اشتیاق به مرگ
اشتیاق به مرگ
فرض کنید غوّاصی را با یک طناب به عمق دریا فرستاده باشند تا سبدی از مروارید را بالا بیاورد. طبیعتاً آن غوّاص همین که یک سبد مروارید جمع آوری کرد، طناب را تکان می دهد که مرا بالا بکشید. چرا؟ چون می ترسد که خطری برای او پیش بیاید و نتواند خود را بالا بکشد.
انسان هم در دنیا همینطور است. ما اهل این دنیا نیستیم. این دنیا محل زیرآبی ماست. همانطوری که غوّاص اهل زیر آب دریا نیست و برای برنامه ای او را به زیر آب فرستاده اند، انسان هم اهل عالم معنویت و عالم ملکوت و بالاست، و برای برنامه ای او را به ته این دریا فرستاده اند. حال اگر غوّاص چیزی را جمع نکرده باشد، هر چه از بالا طناب را تکان بدهند که موقع بالا آمدن است، می گوید من هنوز کاری نکرده ام، دلش می خواهد طناب را تکان ندهند و خودش هم هیچوقت آن را تکان نمی دهد. بر خلاف آن کسی که سبدش را پر کرده باشد، خودش طناب را تکان می دهد که مرا بالا بیاورید.
انسان هنگامی که اعمال صالحی انجام داده، دائماً اصرار و اشتیاق دارد که از این دنیا برود، تا مبادا اعمالش از کف برود و تمنای مرگ دارد. اما آنکه اعمال صالحی ندارد، نه تنها تمنا و آرزوی مرگ ندارد بلکه از آن وحشت هم دارد.
آیت الله حائری شیرازی