرمودند که نیاز به دانستن تاریخ و شأن نزول آیه در آن نبود. البته این وجه از تفسیر را در المیزان نیاورده اند. می فرمودند: «آیه می فرماید این کثرت بینی ها و اسب مادی دیدن ها و … شما را سرگرم کرده است و نمی بینید و توجه ندارید که خداوند، همه کاره است و علت و سبب همه چیز؛ تا جایی که بمیرید و از اصحاب قبر شوید. آن جا دیگر «وحدت» را خواهید دید و اهل «لا اله الا الله» خواهید شد؛ که به اصحاب قبور گفـته می شود: «السلام علیکم یا اهل لا اله إلا الله!».

.

محاسبه امور

علامه طباطبایی تفسیر المیزان را که می نوشتند، چرک نویس نداشت. ابتدا بی نقطه می نوشتند، بعد که مرور می کردند مجدداً آن را نقطه گذاری می کردند. سئوال کردیم که آقا چرا اول بی نقطه می نویسید، فرمودند: «من حساب کرده ام اول که بی نقطه می نویسم و بعد در مرور نقطه می گذارم چند درصد در وقـتم صرفه جویی می شود.»

استاد امجد نقل می کنند که روزی از ایشان خواستیم که «بحث انسداد» از کتاب کفایه الاصول را برای ما تدریس کند. فرمود: «من تدریس نمی کنم؛ چون به نظر من انسداد درست نیست.» ما اصرار کردیم که بگویید. فرمود: «من برای خدا در روز قیامت برای این کار جواب حاضر نکرده ام. اگر روز قیامت بگویند: چرا عمر خودت و طلاب را تلف کردی؟! من جواب ندارم. این درس را تدریس نمی کنم.»

.

نظر علامه در مورد معاد

علامه درباره قیامت و معاد چیزی نمی گفت و تنها می فرمود: «کیفیت معاد برای علما هم قابل طرح و بیان نیست!» و گاه در پاسخ از همین موضوع، تنها می فرمود: «قیامت، قیامت است!» و در پاسخ درخواست تدریس و بحث آیات معاد می فرمود: «هنوز وقت طرح مباحث معاد نرسیده است.»

.

قدرت نقد و تحلیل علامه

علامه هنگامی که بر کتاب شریف بحارالانوار، تعلیقه می نوشت و در چند مورد آرای مرحوم مجلسی را نقد نوشته بود، به ایشان پیشنهاد شد که از اظهار این گونه مطالب بپرهیزد، تا مورد اعتراض گروهی قرار نگیرد. ولی ایشان اظهار داشت: «در مکتب شیعه، ارزش جعفربن محمّدالصادق از علامه مجلسی بیشتر است. و زمانی که امر دایر شود، که به جهت بیانات و شروح علامه مجلسی، ایراد عقلی و علمی بر حضرات معصومین علیهم السلام وارد گردد، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسی بفروشیم.»

.

روحیه ای انتقاد پذیر و قوی

خدمت علامه طباطبائی(ره) گفـته شد: «شخصی، ضد المیزان کتابی نوشته است.» ایشان بدون این که خشمگین شود، فقط دو کلمه فرمود؛ فرمود: «بسیار خوب!»

یک بار به علامه گفتند: «فلان کس از شما انتقاد کرده است.» علامه فرمود: «من که رسوای جهانم! عیب من یکی ـ دو تا نیست؛ خوب این هم رویش.» استاد امجد نقل می کنند: مرحوم استاد، هیچ نامه نام و نشان داری را بی پاسخ نمی گذاشتند. حتی اگر حامل ناسزا به ایشان بود، جوابی کریمانه به آن می دادند. شخصی که ایشان را با سخنانش آزار می داد و با علامه دشمنی می کرد، در مجامع، مورد احترام استاد بود و استاد به او می فرمود: «به حرم که می روم، اول برای شما دعا می کنم!»

هیچ کس نمی توانست علامه را خشمگین کند. به طور خلاصه می توان گفت: «علامه، له شده بود». [یعنی بسیار بسیار متواضع بود.]

.

امر به معروف و نهی از منکر

یکی از اهل علم می گفت: «زمانی با مرحوم طباطبائی در درس آیت الله محمد حسین اصفهانی شرکت می کردیم. روزی یکی از شاگردان اشکال بی اساسی را مطرح کرد و همه خندیدند و من هم خنده ام گرفت. وقـتی از کلاس بیرون آمدیم با آقای طباطبائی روبه رو شدم که چهره درهم کشیده بود. مرا که دید فرمود: «تو چرا خندیدی؟! اگر مطلبی را تو خوب و روان می فهمی باید خدا را شکر کنی نه این که به دیگران بخندی!» علامه طباطبائی خودشان رفیقی داشتند که از او خواسته بودند هرگاه عیبی از ایشان دید، به ایشان تذکر دهد تا خود را اصلاح کنند.»

.

علم علامه

آیت الله جوادی آملی یکی از شاگردان برجسته ایشان دراین باره از قول علامه می فرماید: «سالی تابستان را در «درکه» اطراف تهران بسر می بردم و در آن سالها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود، یکی از صاحب نظران افکار مادی میل پیدا کرد که با علامه طباطبایی به بحث آزاد بنشیند، به حضور ایشان رفت. در همان ییلاقی که در تابستان برای تعطیلات تابستان می گذراندند، می فرمودند: «وقـتی که این صاحب نظر آمد از صبح شروع کرد تا پایان روز و بحث به درازا کشید و شاید قریب هشت ساعت ادامه پیدا کرد و من از راه برهان صدیقین با این فرد به سخن نشستم.»

بعداً این صاحب نظر مادیگرا در یکی از خیابانهای تهران یکی از همفکران خود را دید و آن همفکرش از او پرسید: تو در دیدار و در مناظره و گفتگو با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟ گفت: آقای طباطبایی مرا موحد کرد.

ایشان یک کمونیست را الهی کرد و یک مارکسیست را موحد کرد. حرف توهین آمیز هر کافری را می شنید و نمی رنجید و پرخاش نمی کرد.

آیت الله مصباح نقل می کنند: «علامه هنگام درس به چشم شاگردان نگاه نمی کرد، بلکه به زمین یا سقـف می نگریست و درس می گفت. این از شدت حیای ایشان بود. معمولاً برای مطالعه، کتاب های مورد نیاز خود را عاریه می گرفت. اخلاق او همه را جذب می کرد و خود را مثل یکی از طلاب می دانست. او هرگز خود را سرآمد دیگران نمی دانست. او هرگز در برابر پرسشها، حتی اگر ارتباط نداشت، نمی گفت وقت ندارم و هرگز عصبانی و ناراحت نمی شد. و اگر طرف زیاد اصرار می کرد یا حتی در مطلب باطل پافشاری می نمود؛ می فرمودند: «من بیش از این چیزی نمی دانم.» از قول آیت الله مصباح نقل می کنند: وقـتی علامه پاسخ پرسشی را نمی دانستند، با صوت بلند و واضح می فرمودند: «نمی دانم»، اما هنگامی که می خواستند سؤالی را جواب دهند، با صوت آرام سخن می گفتند.

همچنین نقل شده: شب جمعه ای با ایشان به جلسه ای می رفـتیم. در راه چند سؤال از جنابشان کردم؛ فرمودند: «نمی دانم.» سپس افزودند: «مجهولات ما را باید با علم خداوند مقایسه کرد.» یعنی همان طور که خداوند به همه چیز عالم است و علمش بی نهایت، ما هم علم حقیقی به چیزی نداریم و جهلمان بی پایان است. از هیچ عالمی به اندازه ایشان «نمی دانم» شنیده نشده!

یک بار با شخص ماجراجویی هفت ساعت بحث کرد تا سرانجام او را محکوم و قانع کرد و آن شخص پس از شهادت به توحید و نبوت، گفت: «و شهادت می دهم که تو، ولیّ خدایی!»

یکی از اساتید دانشگاه می گوید: «زمانی که در دبیرستان درس می خواندم، دبیر ما از رهگذر آشنایی با علامه، گاهی که آیت الله طباطبایی به تهران می آمد، ایشان را به کلاس ما دعوت می کرد…؛ تا این که بنا شد ما پرسش های خود را از جنابش نوشته، دسته بندی کرده و هنگام تشریف فرمایی شان پاسخ آن ها را بشویم. ایشان وقـتی وارد کلاس شد و صورت سؤال ها را به ایشان دادیم، با این که او در آن مقام بلند علمی بود و ما دانش آموزان دبیرستانی و با سوالاتی سطح پایین، در همان نگاه نخست به برگه، فرمود: «چه کسی گفـته است بنده جواب این همه پرسش را می دانم؟!»

در وسعت ظرفیّت معرفـتی و معلوماتی علامه طباطبایی همین کلام کافی است که خود می فرمودند: «اگر مجالی باشد می توانم همه مسائل قرآن کریم را تنها با استفـاده از یک سوره کوچک بیان کنم.»

از نویسنده معروف لبنانی شیخ جواد مغنیه منقول است که: «از وقـتی که المیزان به دست من رسیده است، کتابخانه من تعطیل شده و پیوسته در روی میز مطالعه ام المیزان است.»

.

تواضع و فروتنی

استاد فـاطمی نیا از قول عالمی می گوید: «مرحوم استاد طباطبایی، با آن پایگاه رفیع علمی و فلسفی، با مشکلی فلسفی رو به رو شدند و کسی هم نبود که پاسخ ایشان را بداند. همان روزها، همراه خانواده، به یکی از آبادی های کوچک اطراف تهران مسافرت می کنند. در آن جا فرزندان خردسال استاد، از پدر درخواست توت می کنند؛ استاد هم با کمال سادگی و تواضع، کاسه ای به دست گرفـته و برای خرید توت از خانه خارج می شوند. به وسط روستا که می رسند، جوانی در لباس اهل همان ده، ایشان را می بیند و بی مقدمه به علامه می گوید: آن مشکل فلسفی شما راه حلی دارد؛ بیایید به شما بگویم. و همان جا با چند جمله، اشکال علامه را حل می کند، اما استاد طباطبائی در آن لحظه غافل از این بودند که این جوان از کجا می داند ایشان درگیر این سوال است و اصلاً او کیست؟! و …

به هر حال، جوان خداحافظی می کند و می رود. فردای آن روز، علامه به همان جا رفـته و از بقالی می پرسند:«شما جوان با سوادی با این شکل و سیما دارید؛ او کجاست؟» بقال می گوید: «چنین کسی در این روستا نیست و اصلاً یک نفر هم در این جا الفبا نمی داند!!» باری، روشن نشد که آن جوان که بود و از کجا بود و …، اما آن عالم ادامه داد: «این از تواضع استاد بود که مشکلشان این گونه حل شد.»

استاد فاطمی نیا نقل می کند: «یکی از آقایان درباره علامه طباطبائی گفـته بود: «آقای طباطبائی خوب است، اما نورانیت ندارد(!)» شخص ساده ای این نکته را در کاغذی نوشته به مرحوم علامه عرضه کرد. ایشان وقـتی این مطلب را خواند، بسیار خندید به گونه ای که شاید در عمرش به آن شکل نخندیده بود. اهل معرفـتی که آن جا شاهد این داستان بود، گفت: «علامه، غریب است و خوش!»

حجت الاسلام تحریری نقل می کنند: «روزی پس از درس و پیش از تعطیلات، یکی از شاگردان به ایشان عرض کرد: «نصیحتی بفرمایید!» ایشان بسیار منفعل و شرمنده شدند و آثار خجلت در چهره شان ظاهر شد و فـرمودند: «من که هستم که بخواهم نصیحت و موعظه کنم؟!»

استاد فاطمی نیا می گوید: «روزی دوچرخه سواری شانزده ـ هفده ساله، با وسیله خود به علامه برخورد و مرحوم علامه به زمین افـتاد و زخمی شد، اما برخاست و زود به سوی آن نوجوان رفـته و گفت: «شما مشکلی نداری؟ دوچرخه ات سالم است؟ …» در حالی که آن نوجوان، در پاسخ دلجویی استاد، به ناسزاگویی و سرزنش مشغول بود!

حجت الاسلام موسوی همدانی مترجم تفسیر المیزان درباره تواضع علامه می گوید: «از خصوصیات اخلاقی علامه طباطبایی این بود، که هیچگاه با ما در یک اتاق نماز نمی خواند، در وقت نماز، بنده اصرار می کردم که شما باشید تا بنده به شما اقتدا کنم و نماز بخوانم، ایشان لبخندی می زد و به اندرون می رفت. جالب اینکه معمولاً مثل مردم عادی در صف نانوایی و … می ایستاد در حالی که امکانات زیادتری برایش فراهم بود. هنگام خنده ـ گرچه تبسم بود ـ دستشان را مقابل دهانشان می گرفـتند و هنگام گریستن بر اهل بیت علیهم السلام می دیدم که دانه های درشت اشک از چشمه چشمشان می جوشید.

آیت الله مصباح یزدی در این باره می گوید: در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان [علامه طباطبایی] را داشتم، هرگز کلمه «من» از علامه طباطبایی نشنیدم. در عوض، عبارت «نمی دانم» را بارها در پاسخ سئوالات از ایشان شنیده ام، همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن عار دارند. ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی به آسانی می گفت و جالب این است که به دنبال آن پاسخ سئوال را به صورت «احتمال» و با عبارت «به نظر می رسد» بیان می کرد.

خانم نجمه السادات طباطبایی می گوید: «وقـتی به حرم حضرت معصومه (س) می رفـتند، عادی ترین جاها را انتخاب می کردند و دوست نداشتند جای خاصی داشته باشند، علاقه زیادی داشتند در میان مردم باشند و مقید به حفظ ظواهر دنیوی نبودند و می گفتند: «شخصیت را خدا می دهد و با امور دنیوی هرگز انسان به کسب شخصیت نایل نمی گردد.» روح بسیار حساس و متعالی داشت؛ وقـتی از خدا صحبت می شد یا در برابر شگفتی های جهان آفرینش قرار می گرفتند، آن قدر حالات عجیب از خود نشان می دادند که انسان متحیر می شد که واقعاً در این مواقع در کدام عالم سیر می کنند. گاهی در خانه مطرح می کردند که: «ممکن است انسانی در مواقعی از خدا غافل شود و پروردگار یک تب سخت و خطرناک چهل روزه به او بدهد، برای این که یک بار از ته دل بگوید یا الله و به یاد خدا بیفـتد!»

افـتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

.

رفـتار با شاگردان

آیت الله سید حسن مرتضوی لنگرودی می گوید: «علامه طباطبایی بسیار کم حرف بود و از هیچ کس به بدی یاد نمی کرد، چشمانی نافذ و نگاهی پرمعنا داشت، در عین سادگی و بی آلایشی باابهت و با وقار بود، خجول بود و شرم حضور داشت، وقـتی تدریس می کرد نوعاً سرشان پایین بود، هیچ گاه برای تدریس بر فراز منبر نرفت. شاگردان به صورت حلقه ای می نشستند، ایشان هم بدون اینکه روی پتو و یا تشکی بنشیند، تدریس می کرد. مانع می شد از انداختن پتو و تشک، و می فرمود: «اگر همین مقدار جایم بلند تر از شما باشد نمی توانم حرف بزنم.»

در برخورد با شاگرد، سبک و شیوه خاصی داشتند و اصلاً تحکم فکر و تحمیل نظر در کار نبود، اگر مسئله ای مطرح می شد ایشان نظر خود را می گفتند و بعد می فرمودند این چیزی است که به نظرمان رسیده است، شما خودتان فکر و بررسی کنید و ببنید تا چه اندازه مورد قبول است، و بدین ترتیب به شاگرد میدان تفکر می داد. در عین حال همواره سعی داشت به هر شاگردی و در هر مجمعی متناسب با درک و استعداد و کشش آنها مطلب القاء کند.»

با آن که تا آن اندازه نسبت به فرصت و وقت حساس بود (تا حدی که مثلاً پس از اتمام نگارش مطالب، نقطه گذاری می کرد تا چند ثانیه وقت کمتری صرف شود)، اما اگر طلبه ای کوچک با ایشان سخن می گفت، تا پایان کلامش گوش می داد و من در عمرم کسی را چنین ندیدم.

.

خصوصیات رفـتاری علامه

جناب مهندس طباطبایی می گوید: «علامه طباطبایی در خانه خیلی مهربان و بی اذیت و بدون دستور بودند و هر وقت به هر چیزی مثل چای که احتیاج داشتند، خودشان می رفـتند و می آوردند. چه بسا هنگامی که عیال و یا یکی از اولادشان وارد اتاق می شدند، ایشان در جلوی پای آنها بلند می شد و این قدر خلیق و مؤدب بود.

هیچ ممکن نبود کسی با ایشان مدتها معاشرت بکند و بدون اطلاع از خارج بداند که ایشان چه کسی هست. اینقدر صادق و بی آلایش بود و کلاً ایشان از اخلاق اجدادشان برخوردار بود. مرحوم علامه اظهار می داشتند که عمده موفـقیتهایش را مدیون همسرشان بوده است.

در مسافرتها، بسیار باحوصله بودند و در طول سال خیلی وقـتها شب تا طلوع صبح را بیدار بودند و به کارهای علمی شان رسیدگی می کردند؛ چون سکوت شب فرصتی برای ایشان بود تا بتواند خوب کار کند.

در هر24 ساعت، ۱۲ یا ۱۳ ساعت را یکسره کار می کردند و در طول سال فـقط عاشورا را تعطیل می کردند. من از طفولیت تا آخر عمرشان که خدمتشان بودم؛ هیچ وقت یاد ندارم که در ماه رمضان ایشان یک شب بخوابند.

زندگی داخلی شان واقـعاً سرتاسر آموزنده بود، ایشان تیراندازی و اسب سواری را خیلی خوب می دانستند و شناگر بسیار لایقی بودند؛ اهل پیاده روی بوده و کوهنورد ماهری بودند؛ در باغبانی، زراعت و خصوصاً معماری مهارت فوق العاده ای داشتند و در زمینه کارهای طراحی ساختمان می توان از مدرسه «حجتیه فعلی» در قم نام برد.

در کارهای علمی خود بیشتر فکر می کردند و مطالعه زیادی روی کتب مختلف نداشتند به جز در مورد مراجعه به تاریخ و اسم و اختصاصات موجود و بدین جهت در کتابخانه شان خیلی کتاب انباشته نیست. یادم هست که در سن 12 سالگی همه روزه مرا به بیابان برده و به من تعلیم تیراندازی می دادند و به من توصیه می کردند که شکار کردن را یاد بگیر؛ ولی به کار نبر که شکار و کشتن یک جانور گناه است. گفـتم پس شکار برای چه خوب است. گفتند در صورتی می تواند مجاز باشد که انسان با یک ضرورت واقعی که جنبه حیاتی دارد مواجه بشود و الا ممنوع است. سپس ادامه دادند: «من هرگز از تو راضی نخواهم بود اگر یک جانور را بکشی.»

ایشان خیلی خیر خواه، بشردوست، مقید و بی اذیت بودند و من همیشه در زندگی مدیون تربیت های ایشان هستم. ایشان همواره باغچه های خانه را خودش بیل می زد و گلکاری می کرد و در تابستان ها و مخصوصاً پیش از آمدن به قم، در تبریز و در مِلک موروثی خویش، به مدت ده سال زراعت می کرد.»

فرزند ایشان «نجمه السادات طباطبایی» همسر شهید قدوسی می گوید: «همه خصوصیات اخلاقی پدرم، خود به خود در محیط خانوادگی ما نیز تأثیر داشت. ایشان اگر چه وقـت زیادی نداشتند، ولی با این حال برنامه ها یشان را طوری تنظیم می کردند که روزی یک ساعت، بعد از ظهرها، در کنار اعضای خانواده باشند. در این مواقع به قـدری مهربان و صمیمی بودند که آدم باورش نمی شد ایشان فردی با آن همه کار و مشغله هستند. رفـتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفـتار می کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو و مگو و اختلافـی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان می کردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند. آنها واقـعاً مانند دو دوست با هم بودند. پدرم همیشه از گذشت و تحمل مادرم تمجید می کرد و می گفت که این زن، یازده سال و نیم در «نجف» تحمل هر سختی را کرده است، 8 بچه اش را پس از تولد از دست داده و دم نزده و در همه این مدت من مشغول درس خواندن بودم و خوبیها را به مادرم نسبت می دادند. خودشان می گفتند که از اول ازدواج همیشه با هم یک رنگ و یک دل بودیم. و با بچه ها بسیار صمیمی بودند. گاهی ساعات بسیار از وقت گرانبهای خود را صرف شنیدن حرفهای ما یا آموختن نقاشی به ما و سرمشق دادن برای تکالیفمان می کردند.

در خانه اصلاً مایل نبودند کارهای شخصیشان را کس دیگری انجام دهد و بر سر آوردن رختخواب همیشه مسابقه بود، پدرم سعی می کردند زودتر از همه این کار را انجام دهند و مادرم هم سعی می کرد پیش دستی کند. حتی این اواخر که بیمار بودند و من به خانه شان می رفـتم با آن حالت بیمار برای ریختن چای از جای خود برمی خواستند و اگر من می گفـتم: «چرا به من نگفتید که برایتان چای بیاورم؟» می گفتند: «نه، تو مهمانی، سید هم هستی و من نباید به تو دستور بدهم.» وقـتی مادرم مریض می شد، اصلاً اجازه نمی داد از بستر بلند شود و کاری انجام دهد. مادر من حدود 17 سال پیش فوت کرده است، پیش از فوت حدود 27 روز در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم از کنار بستر ایشان لحظه ای بلند نشدند. تمام کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از مادرم پرداختند. بسیار وفادار و عاطفی بودند، تا سه چهار سال پس از فوت مادرم، پدرم علامه طباطبایی هر روز سر قـبر او می رفـتند و بعد از آن هم که فرصت کمتری داشتند، به طور مرتب، دو روز در هفـته، یعنی دوشنبه ها و پنج شنبه ها، بر سر مزار مادرم می رفـتند و ممکن نبود این برنامه را ترک کنند. می گفتند: «بنده خدا بایستی حق شناس باشد. اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند حق خدا را هم نمی تواند ادا کند.»

.

صدقه دادن

یکی از ارادتمندان مرحوم علامه می گوید: «روزی آقای طباطبائی را در مشهد دیدم که از کوچه ای عبور می کرد و به فقیری که روی زمین نشسته بود، برخورد. پولی از جیب درآورده و در کف دست خود گذاشت و پیش آن نیازمند نشست و گفت: «بردار!» آن فـقیر پول را برداشت. پس از آن، علامه دست خود را بوسید و برخاست و رفت. بنده به ایشان عرض کردم: «این کار شما ـ که فرمودید «پول را بردار» و دست خود را بوسیدید ـ چه دلیلی داشت؟» فرمود: «در روایت است که صدقه پیش از آن که در دست فـقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار می گیرد. همچنین خدا می فرماید: «یدالله فوق ایدیهم: دست خداوند بالای دست آنان است.» پس رسم ادب این است که دست انسان زیر دست خدا قرار گیرد؛ من به فـقیر گفـتم پول را بردار تا دست خدا ـ که میان دست من و او قرار می گیرد ـ بالاتر از دست من باشد، و هنگامی که در صدقه دادن، ابتدا پول در دست خدا قرار بگیرد، بنابراین دست صدقه دهنده دست خداوند را زیارت کرده است و من، این دست زائر را برای تبرک بوسیدم.»

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «پدرم (امام باقر علیه السلام) هرگاه چیزی صدقه می داد، آن را در کف {دست} سائل می نهاد و پس از آن، آن صدقه را از وی پس می گرفت و می بوسید و می بوییدش و باز آن را به سائل باز می گرداند.»

.

پرداخت وام به نیازمندان

فرزند ایشان نقل می کند: «پدرم از درآمد زمین زراعی که داشت به روستائیانی که نیازمند بودند وام می داد و رسید می گرفت و چنانچه کسی بعد از دوفصل برداشت محصول قادر به پرداخت بدهی خود نبود، آن را بخشیده و قبض را به خودش پس می داد و از طلب خود صرف نظر می کرد. یکبار چند قبض دست پدرم بود که از این واسطه ها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبضها را از جیب خود درآورد، مدتی به آنها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت، در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت، من با تعجب پرسیدم: پدر چرا اینکار را کردید؟ نگاهی عمیق به من کرد و گفت: «پسرم اگر داشتند، می آوردند و می دادند، خدا را خوش نمی آید که، من بدانم آنها دستشان خالی است و آنها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم؟!.»

.

دفاع از وطن

حضور سربازان روسی در سال ۱۳۲۰، در آذربایجان، ناامنی را افزایش داده بود و مرحوم علامه نیز به ناچار یک قبضه تفنگ و یک قبضه سلاح کمری تهیه کردند و اغلب روزها فرزند خود، سید عبدالباقی را همراه خودشان به بیرون از روستا برده و آموزش تیراندازی و نشانه زنی می دادند. در سال ۱۳۲۱ ـ زمانی که علامه در روستای محل تولد خود ساکن شده بود ـ یک شب چند نفر از روستائیان آمدند و گفتند: «سربازان روسی به روستا حمله کرده اند.» مرحوم علامه فوراً تفنگ را برداشته، در پشت بام سنگر گرفـتند و مشغول تیراندازی شدند. این کار باعث شد سربازان روسی ـ که اغلب بی سلاح هم بودند! ـ برگشته و رفـتند.

.

درباره شهدا

علامه در اواخر عمرش فرمود: «راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفـتیم، این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی، در یک شب سپری کردند!»

استاد امجد نقل می کنند که: استاد طباطبائی را پس از ارتحالشان در خواب دیدم، به بنده فرمودند: «یک صلوات برای همه شهیدان کافی است!»

.

مراقبه و خودسازی

آیت الله استاد حسن زاده آملی می فرماید: یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی، این بود که: «ما کاری مهم تر از خودسازی نداریم.»

اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند: «توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است. و نیز می فرمودند: «بزرگترین (و سخت ترین) ریاضت ها، همین دینداری است.» در روایتی از حضرت امیر علیه السلام هست که می فرماید: «الشریعة ریاضة النفس: آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می آورد.»

استاد حسن زاده آملی نقل می کردند: خداوند درجات ایشان را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می آورد و در مجالس خویش چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا میفرمود که: «ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم.»

«انما تنتقلون من دار الی دار» انسان از بین رفـتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنی لباس عوض می کند و به یک معنی، جا عوض می کند.

.

اثر اعمال انسان

استاد امجد از قول علامه می گوید: «اگر یک کاه برداری، در همه عالم(هستی) اثر میگذارد!» {پس گناه کردن چه اثری بر هستی میگذارد؟}

به استاد طباطبائی عرض شد: «شاعری مدعی است که مشاهداتی دارد و …» ایشان فرمود: «یک وعده خوراک کامل به او بدهید!» وقـتی غذا را به وی رساندند و سیر خورد، پرسیدند: «حالا هم چیزی می بینی؟» گفت: «نه؛ آن حالت از بین رفت.»

استاد فـاطمی نیا به نقل از علامه می فرمود: «گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می اندازد.»

همچنین ایشان نقل می کند: در اوایل طلبگی ام، روزی مرحوم علامه به حجره ام تشریف آوردند و فرمودند: «به ظاهر در این جا غیبت شده است!» گفـتم: بله؛ پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و غیبت کسی را کردند. علامه فرمودند: «باید می گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاقت را عوض کن.»

علامه هر شب جمعه به زیارت اهل قبور می رفت و معتقد بود: «رفـتن به قبرستان در سازندگی انسان مؤثر است.»

.

منزل پرخطر سلوک!

آیت الله مصباح نقل می کنند: «آقایی در قم بود که آلبومی از عکس های همه بزرگان و علما درست کرده بود. از هر یک از علما و مراجع عکسی همراه با امضایی از آنان تهیه کرده بود. از من خواستند که عکسی هم از علامه برایش بگیرم … مرحوم علامه هم عکسی از خودشان را دادند و پشت آن، [این] شعر حافظ را نوشتند.

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

نقطه عشق نمودم به تو هان! سهل مکن

ورنه تا بنگری از دایره بیرون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کِی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

.

اشعار علامه

مهندس عبدالباقی طباطبایی می گویند: «پـدر، غزلیات و اشعار جالبی داشت که یک روز، تمام آنها را جمع کرد و آتش زد. هیچ کس نفهمید چرا؟ (شاید برای پرهیز از شهرت طلبی بوده است) فقط اشعار خودش نبود، بحثهای پرشور تجزیه و تحلیل اشعار حافظ هم بود که همه را یکجا آتش زد، از ایشان فعلاً ده دوازده شعر باقی مانده که، آنها را هم چون نوشته و به دست دوستان داده بود سالم مانده اند.» در زیر، گزیده ای از آنچه از اشعار علامه باقی مانده ، آمده است:

.

غزلی از علامه طباطبایی

مِهر خوبان‌ دل‌ و دین‌ از همه‌ بی‌پروا برد رخ‌ شَطرنْج‌ نبرد آنچه‌ رخ‌ زیبا برد

تو مپندار که‌ مجنون‌ سرِ خود مجنون‌ گشت از سَمَک‌ تا به‌ سِماکش‌ کشش‌ لیلَی‌ برد

من‌ به‌ سرچشمۀ خورشید نه‌ خود بردم‌ راه‌ ذرّه‌ای‌ بودم‌ و مِهر تو مرا بالا برد

من‌ خَسی‌ بی‌سر و پایم‌ که‌ به‌ سیل‌ افـتادم‌ او که‌ می رفت‌ مرا هم‌ به‌ دل‌ دریا برد

جام‌ صَهبا ز کجا بود مگر دست‌ که‌ بود که‌ درین‌ بزم‌ بگردید و دل‌ شیدا برد

خم‌ ابروی‌ تو بود و کف‌ مینوی‌ تو بود که‌ بیک‌ جلوه‌ ز من‌ نام‌ و نشان‌ یکجا برد

خودت‌ آموختیم‌ مهر و خودت‌ سوختیم‌ با برافروخته‌ روئی‌ که‌ قرار از ما برد

‌ همه‌ یاران‌ به‌ سر راه‌ تو بودیم‌ ولی خم‌ ابروت‌ مرا دید و ز من‌ یَغما برد

همه‌ دل‌ باخته‌ بودیم‌ و هراسان‌ که‌ غمت‌ همه‌ را پشت‌ سر انداخت‌ مرا تنها برد

چقدر علامه طباطبایی از این‌ شعر خوشایند بودند‌:

منم‌ که‌ شهرۀ شهرم‌ بعشق‌ ورزیدن‌ منم‌ که‌ دیده‌ نیالوده‌ام‌ به‌ بد دیدن‌

به‌ می‌ پرستی‌ از آن‌ نقش‌ خود بر آب‌ زدم‌ که‌ تا خراب‌ کنم‌ نقش‌ خود پرستیدن‌

وفا کنیم‌ و ملامت‌ کشیم‌ و خوش‌ باشیم که‌ در شریعت‌ ما کافری‌ است‌ رنجیدن

به‌ پیر میکده‌ گفـتم‌ که‌ چیست‌ راه‌ نجات‌ بخواست‌ جام‌ می‌ و گفت‌ راز پوشیدن‌

استاد امجد نقل می کنند که علامه نیز به این بیت از اشعار استادش، آیت الله اصفهانی (که در مدح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است) خیلی علاقمند بود:

مفتقرا ! متاب رو، از در او به هیچ سو زان که مس وجود را فضّه او طلا کند!

دو هزار « لَن تَرانی» از علامه

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی «أرنی» نگفـته، گفتی دو هزار «لَن تَرانی».

.

انقطاع از دنیا

در ماههای آخر حیات دنیوی، این فیلسوف و حکیم متشرع، دیگر به امور دنیا توجهی نداشت و کاملاً از مادیات غافل بود و در عالم معنویت سیر می کرد، ذکر خدا بر لب داشت و گویی پیوسته در جهان دیگر بود. در روزهای آخر حتی به آب و غذا هم توجه نداشت. چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستان فرموده بود: «من دیگر میل به چای ندارم و گفـته ام سماور را در جهان آخرت روشن کنند، و میل به غذا ندارم.»

و بعد از آن هم دیگر غذا میل نکرد، با کسی سخن نمی گفت و حیرت زده به گوشه اطاق می نگریست.

.

مکاشفه همسر علامه

ایشان می فرمود: «عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود، ما در معیت ایشان برای تحصیل به نجف اشرف مشرف شدیم و ایام عاشورا برای زیارت به کربلا می رفـتیم، وقـتی بعد از مدتی به تبریز مراجعت کردیم، عیال ما روز عاشورایی در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود، می گوید: ناگهان دلم شکست و با خود نجوا کردم؛ ده سال در روز عاشورا در کنار مرقد مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بودیم و امروز از چنین فیض عظمایی محروم شده ایم. یک مرتبه دیدم در حرم مطهر در بالا سر ایستاده ام و رو به مرقد مطهر مشغول خواندن زیارت هستم و حرم مطهر و مشخصات آن همچون گذشته بود، ولی حرم خیلی خلوت بود. چون روز عاشورا بود و مردم غالباً برای تماشای دسته های عزادار و سینه زن از حرم به بیرون رفـته بودند و تنها در پایین پای مبارک چند نفری ایستاده بودند و زیارت نامه می خواندند، بعد از مدتی چون به خود آمدم، دیدم، در خانه خود نشسته و در همان محل مشغول خواندن بقیه زیارت عاشورا هستم.»

.

حالات‌ علاّمۀ طباطبائی‌ در اواخر عمر شریفشان‌

حالات‌ استاد در چندین‌ سال‌ آخر عمر بسیار عجیب‌ بوده‌ است‌، پیوسته‌ متفکّر و درهم‌ رفـته‌ و جمع‌ شده‌ بنظر می‌رسیدند؛ و مراقبۀ ایشان‌ شدید بود و کمتر تنازل‌ می‌نمودند. و تقریباً در سال‌ آخر عمر غالباً حالت‌ خواب‌ و خَلسه‌ غلبه‌ داشت‌، و چون‌ از خواب‌ بر می‌خاستند فوراً وضو می‌گرفتند و رو بقبله‌ چشم‌ بهم‌ گذارده‌ می‌نشستند.

در روز سوّم‌ ماه‌ شعبان‌ (میلاد حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌) یکهزار و چهار صد و یک‌ هجریّۀ قمریّه‌ در اتّفاق‌ زوجۀ خود و یکی‌ از طلاّب‌ محترم‌ که‌ اهل‌ فلسفه‌ و سلوک‌ بود و برای‌ رعایت‌ حال‌ ایشان‌ بهمراه‌ آمده‌ بود، به‌ مشهد مقدّس‌ ‌مشرّف‌ شدند، و بیست‌ و دو روز اقامت‌ نمودند. و بجهت‌ مناسب‌ بودن‌ آب‌ و هوا، تابستان‌ را در دَماوند طهران‌ اقامت‌ جستند. و در همین‌ مدّت‌ یکبار ایشان‌ را به طهران‌ آورده‌ و در بیمارستان‌ بستری‌ نمودند؛ ولی‌ دیگر شدّت‌ کسالت‌ طوری‌ بود که‌ درمان‌ بیمارستانی‌ نیز نتیجه‌ای‌ نداد. تا بالاخره‌ به‌ بلدۀ طیّبۀ قم‌ که‌ محلّ سکونت‌ ایشان‌ بود برگشتند و در منزلشان‌ بستری‌ شدند؛ و غیر از خواصّ از شاگردان‌ کسی‌ را بملاقات‌ نمی‌پذیرفتند.

یکی‌ از شاگردان می گوید: روزی‌ بعیادت‌ رفـتم‌؛ در حالیکه‌ حالشان سنگین‌ بود، دیدم‌ تمام‌ چراغ‌های‌ اطاق‌‌ها را روشن‌ نموده‌، و لباس‌ خود را بر تن‌ کرده‌ با عمامه‌ و عبا و با حالت‌ ابتهاج‌ و سروری‌ زائد الوصف‌ در اطاق‌‌ها گردش‌ می‌کنند؛ و گویا انتظار آمدن‌ کسی‌ را داشتند. یکی از مدرسین محترم حوزه علمیه قم نقل کردند که در روزهای آخر عمر علامه طباطبایـی در حضورش بودم، دیدم دیده گشودند و فرمودند: «آنها را که انتظارشان داشتم به سراغمان آمدند.»

.

کیفیّت‌ رحلت‌ و تشییع‌ و دفن‌ علاّمۀ طباطبائی‌ رضوان‌ الله‌ علیه‌

از یکی‌ از فضلاء قم‌ که‌ از اساتید بنده‌زاده‌ هستند نقل‌ شد که‌ می گفت‌: من‌ در روزهای‌ آخر عمر علاّمه‌ عصرها بمنزل‌ ایشان‌ می رفـتم‌، تا اوّلاً اگر چیزی‌ در منزل‌ نیاز داشته‌ باشند تهیّه‌ کنم‌، و ثانیاً قدری‌ ایشان‌ را در صحن‌ منزل‌ راه‌ ببرم‌.

روزی‌ بمنزل‌ ایشان‌ رفـتم‌ و پس‌ از سلام‌ عرض‌ کردم‌: آقا به‌ چیزی‌ احتیاج‌ دارید؟ ایشان‌ چند مرتبه‌ فرمودند: احتیاج‌ دارم‌! احتیاج‌ دارم‌! احتیاج‌ دارم‌! من‌ متوجّه‌ شدم‌ که‌ گویا منظور علاّمه‌ مطلب‌ دیگری‌ است‌؛ و ایشان‌ در افق‌ دیگری‌ سیر می‌کنند. سپس‌ بدرون‌ اطاقی‌ راهنمائی‌ شدم‌، علاّمه‌ هم‌ وارد همان‌ اطاق‌ شدند و در حالتیکه‌ دائماً چشمشان‌ بسته‌ بود و باز نمی‌کردند به‌ اذکاری‌ مشغول‌ بودند که‌ من‌ نتوانستم‌ بفهمم‌ به‌ چه‌ ذکری‌ اشتغال‌ دارند؛ تا اینکه‌ موقع‌ نماز مغرب‌ رسید؛ من‌ دیدم‌ علاّمه‌ در همان‌ حالیکه‌ چشمانشان‌ بسته‌ بود، بدون‌ اینکه‌ به‌ آسمان‌ نظر کنند مشغول‌ اذان‌ گفتن‌ شدند، و سپس‌ شروع‌ کردند بخواندن‌ نماز مغرب‌. من‌ از کنار اطاق‌ دستمال‌ کاغذی‌ برداشته‌ و در مقابل‌ ایشان‌ روی‌ دست‌ قرار دادم‌ تا بر آن‌ سجده‌ کنند. ایشان‌ بر روی‌ آن‌ سجده‌ نکردند. با خود گفـتم‌ شاید از اینجهت‌ که‌ دستمال‌ کاغذی‌ در دست‌ من‌ است‌ و به‌ جائی‌ اتّکاء و اعتماد ندارد سجده‌ نمی‌کنند. به‌ اندرون‌ رفـتم‌ و چیز مرتفعی‌ برای‌ سجده‌ آوردم‌ و مُهری‌ بر روی‌ آن‌ قرار دادم‌. ایشان‌ بر آن‌ سجده‌ کردند؛ تا اینکه‌ نمازشان‌ خاتمه‌ یافت‌. حال‌ ایشان‌ روز به‌ روز سخت‌‌تر می‌شد؛ تا ایشان‌ را در قم‌ به‌ بیمارستان‌ انتقال‌ دادند. و در وقت‌ خروج‌ از منزل‌ به‌ زوجۀ مکرّمۀ خود می‌گویند: من‌ دیگر بر نمی‌گردم‌! قریب‌ یک‌ هفـته‌ در بیمارستان‌ بستری‌ می‌شوند، و در دو روز آخر کاملاً بیهوش‌ بودند تا در صبح‌ یکشنبه‌ هجدهم‌ شهر محرّم‌ الحرام‌ یکهزار و چهارصد و دو هجریّۀ قمریّه‌، سه‌ ساعت‌ به‌ ظهر مانده‌ به‌ سرای‌ ابدی‌ انتقال‌، و لباس‌ کهنۀ تن‌ را خَلع‌ و بخلعت‌ حیات‌ جاودانی‌ مخلّع‌ می‌گردند.

دادیم‌ به‌ یک‌ جلوۀ رویت‌ دل‌ و دین‌ را تسلیم‌ تو کردیم‌ همان‌ را و همین‌ را

ما سیر نخواهیم‌ شد از وصل‌ تو آری لب‌ تشنه‌ قـناعت‌ نکنـد ماءِ معیـن‌ را

می دید اگر لعل‌ ترا چشم‌ سلیمان‌ می داد در اوّل‌ نظر از دست‌ نگین‌ را

در دائــرۀ تـاجـــوران‌ راه‌ نـــدارد هر سر که‌ نسائیده‌ بپای‌ تو جبین‌ را

 نظر دهید »

روز قدس باهم یک صدا

18 تیر 1394 توسط سليمي بني

با توجه به شرایط کنونی کشورها و توطئه های دشمنان برای ضربه زدن به کشورهای حامی، مسلمانان موظفند به شکل گسترده در این راهپیمایی شرکت کنند به دلیل اینکه حضور آنان گامی در راستای تجدید بیعت با آرمان های امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری است.
امروز حمایت از فلسطین، حتی مرزهای سیاسی و جغرافیایی را نیز در نوردیده و مقاومت فلسطینیان در برابر قساوت‌های بی‌حد و حصر رژیم اشغالگر به نمادی از ستم ناپذیری ملت‎ها تبدیل شده است.

فلسطین، امروز نه تنها گوشه‎ای از جغرافیای جهان اسلام که جلوه‎گاه پایداری همه ملت‎های آزاده جهان است. فلسطین، زخمی دیرین بر پیکر زمین است که هنوز پس از سال‎ها خون تازه از آن می‎چکد. فلسطین، داغ و دریغ ملتی است که از پس قرن‎ها حیات شکوهمند فرهنگی و آراسته به نماد نورانی مسجدالاقصی به قربان‎گاه سیاست‎بازان جهان رفت و از زاد و بوم خویش دور افتاد.
همه را فرا می‎خوانیم تا در روز قدس امسال، اقیانوس حضور شکوهمند و پر صلابت خود را روانه خیابان‎ها سازند و با فریاد حق‎طلبانه و ظلم‎ستیز خود بر سر رژیم غاصب صهیونیستی و حامیان آن، دژهای پوشالی و متزلزل آنان را به لرزه درآورند.
امید داریم که زمین هر چه زودتر، در سایه موج جمعیت کودکان فلسطینی که سنگ در دست، خیابان‌های غزه را می‎پیمایند، به حرکت در آید؛ دروازه‎های جنین و نابلس آنان را در آغوش گیرد، پنجره‌های قدس به روی آنان گشوده شود و این زخم کهنه جهان التیام یابد. ان شاءالله.»

 نظر دهید »

توصیه های عاشقانه قرائتی به زوج ها

08 تیر 1394 توسط سليمي بني

امام خمینی «رحمت الله علیه» به زوج جوانی توصیه کردند: « عازم سازش باشید.»؛

تمام توصیه حاج آقای امجد به زوج ها، یک جمله کوتاه بود: « بگو تقصیر من بود….»

بزرگان، همیشه اهل کم گویی و گزیده گویی هستند اما گزیده هایشان اگر نصب العین شود….

روانشناسان و مشاورانی که هنرشان، تکرار رطب و یابس های سایکولوژیست های غربی و بلغور کردن یاوه های امثال فروید است، هرگز نتوانسته اند مرهمی بر جراحات عمیق زندگی های خانواده های امروزی باشند….

امّا علمای ربّانی از جنسی دیگرند…

حاج آقای قرائتی، مثل همیشه، ساده، صمیمی و صادق سخن می گویند. به آنها عمل کنید تا معجزه اش را در استواری بنای خانواده خود ببینید:

خانم محترم !

۱) به شوهرت افتخار کن.

۲)کسی را با او مقایسه نکن.

۳)اقتدار و غرور او را نشکن.

۴)زیبایی او را در عقل او جستجو کن.

۵)قناعت پیشه باش.

۶)زیباییت را به رخ دیگران نکش.

۷)ناز کن اما متکبر نباش.

۸)دلبری و فریبایی و طنازی پیشه کن.

۹)احساسات زیبایت را با اندیشه ای متین همراه کن.

۱۰)لجبازی نکن که از چشم شوهرت می افتی.

۱۱) تمکین کن تا تاج سرش باشی.

۱۲) پناهگاه شوهرت باش تا فقط به تو پناهنده بشه.

۱۳) زیبایی با سادگی و بی آلایشی برای تو آرامش بخش تر خواهد بود.

۱۴) هوس بازی نکن ولی زیبا دوست باش.

۱۵) اگر آشپزی را خوب نمی دونی حتما یاد بگیر.

۱۶) قبل از رانندگی سازندگی را بیاموز.

۱۷) هیچگاه بدون آرایش مقابل شوهرت نشین.

۱۸) دهانت را مسواک وخوشبو کن.

۱۹) بدنت هیچ وقت بوی عرق نده.

۲۰)لباست بوی غذا ندهد.

۲۱) موقع آشپزی از پیش بند استفاده کن.

۲۲) قبل از شوهرت چشم بر هم نگذار و پیش از او بیدار شو.

۲۳) موی تو یکی از دو زیبایی توست ، ازش مراقبت کن.

۲۴) لبخند قشنگت را در هیچ شرایطی با اخم معاوضه نکن.

۲۵) توی رنج هات معناهای زیبا پیدا کن.

۲۶)اگه شوهرت گفت: کسی غیر از من با تو ازدواج نمی کرد، بگو: پس خیلی باید از تو ممنون باشم.

۲۷) اگه بهت گفت: دوستت ندارم، بهش بگو: عوضش من به تو افتخار می کنم.

۲۸) اگه گفت: حوصله تو رو ندارم، بهش بگو : منم غیر از تو کسی رو ندارم.

۲۹) اگه گفت: از خانواده ات خوشم نمیاد ، بگو : عوضش من خانواده تو رو دوست دارم.

۳۰) اگه عصبانی شد، بگو : منو ببخش.

۳۱) گاهی برای مادرشوهرت هدیه بخر.

۳۲) در خواست هاتو با ناز و دلبری برآورده کن.

۳۳) زورگو نباش.

۳۴) سختی کار شوهرت را درک کن.

۳۵) او را در مردم داری کمک کن.

۳۶) وقتی وارد خونه می شه , به پیشوازش برو ، دستشو بگیر، بِزار روی صورتت.

۳۷) هیچ وقت بهش نگو: تو بی عرضه ای.

۳۸) لباساشو براش اُتو کن که هر وقت خواست عوض کنه معطل نشه.

۳۹) وقتی غذا رو سر سفره می ذاری به او بگو: نمی دونم خوشت میاد یا نه؟

۴۰) لحظه به لحظه از خداوند کمک بگیر.

آقای عزیز…

۱) به همسرت بگو: دوستت دارم.

۲) واژه « دوست داشتن » را فقط برای او هزینه کن .

۳) همسر تو کریستاله! مواظب باش او را نشکنی.

۴)کاری کن که به تو ایمان بیاره.

۵)تو باید تکیه گاه خوبی براش باشی.

۶) از عشقت برای او هزینه کن، نه فقط از ثروتت.

۷)زیبایی همسرت را ستایش کن.

۸)کارهایی که از توانش بیرونه ، به او واگذار نکن.

۹)او گل خوشبوی بهاری است ، پژمرده اش نکن.

۱۰) انتظار نداشته باش همسرت مثل تو باشه.

۱۱) با بحث و جدل او را خسته نکن.

۱۲) نسبت به همسرت همیشه وفادار باش.

۱۳) اقتدار و صلابت را جایگزین خشونت کن.
۱۴) همدردی و همدلی او را آرام می کند.

۱۵) قبل از انتقاد ازش تعریف کن.

۱۶) سربسرش نگذار.

۱۷)اگه به او احترام بذاری، به زندگی امیدوار می شه.

۱۸) اگه آزارش بِدی ، از تو متنفر می شه.

۱۹) از دست پختش تعریف کن .

۲۰) نیش او نوشه ، ناراحت نشو.

۲۱) دل او را نشکن.

۲۲) مسخره اش نکن.

۲۳)حسادت او را با تحقیرش جواب مده.

۲۴) انگشتان ظریف و صدای نازکش می گویند: ” با من ستیز مکن ”

۲۵) هر وقت بهت شک کرد، با

صداقت و مهربانی مطمئنش کن.

۲۶ ) اگه گفت: « به اندازه دنیا دوستت دارم »؛ بگو تو خودت دنیاى منى.

۲۷) اگه گفت : تو منو دوست نداری
؛ من بدبختم که با تو ازدواج کردم ؛ بلافاصله به او بگو : عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم.

۲۸) اگه گفت: دلم گرفته تو این خونه؛ بگو: در اولین فرصت روی دوشم سوارت می کنم تو آسمونا می گردونمت.

۲۹) اگه گفت: تو خیلی بدی، بگو: عوضش تو خیلی خوبی.

۳۰) اگه ناز کرد، نازشو به قیمت گرون بخر.

۳۱) اگه گریه کرد، خیلی دسپاچه نشو فقط نوازشش کن .

۳۲) اگه گفت: از دست بچه ها خسته شدم بگو : بهت حق می دم ، تو خیلی صبوری ازت متشکرم.

۳۳) اگه اخم کرد؛ بهش بگو : اخم نکن ، زشت می شی.

۳۴) اگه باهات قهر کرد، بگو: قهرت هم مثل مهرت قشنگه.

۳۵) اگه از مادر و خواهرت شکایت کرد، فقط شنونده خوبی باش.

۳۶) اگه گفت: من خواستگارای زیادی داشتم ؛ با لبخند بگو : پس من خیلی آدم خوش شانسی هستم ؛که تو رو به چنگ آوردم.

۳۷) اگه گفت: تو زشتی؛ بگو عوضش تو خوشگلی.

۳۸) اگه بازم گفت: زشتی؛ بهش بگو: زیبایی مرد در عقل اونه.

۳۹) اگه گفت: طلاق می خوام؛ حتما به مشاور مراجعه کن.

۴۰) دلآرامی که داری دل در او بند،
دگـر چـشـم از هـمـه عـالم فرو بند .

برکرفته شده از طب شیعه

 3 نظر

آداب و رسوم جالب مردم جهان در ماه رمضان

08 تیر 1394 توسط سليمي بني
آداب و رسوم جالب مردم جهان در ماه رمضان

مسلمانان سراسر جهان در ماه رمضان به يک واحد مبدل ميشوند و همراه يکديگر به عبادت ميپردازند. زيبايي اين مراسم عبادي در اين است که در هر گوشه جهان، مردم آنرا با آداب و رسوم خود زينت بخشيده و آنرا به ماهي شگفت انگيز تبديل ميکنند. در اينجا به شيوه برگزاري مراسم ماه رمضان در چند کشور مختلف ميردازيم.

برمه
مسلمانان برمه ماه رمضان را با احترام و شادي آغاز ميکنند. مشاهده هلال ماه به قدري براي آنان اهميت دارد که همه در شب آغاز رمضان بر جاي بلندي رفته و ماه را تماشا ميکنند. جمع شدن در مساجد براي خواندن قرآن و نماز شب بسيار اهميت دارد. بسياري از مردم ده شب آخر رمضان را در مسجد ميمانند و آنرا اعتکاف مينامند.

در شب،تمام مکانهاي تجاري تعطيل است زيرا مردم به عبادت مشغولند.آنها پس از اقامه نماز شب ميخوابند و تا هنگام سحر بيدار نميشوند و بلافاصله پس از نماز صبح به سر کار ميروند.
آنها روزه خود را با خرما و آب باز ميکنند و افطار را با مراسمي زيبا، مانند خواندن اشعار مناسب آغاز مينمايند. غذاي افطار آنها مفصل است و شامل غذايي از نان،برنج و مرغ ميشود که لوري فرا نام دارد.

ترکيه
مردم ترکيه با وجود تغييرات فراواني که در فرهنگ آنان به وجود آمده است، همچنان ماه رمضان را يکي از گرامي ترين ماهها ميدانند. آنها ماه رمضان را با چراغاني کردن مناره ها و جشن و سرور آغاز ميکنند. چراغ مناره ها از نماز مغرب تا اولين ساعات صبح روشن است. به گفته مقامات مذهبي ترکيه، بيش از 77 هزار مسجد در اين کشور وجود دارد و در رمضان جلوه بي نظيري دارد. قرائت قرآن و برگزاري نمايشگاه کتب مذهبي در مسجد جامع آنکارا و مسجد سلطان احمد در استانبول از نشانه هاي رسيدن ماه رمضان است.

در اين ماه کودکاني که در مراسم مذهبي شرکت ميکنند بسيار تشويق ميشوند و کانالهاي تلويزيوني نيز تعداد سريالهاي داستاني مناسبت دار و برنامه هاي آموزش مذهبي خود را افزايش ميدهد که طرفداران فراواني هم دارد.
افغانستان
ماه رمضان هنگامي در افغانستان آغاز ميشود که يکي از کشورهاي همسايه ديده شدن هلال ماه را اعلام کند زيرا موقعيت جغرافيايي آن طوري است که مشاهده هلال ماه نو را بسيار مشکل و گاهي ناممکن مينمايد.

آنها قبل از آغاز رمضان مواد غذايي لازم را تهيه ميکنند و افطار دسته جمعي از جمله رسوم اين ماه است. انواع سرگرميهاي مختلف در مکانهاي عمومي و مساجد برپا است و مردم افغانستان علاوه بر رسيدگي به امور روزانه به عبادت و قرائت قرآن ميپردازند. کلاسها و کنفرانسهاي ديني متعددي در اين ماه برگزار ميشود که غالبا پس از نماز شب انجام ميگيرد.

غذاهاي معمول افطار شامل برنج، گوشت و شير است و آب انار از جمله نوشيدنيهاي محبوب پس از غذا به شمار مي آيد. کار کشاورزي در طي رمضان تقريبا تعطيل ميشود اما کارخانه جات و ادارات داير هستند و فقط ساعات کاري در آنها کاهش ميابد.

سوئد
هر چند دين اسلام دين اقليت کشور سوئد است، اما از نظر تعداد، دومين دين اين کشور محسوب ميشود. يکي از مشکلات مسلمانان سوئد، رويت هلال ماه است که به خاطر شرايط خاص جغرافيايي، در اکثر اوقات ناممکن است. به همين دليل همه ساله بحث و جدل فراواني در اين باب ايجاد ميشود و در نهايت اکثر آنان زمان آغاز رمضان و عيد فطر در مکه را انتخاب ميکنند.

يک تفاوت بزرگ در شيوه اجراي مراسم ماه رمضان در کشورهاي اسکانديناوي وجود دارد و آن کم بودن تعدادمسلمانان است. با اين وجود اين ماه با مراسمي روحاني است که مسلمانان همه ساله منتظر فرا رسيدن آن هستند و آغاز آن را به يکديگر تبريک ميگويند و آماده رفتن به مساجد و اقامه نماز شب ميشوند. در شهرهايي که فاقد مسجد هستند، مسلمانان مکان مناسبي را براي عبادات گروهي اين ماه اجاره ميکنند و در آن به برگزاري مراسم عبادي و آموزشي مي پردازند.


تانزانيا
مسلمانان تانزانيا با اهميت فراواني که براي ماه رمضان قايل هستند، از نيمه ماه شعبان به استقبال آن ميروند. خيابانها را چراغاني و تزيين کرده و مساجد را تميز و آراسته ميکنند. سپس به ديدار اعضاي خانواده رفته و براي يکديگر هديه ميبرند.

به منظور آماده شدن براي ماه رمضان، بيشتر مسلمانان تانزانيا روزهاي دوشنبه و چهارشنبه ماه شعبان را روزه ميگيرند(مانند بسياري از ايرانيان). آنها روزه گرفتن را از سن 12 سالگي لازم و واجب ميدانند و هر کس که به عبادت نپردازد از نظر آنان ملحد و کافر است. غذا خوردن و به خصوص تظاهر به روزه خواري در مکانهاي عمومي مجازات سختي در پي دارد و تمام مغازه ها در طي روز تعطيل هستند. حتا کافه هاي هتلها نيز تا هنگام افطار تعطيل هستند و فضا طوري است که غير مسلمانان نيز از غذا خوردن در اين ماه اجتناب ميکنند.
شربت قند، قهوه، برنج، ماهي و سبزيجات از غذاهاي اصلي افطار به شمار مي آيند.
جزاير کوموروس (Comoros)
اين جزاير در ساحل شرقي آفريقا و بين ماداگاسکار و موزامبيک قرار دارند. مسلمانان ساکن اين جزاير در رمضان تا صبح بيدار ميمانند. آنها رسيدن ماه رمضان را از ابتداي شعبان جشن ميگيرند و در رمضان، مساجد را چراغاني کرده و براي نماز و قرائت قرآن در آنها جمع ميشوند و در طي ماه سعي دارند تا بيشتر به کار خير بپردازند و از صدقه دادن غافل نشوند.

در اولين شب رمضان، مردم با چراغهايي در دست، به کنار ساحل ميروند و تا نيمه شب آنجا ميمانند. نور چراغهاي روشن بر آب دريا منعکس ميشود و عده اي با نواختن طبل، فرا رسيدن ماه رمضان را اعلام ميکنند.
غذاي افطار آنها شامل سوپ محلي، گوشت، انبه و آب ميوه تازه است.

چين
با فرا رسيدن رمضان، مقامات مذهبي هر محل، مسلمانان را آگاه کرده و آموزش احکام رمضان را آغاز ميکنند. مسلمانان چين در طي اين ماه با تاکيد و وسواس بسياري به انجام فرائض ديني ميپردازند و نماز شبي که ميخوانند بسيار مفصل است. اين نماز شامل 20 رکعت است که به طور جماعت خوانده ميشود و پس از هر رکعت دعاي يا مقلب القلوب خوانده ميشود. قرائت قرآن و شب زنده داري در شبهاي قدر اهميت ويژه اي دارد. هنگام افطار چاي، شيريني و خرما خورده ميشود که از جمله خوراکيهاي پر برکت محسوب ميشوند.

آلمان
ماه رمضان در آلمان در شرايطي کاملا متفاوت با کشورهاي مسلمان برگزار ميشود. زندگي و آداب اجتماعي عموم هيچ تغييري نميکند و زندگي به همان سرعت و شدت ادامه دارد. تفاوت ساعت در آلمان نيز از جمله مواردي است که انجام مراسم رمضان در آلمان را متفاوت ميکند.روزها در تابستان بسيار طولاني و زمستانها بسيار کوتاهند و در 4 عصر به پايان ميرسند.

در حدود 3.5 ميليون مسلمان در آلمان زندگي ميکنند و کمپانيها و اداراتي که کارکنان مسلمان زيادي دارند، در اين ماه برايشان تسهيلاتي قايل ميشوند که شامل تغيير شيفت کاري در کارهاي دو شيفتي و اختصاص دادن زمان کوتاهي براي نماز و افطار است. از آنجايي که عده زيادي از مسلمانان آلمان را مهاجرين تشکيل ميدهند، سعي ميکنند در اين ماه به ديدار يکديگر رفته و به خصوص مهاجرين تنها و دور از خانواده را تنها نگذارند.


سوریه
با شروع ماه رمضان محله‌های قدیمی دمشق از سوق حمیدیه تا صحن مسجد اموی تا بازار مدحت پاشا جلوه رسوم کهن اهل شام از ماه رمضان است نمی توانی خرمای هندی یا العرق سوس را در سبد خرید کالای روزه داران سوریه مشاهده نکنی.در ماه رمضان بازارها به فروش انواع حلواهای معروف مانند کناقه و نهش که تهیه شده از شکر، پسته و کره است می‌پردازند و یا معجون‌های معروفی ازنان، لوبیا وغیره را تهیه و به فروش می‌رسانند.

دهه اول ماه رمضان برای مردم سوریه “دهه غذا” است چرا که سوری‌ها در این 10 روز اهتمام خاصی به تهیه وعده‌های غذایی محلی و مخصوص ماه مبارک می‌دهند.مردم سوریه اعتقاد دارند که سفره ماه رمضان سفره خیر و برکت است و خانواده چه فقیر باشد چه غنی، خداوند رزق و روزی این ماه را برایش قرار داده است."فته"، “فول"، “حمص"، ” فتوش"، “تبوله” و “متبل” از مشهورترین پیش غذاهای سفره افطاری ماه رمضان در سوریه است.قرآن خوانی جمعی کودکان و مناجات های مذهبی از مساجد و اماکن مذهبی رونق خاصی می‌گیرد.

دمشق که به گل و یاسمنش معروف است با گلاب خود به استقبال قدم‌های مبارک رمضان آمده است و در بازار حمیدیه که قدم می‌زنی بوی گل‌های خوشبوی یاس در مغازه‌ها سروری وصف ناپذیر از عید مسلمانان ایجاد می‌کند.
مردم سوریه در ماه رمضان هر روز صبح با آواز سحر که به آن ” طبل زنی ” می‌گویند، ازخواب بر می‌خیزند و با صدای این طبل مردم برای نماز و تهیه غذای سحری خود را آماده می‌کنند.

مردم سوریه کوچک و بزرگ در ماه رمضان تکلیف خود می‌دانند که وقت بیشتری را در منزل یا مساجد برای قرائت قرآن کریم و احادیث نبوی اختصاص دهند.
در 10 روز پایانی از ماه مبارک رمضان اماکن تاریخی مذهبی در نقاط مختلف دمشق با استقبال جمع کثیری از مردم سوریه روبه رو می‌شود که در آنجا مراسم شعرخوانی و سروده‌های دینی اجرا می‌شود از مهم ترین این اماکن مسجد بزرگ اموی است که از بی نظیرترین مساجد تاریخ اسلامی از لحاظ شکل ساختاری آن به شمار می رود و به دست ولید بن عبد الملک خلیفه اموی ساخته شده است و بزرگ ترین مسجد در دمشق به شمار می رود و همواره با حضور همه اقشار و صاحبان مذاهب مختلف اسلامی و غیراسلامی جلوه همزیستی و همکاری و همبستگی بوده است.

کمک به نیازمندان و دادن زکات، صدقه، کفاره، جمع آوری کالاهای دیگر برای توزیع میان نیازمندان از کارهای خوب روزه داران سوریه در این ماه به شمار می‌رود.

فلسطین
مردم فلسطین نیز در ماه مبارک رمضان آداب و رسوم خود را دارند زمانی که هلال روز اول ماه مبارک رمضان را مشاهده کردند از مناره های مساجد صدای الله اکبر همه سرزمین فلسطین را پر می کند همه خیابان‌ها را آذین بندی می‌کنند و شادی و سرور دل‌های اهالی این دیار را می توانی در چشمان آنها بیابی.

هنوز صدای طبل و سروده‌های سحرگاهان که مردم را برای زنده داری در سحر و صرف سحری از خواب بیدار می‌کند شنیده می‌شود که ندا می‌دهد “بیدار شوید وقت سحر آمده است.”
بوی نان گرم و مطبوع و شیرینی‌های خاص مخصوص فلسطینیان در دست روزه داران در آستانه وقت افطار با هیچ کجای دیگر قابل مقایسه نیست.

از خوراکی‌های مشهور فلسطینیان در این ماه “المقلوبه"، الفریکه"، “المنسف” و انواع نوشیدنی‌هایی همچون آب انار، آب انگور و آب پرتقال است که سفره های افطار روزه داران فلسطینی را برکت داده است.
شهر نابلس در کرانه باختری با جمعیتی بالغ بر 135 هزار فلسطینی یکی از مهم‌ترین شهرهای فلسطینی‌نشین محسوب می‌شود مسلمانان ساکن این شهر نیز همچون دیگر هم‌کیشان خود این روزها در حال و هوای ماه رمضان به سر می‌برند.

منبع:rozanehonline.com

 نظر دهید »

احادیثی در باب توسل به قرآن

08 تیر 1394 توسط سليمي بني

در مکارم الاخلاق از رسول خدا (ص) منقول است: هر که طلب شفا از قرآن مجید ننماید خدای تعالی او را شفا ندهد.

از امام صادق (ع) منقول است: هر کس صد آیه از قرآن از هر جای که خواهد تلاوت نماید بعد از آن هفت مرتبه یا الله بگوید اگر بر سنگ سخت دعا کند هر آینه شکافته گردد.

از حضرت علی (ع) رسیده است: هر کس از چیزی خائف باشد بخواند از هر جای قرآن که خواهد صد آیه و سه مرتبه بگوید:

(اَللّهُمَّ اکْشِفْ عَنّی الْبَلاءَ)

از حضرت موسی بن جعفر(ع) منقول است: هر کس کفایت بجوید آیه از قرآن از مشرق تا مغرب او را کافی باشد هر گاه به یقین بخواند زیرا در قرآن شفا از هر دردی است.

منبع:گنج های معنوی

 1 نظر

رابطه شب قدر با حجت زمان و امام عصر (عج)

03 تیر 1394 توسط سليمي بني
رابطه شب قدر با حجت زمان و امام عصر (عج)

و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر(ع) نقل کرده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما می‌دانید که لیله القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند:
چگونه ندانیم، و حال آن‌که در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف می‌کنند.۳

خداوند متعال در چهارمین آیه سوره مبارکه قدر می‌فرماید:
تنزّل الملائکه و الرّوح فیها بإذن ربهّم من کلّ أمرٍ.
فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هرکاری) فرود آیند.
فعل مضارع «تنّزل» دلالت بر تکرار و بقاء «لیلهالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سوره دخان نیز:
فیها یفرَق کلّ أمرٍ حکیم.۱
در آن شب، هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می‌شود.
دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» اگر دلالت بر پذیرش یا تکلف یا هر دو می‌نماید. ظاهر این فعل‌ها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلهالقدرهای آینده می‌دهد.
این امر که در زمان رسول خدا(ص) به آن حضرت نازل می‌شده‌است، در هر شب قدر، باید بر کسی نازل و تبیین و تحکیم یا کشف شود که به افق نبوت نزدیک و پیوسته باشد.
قبول اصل وصایت رسول اکرم(ص) و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.

هنگامی که کسی قرآن را به عنوان کلام خدا پذیرفت به این معنی که همه سوره‌ها و آیات آن را پذیرفته است و یک مسلمان واقعی هم کسی است که تسلیم همه آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سوره قدر، و از آن سوره شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمه پذیرفتن آن، آیه (تنزّل الملائکه…) که هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است، این است که بپذیرد که در شب قدر فرشته‌ها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود می‌آیند و این امر یک متولی و ولی می‌خواهد که متولی و ولی آن امر باشد. اینکه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان می‌فرماید:
در آن شب هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می‌شود؛ فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستنده آن بوده‌ایم.

دلالت بر تکرار و تجدید فرق و ارسال در آن شب دارد و به این معنا که آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل می‌شوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولی» این امر باشد که به سوی او نازل و ارسال گردند که او همان ولی جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست که اطاعتش بر همگان واجب است.

به همین سبب، هرکس ادعا کرد که من ولی امر هستم، باید ثابت کند که این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و می‌شوند، و چون هیچ کس جز پیامبر و اوصیاء معصومینش(ع) نمی‌توانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره کسی باشد که در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.

آیه مورد بحث، یکی از مستدل‌ترین آیات قرآن کریم بر ضرورت وجود همیشگی یک ولی امر از جانب خداست که امین بر حفظ و اجزاء و اداء امرالهی باشد، و آن همان امام معصوم(ع) است.

و هرکس نزول پیوسته فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد که اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه کافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، که در آن صورت چنین کسی بنابر بیان خود قرآن کریم کافر واقعی است.
چنان که خداوند در آیات ۱۵۰ و ۱۵۱ سوره نساء می‌فرماید:
إنّ الّذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلاً٭ أولئک هم الکافرون حقّاً و أعتدنا للکافرین عذاباً مهینا.

کسانی که به خدا و پیامبران خدا کافر شده‌اند و می‌خواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به بعضی کافر می‌شویم و می‌خواهند در این میان (بینابین) اتخاذ کنند، اینان حقا کافرند و ما برای کفرکیشان عذاب خوارکننده‌ای مهیا کرده‌ایم.و می‌بینید که خداوند، کسانی را که پاره‌ای از آیات خدا را بپذیرند و برخی را نپذیرند، کافر حقیقی می‌داند.

بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که هم استمرار لیلهالقدر را تا قیامت پذیرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولی امر، و امام معصومی که امر الهی را دریافت می‌کند و امین بر آن در جهت پاسداری، به‌کار بستن و اداء باشد، قبول کند؛ یعنی همان بزرگواری که در زمان وجود مقدس بقیهالله الاعظم حضرت مهدی(عج) می‌باشد و به همین سبب پیامبر خاتم(ص) بنابر آنچه شیعه و سنی از آن حضرت نقل کرده‌اند، فرمودند:
من أنکر المهدی فقد کفر.۲ کسی که وجود مهدی را انکار کند، رهسپار دیار کفر شده است.

و در کتب شیعه، از این قبیل احادیث فراوان است، و از آن جمله، از امام صادق(ع) و آن حضرت از پدر ارجمندشان و از آن طریق از جد عالیقدرشان و از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرموده‌اند:
القائم من ولدی اسمه إسمی و کنیته کنیتی و شمائله شمائلی و سنّته سنتی یقیم النّاس علی ملتّی و شریعتی و یدعوهم إلی کتاب الله عزّوجلّ، من أطاعه أطاعنی و من عصاه عصانی، و من أنکره فی غیبته فقد أنکرنی، و من کذبه فقد کذّبنی، و من صدّقه فقد صدّقنی، إلی الله اشکو المکذّبین لى فى أمره، و الجاهدین لقولی و المضلّین لأمتّی عن طریقته و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون.۱

قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و کنیه او، کنیه من «ابوالقاسم» و سیمای او سیمای من و سنت او سنت من است، دین و آیین و ملت و شریعت مرا در بین مردم برپا می‌دارد و آنان را به کتاب خدای عزوجل فرامی‌خواند. کسی که او را طاعت کند، مرا پیروی ‌کرده و کسی که او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و کسی که او را در دوران
غیبتش انکار کند، تحقیقاً مرا انکار کرده و کسی که او را تکذیب کند هر آینه مرا تکذیب کرده و کسی که او را تصدیق کند، هر آینه مرا تصدیق کرده است. از آنها که مرا درباره او تکذیب کرده و گفتار مرا در شأن او انکار می‌کنند و امت مرا از راه او گمراه می‌سازند، به خدا شکایت می‌برم. به‌زودی آنها که ستم کردند و می‌دانند که بازگشتشان به کجا است و سرنوشتشان چگونه است (و چگونه در دگرگونی‌ها مجازات ستمگری‌های خود را در دنیا و آخرت خواهند دید).

در این حدیث شریف انکار و تکذیب امام عصر، اروحنا فداه، انکار و تکذیب پیامبر به حساب آمده است، و در نتیجه همه پیامبران را انکار کرده، که همان رهسپاری به وادی کفر خواهد بود.

علی بن ابراهیم قمی در تفسیری درباره نزول فرشتگان و روح، در شب قدر می‌گوید:
فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان(ع) نازل می‌شوند و آنچه را از مقدرات سالانه بشر، نوشته‌اند، به او تقدیم می‌دارند.

و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر(ع) نقل کرده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما می‌دانید که لیله القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند:
چگونه ندانیم، و حال آن‌که در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف می‌کنند.۳

حضرت امام سجاد(ع)، در این باره، می‌فرمایند:
همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان کارها، بر ولی امر (امام زمان(ع)) فرود می‌آید.
و نیز آن حضرت(ع) فرموده‌اند:

ای گروه شیعه، با سوره « انا انزلناه فی لیله القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین(ع) مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) کنید تا کامیاب و پیروز شوید، به خدا که آن سوره، پس از پیغمبر اکرم(ص) حجت خدای تبارک و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست. ای گروه شیعه، با «حم و الکتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیله مبارکه اناکنا منذرین» مخاصمه و مناظره کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعداز پیامبر اکرم(ص) است.

همچنین از رسول اکرم(ص) نقل شده است، که به اصحابشان فرموده‌اند:
به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابی‌طالب(ع) و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.

از آنچه که نگارش یافت، استفاده می‌شود که شب قدر تا قیامت باقی است و در هر شب قدر هم ولی امر و صاحب امری هست که آن امر را دریافت دارد، که در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجه‌ بن الحسن المهدی، ارواحنا فدا، است و برای آن‌که بهتر بدانیم که لیلهالقدر بیانگر مقام شامخ ولایت اهل بیت(ع) و امامت آنان تا روز رستاخیز می‌باشد. حدیثی را هم که در بخش فضیلت‌های حضرت فاطمه زهرا(س) است، ملاحظه می‌کنیم که در آن به طور کنایه از آن بانوی عظیم القدر تعبیر به لیلهالقدر شده است و آن در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت صادق(ع) نقل شده که فرموده‌اند:

«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس کسی که فاطمه(س) را آنگونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است.
و این اشاره به مقام ولایت آن بانوی معصوم (س) نیز دارد.

و از طرفی، همان‌گونه که در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود می‌آید، نزول‌گاه نور پاک امامان معصوم(ع) نیز وجود مقدس فاطمه زهرا(س) است؛ که حقیقتاً هرکس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پی‌برد، شب قدر را درک کرده است.
پی‌نوشت‌ها:
٭برگرفته از: تحقیقی درباره لیلهالقدر و رابطه آن با امام عصر، ارواحنافداه، صص ۱۴۹ ـ ۱۳۲ ، با تلخیص.
۱٫ سوره دخان (۴۴)، آیه ۴٫
۲٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۵۱؛ منتخب الاثر فصل ۱۰، ب ۱، جز ۱ ، ص ۴۹۲٫
۳٫ علامه مجلسی، همان، ج ۵۱، ص ۷۳؛ منتخب الاثر فصل۲، ب ۳، ح۴ ، ص ۱۸۳٫
۴٫ امراء هستی، ص ۱۹۰؛ تفسیر القمی، ص ۷۳۱؛ علامه مجلسی، همان، ج ۹۷، ص ۱۴، جز ۲۳٫

 2 نظر

رمضان به چه معناست؟

30 خرداد 1394 توسط سليمي بني

واژه رمضان از ماده «رَمَض» است و «رَمَضَ»به معنای شدت تابش خورشید بر ریگ و مانند آن است.(1) «ارض رمضا» به زمین تاخته از گرمی آفتاب گفته می‌شود. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «افرأیتم جزع احرکم من الشوکة تعبه و الرمضاء تحرقه…؛ آیا شما ضعف و بیتابی خود را هنگامی که خار به پای‌تان می‌رود، یا موقعی که پای‌تان بر اثر راه رفتن بر زمین تفتیده «رمضاء» می‌سوزد دیده‌اید؟ پس چگونه خواهید بود آن زمان که میان دو طبقه از آتش قرار گیرید».(2) گفته شده رمضان از نام‌های خداوند است.(3)
رمضان در اصطلاح نام نهمین ماه از ماه‌های قمری است. قرآن می‌فرماید:
«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن».(4) در علت نام گذاری این ماه به رمضان گفته‌اند: چون موقع نام گذاری این ماه، مصادف بوده با شدّت گرما، این ماه به «رمضان» موسوم شد.(5) رسول خدا فرمود: «رمضان، ماه گناه سوزی است و خداوند در این ماه گناهان بندگانش را می‌سوزاند و می‌بخشد، بدین جهت این ماه، رمضان نامیده شده است».(6)
رمضان یگانه ماهی است که نامش در قرآن آمده است.
نظر به این که به خاطر مصالحی، قوانین و احکام اسلام به تدریج نازل شده است، حکم وجوب روزة ماه رمضان، در روز دوم ماه شعبان سال دوم هجرت بر مسلمانان نازل شد.(7)
دلیل وجوب روزه قرآن کریم است: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام؛ ای افرادی که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما نوشته شده، پس آن کس که در ماه رمضان در حضر (وطن) باشد، باید روزه بگیرد».(8)
روزه در امت‌های پیشین نیز بوده است. قرآن کریم بر این مطلب تصریح کرده و فرمود: «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم؛ روزه بر شما نوشته شد، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند، نوشته شد». (9)
از تورات و انجیل فعلی نیز بر می‌آید روزه میان یهود و نصارا بوده است.
اقوام و ملل دیگر هنگام رو به رو شدن با غم و اندوه، روزه گرفته‌اند، چنان‌که در قاموس کتاب مقدس آمده است: روزه در تمام اوقات میان هر طایفه و هر ملت و مذهب ، در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقبه، معمول بوده است.
از تورات بر می‌آید که موسی(ع) چهل روز روزه داشت ، چنان که می‌خوانیم: «هنگام برآمدنم به کوه که لوح‌های سنگی یعنی لوح‌های عهدی که خداوند با شما بست بگیرم، آن گاه در کوه چهل روز و چهل شب ماندم. نه نان خوردم و نه آب نوشیدم».(10)
مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: عبادت بودن روزه امری است که فطرت انسانی به آن پی می‌برد و از طوایفی که پیرو ادیان آسمانی هم نبوده‌اند، مثل مصر و یونان و روم قدیم نیز نقل شده است،‌و بت پرستان هند نیز به روزه معتقد بوده، و اکنون طبق عقاید خود روزه می‌گیرند.(11)
پی نوشت‌ها :‌
1. مجمع البحرین،‌ج2، ص 223، واژه رمض.
2. بحارالانوار،‌ج8، ص 306.
3. مفردات راغب، واژه رمض.
4. بقره (2) آیه 185.
5. مجمع البحرین، ج2، ص 223 ، واژه رمض.
6. مستدرک الوسائل، ج7، ص 487 و 546.
7. محمد ابراهیم آیتی، تاریخ اسلام، ص 298.
8. بقره (2) آیه 183 تا 185.
9 . همان.
10 . تفسیر نمونه، ج1، ص 633، به نقل از قاموس کتاب مقدس ، ص 28 ؛ تورات، سفر تثنیه،‌فصل 9 ، شماره 9.
11. تفسیر المیزان، ج2، ص 7.

 2 نظر

پرسش هایی از آیت الله بهجت(ره)

11 خرداد 1394 توسط سليمي بني

پرسش هایی از آیت الله بهجت(ره)

قرب و سیر وسلوک
س) با چه کاری- غیر تدریس و همت گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل البیت علیهم السلام- می توان بر تقوی و سیر به سوی خداوند متعال، قوت پیدا نمود؟
ج) بسمه تعالی- تصمیم همیشگی و دائمی بر ترک گناه در اعتقاد و عمل.

س) لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟
ج) بسمه تعالی- عنه صلی الله علیه و آله و سلم «ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب و دواؤکم الإستغفار»، کلمه «أستغفر الله» [را] تا می توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقه معلومه اش، تکرار نمایید.

س) بعضی از طلاب در لبنان به ما مراجعه کرده و از ما تقاضای مواعظ اخلاقی و ارشاد در این زمینه می نمایند و نیز از طریق تهذیب نفس سؤال می نمایند، به همین خاطر خواهشمندیم که در این زمینه ما را راهنمایی بفرمائید.
ج) بسمه تعالی- از بزرگترین چیزهایی که در این مطلب نافع است، این است که هر روز به افرادی که برای درس، نزد شما حاضر می شوند یک روایت از روایات اخلاق شرعی از جهاد نفس از باب جهاد [کتاب] «وسائل» و باب «آداب العشره» از [باب] حج کتاب «وسائل»، متذکر شوید همراه با تدبر و تامل و بنا گذاردن بر عمل به آنچه بر آن علم پیدا می کنید.

س) راه خداشناسی چیست؟ اگر ممکن است راهنمایی بفرمایید.
ج) راه خداشناسی، خودشناسی است؛ می دانیم خود، خود را نساخته ایم و نمی توانیم؛ دیگری اگر مثل ما است، خود را و ما را نساخته و نمی تواند بسازد؛ پس قادر مطلق، ما را آفریده و او خداست؛ راه قربش، «شکر منعم»، به طاعت اوست و مشقت آن ابتدائی است، چندی نمی گذرد، برای طالبین، قرب او از هر حلاوتی شیرین تر است.

س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.

س) خواهشمندم بفرمایید چطور می توان بهتر به خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام انس گرفت؟
ج) با طاعت خدای تعالی و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام و ترک معصیت در اعتقاد و عمل.

رذائل اخلاقی

س) ما آلوده به پستیهای درونی و بیرونی هستیم، ما را طبابت کنید و در پیمودن این طریق ما را راهنمایی بفرمایید.
ج) بسمه تعالی- زیاد بگوئید «استغفر الله» و خسته نشوید، و خاطر جمع باشید این علاج است. «داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار».(کنز العمال، ج 1، ص 479).

س) مدتی است شیطان و هوای نفس در تزکیه بطن و لسان، کم خوری، کم گفتن و کم خوابیدن اذیتم می کند، برای رفع این معایب چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- گوی سبقت را نماز شب خوانها ربودند مخفیانه؛ ترتیبی برای تقلیل طعام ذکر می شود (إن شاء الله). هر چه را که قصد دارید بخورید، اول جدا نماید، مثلا” در سینی جداگانه و قناعت هم نکنید، آن وقت فقط از آن میل کنید. این را باید عمل نمایید تا معلوم گردد.


س) چندی است که اسیر محبت به شخصی شده ام و عنان از کفم ربوده شده، چه کنم؟
ج) عاقل، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم، محبت پیدا می کند و ترجیح می دهد محبت او را بر محبت غیر؛ با اینکه محبت اکمل، دافع شرور و بلیات است، بخلاف محبت غیر.

س) بعضی از طلاب از ما در مورد علاج «ریا» و «عجب» و «کبر» و «سمعه» و «شهوت» و غیر آن، سؤال نموده اند، نظر شریف جناب عالی چیست؟
ج) بسمه تعالی- همه این رذائل، از ضعف در شناخت خداوند، سرچشمه می گیرد، و آنها به وسیله انس با انس گیرنده انس گیرندگان، در عبادت، دفع و رفع می شوند، اگر او بداند که «خداوند متعال در همه حالات و زمانها از هر خوبی، خوبتر است»، از انس با او تعالی جدا نخواهد شد.

س) برای رفع سوء ظن چه کنیم؟
ج) سوء ظن به اعدی الاعداء که دشمن داخلی و نفس است، شاغل و مانع از سوء ظن به غیر است.

س) گاهی اوقات در عبادات ریا می کنم و بعداً سخت رنج می برم، علاج آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- علاج این است که ریا بکند، ولی اگر در مقابل شاه و گدا است، ریا برای شاه بکند؛ فافهم إن کنت من أهله.

س) برای دوری از ریا، چه باید کرد؟
ج) با عقیده کامل اکثار «حوقله».
(یعنی زیاد بگوید: «لا حول و لا قوه الا بالله»).

س) برای درمان عصبانیت چه کنیم؟
ج) با عقیده کامل زیاد «صلوات» فرستادن. (اللهم صل علی محمد و آل محمد).

س) برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد؟
ج) در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبه شوید؛ و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نمایید.

س) برای رفع عصبانیت چه باید کرد؟
ج) جواب دوم را رعایت کنید و صلوات زیاد بفرستید.

س) جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اکثار «حوقله» علاج غرور است.
(إکثار «حوقله» یعنی: زیاد گفتن « لا حول و لا قوه الا بالله »)

س) این جانب به وسواس، مبتلا هستم، لطفاً جهت بر طرف شدن آن، مرا راهنمایی فرمایید؟
ج) اکثار تهلیل، علاج وسواس است.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله»)

س) من فردی هستم که مدتی است گرفتار بیماری وسوسه و فکر هستم و با درد و رنج فراوان زندگی می کنم و می ترسم که مصداق آیه شریفه « و من یعش عن ذکر الرحمن. الزخرف: 36 » باشم. آیا با این حالت می توانم امام جماعت باشم و از شهریه استفاده کنم یا نه؟ و امکانات مالی ندارم.
ج) بسمه تعالی- نافع برای دفع وسوسه، اکثار «تهلیل» است، بلکه ادامه آن. و استفاده از شهریه، تابع استحقاق است ولو به فقر باشد، مگر آنکه شهریه دهنده شرط دیگری بنماید. امام جماعت بودن مانعی ندارد.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله »)

استاد اخلاق

س) این جانب تصمیم دارم که قرب الهی پیدا کنم، لطفاً مرا راهنمایی فرمائید؛ آیا این کار نیاز به استاد دارد؟
ج) بسمه تعالی- استاد، علم است و معلم، واسطه است؛ عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافی است:
«حضرت صادق(ع) فرمودند: من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لا یعلم: کسیکه به دانسته خود عمل کند، خداوند علم به آنچه که نمی داند نیز به او خواهد داد. بحارالانوار، ج78، ص189»، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راه ما تلاش و مجاهدت کنند، به راه های خود هدایت می کنیم.»(عنکبوت/69) اگر دیدید نشد، بدانید نکرده اید. ساعتی در شبانه روز مخصوص علوم دینیه بنمایید.

س) آیا در سیر به سوی خداوند، باید استاد داشت؛ و با فرض نبودن استاد، چاره چیست؟
ج) بسمه تعالی- استاد تو، علم توست؛ به آنچه می دانی، عمل کن، آنچه را که نمی دانی، کفایت می شوی.

زهد

س) زهد حقیقی چییست و چگونه زاهد حقیقی باشیم؟
ج) «زهد» آن است که مالک نفس خودت باشی؛ و در هر فعل و ترک، مراقب اذن خدای متعال باشی.

مکاشفات و بازگویی آن

س) ترجمه : فرزند من معتقد است که نوری را از امام علی(ع) مشاهده نمود و مدتی با او همراه بوده است؛ آیا این مطلب حق است یا نه و چگونگی رهایی از آن چیست؟
ج) بسمه تعالی، بر هر مرد و زن مؤمن لازم است که به وظایف معلوم خود که انجام واجبات و ترک محرمات است، عمل نماید؛ و آنچه که در بیداری یا خواب می بیند، اگر حق باشد آن را صلوات زیاد بر حضرت نبی اکرم و آل او صلی الله علیه و آله، تکمیل می نماید؛ و اگر باطل باشد یا حقی باشد که از آن در راه باطل استفاده شده باشد، زیاد صلوات فرستادن بر حضرت محمد و آل او، آن را دفع می نماید.

س) آیا بازگویی مکاشفه و دیدار با حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه- برای دیگران و عامه مردم صحیح می باشد؟
ج) این مطلب تکلیف مدعی است.

س) آیا عمل و ترتیب اثر دادن به سخنان کسانی که ادعای مکاشفه با حضرت مهدی- عجل الله فرجه الشریف- را دارند، جایز است؟
ج) دائر مدار یقین عامل است.

س) ملاک تشخیص مکاشفات واقعی با ادعاهای بی اساس و کذب چیست؟
ج) از جمله اسباب یقین، آثار صدق در قول و فعل مدعی است؛ و در مقابل، آثار مخالفت قول با فعل.

س) کسانی که ادعای کشف دارند، آیا جایز است بر اساس مشاهدات خود، عیوب مردم را فاش نمایند؛ در هر صورت وظیفه ما در مقابل این اشخاص چیست؟
ج) تکلیف آنها یقین به موضوع و حکم است؛ و تکلیف مستمعین یقین خودشان به موضوع و حکم است. خداوند ما را بر روی نگرداندن از یقین در انجام دادنها و ترک کردنها، موفق بدارد.

تقویت ایمان

س) مدتی است که ایمان خود را ضعیف می بینم و گاهی نماز نمی خوانم و تمرکزم در نماز خواندن کم شده است، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- قوت ایمان از حیث نظر، به دراست علم کلام است [و] از حیث غیر نظر، به عمل به معلومات است. حفظ نماز به این است که در آنِ تمکن، خود را منصرف نماید از خیالات دیگر و این انصراف را اختیاراً از دست ندهد. و به غیر آن تمکن، اعتنایی نکند.

س) شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هر کاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار است جلوگیری کند.
ج) بسمه تعالی- آنچه در تحت اختیار اوست، اختیاراً خلاف رضای خدا را بجا نیاورد؛ همین راه نجات است.

ذکر

س) بهترین ذکر، چه ذکری است؟
ج) بالاترین ذکر به نظر حقیر، «ذکر عملی» است، یعنی «ترک معصیت در اعتقاد و در عمل»؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.

س) سوره «حمد» و «توحید» و «آیه الکرسی» را ذکر خود قرار داده ام و برایم ملکه نشده است در این مورد راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند.

نماز شب

س) برای توفیق نماز شب چه کنیم؟
ج) با قرائت آیه آخر «کهف» و اهتمام به این امر اگر علاج نشد، تقدیم بر نصف می شود. [قبل از نیمه شب به جا آورده می شود.]

س) در نماز شب و سحر خیزی قدری کسل هستم، لطفاً راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- کسالت در نماز شب به این رفع می شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق (به خواندن آن) نشدید، قضای آن را بجا بیاورید.

س) برای توفیق نماز شب، نماز صبح «به جماعت» در اول وقت و توجه داشتن به ذات اقدس حضرت ربوبی چه کنیم؟
ج) در اوقات توفیق، مسامحه نکنید، در سایر اوقات موفق می شوید.

درس و تحصیل

س) برای رعایت نظم در برنامه و موفقیت در دروس بعد از ده سال که مشغول درسهای حوزه ایم و حتی به طور متوسط از عهده بر نیامده ایم، چه کنیم؟
ج) تقلیل مباحث نمایید و آنچه که مشغول می شوید اتقان نمایید.

س) با استعداد متوسط و کم و بیماری شدید اعصاب، روزی چند درس بگیریم و چند ساعت مطالعه کنیم و چند ساعت استراحت کنیم؟
ج) جواب بالا را رعایت کنید.

س) 27 ساله هستم هوش و استعدادی خوبی دارم اما در تحصیل بی برنامه و سر در گم می باشم و همچنین کسل و تنبل هستم، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- در برنامه تحصیل راه متعارف را پیش گیرید؛ اشکالی داشتید سؤاال کنید. برای پیشرفت در تحصیلات نافعه، ملتزم به تعقیبات مشترکه باشید « سبحان من لا یهتدی علی اهل مملکته..… مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه » بعد از هر فریضه.

س) با توجه به فقر و سختی معاش همسر و فرزندان و کمبود شهریه حوزه، آیا وظیفه است تأمین معاش آنان؟ چگونه؟ و درسها را چگونه برسیم، یعنی حقیر می تواند این سختی در معاش و بیماری را غمض عین نماید و مشغول دروس بوده باشد.
ج) قناعت نسبیّه وقتیِّه بر همه لازم و برای همه کافی است.

س) هدف حقیر کسب درجه عالیه اجتهاد بوده و هست و علاقه شدید به آدم و عالم شدن دارم. اکنون که 33 سال داشته چه کنم که موفق شوم؟
ج) از درس خواندن به نحوه منظم و مرتب و ترک مسامحه در معلومات که عمل بشود، مقصود حاصل می شود انشاء الله.

س) برای موفق بودن در دروس و نیز توفیق اجتهاد طلبه ای که حدود 10 سال در دروس، حتی به طور متوسط موفق نبوده، چه راهی را پیشنهاد می فرمایید؟ (با در نظر گرفتن عیالات و مشکلات شدید مادی)
ج) نماز شب مفتاح توفیقات است؛ تعقیب مخصوص را فراموش نکنید «سبحان یعتدی علی أهل مملکته…»(مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه)

س) برای رفع مشکلات مادی همسر و فرزندان، یک طلبه چه باید بکند؟
ج) تعلیم نمایید که قناعت نسبیّه وقتیّه، بر همه لازم است و کافی است.

انتخاب شغل

س) اگر ممکن است این جانب را در جهت انتخاب شغل راهنمایی فرمایید.
ج) شغلی را اختیار کنید که رضای خداوند عظیم الشأن در آن باشد؛ و اگر چند شغل مرضی خداست، آنکه ارضی از آن است با تمکن اختیار کنید؛ نافع برای ایمان و مؤمنین باشید.
علم شرافتش معلوم، و مقدمیتش برای عمل معلوم است، با تمکن ترجیح بدهید آن را. در اصول و فروع با تمکن رعایت ترتیب نمایید و هر شغلی تحصیل ملکه اش در جوانی میسور است؛ و اگر عمل محقق باشد هدایت ممکن است از این جهت ملاحظه شغل بنمایید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

تبلیغ

س) خواهشمندم در مورد تبلیغ، حقیر را راهنمایی فرمایید.
ج) بسمه تعالی- الحمدلله وحده و الصلوة علی سید أنبیائه محمد و آله سادة الأوصیاء.
مبلغ اگر از یقینیات تجاوز نکرد، پشیمان نخواهد شد. مبلغ باید مؤمنین را متصل به «ثقلین» نماید، یا اتصالشان را محکم تر نماید.
اگر در مسلمات، مردم با « ثفلین» شدند، خودشان تعقیب از تعلم موالید و مستخرجات صحیحه از آنها می نمایند. [مبلغین] در مدائح و مصائب و معارف، اقتصار بر کتب علما یا مقبول نزد علما نمایند؛ و در احادیث، بر کتب معتبره معروفه اکتفا نمایند.
و [اکنون] مرسوم شده [که] همه اینها را از حفظ انجام می دهند و لازمه اش این است که مردم از بسیاری محروم می شوند و مبلغ با تکرار انجام تبلیغ می دهد؛ اولی این است که غیر احادیث را از روی کتابهای مقبوله بخوانند و اختیار نمایند آنچه احسن است؛ و در احادیث از روی کتب معروفعه معتبره شیعه انجام دهند با ترجمه صحیحه تا افاده و استفاده احسن و اکثر باشد. والله الموفق للصواب و الحمد لله و الصلوة علی محمد و آله.

توبه و ترک گناه

س) چگونه می توانم پاک و طاهر شوم در حالی که قبلاً به انجام معاصی کبیره مبتلا بودم، البته پشیمان هستم، چگونه می توانم اثرات سوء گناهان گذشته را از خود دور کنم؟
ج) بسمه تعالی- «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» باید توبه حقیقیه را با تمام لوازمش عملی نماییم تا آثار معاصی بالکلیه رفع شود.

س) با نذر و قسم، تصمیمات اخلاقی می گیرم، بعد از مدتی عزمم سست می شود و شکست می خورم، چه کنم؟
ج) یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید، اختیاراً خود را منصرف ننمایید؛ و به انصراف و غفلت غیر اختیاری، اهمیت ندهید.

س) زیاد مرتکب معاصی می شوم و هر چه تلاش می کنم، موفق نمی شوم.
ج) بسمه تعالی- نقل شده از أحد الحسینین قدس سرهما (یعنی الخلیلی و النوری) که برای این مقصود، حمد و سوره، اهدا شود برای مدفونین از مؤمنین و مؤمنات در مشاهد ثمانیه مشرفه: «حرمین شریفین»، «نجف اشرف»، « کربلای مشرفه»، و«الکاظمیه المشرفه» و «سامراء المشرفه» و «المشهد الرضوی المشرف» و «قم المشرفه» و حمد و سوره برای مدفونین در سائر مشاهد مشرفه.

استجابت دعا

س) به نظر جناب عالی در چه شرایطی دعا مستجاب است؟
ج) بسمه تعالی- شرط استجابت دعا ترک معصیت است «أوفو بعهدی أوف بعهدکم»(بقره/40) «فاذکرونی أذکرکم»(بقره/152) «أدعونی أستجب لکم»(مؤمن/ 60) گاهی مصلحت در غیر تعجیل است و گاهی مصلحت در تبدیل به احسن است؛ داعی خیال می کند مستجاب نشده است و اهل یقین می فهمند.

س) برای رفع گرفتاریها چه کنیم؟ چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج) بسمه تعالی
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.

اخلاص

س) چگونه در تمامی کارها و عبادات اخلاص را فراموش نکنیم؟
ج) بسمه تعالی
در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد غیر از خدا را و غیر از یاد او را؛ و همین راه منحصر سعادت است.

اشک چشم

س) اشک چشم را چگونه همیشگی کنیم و چگونه آن را زیاد کنیم که پس از مقدار کمی گریستن خشک نشود؟
ج) بسمه تعالی
خشک نشدن مطلوب نیست، گریه کردن مطلوب است از خوف خدا و شوق به لقاء خدا و از مصائب دوستان خدا.

دستور العمل جامع

س) از محضرتان تقاضامندم دستورالعمل جامعی برای استفاده، ذکر فرمایید.
ج) بسمه تعالی
دستورالعمل جامع و مانع «یاد خداست» در حلال و حرام، یعنی همیشه.

خوابهای بد

س) برای خوابهای بد و کابوس چه مرقوم می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- سوره هایی که با «قل» شروع می شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعایی که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش این است:
«سبحان الله ذی الشأن دائم السلطان …» را بخواند.

حضرت ولی عصر(عج)

س) این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجه بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم.
ج) زیاد صلوات، اهدای وجود مقدسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران، مشرف شوید با ادای نمازهایش.

س) به نظر شما کمال انسان چیست؟ اسباب آن چه می باشد؟ و اگر در حال حاضر فردی را می توان الگو قرار داد و شما می شناسید، معرفی نمایید؟
ج) بسمه تعالی کمال انسان در عبودیت است، و سبب عبودیت، ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، فرد کامل، مرشد است و در این عصر، [فرد کامل] ولی عصر (عج) است؛ و طریق رسیدن به ارشاد او، ادامه توسلات معلومه است از قبیل: زیارات مأثوره از روی صدق و با عدم تردید و نمازهای آن حضرت علیه السلام و همه تحببات به خدا و دوستان او.

س) چگونه رابطه خویش را با اهل بیت علیهم السلام و مخصوصاً صاحب العصرعلیه السلام، تقویت کنیم؟
ج) اطاعت و فرمان برداری از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبت به او تعالی می شود و [همچنین موجب] محبت کسانی که خداوند آنها را دوست دارد، می شود؛ که عبارتند از انبیاء و اوصیاء که محبوبترین ایشان به خداوند، حضرت محمد و آل او علیه و علیهم السلام می باشند؛ و نزدیکترین ایشان به ما، صاحب الامرعجل الله تعالی فرجه می باشد.

س) دبیری درباره مسائل پشت پرده شما و برخی از علما، مثل « شیخ مفید قدس سره» با امام زمان (عج) با ما صحبت کرد. از شما تقاضا مندیم که در این مورد و این امام بزرگوار و راههای ارتباط با ایشان را برای من بنویسید؟
ج) بسمه تعالی- راههای ارتباط با خدا، طاعت خدا، و طاعت امام زمان(عج) است، و تشخیص آن با تطبیق عمل به دفتر شرع است، یعنی رساله عملیه صحیحه.

نماز و حضور قلب

س) می خواهم در نماز، تمام اذکار را درک کنم و بفهمم و آن نور را درک کنم و ببینم تا با آن نور حرکت کنم؟
ج) بسمه تعالی- با شرائط حضور قلب اعمالتان را انجام بدهید، در پاداش چه کار خواهند کرد، به ما مربوط نیست.

س) اجمالاً بفرمایید حضور قلب چگونه حاصل می شود؟
ج) بسمه تعالی- اگر مقصود حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود و از آن جمله، تبدیل فرادی به جماعت است. و تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد.

س) این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل تر، میسور آنها است [با این حال] تعقیب می نمایند از نعمت پایین تر و صعب و مشکل،
«أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر…»(بقره/ 61)
مثلا” «الصلوه معراج المؤمن»(مستدرک سفینه البحار، ج 6، ص 343)
و راه آن، میسور همه است [لکن] منصرفند از این عروج در نماز با سهولتش، و تفحص می نمایند از مرتبه ای که به آن نمی رسند «جعلنا الله فی من لا یفعل و لا یترک إلا بذکره و رضاه إنه قریب مجیب، و الصلوة علی محمد و آله الطاهرین أجمعین».

س) درباره حضور قلب برایم توضیح دهید؟
ج) شفای صدور، در اتیان عبادات، با حضور قلب است. ما را به اسباب توجیه کرده اند، نه به مسببات؛ پس باید در تقویت حضور قلب در هر موقع در عبادت کوشا باشیم که از سابق کاملتر باشد، و به آثار در یقظه یا نوم کار نداشته جز مزید علم و مزید انس به عبادت؟

س) برای اینکه در انجام فرمان الهی مخصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟
ج) در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه کردن که عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.

س) برای حضور قلب در نماز و تمرکز فکر، دستورالعملی بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.

س) دستورالعملی جهت دفع صفات کریهه نفسانی و حضور قلب در نماز مرقوم بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریه و باطنیه است، و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر(عج) است. وبکم تقبل الطاعة المفترضه.

س) مستدعی است جمله کوتاه و رسایی درباره نماز، مرقوم فرمایید که نصب العین ما قرار گیرد.
ج) بسمه تعالی- ازبیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه علیا، کلام معروف از معصوم علیه السلام است:
«الصلواه معراج المؤمن»(رساله اعتقادات و سیر وسلوک مرحوم علامه مجلسی ص 29 از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، و در «مکارم الخلاق» ص 419 با لفظ «مرقاة» و در کتاب «وسائل» ص 133 با لفظ «وفاده» ذکر شده است.)
برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را و از یقینات خارج نشوند.

س) استاد بزرگوار ما! از محضر شما تقاضامندم که بیان بفرمائید که بهترین ذکر یا عملی که انسان بعد از نماز صبح و نیز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا انجام می دهد، چیست؟
ج) تمامی آنچه که از تعقیبات در کتابهای معروف و معتبر ذکر شده، چه تعقیبات مشترک و چه تعقیبات مخصوص به هر نماز واجب، چه به صورت مفصل و چه به صورت مختصر، [نماز گزار می تواند] با در نظر گرفتن گنجایش وقت، آنها را بجا آورد. پس برترین آن، صحیح و ثابت از آنهاست؛ و غیر آن را به امید مطلوب بودن بجا می آورد و در میان ادعیه صحیح، آنهایی را انتخاب کند که هر چه که حضور قلب در آن بیشتر باشد یا با حال نمازگزار و نیازهای ویژه او سازگاری بیشتری داشته باشد.

متفرقه

س) برادری دارم که به هیچ وجه نماز نمی خواند و رفیق ناباب دارد، ولی هر چه او را موعظه می کنیم گوش نمی دهد، لطفاً یک راه صریح نشان دهید.
ج) بسمه تعالی- بعد از نماز جعفرعلیه السلام برای هدایتش دعا کنید. و در سجده آخر برای این مقصد دعا نمائید و تباکی کنید.

س) شما آینده این جانب را چگونه می بینید؟
ج) بسمه تعالی- آینده میزان نیست، عاقبت میزان است، اگر در ابتدا (یعنی دنیا) بندگی نماید به ترک معصیت معبود در اعتقاد و عمل، در عاقبت از مقربان است.

س) مراد از روایت « إن شاؤوا علموا » چه می باشد؟ و آیا اعتقاد به علم غیب برای ائمه اطهار(ع) از ضروریات مذهب است؟
ج) بسمه تعالی- ظاهراً معنای «إن شاؤوا علموا» آن است که به منزله چشم باز کردن دیگران است برای دیدن مبصرات. علم غیب ائمه اطهار(ع)، ثابت و یقینی در مذهب است. اما قوام مذهب به این است که این دوازده نفر امام مفترض الطاعه هستند و این چهارده نفر معصوم هستند.

 1 نظر

بی نمازی غوغا می کند

26 اردیبهشت 1394 توسط سليمي بني

وای از جامعه ای که در ان نماز بی اهمیت شود . وای از جامعه ای که در ان تارک الصلاتی علنی شود . در ان جامعه هر فحشا و منکری معروف شد و علنی واقع شد جای شاخ در اوردن نیست .. جماعتی که امروزه میبینم خیلی خیلی راحت نماز نمیخوانند ، از مریخ به اینجا تشریف نیاورده اند . از دل مادران ماهواره ای بی حیا و حجاب در امده اند . از صلب پدران با موهای مدل شیطان پرستی و لقمه های شبه ناک سر در اورده اند .

.

وقتی اساس استفاده از رسانه های جمعی بی در و پیکر شود و باندهای مجازی هی پهن تر و پهنتر شود بی تقوایی هم گسترده تر میشود . و خیلی راحتر از اب خوردن مردم نماز صبح نمی خوانند . و جماعتی اصلا نماز نمی خوانند . این جامعه را ماهواره ها بی بی سی ها با خود به ناکجا اباد هوس و لا ابالی گری می برند .

دیگر بین راه اتوبوس که نگه میدارد شما ببینید چند نفر به نمازخانه میروند ! به قول مادربزرگ ها قدیم این حرفها نبود ! اری قدیم شراب خور ها هم یک چارچوبی داشتند . نمازت که حذف شد منتظر باش که کم کم خودت هم از درگاهش حذف شوی . حتمن شندیده اید : پیغمبر (ص) فقط ضمانت نماز خوان لا ابالی را کرد نه لا ابالی بی نماز را .

شیطان بر ادم سجده نکرد و 6000 سال سجده اش بر خدا بر باد رفت در عجبم از قومی که بر خدا سجده نمی کنند و شبها راحت به خواب میروند . و لحظه لحظه به اخرتی نزدیک میشوند که اتش جهنمش زبانه میکشد و انها را خواهد بلعید .

ألیس الصبح بقریب ؟؟

.

سگ میگوید: سپاس خدا را که مرا سگ آفرید و مرا خوک قرار نداد،

و خوک می گوید: سپاس خدا را که مرا خوک آفرید و مرا کافر قرار نداد،

و کافر می گوید: سپاس خدا را که مرا کافر آفرید و مرا منافق قرار نداد،

و منافق می گوید: سپاس خداوند را که مرا منافق آفرید

و من را تارک الصلاه قرار نداد.

 نظر دهید »

چرا ماه رجب از ماه های حرام است؟

02 اردیبهشت 1394 توسط سليمي بني
چرا ماه رجب از ماه های حرام است؟

قبل از این‌که مطلبی را در رابطه با فلسفه ماه‌های حرام بگوییم، لازم است چهار ماهی که به عنوان ماه‌های حرام هستند را بیان کنیم: از 12 ماه قمری، چهار ماه رجب، ذی‌قعده، ذی‌حجه و محرم ماه‌های حرام هستند که هرگونه جنگ و نبرد در آن‌ها حرام شمرده شده است. سه ماه پشت سر هم و یک ماه (رجب) جدا از بقیه است. بنابراین ماه صفر از ماه‌های حرام نیست. قرآن کریم در آیه 36 سوره توبه صراحتا به حرمت ماه‌های حرام حکم داده است. امّا این‌که حرمت این چهار ماه از چه زمانی آغاز شده است، برخی گفته‌اند: حرمت این ماه‏‌ها از شریعت حضرت ابراهیم(ع) است. از برخی روایات استفاده می‏‌شود سرآغاز حرمت ماه‏‌های حرام، آغاز آفرینش آسمان‏‌ها و زمین است؛ در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: “به احترام کعبه، خدا حرمت ماه‏‌های حرام را در کتاب خود، همان روزی که آسمان و زمین را آفرید، وضع کرد که سه ماه آن پشت سر هم و یک ماه آن جداگانه است". دراین باره قرآن می‏‌گوید: “تعداد ماه‏‌ها نزد خداوند در کتاب (آفرینش) الهی از آن روز که آسمان و زمین را آفرید، 12 ماه است که از آن‌ها چهار ماه، ماه حرام است". کلمات برخی از مفسّران حاکی از این است که اعراب جاهلی حرمت این ماه‏‌ها را رعایت کرده‏‌اند، به گونه‏‌ای که اگر قاتل پدر خود را در این فاصله زمانی مشاهده می‏‌کردند، به او کاری نداشتند. در رابطه با فلسفه و حکمت حرام بودن این چند ماه باید گفت: چنانچه روشن است در آیه 36 سوره توبه که به حرمت برخی از ماه‌ها اشاره شده است، سخنی از حکمت آن نیامده. در روایات نیز اشاره به اصل حکم شده اما پیرامون علت یا حکمت آن به وضوح مطلبی نیامده است. اما از آنجا که طبق نقل برخی از روایات حرمت ماه‌های حرام به زمان «حضرت ابراهیم» برمی‌گردد و در عصر جاهلیت به عنوان یک سنت به قوت خود باقی مانده بود و از سوی اسلام نیز به خاطر حکمت و فوایدی که داشته تأیید شد. می‌توان حکمت‌هایی برای این حکم بیان کرد. شاید بتوان فلسفه ماه‌های حرام را اینگونه بیان کرد: از جمله فلسفه‌ها و فواید آن می‌توان به احتمال پایان یافتن جنگ‌ها به خاطر مجال یافتن جنگجویان برای تفکر و اندیشه، دعوت به صلح و آرامش، امکان انجام مناسک حج، تجارت و بسیاری از امور دیگر، اشاره کرد. نکته مهم “آتش بس” در جنگ است که حتی برای چند روز یا یک روز هم دارای اثر و فایده است. در دوران جنگ‌های 20 ساله ویتنام، برای آتش‌بس یک روزه تلاش می‌کردند و این حکم، خود نشانه روح صلح‌طلبی اسلام است. آخرین نکته در این زمینه این‌که منظور از حرام نمودن این چهار ماه، این است که مردم در این ماه‌ها از جنگیدن دست بکشند و امنیت عمومی در همه جا حکمفرما شود تا به زندگی خود و فراهم آوردن وسایل آسایش و سعادت خویش بپردازند و به عبادات و طاعات مشغول شوند. اما برخی، شبهه‌هایی راجع به حرام بودن ماه رجب مطرح کرده‌اند: در جواب می‌توانیم بگوییم که مراد از ماه‌های حرام ماه‌هایی است که خداوند متعال رعایت حرمت آن‌ها را بر مؤمنان واجب نموده است و از زبان و از زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) جنگ در ماه‌های حرام را ناروا دانسته است. این سنت ابراهیم از زمان آن حضرت تا ظهور اسلام همچنان طبق سیره عملی در میان عرب محترم شمرده می‌شد، قرآن کریم نیز بر آن صحه گذاشته و حرمت ماه‌های حرام را امضاء کرد. چنان که خداوند می‌فرماید: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَبِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَالأَْرْضَ مِنْهَآ أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ;(توبه،36) شمار ماه‌ها به نزد خداوند، در کتاب الهی از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، 12 ماه است چهار ماه از آن حرام است. دین درست این است. پس در آن(چهارماه) بر خویشتن ستم می‌کنید و با مشرکان به هنگام نبرد دسته جمعی پیکار کنید همان گونه که آن‌ها دسته جمعی با شما پیکار می‌کنند و بدانید خدا با پرهیزگاران است. اما در مورد تفاوت حرام بودن ماه رجب با سه ماه‌ دیگر در این است که ابتدا باید بگوییم که همه روزها و شب‌ها مخلوق خداست و هیچ زمانی به خودی خود بر «زمان» دیگر برتری ندارد؛ ولی برخی از روزها، شب‌ها و ماه‌ها به خاطر علل و حوادثی، برتری و قداست خاصی پیدا می‌کنند. ماه‌های حرام نیز که به زمان «حضرت ابراهیم» برمی‌گردد و در عصر جاهلیت به عنوان یک سنت به قوت خود باقی بود، از سوی اسلام نیز به خاطر حکمت و فوایدی که داشته تأیید شد. در دوران جاهلیت که از دین توحیدی حضرت ابراهیم(ع)خبری نبود، مشرکان به این قانون الهی نیز احترام می‌گذاشتند، ولی به خواست خود جای ماه‌ها را عوض می‌کردند؛ برای مثال به جای ماه محرم، ماه صفر را حرام اعلام می‌کردند که آیه 37 سوره توبه، این عمل را کفر و گناه محسوب کرد. منابع: تفسیر المیزان کافی، کلینی تفسیر مجمع البیان ک: بحارالانوار، علامه مجلسی تفسیر نورالثقلین، ابن جمعه حویزی ک: تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی و دیگران

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • ...
  • 110
  • ...
  • 111
  • 112
  • 113
  • ...
  • 114
  • ...
  • 115
  • 116
  • 117
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اشک های بی صدا

کد شامد:1-1-695173-64-4-1
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ثواب گریه

Random photo

چرا ماه رجب از ماه های حرام است؟

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس