۱ - چشمههایی از شراب
هشت، دارای چشمههایی از شراب است.
یطاف علیهم بکاس من معین. [۱]
و گرداگردشان قدحهای لبریز از شراب طهور را میگردانند
بنا بر قولی، «معین» از ماده «عین» به معنای چشمه و «میم» «معین» زایده است [۲]
در این آیه سخن از نوشابه و شراب طهور آنها است، میفرماید: ” قدحهای لبریز از شراب طهور گرداگرد آنها در حرکت است” و هر لحظه اراده کنند از پیمانه آن سیراب میشوند و در عالمی از نشاط و معنویت فرو میروند” (یطاف علیهم بکاس من معین). این ظرفها در گوشهای قرار نگرفته که آنها تقاضای جامی از آن کنند، بلکه به مقتضای تعبیر” یطاف علیهم” گرد آنها میگردانند! ” کاس” (بر وزن راس) نزد اهل لغت به ظرفی گفته میشود که پر و لبریز باشد، و اگر خالی باشد معمولا به آن” قدح” میگویند. راغب در مفردات میگوید: الکاس الاناء بما فیه من الشراب: کاس به معنی ظرفی است که پر از نوشیدنی باشد. [۳]
” معین” از ماده” معن” (بر وزن صحن) به معنی جاری است، اشاره به اینکه در آنجا چشمههایی از شراب طهور در جریان است که هر لحظه پیمانهها را از آن پر میکنند و گرداگرد بهشتیان میگردانند، چنان نیست که این شراب طهور پایان گیرد و یا برای تهیه آن نیاز به زحمت و درد و رنجی باشد یا کهنه و خراب و فاسد شود. [۴]
باکواب و اباریق و کاس من معین. [۵]
با قدحها و کوزهها و جامهایی از نهرهای جاری بهشتی (و شراب طهور)
اکواب جمع” کوب” به معنی” قدح” یا ظرفی است که دسته دار نباشد، “اباریق” جمع” ابریق” در اصل از ریشه فارسی” آبریز” گرفته شده به معنی ظروفی است که دارای دسته و لوله برای ریزش مایعات است، و” کاس” به جام لبریز گفته میشود و” معین” از ماده” معن” (بر وزن صحن) به معنی جاری است. [۶]
۲ - چشمههای جاری
چشمههای جاری بهشت، از نعمتهای خداوند است.
فیهما عینان تجریان• فبای ءالاء ربکما تکذبان. [۷]
[۸]
در آنها دو چشمه همیشه جاری است! • پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟
حسن گوید: آن دو چشمه یکی سلسبیل است و دیگری نهر تسنیم .
عطیه عوفی گوید: یکی از آن دو چشمه از آب صاف و گوارای بدون تغییر و دیگری از خمر لذت بخشی برای آشامندگان است [۹]
فیهما عینان نضاختان• فبای ءالاء ربکما تکذبان. [۱۰]
[۱۱]
در آنها دو چشمه جوشنده است! • پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟
۳ - آب جاری
بهشت، دارای آب جاری از چشمه ساران است.
ولمن خاف مقام ربه جنتان• فیهما عینان تجریان• ومن دونهما جنتان• فیهما عینان نضاختان. [۱۲]
برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است [۱۳]
در آنها دو چشمه همیشه جاری است!. [۱۴]
و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتی دیگر است . [۱۵]
در آنها دو چشمه جوشنده است! حسن گوید: در آن دو بهشت دو فواره آبست که از سر چشمه آنها جوشیده و فوران میکند.
ابن عباس گوید: بر اولیاء خدا ترشح بمشک و عنبر و کافور میکند.
و بعضی گویند: ترشح بانواع خیرات میکند. [۱۶]
فیها عین جاریة. [۱۷]
در آن چشمهای جاری است
گرچه” عین” در اینجا” نکره” است و معمولا نکره برای بیان یک فرد میآید، ولی به قرینه سایر آیات قرآن معنی جنس دارد، و شامل چشمههای مختلف میشود، همانگونه که در آیه ۱۵ ذاریات میخوانیم: ان المتقین فی جنات و عیون: ” پرهیزگاران در میان باغهای بهشت و چشمهها قرار دارند” بعضی نیز گفتهاند در هر قصری از قصرهای بهشتیان چشمهای جاری است و مفرد بودن"عین” در اینجا ناظر به آن است، چشمهای که مطابق میل بهشتیان به هر طرف که بخواهند جریان پیدا میکند، و نیازی به شکافتن نهر و ساختن بستر ندارد.
البته وجود چشمههای متعدد علاوه بر افزودن بر زیبایی و طراوت، این فایده را نیز دارد که هر کدام نوشابه مخصوصی دارد و ذائقه بهشتیان را هر زمان با انواع شراب طهور شیرین و معطر میکند. [۱۸]
۴ - دو چشمه جاری
بهشت خائفان، دارای دو چشمه جاری است.
ولمن خاف مقام ربه جنتان• فیهما عینان تجریان. [۱۹]
[۲۰]
و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است.
۵ - چشمههای جوشان
خداوند چشمههای جوشان و فوران کننده بهشت را برای خائفان مقامش فراهم کرده است.
ولمن خاف مقام ربه جنتان• فیهما عینان نضاختان. [۲۱]
[۲۲]
و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است.
عبد الحمید و ابن المنذر و ابن ابی حاتم، از براء بن عازب روایت کردهاند که گفت: دو چشمهای که آبشان روان میشود بهتر از دو چشمه فوران کننده است: دو فوران کننده بهتر از دو جریان کننده نیست. [۲۳]
۶ - چشمه تسنیم
ابرار از شراب خالص، با آمیزهای از چشمه تسنیم برخوردارند.
ان الابرار لفی نعیم• ومزاجه من تسنیم• عینا یشرب بها المقربون. [۲۴]
[۲۵]
[۲۶]
مسلما نیکان در انواع نعمتاند: • این شراب (طهور) آمیخته با «تسنیم» است، • همان چشمهای که مقربان از آن مینوشند
از این آیات استفاده میشود که” تسنیم” برترین شراب طهور بهشتی است که مقربان آن را به طور خالص مینوشند، ولی برای ابرار مقداری از آن را با رحیق مختوم که نوع دیگری از شراب طهور بهشتی است میآمیزند!.
در اینکه چرا این شراب یا این چشمه” تسنیم” نامیده شده است (با توجه به اینکه” تسنیم” از نظر لغت به معنی چشمهای است که از بالا به پائین فرو میریزد) بعضی گفتهاند به خاطر آن است که این چشمه مخصوص در طبقات بالای بهشت قرار دارد، و بعضی دیگر گفتهاند شرابی است که از آسمان بهشت فرو میریزد!.
در حقیقت شرابهای بهشتی انواعی دارد: بعضی در نهرها جاری است که در آیات متعددی از قرآن به آن اشاره شده است. [۲۷]
و بعضی در ظرفهای دربسته مهر شده است، چنان که در آیات بالا آمد، و از همه مهمتر شرابی است که از آسمان بهشت و یا طبقات بالای آن فرو میریزد و این همان شراب” تسنیم” است که هیچیک از نوشیدنیهای بهشتی به پای آن نمیرسد، و طبعا تاثیری که در روح و جان بهشتیان میگذارد از همه عالیتر و پر جاذبه تر و عمیقتر است، و نشئه روحانی حاصل از آن غیر قابل توصیف است.
البته باید این حقیقت را بار دیگر تکرار کنیم که اینها همه شبحی است که از دور دیده میشود، و گرنه توصیف نعمتهای گرانقدر و بی نظیر بهشتی با هیچ زبان و قلمی ممکن نیست، و حتی به گفته خود قرآن از فکر هیچکس نمیگذارد فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین [۲۸]
. [۲۹]
۶.۱ - تسنیم ویژه مقربان
بهشت، دارای چشمهای به نام تسنیم، برای مقربان است.
ومزاجه من تسنیم• عینا یشرب بها المقربون. [۳۰]
[۳۱]
این شراب (طهور) آمیخته با «تسنیم» است، • همان چشمهای که مقربان از آن مینوشند
ابرار چنان که قبلا نیز گفتهایم جمع” بر” آنهایی هستند که روحی وسیع و همتی بلند و اعتقاد و عملی نیک دارند، و مقربان دارای قرب مقامی در درگاه خدا میباشند و ظاهرا نسبت میان این دو"عموم و خصوص مطلق” است، یعنی همه مقربان از ابرارند، ولی همه ابرار در سلک مقربان نیستند. [۳۲]
۷ - چشمه کافور
بهشت، دارای چشمهای به نام کافور ، برای بندگان خدا است.
ان الابرار یشربون من کاس کان مزاجها کافورا• عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا. [۳۳]
[۳۴]
به یقین ابرار (و نیکان) از جامی مینوشند که با عطر خوشی آمیخته است،• از چشمهای که بندگان خاص خدا از آن مینوشند، و از هر جا بخواهند آن را جاری میسازند!
در احتمالی «عینا» منصوب، بنا بر بدلیت از «کافورا» است. [۳۵]
” کافور” در لغت معانی متعددی دارد و یکی از معانی معروف آن بوی خوش است همچنین گیاهی است خوشبو، و یکی دیگر از معانی آن همان” کافور” معمولی است که بوی تندی دارد، و برای مصارف طبی از جمله ضدعفونی کردن به کار میرود.
به هر حال آیه فوق نشان میدهد که این شراب طهور بهشتی بسیار معطر و خوشبو است که هم ذائقه از آن لذت میبرد، و هم شامه.
بعضی از مفسران نیز گفتهاند” کافور” نام یکی از چشمههای بهشتی است، ولی این تفسیر با تعبیر” کان مزاجها کافورا” که میگوید آمیخته با کافور است سازگار نیست.از سوی دیگر با توجه به این که کافور از ماده” کفر” به معنی” پوشش” است، بعضی از ارباب لغت مانند” راغب” در” مفردات” معتقدند که انتخاب این نام برای” کافور” به خاطر پوشیده بودن میوه درختی که این ماده از آن گرفته میشود در میان غلافها است.
بعضی نیز تعبیر” کافور” را اشاره به سفیدی فوق العاده و خنکی آن دانستهاند، زیرا کافور معمولی نیز از نظر” خنکی” و” سفیدی” ضرب المثل است.
اما روی هم رفته تفسیر نخست از همه مناسبتر به نظر میرسد، به خصوص این که گاهی در عبارات کافور را همردیف مشک و عنبر شمردهاند که از بهترین بوهای خوش است. [۳۶]
۸ - چشمه سلسبیل
بهشت، دارای چشمهای به نام سلسبیل است
عینا فیها تسمی سلسبیلا. [۳۷]
از چشمهای در بهشت که نامش سلسبیل است
“سلسبیل” نوشیدنی بسیار لذیذی را میگویند که به راحتی در دهان و گلو جاری میشود و کاملا گوارا است، بسیاری معتقدند که از ماده” سلاسه” به معنی” روانی” گرفته شده، همانگونه که به عبارات روان و جالب نیز” سلیس” گفته میشود.
بعضی دیگر گفتهاند از ماده"تسلسل” گرفته شده که به معنی” حرکت پی در پی” است در نتیجه روان بودن چیزی را تداعی میکند، بنا بر این هر دو معنی به هم نزدیک است، و در هر صورت باء در آن اضافی میباشد.
بعضی نیز معتقدند که این واژهای است مرکب از دو کلمه” سال” و” سبیل”
و بعضی نیز آن را مرکب از” سال” و” سبیل” میدانند که در صورت اول مفهومش این است” راهی به طلب” و در صورت دوم” راهی طلبید” و معنی کنایی هر دو” گوارا” است.
بعضی نیز تصریح کردهاند که در لغت عرب کلمه” سلسبیل” وجود نداشته و این از ابداعات قرآن مجید است.
ولی معنی اول از همه مشهورتر و مناسبتر است. [۳۸]
۹ - آب چشمه
بهشت، دارای آب چشمه برای بندگان پرهیزکار است.
ان المتقین فی جنت وعیون. [۳۹]
به یقین، پرهیزگاران در باغها (ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمه ها هستند.
ان المتقین فی مقام امین• فی جنت وعیون. [۴۰]
[۴۱]
(ولی) پرهیزگاران در جایگاه امنی قرار دارند،• در میان باغها و چشمهها
ان المتقین فی جنت وعیون. [۴۲]
به یقین ، پرهیزگاران در باغها (ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمهها هستند.
ان المتقین فی ظـلـل وعیون. [۴۳]
(در آن روز) پرهیزگاران در سایههای (درختان بهشتی) و در میان چشمهها قرار دارند،
پانویس و منبع
۱. صافات/سوره۳۷، آیه۴۵.
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۹۹، «عین».
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۲۹، «عین».
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۵۳.
۵. واقعه/سوره۵۶، آیه۱۸.
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۴۲۳.
۷. رحمان/سوره۵۵، آیه۵۰.
۸. رحمان/سوره۵۵، آیه۵۱.
۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۴۶.
۱۰. رحمان/سوره۵۵، آیه۶۶.
۱۱. رحمان/سوره۵۵، آیه۶۷.
۱۲. رحمان/سوره۵۵، آیه۴۶. و.
۱۳. رحمان/سوره۵۵، آیه۵۰.
۱۴. رحمان/سوره۵۵، آیه۶۲.
۱۵. رحمان/سوره۵۵، آیه۶۶.
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۵۱.
۱۷. غاشیه/سوره۸۸، آیه۱۲.
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۴۲۲.
۱۹. رحمان/سوره۵۵، آیه۴۶.
۲۰. رحمان/سوره۵۵، آیه۵۰.
۲۱. رحمان/سوره۵۵، آیه۴۶.
۲۲. رحمان/سوره۵۵، آیه۶۶.
۲۳. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تفسیر الدر المنثور، ج۶، ص۱۵۰.
۲۴. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۲.
۲۵. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۷.
۲۶. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۸.
۲۷. محمد/سوره۴۷، آیه۱۵.
۲۸. سجده/سوره۳۲، آیه۱۷.
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۲۷۸.
۳۰. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۷.
۳۱. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۸.
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۲۷۹.
۳۳. انسان/سوره۷۶، آیه۵.
۳۴. انسان/سوره۷۶، آیه۶.
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۰۹.
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۳۴۹.
۳۷. انسان/سوره۷۶، آیه۱۸.
۳۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۳۶۷.
۳۹. حجر/سوره۱۵، آیه۴۵.
۴۰. دخان/سوره۴۴، آیه۵۱.
۴۱. دخان/سوره۴۴، آیه۵۲.
۴۲. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۵.
۴۳. مرسلات/سوره۷۷، آیه۴۱.
منبع
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، بفرهنگ قرآن، ج۶، ص۵۲۳، رگرفته از مقاله «چشمههای بهشت»
]]>سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در اوج محبوبیت، تواضع و فروتنی بود و هیچگاه در رفتار او خودبینی دیده نمی شد.سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در حمله رذیلانه و ددمنشانه ابر مستکبران جنایت پیشه جهان به لقای حق شتافت و شهدای عزیزی که در آیین تشییع پیکر قطعه قطعه این عزیز در کرمان حضور یافتند تا پیوند قلبی خود به حاج قاسم و شهدا به اثبات برسانند، پرکشیدند و به لقای خداوند رسیدند که روحشان شاد و یادشان جاودان باد.
خداوند متعال ما انسان ها را به گونه ای آفریده که جاودانه گرا هستیم و از هر چه موجب از بین رفتن و نابودی ما می شود گریزانیم.بسته به نوع نگاهی که به مرگ داریم یک زمان ممکن است مرگ را به معنای نابودی خود بدانیم و اگر با این رویکرد به آن بنگریم طبیعی است که از آن می ترسیم و از آن فرار می کنیم اما فرار ما فایده ای ندارد و بالاخره مرگ یقه ما را می گیرد.اگر نگاه انسان این باشد که مرگ به معنای نابود شدن است، مرگ یک کابوس می شود و انسان را دچار رنج و عذاب می کند و هر وقت انسان به فکر مرگ بیفتد به هم می ریزد و افرادی که اینگونه به مرگ نگاه می کنند به دنیا دل می بندند و زندگی دنیا برای آنها زینت و زیبایی دارد و اگر مستکبران آنها را به مرگ تهدید کنند، تسلیم می شوند.اسلام برای آنکه انسان ها از چنین حالت بردگی نجات دهد و روح آزادگی را در انسان ها بدمد، نگاه انسان ها را به مرگ عوض می کند و به ما نشان می دهد مرگ یک موضوع عدنی نیست و یک امر وجودی است.ما برای بقا و جاودانگی آفریده شده ایم و از بین نمی رویم و راز و رمز میل به ماندگاری انسان در همین ماندگاری و جاودانگی ما است اما ظرف ماندگاری ما این دنیا نیست.
پرونده زندگی در این دنیا با مرگ تمام می شود اما پرونده زندگی ما تمام نمی شود زیرا مرگ یک عامل جا به جایی است.از این رو امام علی (ع) می فرمایند شما از یک خانه به خانه دیگر نقل مکان می کنید و باید برای این مرحله خود توشه گیری کنید و از این دنیای گذرا برای سرای آینده خود توشه بگیرید زیرا در آن سرا جاودانه خواهید زیست.
وقتی نگاه این باشد که مرگ ما را از یک مرحله موجودیت وارد یک مرحله دیگر از موجودیت و وارد مرحله جاودانگی می کند، نه تنها از مرگ نمی ترسد بلکه به آن انس می گیرد.وقتی نگاه آدمی به مرگ این شد و انسان از مرگ نترسید، دیکتاتورها خلع سلاح می شوند و هر چه انسان مومن را به مرگ تهدید کنند، به آنها می خندد.
وزیر اطلاعات بیان کرد: در قاموس زندگی انسان مسلمان پذیرش زندگی ذلیلانه وجود ندارد و و قتی می خواهد مرگ را انتخاب کند، بهترین آن را انتخاب می کند که امام علی (ع) در این زمینه فرموده اند، شرافتمندانه ترین مرگ کشته شدن در راه خداوند است.دیدگاه اسلامی و قرآنی به مرگ، قاسم سلیمانی را می پروراند که همیشه به مرگ لبخند می زند که در برابر دشمن خم به ابرو نمی آورد و خبر مرگ کوچکترین خللی در اراده این فرد ایجاد نمی کرد.
نگاه اسلامی و قرآنی حاج قاسم به مرگ از او یک شخصیت ممتاز ساخته بود و این مربوط به امروز حاج قاسم نیست زیرا در زمان دفاع مقدس نیز او یک فرمانده ممتاز بود که از نظر نظامی، اخلاقی و شخصیتی نظر نداشت.
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از نظر بهره هوشی و ذکاوت، هوش استثنایی خداوندی داشت و تجسم المومن الکیس بود و از همان جوانی یک هوش اثرگذار داشت. اولین تلالو حاج قاسم در معنویت و پیوند روح او با خداوند بود که نفس او را به نفس مطمئنه تبدیل کرده بود.ردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همیشه شمشیر خود را با بصیرت به کار می گرفت و از همین رو بود که دشمن به ستوه آمد و خیال کرد با گرفتن جسم حاج قاسم می تواند او را از مردم بگیرد.
حاج قاسم با هوش بالا، بصیرت و معرفت فوق العاده خود در تبعیت از ولایت، چسبندگی به ولایت و ارادات بی چون و چرا به رهبری ذره ای عدول نکرد و هرگز زاویه نداشت و عشق ویژه ای به ولایت داشت و هر گاه آقا را می دید عشقی در چهره او پیدا بود.
حاج قاسم صلابت خود را با کرامت که خصلت کریمانه دیار کریمان است، درآمیخته بود و یک طُرفه معجون شخصیتی آفریده بود.برخی ها قدرت تحلیل دارند اما قدرت تبیین ندارند اما سردار سلیمانی با قدرت تبیین قوی خود افراد را اقناع می کرد و آدم ها می پذیرفتند که حرف او درست است و بسیاری از رهبران کشورها وقتی با او می نشستند، آخرش مثل او عمل می کردند.
حاج قاسم سلیمانی یک راهبرد پرداز استراتژیک بود و استراتژی نظامی را تحلیل می کرد و در ادامه، عملیات بر مبنای راهبرد را طراحی می کرد و بعد پا در میدان می گذاشت و طرح عملیاتی را به مرحله اجرا در می آورد.
انسانی را که تمام این ویژگی ها را با هم داشته باشد، نداریم و این ویژگی ها از حاج قاسم یک فرمانده همیشه پیروز ساخته بود.با تلاش های سردار سلیمانی سرانجام تهدیدهای امنیتی در ورای مرزهای جمهوری اسلامی رفع شد.
زمانی که حاج قاسم سلیمانی به نیروی قدس رفت، اثرگذاری دیگری به نیروی قدس داد و پیروزی های این نیرو در جای جای جبهه مقاومت، حاج قاسم را برسکوی قهرمانی ملی نشاند و این باعث نشد خود را گم کند و دچار خودشیفتگی و فریفتگی شود.
دشمن نتوانست خط حاج قاسم را بشکند و به خیال خودش حاج قاسم را شکست، غافل از اینکه حاج قاسم شکستنی نیست و در یک مکتب ماندگار تجلی کرده که پایان یافتنی نیست و سرچشمه خیزش حاج قاسم های دیگری در سایه هدایت های مراد حاج قاسم، مقام معظم رهبری خواهد بود.
پرچم و اسلحه حاج قاسم بر زمین نمی افتد تا زمانی که به دست فرزند زهرا (س) سپرده شود.
سخنان وزیر اطلاعات
]]>تعاريف :
براي ترور و تروريسم تعاريف مختلفي ارائه شده كه با گذشت زمان توسعه داده شده اند . در ابتداي بحث به چند تعريف و تعاريف مرتبط با آن اشاره ميگردد .
ترورچيست؟
« ترور » در كلمه به معني « ترساندن » است و در فرهنگ سياسي جهان عبارتست از هرگونه اقدام خصمانه و مخفيانه عليه فرد يا افرادي در حوزهاي محدود يا گسترده، با اهداف اقتصادي ـ كشاورزي ـ صنعتي، با هدف ايجاد ارعاب يا باج خواهي.
در فرهنگ سياسي، ترور از ريشه لاتين terror به معناي ترس و وحشت گرفته شده و به رفتار و اعمال فرد يا گروهي اطلاق مي شود كه از راه ايجاد ترس، وحشت و استفاده از زور ميخواهد به هدف سياسي خود برسد. در زبان فارسي هم ترور به معناي ترس زياد، بيم و هراس و خوف و وحشت است و تروريست به عامل ترور، طرفدار ترور، آدم كش يا كسي كه براي رسيدن به هدف خود كسي را به طور غافلگيرانه بكشد يا ايجاد وحشت و هراس كند، گفته ميشود.
در لغتنامه روابط بين الملل ذيل كلمه terrorism آمده است :ترور و تروريسم به فعاليتهاي بازيگران دولتي و غير دولتي اطلاق ميشود كه شيوه و تمهيدات خشن را در اعمال خود براي رسيدن به اهداف سياسي به كار ميبرند .
بيوتروريسم چيست؟
بر اساس تعريف پليس بين الملل درسال 2007 بيوتروريسم عبارت است از منتشر كردن عوامل بيولوژيكي يا سمي با هدف كشتن يا آسيب رساندن به انسانها، حيوانات و گياهان با قصد و نيت قبلي و به منظور وحشت آفريني ، تهديد و وادار ساختن يك دولت يا گروهي از مردم به انجام عملي يا برآورده كردن خواستهاي سياسي يا اجتماعي.
حمله بيوتروريستي چيست؟
عبارت است از پخش كردن ويروس ، باكتري، ميكروب يا ديگر عوامل بيماريزا و سمي كه موجب بروز بيماري و مرگ در ميان انسانها ، حيوانات و گياهان ميشود.
كشف و شناسايي يك حمله بيولوژيكي سخت و دشوار به شمار ميآيد.تاثيرات يك حمله بيولوئژيكي به چهار دسته تقسيم ميشوند.
-1 فيزيكي:بروز بيماري 2 - رواني:بروز ترس و وحشت ، 3- اقتصادي:محدوديت سفر و جابهجايي، متوقف شدن فعاليتهاي اقتصادي و كسب و كار4- زيست محيطي:آسيب ديدن انسانها، حيوانات، گياهان، آلوده شدن منابع طبيعي مثل منابع آب
بيوتروريسمها چه كساني هستند؟
معمولا گروهها و جنبشها سياسي و فرقههاي مذهبي يا اشخاصي هستند كه توانايي توليد و بكارگيري سلاحهاي بيولوژيك را دارند. به طور مثال جنبش استقلال طلب قبيله مائومائو در كنيا كه از سم براي كشتن ماموران حكومت استعماري بريتانيا استفاده كردند. فرقه مذهبي راجنيشي در سال 1984 با آلوده كردن ظروف سالاد يازده رستوران در آمريكا با باكتري (تايفيموريوم سالامونا) موجب مسموميت 750 نفر شدند. در سال 1993 فرقه مذهبي آئوشينريكوي باسيل سياه زخم را در ناحيه كاميرو در متروي توكيو منتشر كرد.
جنگهاي ميكروبي ( بيولوژيك )
تاريخچه
استفاده كردن از مواد توليد شده توسط جانوران، گياهان، باكتريها، قارچها و ويروسها بر عليه نيروهاي انساني و منابع غذايي سابقهاي هزاران ساله دارد. استفاده از سموم جانوري يا گياهي براي سمي كردن سر تيرهاي جنگي، استفاده از لاشه حيوانات مرده از طاعون براي شكستن مقاومت داخل قلعهها، مسموم سازي فضاي داخلي مقابر فرعونها با هاگِ قارچي كشنده و آلوده كردن منابع آبي شهرها از نمونههاي باستاني بكارگيري سلاحهاي نامتعارف بيولوژيك است. در جهان متمدن نيز اين رويه ادامه يافت و البته پيچيدهتر شد. آنگونه كه ساخت و بكارگيري اين سلاحها طي كنوانسيونهاي بين المللي به شدت ممنوع شد. با اين وجود قدرتهاي استكباري همواره در انديشه ساخت سلاحهاي بيولوژيك و زيستي هستند تا با وارد ساختن كمترين زيان اقتصادي به صنايع و با بيشترين كشتار بتوانند به منابع حريف دست يابند. كشتار فراوان، وحشت گسترده، ايجاد هراس در عقب جبهه، فلج ساختن خط مقدم، بردن جنگ به داخل خانههاي مردم غير نظامي و درگير نمودن شهرها، عدم امكان اثبات دقيق در بكارگيري آنها و نهايتاً تخريب اندك از محسنات خاص سلاحهاي ميكروبي هستند. محسناتي كه از نگاه نظريه پردازان جنگي به هيچ وجه قابل چشم پوشي نيستند .
جنگهاي بيولوژيك را مي توان به 3 دوره تقسيم كرد :
) 1دوران اوليه ( 200 سال قبل از ميلاد مسيح و تا آغاز قرن بيستم
) 2دوران نوين
) 3دوران كنوني
دوران اوليه
اولين اسناد ثبت شده از كاربرد ميكرو ارگانيسمها به عنوان يك سلاح بيولوژيكي ، به روميان مربوط ميشود كه از اجساد حيوانات مرده براي آلوده كردن چاهها و منابع آب دشمنان استفاده ميكردند .
در متون قديمي آمده است كه هانيبال كوزههاي پر از مار و عقرب را با منجنيق به سوي كشتي دشمنان پرتاب ميكرد ، كه با شكسته شدن كوزهها ، اين جانوران در كشتي پخش و باعث به هم ريختگي اوضاع ميشدند . پس از آن ، طي يك حمله برق آسا كشتي تسخير ميشد .
در كتاب ذخيره خوارزمشاهي كه اولين دائره المعارف پزشكي به زبان فارسي محسوب ميشود و توسط دانشمند ايراني، سيداسماعيل جرجاني در قرن ششم هجري شمسي، تاليف گرديده است آمده است كه: “بعضي از ملوك، كنيزكان را به زهر، بپرورند چنانكه خوردن آن ايشان را عادت شود و زيان ندارد. اين از بهر آن كنند تا آن كنيزك را به تحفه (هديه) يا به حيله ديگر به خصمي كه ايشان را بُوَد برسانند تا به مباشرت آن كنيزك، هلاك شوند 000 و ابن سينا نيز در اوائل هزاره دوم ميلادي در دائره المعارف ” قانون در طب” همين مطلب را بيان نموده ، دكتر الگود در كتاب تاريخ پزشكي ايران و سرزمين هاي خلافت شرقي، سم مزبور را ” هند گياه البيش” ناميده كه نوعي سم بيولوژيك به حساب ميآيد .
جرجاني در كتاب ذخيره خوارزمشاهي و خُفِ عَلائي رهنمودهاي جالب توجهي را در رابطه با پيشگيري از بيوتروريسم گوارشي كه در آن زمان رايجترين راه ارعاب و هلاكت مخفيانه شخصيتها و رقبا بوده است ارائه داده، متذكر ميشود ” كساني را كه از اين كار، انديشه باشد احتياط آنست كه طعامي كه طعم آن قوي باشد نخورند مثلا طعامي كه سخت ترش يا سخت شيرين يا سخت شور يا سخت تيز (تند) باشد نخورند، از بهر آنكه كسانيكه خواهند كسي را چيزهاي زيانكار دهند، به چنين طعام هائي مزه آن بپوشند و لذا آنجا كه تهمت اينكار باشد هيچ نبايد خورد و اگر ضرورت افتاد چنان جاي گرسنه و تشنه حاضر نبايد شد 000 .
مهمترين حادثهاي كه در تاريخ از اين نوع به وقوع پيوست مربوط ميشود به قوم تاتار كه در سال 1346 ميلادي در شهر كافا كه هم اينك Feodissia نام دارد با پرتاب كردن اجساد مردگان ناشي از طاعون ، توانستند مقاومت شهر را از بين ببرند . برخي از مورخان ، علت پيدايش اپيدمي مشهور طاعون در اروپا را كه حدود 25 تا 40 ميليون كشته به جاي گذاشت ، همين اقدام قوم تاتار ميدانند .
در سال 1710 ميلادي نيز روسها از همين روش ( روش قوم تاتار ) در حمله به سوئد استفاده كردند .
در سال 1767 ميلادي در مبارزات بين نيروهاي فرانسوي و بوميان آمريكا ( سرخپوستان ) ، نيروهاي انگليسي به فرماندهي جفري امرست با فريب دادن سرخپوستان آمريكايي و تحت پوشش اقدامهاي صلح جويانه و مسالمت آميز ، با دستان خود پتو و البسه و ساير ضروريات زندگي را به آنها هديه دادند ، اما در حقيقت آن پتوها و وسايل از بيمارستاني كه از مبتلايان به آبله نگهداري ميكرد ارسال شده بود ؛ و در نهايت باعث ايجاد اپيدمي آبله در بين سرخپوستان گرديد كه نسبت به آن حساس بودند و سرانجام بيش از 90 درصد آنها كشته شدند و نيروهاي فرانسوي كه در حقيقت از طرف اروپا به اين جنگ فرستاده شده بودند ، بر سرخپوستان آمريكايي غلبه يافتند . ( نكته مهم در اين طرح اين بود كه نيروهاي انگليسي از مصون بودن خود نسبت به اين بيماري مهلك ( به علت مايه كوبي نيروهاي اروپا ) و حساس بودن سرخپوستان به آن ، نهايت استفاده را كردند . )
دوران نوين
اين دوران از سال 1918 ميلادي آغاز ميشود .از اولين اقدامهايي كه در دوران نوين كاربرد اين سلاحها انجام شد ، تشكيل واحد 731 در ارتش ژاپن به عنوان متولي امر تحقيق در مورد اين سلاحها و يافتن نمونه قدرتمند براي ارتش ژاپن بود . در سال 1931 ميلادي ژاپن برنامههاي بيولوژيكي خود را گسترش بيشتري داد . به همين منظور ، واحد 731 در منچوري يك پايگاه مخفي براي آزمايش مستقيم بر روي انسان ( اسيران جنگي ) تشكيل داد كه فقط برخي از آزمايشهاي بيولوژيكي اين گروه يا در واقع جنايتهاي آنها در تاريخ ثبت شده است . حداقل 10000 زنداني در نتيجه اين آزمايشها جان سپردند .
در شروع جنگ جهاني دوم ، در سال 1941 هواپيماهاي ژاپني ، ككهاي آلوده به طاعون را در قسمتهايي از چين پراكنده ساختند . هواپيماهاي ژاپني در هر مرحله 15 ميليون كك را بر روي 11 شهر چين اسپري نموده و اپيدمي طاعون بوقوع پيوست كه بين سالهاي 1937 و 1947 با بيش از 2000 حمله، مرگ94000 نفر بوقوع پيوست .
بر اساس شواهد تاريخي ، واحد 731 ارتش ژاپن حدود 400 كيلوگرم عامل آنتراكس(سياه زخم) را به صورت بمبهاي ويژه آماده استفاده داشت .
دولت آمريكا در پايان جنگ جهاني دوم و درجنگي كاملاً تبليغاتي به افشاگري اعمال اين گروه و محكوم كردن دولت ژاپن پرداخت ولي در مقابل طي يك محاكمه نمادين ، علاوه بر بخشش و عفو دانشمندان اين گروه ، حاضر به فراهم كردن امنيت آنها شد به اين شرط كه تمامي اطلاعات و تجربيات به دست آمده توسط اين گروه ، در خدمت برنامههاي بيولوژيكي دولت آمريكا قرار گيرد .
دوران كنوني
پس از جنگ جهاني دوم ، دنيا وارد مرحله جديدي به نام جنگ سرد شد . در اين مرحله انگلستان نيز با جديت سرگرم اجراي پروژه هاي متعددي در زمينه سلاح هاي بيولوژيك بود . آنها به خصوص بر روي اسپورهاي آنتراكس(سياه زخم ) و ميزان تخريب و گسترش آن به وسيله بمبهاي انفجاري كار ميكردند .
واقعهاي كه توجه جهانيان را به اين فعاليتها بيش از پيش جلب نمود ، اجراي آزمايش پخش اسپور آنتراكس به وسيله بمبهاي انفجاري در جزيره غير مسكوني گرينارد در غرب اسكاتلند بودو تا سال 2000 ميلادي در خاك اين جزيره اسپورهاي آنتراكس پيدا ميشد . برنامههاي بيولوژيك آمريكا نيز از سال 1941 شتاب گرفت . در سال 1943 در پي برنامههاي آلمانها و ژاپنيها ، سردمداران دولت آمريكا با شدت بيشتري به پيگيري اين تحقيقات پرداختند . اين كشور برنامههاي خود را در كمپ دتريك كه امروزه فورت دتريك ناميده ميشود ، متمركز كرد .آمريكا آزمايشهاي مخفيانهاي بر روي مناطق پرجمعيت با عوامل كم خطر يا بي خطر مثل باسيلوس گلوبيجي ، سراشيا مارسنس و ذرات خنثي انجام ميداد .
يكي از بزرگترين آزمايشهاي مخفيانه ارتش آمريكا ، پخش سراشيا مارسنس در شهر سانفرانسيسكو به صورت 5000 ذره در دقيقه بود كه در نتيجه آن ، يكنفر فوت نمود و 10 نفر ديگر در بيمارستان بستري شدند .
در سال 1966 ، در ادامه اين تحقيقات ، در سيستم متروي شهر نيويورك اسپورهاي باسيلوس سابتيليس پخش شد تا سيستم مترو از نظر امنيت ارزيابي شود . نتايج نشان داد كه تمامي تونلهاي مترو تنها با آلوده كردن يك ايستگاه ميتواند آلوده بشود .
در سال 1979 ، ساكنان شهر سوردلوسك در شوروي سابق ، شاهد يك انفجار بزرگ در تاسيسات نظامي شماره 19 ارتش شوروي بودند . چندين روز بعد در بين مردم اين شهر تب و مشكلات تنفسي منتشر گرديد تا اينكه تعداد مرگ و مير افراد به حدود 40 نفر رسيد . دولت شوروي علت مرگ ساكنان شهر را مصرف گوشت آلوده گاو اعلام كرد . در نهايت تعداد كل تلفات به يكهزار نفر رسيد . در سال 1992 رئيس جمهور وقت روسيه ، بوريس يلتسين ، در يك كنفرانس مطبوعاتي اعتراف كرد كه ارتش سرخ در آن واحد نظامي به صورت مخفيانه يك برنامه گسترده بيولوژيكي انجام ميداده است .
در بين سال هاي 1980 تا 1990 ، كاربرد سلاح هاي بيوتروريستي به صورت پراكنده بود كه از آنها ميتوان به استفاده شوروي از سم مهلك ترايكوتسن تي دو ( باران زرد ) عليه مجاهدين افغاني ، استفاده آمريكا از عامل ميكروبي تب خوك عليه انقلابيون كوبا ، استفاده رژيم اشغالگر قدس از عامل بيولوژيكي عليه دختران خردسال فلسطيني در سال 1982 ميلادي نام برد .
مهمترين رويداد بيوتروريسم در هزاره جديد ، پخش نامههاي حاوي اسپور آنتراكس(عامل مولد سياه زخم ) در آمريكا بود :در روز 18 سپتامبر سال 2001 اولين نمونه آنتراكس پوستي به علت نامه پستي حاوي اسپور آنتراكس مشاهده شد كه بيمار با مصرف آنتي بيوتيك بهبود يافت . از اين زمان تعداد مبتلايان به آنتراكس پوستي افزايش يافت تا اين كه در دوم اكتبر ، 2 مورد آنتراكس تنفسي به عنوان اولين نمونههاي آنتراكس تنفسي سالهاي اخير آمريكا گزارش شد و در پي آن روبرت استيونس نتوانست در مقابل اين بيماري مهلك دوام بياورد و اولين قرباني بيوتروريسم در هزاره جديد نام گرفت .
از اين تاريخ به بعد تعداد نامههاي ارسالي آلوده به قسمتهاي مختلف آمريكا ، از جمله به مجلس سناي آن كشور نيز افزايش يافت و تعداد قربانيان نيز رو به افزايش گذاشت . در اواسط ماه اكتبر باز هم 2 كارمند اداره پست به علت آنتراكس تنفسي جان باختند و تقريبا بسياري از ادارههاي فدرال براي مدت نامعلومي تعطيل شدند . وزارت بهداشت آمريكا در اواخر ماه اكتبر شروع به تجويز آنتي بيوتيك سيپروفلوكسوساسين در يك دوره 10 روزه به بيش از 2200 نفر از كارمندان پست كرد و از طرفي در بين ارتش و نيروهاي نظامي نيز تجويز واكسن آغاز شد .
اين وحشت و فاجعه در بين كاركنان اداره پست و ساير شهروندان عادي به حدي بالا گرفت كه شركت سازنده داروي سيپروفلكسوساسين حاضر شد 100 مليون قرص را تقريبا به نصف قيمت اوليه در اختيار دولت قرار دهد ؛ يعني چيزي معادل 100 مليون دلار تنها براي پيشگيري دارويي در مقابل اين حمله بيوتروريستي!
پس از پيش آمدن اين برنامه طراحي شده ، دولت نومحافظهكاران با بهانه قرار دادن اين اتفاق سيلي از بودجههاي دولتي را براي مقابله با تهديدات بيولوژيك گروههاي تروريستي همچون القاعده به مراكز تحقيقاتي مختلف ارائه داد تا به ظاهر راهكارهايي براي مقابله با اين حملات فراهم كنند. براي برخورداري از اين سيل پولي، بسياري از سازمانهايي كه بر روي بيماريهاي واگيردار و عفوني كار ميكردند كار خود را به نوعي با بيوتروريسم ارتباط داده و دست به انجام تحقيقات و آزمايشهاي گستردهاي زدند كه يقينا در آيندهاي نه چندان دور نتايج آن همچون نتايج پژوهشهاي دهههاي قبل بر همگان ظاهر خواهد شد.
در سيستم درجه بندي امنيت بيولوژيك آمريكا درجه 4 به خطرناكترين آزمايشها و آزمايشگاهها داده ميشود. پيش از يازده سپتامبر تنها پنج آزمايشگاه وجود داشت كه در بالاترين درجه امنيت بيولوژيك، يعني درجه 4، قرار داشتند و به طور فعال در زمينه مطالعه عوامل بيولوژيك مرگزا كار ميكردند. در حالي كه در سال 2009 اين تعداد به پانزده مورد رسيد و روند افزايشي همچنان ادامه داشته و تعدادي نيز در حال ساخت هستند.
در مجموع هم اكنون بيش از 400 مركز تحقيقاتي در درجات امنيت بيولوژيك 3 و 4 در آمريكا فعال هستند كه توانايي توليد عواملي همچون باكتري سياه زخم و فراوردههاي آن را دارند و بيش از چهارده هزار نفر بر روي توليد چنين عوامل خطرناكي كار مي كنند كه اكثر آنها مربوط به بخش غير دولتي بوده و براي كسب بودجه مجبورند پروژههاي مد نظر سياستمداران را هرچه كه باشد بپذيرند.
ويژگي هاي عوامل ميكروبي
- 1توانايي ايجاد تلفات زياد ؛ در بين انواع سلاحهاي نوين، ميكروبها و فرآوردههاي ميكروبي رقمي بهت آور از مرگ و مير را در پي خواهند داشت. مثلاً 15 گرم از سم توليد شده توسط باكتري كلستريديوم بوتولينوم ميتواند تمام مردم جهان را به كام مرگ بكشد ! يا بهطور مثال اگر در شهري 12 ميليون نفري يك موشك اسكاد با كلاهك محتوي 300 كيلوگرم گاز اعصاب سارين منفجر شود بين 60 تا 100 هزار نفر را خواهد كشت. اگر همين كلاهك حاوي يك بمب 12 كيلوتني هستهاي باشد 23 تا 80 هزار نفر را از بين ميبرد. اما اگر چنين كلاهكي با تنها 100 كيلو اسپور سياه زخم بار شود بسته به شرايط جوي بين 42 هزار نفر تا 3 ميليون نفر را خواهد كشت.
- 2 توانايي در ايجاد بيماري و عوارض طولاني مدت و نياز به مراقبتهاي گسترده
- 3 توانايي برخي عوامل در انتشار از طريق ناقل يا فرد آلوده ؛ اين امر باعث ميشود تا آلودگي از فردي به فرد ديگر منتقل شود و همين امر كمك ميكند تا با حجم اندكي از ميكروب بتوان شهري را از پاي درآورد.
- 4 عدم وجود فنآوري كافي و سيستمهاي شناسايي كارآمد ؛ تقريباً اكثر كشورهاي جهان كه مورد اين تهديدات هستند از فنآوري نوين تشخيص بيبهرهاند. گذشته از سطح پايين علمي اين كشورها، عدم فروش تجهيزات پيشرفته از سوي كشورهاي توسعه يافته باعث شده تشخيص سريع يك حمله بيوتروريستي با تأخير صورت پذيرد .
- 5كاهش نقش خودامدادي و دگر امدادي و افزايش حس نااميدي در مردم .
- 6 وجود يك دوره نهفته بيماري كه باعث ميشود درمان و پيشگيري از انتقال بيماري با تأخير انجام شود؛ معمولاً در خوش بينانهترين حالت، وقتي كادر دفاعي از بروز يك تهاجم ميكروبي آگاه ميشوند كه يك اپيدمي رخ داده است. طبعاً در اين حالت كمك رساني و مهار بيماري بسيار دشوار و با بروز استرسهاي اجتماعي همراه است .
- 7توانايي در ايجاد علائم عمومي و غير اختصاصي و اصولاً مشكل بودن تشخيص ؛ تقريباً تمام بيماريهاي عفوني در شروع علائم باليني يكساني نشان ميدهند. مثلاً سياه زخم در آغاز علائمي همچون يك زكام عادي را بروز ميدهد. بعد از يك دوره يكي دو روزه كه فرد حساس بهبودي ميكند، ناگهان با شتابي فراوان تمام بدن را دربر ميگيرد و فرد را ميكشد. در اينجا مهارت كادر درماني در تشخيص افتراقي بيماريها بسيار تعيين كننده خواهد بود .
- 8 امكان توليد ميكروبهاي نوپديد يا انتشار عوامل بازپديد ؛ ميكروبهاي نوپديد به ميكروارگانيسمهايي گفته ميشود كه در آزمايشگاههاي بيوتكنولوژيك، از تغيير گونههاي وحشي بهدست ميآيند. با كمك مهندسي ژنتيك ميتوان باكتري يا ويروسي را توليد نمود كه در حكم يك گونه يا زيرگونه جديد باشد. ايدز، سارس، ابولا و.. از اين دستهاند. اما ميكروبها بازپديد به آن گروهي گفته ميشود كه ريشه كن شده يا تقريباً بطور كامل مهار شدهاند ولي توسط گروههايي كه به بانكهاي ميكروبي جهان دسترسي دارند، دوباره منتشر ميشوند. مثلاً آبله در جهان ريشه كن شده. با اين وجود چند كشور از جمله ايالات متحده هنوز مقداري از اين ويروس را در بانك ميكروبي خود نگهداري ميكند. نشت يا انتشار عمدي آن در جهاني كه نزديك به 40 سال است واكسن آبله را دريافت نكرده فاجعه بار خواهد بود.
- 9موجب تخريت صنايع و تجهيزات نميشوند.
پيچيدگيهاي برخورد با عوامل ميكروبي
1ـ مقادير اوليه عامل اندك است و در نتيجه در لحظات اوليه هجوم قابل رديابي نيست. اما در مدت كوتاهي ـ اگر ميكروب زنده باشد ـ تكثير ميشود و حوزه گستردهاي را خواهد پوشاند.
2ـ آثارشان دير ظاهر ميشود. معمولاً بيماري يك دوره نهفته دارد كه از لحظه آلوده شدن تا بروز علائم را شامل ميگردد. همين زمان، تشخيص را به تأخير انداخته و در عين حال باعث انتشار بيماري خواهد شد. طبعاً هر چه زمان كمون ( زمان نهفتگي ) بيماري بيشتر باشد، خطر بروز همهگيري بيشتر خواهد بود .
3ـ مهار آن مشكل است. افراد آلوده بهصورت بيمار يا ناقل بدون آنكه بتوان ايشان را تحت كنترل قرار داد در منطقه جابهجا ميشوند ويا به عقب خط باز ميگردند. با اين كار باعث گسترش شديد عامل ميشوند .
4ـ عموماً قابل انتقال و سرايت از يك فرد به فرد ديگر هستند .
5ـ غير قابل تشخيص با حواس پنجگانه هستند. يعني رنگ و بو ندارند .
راههاي انتشار عوامل بيولوژيك در يك حمله تروريسي
اين عوامل از طريق جنگافزارهاي گوناگون منتشر ميشوند. از جمله بستههاي مراسلاتي، هواپيماهاي سبك سمپاش يا بدون سرنشين مخزندار، اشيا و وسايل مصرفي - بهداشتي و آرايشي، آفات نباتي، حشرات و جوندگان ناقل و تنقلات مانند شكلاتها .
اصولاً جاسوسان و عوامل خود فروخته داخلي ميتوانند با هر وسيلهاي به انتشار ميكروبها يا فرآوردههاي كشنده آنها مبادرت نمايند. از اين بين مراسلات پستي، لوازم آرايشي، البسههاي دست دوم، بسته بنديهاي صادراتي، سيگار و تنقلات گزينههاي مورد توجه هستند. ميتوان حجم معيني از اسپور باكترياي مانند باسيلوس آنتراسيس را در پاكت نامهاي ريخت و به مقصد هدف پست كرد. در تركيب مواد سازنده شكلاتها و تنقلات مواد مضر با تأثير دراز مدت را قرار داد يا به همراه علوفه دامي، حشرات ناقل بيماريهاي دام و طيور را به كشوري فرستاد تا صنايع آن كشور را فلج نمايند.
نشانههاي يك تهاجم بيولوژيك
گفته شده كه امكان تشخيص سريع عوامل ميكروبي بسيار محدود و در صورت وجود نيز كار با آنها بسيار پيچيده و دقيق است. لذا مشاهدات كادر پزشكي و نيروهاي بهداشتي - درماني بسيار كمك كننده خواهد بود. نشانههاي زير ميتواند دليل بر يك تهاجم بيوتروريستي باشد :
- 1ازدياد حشرات بطور غير عادي در منطقه. بهخصوص حشراتي كه قبلاً در منطقه ديده نشدهاند .
- 2وجود اجساد حيوانات مرده بهصورت غير عادي در منطقه. يا حيوانات غير بودمي مرده و زنده در اطراف مراكز مسكوني و پادگاني.
- 3احساس تغيير طعم و مزه آب و مواد غذايي .
- 4خشك شدن ناگهاني گياهان .
- 5مردن احشام و دامها در منطقه .
- 6بيمار شدن ناگهاني افراد .
- 7مشاهده افراد مبتلا به بيماري با علائم مشترك و به تعداد زياد.
مديريت بحران و اصول مبارزه با بيوتروريسم
مديران نظامي و انتظامي كشور بايستي در قبال تهديدات بيوتروريستي به چهار پرسش اصلي پاسخ دهند : چه كسي، چه وقت، چطور و كجا اقدام به چنين حملهاي ميكند. دانستن پاسخ اين چهار پرسش كادر دفاعي را پيشاپيش در برابر تهديدات آماده ميسازد و كمك ميكند تا منافذ نفوذ بسته شوند. در اينجا اصول پنجگانهاي را ميتوان براي چنين مبارزهاي تعريف نمود:
- 1آگاهي: دانش و آگاهي از روند پديده بيوتروريسم، شناخت تهديدات، منافذ خطر و كلاً يافتن پاسخ چهار سئوال كليدي فوق گام نخست چنين مبارزهاي است .
- 2 آمادگي: رسيدن به سطح مطلوبي از توانايي دفاعي با تمرينات و رزمايشها، دستيابي به علوم جديد، دستيابي به فنآوري نوين تشخيص و دفاع و درمان، تهيه لوازم و ملزومات چنين جنگ مخفي و ساكتي، دومين گام مبارزه و دفاع خواهد بود .
- 3مهارت: اعتماد به نفس، غلبه بر ترس و مهارت در هدايت بحران به سمت عادي سازي شرايط ، سومين و مهمترين گام چنين مبارزهاي است .
- 4 شك: متوليان دفاعي كشوري كه همواره در پنهان و آشكار مورد تهديدات اجانب است، بايستي به هر پديدهاي حتي پديدهاي كه در نگاه اول طبيعي جلوه ميكند با نگاه شك بنگرند. چنين نگاه شك آلودي باعث ميشود بسياري از منافذ ورود دشمن باز شناخته شود و اصول ايمني هرچه بيشتر رعايت گردد. ديگر نبايد از كنار هر اپيدمي كوچك و بزرگي به سهولت گذشت .
-5 كتمان و رازداري: وقتي نخستين هدف دشمن از حمله تروريستي ايجاد ترس در مردم عادي است، مهمترين عمل كادر دفاعي آن خواهد بود كه از انتشار خبر حمله و شايعهسازي در پيرامون آن خودداري نمايند. بهخصوص كادر درماني كه با مصدومين چنين حملهاي روبرو هستند. از انتشار خبر حمله، بيان تعداد مصدومين، نوع بيماري، بزرگنمايي واقعه نزد مردم عادي و بيان تشخيصها و علائم باليني و درمانها در جرايد ( در بيشتر موارد دشمن از طريق جرايد نتايج حمله خود را ارزيابي ميكند. بهخصوص كه خواسته باشد سلاحي جديد را بر مردم بيازمايد ) جداً بايد پرهيز نمود .
بيوتروريسم با اهداف اقتصادي :
در اين نوع از بيوتروريسم هدف نابود كردن پايههاي اقتصادي كشور يا منطقهاي ميباشد . در بعضي از كشورهاي در حال توسعه كه غذاي اصلي مردم را محصولات كشاورزي نظير برنج تشكيل ميدهد ممكن است با ايدههاي تروريستي، به آسيب بيولوژيك غلات و از بين بردن آنها بپردازند و مسبب قحطي، سوء تغذيه، كاهش ايمني و عفونتهاي مكرر گردند. در كشوري مانند ايران مزارع گندم و برنج به عنوان اساس تغذيه مردم ميتواند مورد حملات بيوتروريستي قرار گيرد . بيماري تب برفكي در جمعيت حساس كشوري كه اين بيماري را ندارد سبب ضربه سنگين اقتصادي مي شود چنانكه در سالهاي 2000 الي 2007 انگلستان مورد حمله قرار گرفت و ميلياردها دلار خسارت مالي ديد . در اين سالها انگلستان براي جلوگيري از انتشار بيماري مجبور شد بيش از يك ميليون راس گاو را معدوم نمايد
سرويسهاي اطلاعاتي غرب، متهم اصلي بيوتروريسم :
عليرغم اينكه كشورهاي غربي به ويژه آمريكا از هر استدلالي براي اتهام زني به گروههاي باصطلاح تندرو استفاده ميكنند، اما يكي از جالبترين نكات اين است كه بزرگترين استفاده كنندگان از مواد شيميايي ميكروارگانيسمها و تروريسم بيولوژيكي عليه جان انسانها، سازمانهاي اطلاعاتي كشورهاي قدرتمند غربي و رژيم صهيونيستي هستند كه از اين راه براي حذف بي سر وصدا و بدون ردپاي رقبا و مخالفانشان بهره ميبرند.
مرگ مرموز مامور سابق ك.گ.ب. در لندن :
مرگ الكساندر ليتويننكو (Alexander Litvinenko) جاسوس سابق اداره امنيت فدرال روسيه در انگليس در سال 2007، يكي از پر سر و صداترين جريانهاي خبري به شمار ميرود. الكساندر والتروويچ ليتويننكو جاسوس سابق اداره امنيت روسيه بود كه پس از 23 روز جدال با مسموميتي كه ناشي از «پلوتونيوم210» گزارش شد در گذشت. از آنجا كه ليتويننكو جاسوس سابق روسيه، از منتقدان صريح دولت روسيه بود، رسانههاي غربي انگشت اتهام را به سوي مقامات روسي نشانه گرفتند گرچه دولت روسيه هيچگاه اين موضوع را نپذيرفت و به شدت آنرا رد كرد. به گزارش آسوشيتدپرس، تيم پزشكي الكساندر در توجيه علت وخامت اوضاع جسماني وي اعلام كردند كه ليتويننكوي 43 ساله با حمله قلبي روبرو شد و پليس لندن نيز اعلام كرد علت مرگو ليتويننكو نامعلوم است. بر اساس اين گزارش اين جاسوس سابق شوروي اعلام كرده بود كه در تاريخ اول نوامبر حين انجام تحقيقات در خصوص مرگ ‘آنا پوليتكوفسكايا’ روزنامه نگار فقيد روس و از ديگر منتقدان كرملين مسموم شده بود. به گفته وي پس از اين اتفاق، موهاي سر و بدنش به تدريج شروع به ريختن كرد، گلويش متورم و سيستم اعصاب و روانش به شدت آسيب ديد. وي هم چنين در گفتوگو با مجله تايمز گفت كه كرملين مستقيما در مسموميتش دست داشته است. پس از اين حادثه سرويس اطلاعات خارجي روسيه (SVR) طي بيانيهاي هر گونه دست داشتن در مرگ مخالفانش را رد كرد.
شكست هاي پي در پي سي. آي. اي. در ترور كاسترو:
كوبا يكي از كشورهايي قاره آمريكاست كه به علت نوع ديدگاه سياسي و نزديكي جغرافيايي با آمريكا و به ويژه روابط نزديك با شوروي در دوران جنگ سرد، جايگاه ويژهاي پيدا كرد. ايالات متحده آمريكا نيز تمام تلاش خود را براي ساقط كردن دولت مستقل اين كشور و ترور يا سرنگوني رهبران ضدآمريكايي كوبا به كار برد تا جايي كه اين تقابل و ايستادگي در برابر زور گوييهاي آمريكا در دهه 1960 ميلادي، جهان را تا مرز يك جنگ هستهاي و تقابل دو قطب شرق و غرب يعني آمريكا و شوروي پيش برد. يكي از عمدهترين دلايل تقابل دو كشور كوبا و آمريكا را بايد در رويكرد منحصر به فرد و استعمارستيز ‘فيدل كاسترو’ بنيانگذار انقلاب كوبا جستوجو كرد.فيدل كاسترو متولد سال 1926 ميلادي است و در سال 2008 رسما خود را بازنشسته كرد و از نظر طول مدت زمامداري داراي جايگاه سوم در بين رهبران و مقامات كشورهاي جهان است. مدتي قبل اخباري جالب منتشر شد كه در آن عنوان شد؛ فيدل كاسترو تاكنون 638 بار مورد حمله تروريستي قرار گرفته و از آن جان سالم به در برده است كه البته عمده آنها به وسيله سرويس اطلاعاتي آمريكا برنامه ريزي شد. در ميان روشهاي اتخاذ شده براي ترور كاسترو؛ سمي كردن سيگار، اعطاي سيگار و هداياي قابل انفجار، آلوده كردن لباسهاي شنا و جاسازي مواد منفجره در كفش، و توپ بيس بال و انداختن قرص بوتولينوم در نوشيدني وي… ديده مي شود. رويترز نوشت؛ حتي در يكي از اين اقدامات تروريستي تلاش شد تا با استفاده از يك پودر سمي، ريشهاي بلند كاسترو را آلوده كنند تا با ريزش ريشهاي وي از مجبوبيت كاسترو در كوبا و ديگر كشورهاي جهان كاسته شود. سايت خبري رسمي كوبا ‘آنسا’ نيز گزارش داد كه رهبر انقلابي 85 ساله كوبا در زندگي سياسي خود يعني از سال 1959 تا سال 2006 در مجموع از 638 سوءقصد جان سالم به در برده است و به نقل از روزنامه ديلي تلگراف، بخشي از اين اقدامات تروريستي در قالب يك سريال 8 قسمتي با عنوان ‘او كه بايد زندگي كند’-He Who Must Live- ساخته شده است.
موساد، ترورهاي بيولوژيك و مرگهاي آرام رهبران فلسطيني :
منابع خبري اعتقاد دارند كه استفاده از سموم مرگآور و خطرناك كه با تاثير منفي بر روي ارگانهاي مختلف بدن كه مرگي تدريجي و بي سر وصدا را به همراه دارد، در موساد و شبكههاي اطلاعاتي و امنيتي رژيم صهيونيستي رواج دارد. مرگ مشكوك ‘وديع حداد’ بنيانگذار جنبش مليگرايان عرب و از مهمترين مبارزان فلسطيني در دهههاي 70 و 80 ميلادي، ‘خالد مشعل’ از فرماندهان حماس و رييس دفتر سياسي اين حزب كه ناكام ماند و ‘محمود المبحوح’ از رهبران حماس ازجمله افرادي هستند كه گفته ميشود همگي قرباني ترورهاي خاموش سازمانهاي اطلاعاتي رژيم صهيونيستي شدهاند. ياسر عرفات، رهبر جنبش آزاديبخش فلسطين نيز ازجمله كساني است كه گمان ميرود موساد در ماجراي مرگ وي نقش داشته است.
بيوتروريسم ابزار چه گروهي است:
حال با تمام اين توضيحات، اين پرسش پيش ميآيد كه كداميك متهمترند؟ گروههاي تروريستي كه به فرض درست بودن ادعاها در گذشته تنها قادر شدند در سراسر جهان با روشهاي بيولوژيكي كمتر از 50 نفر را قرباني خواستههاي غيرمشروع خود كنند، يا سازمانهاي تروريستي وابسته به قدرتها كه بهراحتي افراد مخالف خود را حذف ميكنند و با استفاده از سكوت رسانهاي بر اطلاعات مربوط به مرگ انسانهاي بيگناه و مقامات سرپوش گذاشته و به اقدامات خود ادامه مي دهند!؟
این جنگ در حالی شروع شد که مردم ایران دوران نقاهت پس از انقلاب را میگذراندند و طبعاً به بازسازی کشور و آرامش و سازندگی میاندیشیدند. نیروهای مسلح نیز به دلیل آن که انتظار جنگ را نداشتند، از آمادگی چندانی برای رویارویی در یک نبرد بزرگ برخوردار نبودند. به همین دلایل، نظامیان عراق در ماههای اول پس از شروع حمله، موفق شدند چند شهر مرزی را در غرب و جنوب ایران تصرف کنند.
علل آغاز جنگ
گرچه صدام حسین در ساعات میانی 31 شهریور و پیش از صدور فرمان حمله به ایران، موضوع اختلافات مرزی را دلیل وقوع جنگ عنوان کرد، اما حتی خود او نیز میدانست این جنگ مرحله اجرایی نقشه برنامهریزی شده، هدفمند و فرامنطقهای است و دولت بغداد به دلیل اختلافات زمینی و دریایی خود با ایران، تنها داوطلب اجرای این نقشه شده است.
واقعیت این است که انقلاب اسلامی تنها سبب از بین بردن «جزیره ثبات غرب» در منطقه نشده بود، بلکه تمامی الگوها و هنجارهای مورد نظر غرب در خاورمیانه و خلیج فارس را بر هم زده بود.
انقلاب اسلامی در برابر نظامهای لائیکی مورد نظر غرب در منطقه، با صراحت، احیاء مذهب را صلا میداد. علاوه بر آن قدرتهای بزرگ از این نگران بودند که ثبات مورد نظر آنان در خاورمیانه و همچنین جریان آرام و مطلوب نفت از خلیج فارس، با تثبیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران به خطر افتد. به همین دلیل امریکا و اتحاد جماهیر شوروی ـ علیرغم اختلافات برخاسته از فضای جنگ سرد ـ در نارضایی از انقلاب اسلامی ایران موضع یکسانی داشتند.
جمهوری اسلامی ایران در طول یک سال و چند ماه قبل از وقوع جنگ تحمیلی، با فشارهای برون مرزی متعددی روبرو شد:جنگ تبلیغاتی، سیاسی روانی؛ محاصره اقتصادی؛ بلوکه کردن داراییهای ایران؛ تهدیدات نظامی (مداخله نظامی در طبس و …)؛ تحریف ماهیت انقلاب اسلامی در عرصه بینالمللی؛ دامن زدن به تروریسم و ناامنی داخلی و حمایت از آن.
هدف از این اعمال، بدبین ساختن افکار عمومی جهان نسبت به انقلاب اسلامی، جلوگیری از شناسایی سیاسی جمهوری اسلامی و فراهم ساختن زمینه های جنگ علیه ایران بود. هدف این بودکه هرگونه برخورد با ایران، در عرصه بینالمللی، اقدامی در جهت بازگرداندن ثبات و آرامش به منطقه ومطابق خواست جامعه جهانی جلوه کرده و توجیه پذیر باشد. هدف این بود که نگذارند نهضت امام خمینی (ره) به عامل تأثیرگذار در تعیین نظم استراتژیک جهان تبدیل شود.
این گونه اهداف و دیدگاهها نیز نمیتوانست در چهارچوب اختلافات مرزی و جاهطلبیهای صدام تعریف شود. صدام در حقیقت فریب توطئه خارجی را خورد و جاهطلبیاش محرکی برای انتخاب عراق در اجرای این توطئه بود. البته در کنار این جاهطلبی، صدام انگیزههای جداگانهای نیز برای جنگ داشت: صدام از تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جمعیت 60 درصدی شیعیان عراق نگران بود؛ صدام همانگونه که خود و دولتمردانش به دفعات اعلام کردند از پیمان الجزیره ناراضی بوده و در پی فرصتی برای لغو آن و حل یکسره اختلافات مرزی دو کشور مطابق میل خود بود؛ صدام ـ بعدها از زبان سیاستمداران عراقی و غیر عراقی منتشر شد ـ مایل بود در برنامه نابودی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و از بین بردن خطرتفکر اسلامی برای استعمارگران، در منطقه پیشقدم شود تا بتواند حمایت دولتهایی را که با پیروزی انقلاب اسلامی منافعشان خطر افتاده، جلب کند و خود رهبری جهان عرب را به دست گیرد.
به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران سیاسی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را تهاجمی فرا منطقهای و برخاسته از اراده برون مرزی میشمارند.
البته حوادث بعد نشان داد که امریکا و یارانش در تبیین واقعیتها، اشتباه کرده و دچار خوشبینی شده بودند که ناشی از ماهیت رخدادهای سیاسیـ اجتماعی و اطلاعات نادرست امریکا بود. امریکا به رغم نظام و سیستم اطلاعاتیاش، همچنین حضور طولانی مدت در جامعه ایران، فاقد اطلاعات واقعی بود و توان تبیین صحیح این اطلاعات را نیز نداشت.
مجموعه این مسایل، امریکا و هم پیمانانش را به چالشی با جامعه ایران کشاند که هنوز بعد از گذشت نزدیک به سه دهه به پایان نرسیده است. گرچه در این مدت تحولات زیادی رخ داده، اما به طور قطع آن چه امریکاییها از آن هراس داشتند اتفاق افتاد؛ انقلاب اسلامی ایران در برگرفتن غبار از چهره اسلام و خارج ساختن آن از کنج راکد عبادتگاهها به صحنه سیاسی جوامع بشری موفق بود.
تمهیدات صدام برای جنگ تحمیلی
صدام که اساساً با نیت مبارزه با جمهوری اسلامی ایران در 25 تیر 1358 با کودتا در عراق به قدرت رسیده بود، از ابتدا از تمامی راههای ممکن برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامی بهره گرفت.
اخراج هزاران ایرانی از عراق در نیمه دوم 1358ش.؛ توزیع اسلحه بین عوامل ضد انقلاب حمایت از بمبگذاران و طراحی انفجارهای مکرر در خطوط راهآهن و تأسیسات نفتی؛ پناه دادن به ژنرالهای فراری حکومت پهلوی؛ انتخاب اسامی مجعول برای شهرهای ایران در نقشهها و کتابهای درسی (عراق اهواز را «الاحواز»، خرمشهر را «محمره»، آبادان را «عبادان»، سوسنگرد را «خفاجیه» و بالاخره خوزستان را «عربستان» نامید.1) و الحاق خیالی این شهرها به قلمرو جغرافیائی عراق؛ تحریکات و تجاوزات مکرر مرزی (دهها مورد یادداشت رسمی اعتراض از سوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به سفارت رژیم عراق در تهران ارسال شده است2)؛ انعقاد قراردادهای خرید هواپیماهای میراژ، میگ وتوپولف (این قراردادها پس از پیروزی انقلاب و قبل از جنگ منعقد شده است)؛ تقویت بدون دلیل نیروهای عراقی در مرز مشترک دو کشور و ایجاد موانع از قبیل سنگرهای بتونی، سیمهای خاردار و … صدها نمونه دیگر از اقدامات مقدماتی صدام برای فراهم آوردن زمینه یک تهاجم گسترده نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران است.
از این رو هجوم نظامیان عراق به ایران در 31 شهریور 1359، تعجب هیچ یک از محافل سیاسی مطلع جهان را برنیانگیخت، چرا که از تمامی اقدامات یکساله صدام، بوی جنگ به مشام میرسید.
دولتمردان عراقی از همان ابتدای تجاوزشان تمامی توان سیاسی، نظامی و تبلیغی خود را برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامی ایران به کار بستند. در جبهه سیاسی هیأتهای بسیاری را روانه کشورهای اروپایی، آفریقایی و آسیایی کردند و در این مأموریتها تلاش داشتند تا اهداف و مقاصد خود در تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی ایران را، نزد جهانیان توجیه نمایند.
در نیمه اول دهه 1360 ش. روزنامهها و رسانههای ارتباط جمعی امریکا و اروپا مملو از مقالات و گزارشهایی بود که در آنها، به اهداف و نقشههای مقامات عراقی در به راه انداختن جنگ و علت حمایت کشورهای غرب و شرق از آنها اشاره شده بود. در این مقالات در توصیف اهداف جنگ به سرکوب بنیادگرایی در منطقه، توقف صدور انقلاب اسلامی، کاستن از خطر بالقوه برای حکومت صهیونیستی، رفع نگرانی دولتهای عرب خلیج فارس از قدرت ایران و … اشاره شده بود.
عراقیها در خلال جنگ، تمام قوانین ومقررات بینالمللی را زیر پا گذاشتند: پیمان الجزایر، پیمان منع کاربرد سلاحهای شیمیایی، پیمان منع حمله به اماکن مسکونی، پیمان مربوط به ضرورت رفتار انسانی با اسیران جنگی، پیمان مربوط به ضرورت امنیت هوانوردی، پیمان مربوط به امنیت دریاها، و دهها و صدها نمونه دیگر از پیمانها، مقررات و قوانین معتبر بینالمللی در خلال جنگ تحمیلی از سوی عراقیها به زیر پا گذارده شد.
بغداد در خلال جنگ تحمیلی، از شبکههای بمب گذار درداخل کشورو در رأس آنها از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حمایت کرد. منافقین که در فرانسه و بعد در عراق مستقر شدند با سکوت یا حمایت دولتهای میزبان، بسیاری از اقدامات تروریستی علیه مسئولان و افراد عادی کوچه و بازار ایران را در خلال جنگ تحمیلی هدایت کردند.
ترور مردم عامی و مسئولان نظام، در پاریس و بغداد طراحی و برنامهریزی میشد و در شهرهای مختلف ایران به اجرا در میآمد. هفتم تیر و شهادت آیتالله بهشتی و 72 نفر از مسؤولان ایران، هشتم شهریور وشهادت رئیس جمهور رجایی و نخستوزیر باهنر، شهادت امامان جمعه، ترور مستمر مردم عادی از قبیل کاسب، دانشآموز، روحانی و غیره از جمله اقدامات تروریستهای داخلی تحت الحمایه دولت عراق در خلال 8 سال جنگ تحمیلی بود.
علاوه بر این، ابعاد جنگ فقط در مرزها و یا در داخل شهرها به صورت ترورهای روزمره خلاصه نمیشد، بلکه خانههای مسکونی مردم و مدارس کودکان بیدفاع در بسیاری از شهرهای ایران آماج حملات موشکی عراقیها بود و هزاران نفر از تلفات مردمی جنگ ناشی از همین گونه حملات بود. کشتیهای باری و نفتی که عازم بنادر ایران بودند، در بخش عمده این 8 سال هدف حملات هوایی عراق در خلیج فارس بودند و هواپیماهای جاسوسی ـ آواکس ـ که در عربستان مستقر بودند، جنگندههای عراقی را در هدفگیری این کشتیها یاری میدادند.
حمایتهای جهانی از صدام
در خلال جنگ تحمیلی، عراق از حمایت بیدریغ تسلیحاتی، مالی و سیاسی بینالمللی برخوردار بود. فرانسه، شوروی، انگلستان و چین درصدر صادر کنندگان اسلحه مورد نیاز عراق قرار داشتند، آلمان تأمین کننده عمده جنگ افزارهای شیمیایی عراق بود و دولتهای عرب حوزه خلیج فارس تأمین کننده عمده نیازهای نفتی، مالی و ترابری عراق بودند.
دولت عراق در 1358ش. حدود 12 میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات کرد، امّا در 1361 توانست در خرید جنگافزار از عربستان سعودی سبقت گیرد و در 1363 ش. بودجه نظامی بغداد از مجموع بودجه نظامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بیشتر شد. در این سال عراق 40 درصد درآمدهای داخلی خود را صرف خرید جنگافزار از امریکا، انگلیس، فرانسه و روسیه کرد. هزینهای که عراق در دهه 1360ش. صرف خرید سلاح از امریکا و اروپا کرد، از هزینه تسلیحاتی کشورهای صنعتی اروپای غربی در همین دهه بیشتر بود. در این دهه عراق، دو برابر آلمان غربی بودجه نظامی داشت.3
نه در امریکا، نه در اروپا، نه در روسیه و نه در سازمان ملل، هیچ منعی برای تسلیح مداوم عراق به انواع جنگافزارهای کشتار جمعی در دهه 1360 ش. وجود نداشت. بسیاری از این سلاحها در شرایطی به عراق سرازیر میشد که این کشور پولی برای خرید آنها نداشته و خود را همه ساله به فروشندگان خود مقروض میساخت. بسیاری از واردات نظامی نیز با صادرات نفتی پاسخ داده میشد.
آمارهای رسمی نشان میدهد که شوروی، فرانسه و چین ـ سه عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل ـ به ترتیب درصدر کشورهای صادرکننده سلاح به عراق در دهه 1360 ش. بودهاند. در طول این دهه، 53 % واردات نظامی عراق به ارزش تقریبی 13 میلیارد و 400 میلیون دلار از شوروی تأمین میشد. فرانسویها نیز با فروش بیش از 5 میلیارد دلار سلاح به عراق در دهه 1360ش. مجموعاً 20 % واردات نظامی عراق را به خود اختصاص دادهاند. این رقم در مورد چین نیز به 7% یعنی به بیش از یک میلیارد و ششصد میلیون دلار بالغ میشد. 4
در کنار فعالیت مستقیم کارخانجات جنگ افزار سازی وابسته به دولتها، مؤسسات خصوصی مختلف نیز در این راستا صرفاً جهت کسب درآمد هرچه بیشتر وارد معرکه شده و بدون توجه به قوانین داخلی هر کشور در مورد منع صدور ساز و برگ نظامی به کشورهای درگیر جنگ و حتی قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی ناظر بر جلوگیری از تولید و فروش سلاحهای غیر متعارف، عراق را به صورت یک زراد خانه عظیم درآوردند.
این روند باعث شد که حکومت بعث نه تنها به پیشرفتهترین تجهیزات نظامی در زمینههای جنگ هوایی و زمینی دست یابد، بلکه کارخانجات جنگ افزار سازی متعددی با همکاری کشورهای مختلف به صورت آشکار و نهان برپا ساخت، به طوری که طبق گزارش مؤسسات بینالمللی، در پایان جنگ، عراق پنجمین قدرت نظامی جهان شد.5
در این جنگ امریکاییها نیز سهم خود را در یاری رساندن به ماشین جنگی صدام و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران ایفا کردند: در اسفند 1360، نام عراق از فهرست کشورهایی که واشنگتن از آنها به عنوان «طرفداران تروریسم» یاد میکرد خارج شد و در آذر 1363، امریکا به تحریم سیاسی عراق خاتمه داد و روابط سیاسی با این کشور را برقرار کرد. امریکاییها در موارد متعددی هماهنگ با صدام و به طور مستقیم وارد جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران شدند.
حمله به پایانهها و چاههای نفتی ایران در خلیج فارس و ساقط کردن هواپیمای مسافری ایرباس ایران بر فراز این منطقه و کشتار 300 مسافر و خدمه آن، دو نمونه از این حملات بود. این حوادث در حالی رخ میداد که ایران مورد تحریم تسلیحاتی قرار داشت و این تحریم با شدت اعمال میشد.
«کاسپارواین برگر» ـ وزیر دفاع وقت امریکا ـ راجع به تصویب قطعنامه تحریم تسلیحاتی ایران با صراحت گفته بود:«… در صورتی که قطعنامه تحریم تسلیحاتی اجرا شود، ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ به سرعت خشک میشود و در واقع ریشه موجودیت ایران نیز به صورت یک ملت به خشکی میگراید… 6»
شورای همکاری خلیج فارس که در 1359 ش. به بهانه همکاریهای اقتصادی، سیاسی و نظامی 6 کشور عضو ـ امارات متحده عربی، بحرین، قطر، کویت، عربستان سعودی و عمان ـ به وجود آمد، عملاً کانونی برای گردآوری دلارهای نفتی منطقه و انتقال آن به بغداد برای تقویت بنیه نظامی عراق شده بود. هنگامی که جنگ به پایان رسید، تنها مطالبات نقدی 6 کشور عضو این شورا از عراق، از مرز 80 میلیارد دلار گذشته بود. این غیر از میلیاردها دلار نفتی بود که دولتهای منطقه به ویژه کویت و عربستان از پالایشگاهها و پایانههای خود به حساب عراق به شرکتها و کمپانیهای نفتی غرب فروخته بودند.
شیخ نشینهای عرب منطقه به مدت یک دهه به مثابه دولتهای دست نشانده بغداد عمل میکردند. عراقیها دائماً از آنها متوقع بودند و برای جنگ و اقدامات نظامی خود بر سر آنان منت میگذاشتند و رژیمهای عرب نیز سپاسگزار بعثیها، دلارهای نفتیشان را برای حاکمان بغداد ارسال میکردند؛ همان حاکمانی که دو سال بعد از پایان جنگ تحمیلیشان بر ایران، در حمله جدید خود به کویت و عربستان تلافی حمایتهایشان را کردند!. به همین دلیل، هنگامی که در تابستان 1369 ش.، صدام، طرح حمله گسترده به کویت را آماده میکرد، کمترین بهایی برای واکنش احتمالی عربستان و سایر شیوخ شورای همکاری قائل نبود. دولتهای عرب حوزه خلیج فارس در آن سال، در حقیقت پاداش سیاست ده ساله خود را در دفاع یکجانبه از صدام دریافت کردند.
ناکامی صدام در دستیابی به اهدافش
ایمان و اعتقاد راسخ رزمندگان ایران به حقانیت انقلاب اسلامی و موج عظیم مردمی که در قالب «بسیج» برای دفاع از کیان نظام جمهوری اسلامی ایران طی 8 سال دایماً حضور خود را در جبهه حفظ کردند، بزرگترین سرمایه انقلاب و نظام بود و مهمترین نقش را در توقف ماشین جنگی عراق بر عهده داشت.
در بررسی عوامل شکست عراق در دستیابی به اهداف اعلام شدهاش، علاوه بر ایمان و اعتقاد رزمندگان ایرانی، عوامل دیگر از قبیل ناامیدی حامیان صدام از سقوط جمهوری اسلامی ، مردمی شدن جنگ و سرانجام پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران نیز بی تأثیر نبود. نتیجه آن شد که عراقیها 8 سال پس از شروع جنگ در همان نقطه اولیه آغاز قرار داشتند.
«خاویر پرزدکوئهیار» ـ دبیر کل وقت سازمان ملل ـ نیز در خاتمه جنگ، با انتشار بیانیهای رسماً از عراق به عنوان «شروع کننده جنگ» نام برد. این بیانیه نیز سندی از مجموعه اسناد حقانیت جمهوری اسلامی ایران درجنگ بود. در خلال این جنگ هیأتهای متعدد صلح از سوی سازمان ملل، سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب و جنبش عدم تعهد برای میانجیگیری به تهران و بغداد سفر کردند که غالباً داوری آنها به دلیل آن که فاقد اصل بیطرفی و گاهی عاری از عدالت و صداقت بود، به نتیجهای نرسید. قطعنامههای منتشره از سوی شورای امنیت سازمان ملل نیز به استثنای قطعنامه هفتم ـ قطعنامه598ـ که در تیر 1366 به تصویب رسید، غالباً جانب انصاف و عدالت را رعایت نکرده بود.
قطعنامه 598 نیز عاری از اشکال نبود اما نسبت به سایر قطعنامههای منتشره، مواضع بیطرفانهتری داشت و جمهوری اسلامی ایران علیرغم بیمیلی اولیه سرانجام در تیر 1367 آن را رسماً پذیرفت. روز 29 مرداد 1367 از سوی سازمان ملل آتش بس اعلام شد و به تدریج آتش جنگ در جبههها خاموش گردید. با این همه هنوز اکثر بندهای قطعنامه 598 اجرا نشده است.
قسمتی از پیام امام خمینی(ره) راجع به قطعنامه 598 و شرایط سیاسی آن روز چنین است:… من با توجه به نظر تمام کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم و خدا میداند که اگر نبود انگیزهای که همهما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود…
… خوشا به حال شما ملت، خوشا به حال شما زنان و مردان، خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیدهام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم، و بدا به حال آنان که در این قافله نبودند، بدا به حال آنهائی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت، بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند.7
به این ترتیب جنگی که در 31 شهریور 1359 توسط همة ظالمان جهان و به دست صدام بعثی به جمهوری اسلامی ایران تحمیل شد، بدون دستیابی آنان به اهدافشان، در تابستان 1367 ش. به پایان رسید.
پینویس:
1 ـ تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران؛ انتشارات وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
2 ـ همان.
3 ـ روزنامه جمهوری اسلامی؛ 31 شهریور، دوم و سوم مهر 1370ش؛ «صادر کنندگان مرگ».
4 ـ همان.
5 ـ گزارش آماری مؤسسه بینالمللی صلح استکهلم ؛ 1989 م.
6 ـ فرآیند جنگ تحمیلی؛ اداره کل پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیما.
7ـ صحیفه نور؛ جلد 20 ؛ ص 239.
این پدیدهها عبارت است از:
1- سپاه اسامه 2- مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.
توضیح این دو واقعه:
1. سپاه اسامه: پیامبر اکرم در واپسین روزهای زندگیاش فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود [1] .
کالبد شکافی دقیق این جریان نشان میدهد رسول خدا (ص) در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی (ع) به چنین اقدامی دست یازید زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم (ص) خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم (ص) بسیاری از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیمگیری را در نظر پیامبر اکرم (ص) منطقی جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی (ع) از مدینه بود.
ب) انتصاب جوانی 18 ساله [2] به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهمترین [3] دستاویز مخالفان جانشینی علی (ع) هیچ توجیهی نداشت زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمیآمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی (ع) کوچکتر بود- با توجّه به آن که در بسیاری از ویژگیها با حضرت علی (ع) قابل مقایسه نمینمود- در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.
ج) دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان میدهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی حضرت علی (ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم (ص) از اردوگاه به مدینه باز میگشتند، با جمله تأکیدی « لعن الله من تخلف عن جیش اسامة » [4] روبه رو میشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی (ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند [5] .
2. پیشگیری از نگارش وصیت: این پدیده در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم (ص) تحقّق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم (ص) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمههای مخالفت با جانشینی حضرت علی (ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار برجای گذارد و از گمراهی امت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشههای چند ماهه خویش ناسازگار میدیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیری کردند.
تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام میبَرد [6] امّا آشکار است که تنها یک نفر- بی آن که جریانی نیرومند پشتیبانش باشد- نمیتواند با رسول خدا (ص) مقابله کند. از این رو، بعضی از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته و از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند [7] .
نخستین کسانی که با هدف تعیین خلیفهای جز حضرت علی (ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار میآمدند. آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم (ص) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت (ص) به ویژه حضرت علی (ع) بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم (ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی (ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم (ص)میدانستند.
اقدام عجولانه آنها در درک نکتهای حیاتی ریشه دارد. آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی (ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم (ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم (ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهرهگیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی (ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههای آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم میدانستند امّا مشاهده تلاشهای کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر میداشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز میداشت.
[1] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54- 58.
[2] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 55
[3] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54 و 56
[4] الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج 1، ص 14
[5] السقیفه، ص 81
[6] من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص 101- 107
[7] من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص104
الف. با بهره گیری از منابع معتبر خود و اهل سنت، به اثبات اصل ماجرای غدیر می پردازد؛ منابعی که در آن صدها صحابی و تابعی شناخته شده وجود دارد.(ر.ک: الامینی النجفی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ 6)، ج 1، صص 14-73.)
ب. با دلیل های متقن و شواهد استوار، واژه ولایت موجود در روایت غدیر را به معنای سرپرستی و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان می داند (نه صرف دوستی).(همان، صص 362 - 370.)
ج. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در این ماجرا بر اساس دستور خداوند، در پی تعیین جانشین بود؛ نه اظهار محبت به علی علیه السلام و نه معرفی نامزد خلافت.(همان، صص 370 - 378.)
با این همه در گزارش های تاریخی - جز چند منبع - از واکنش شدید مردم و یاد آوری ماجرای غدیر خم، کمتر سخن به میان آمده است؛ با آنکه قطعاً بیشتر مردم مدینه در ماجرای غدیر حضور داشتند؛ چرا پس از حدود 70 یا 84 روز(ماجرای غدیر خم در روز 18 ذی حجه واقع شد و وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ماجرای سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول.) از این ماجرا، آن را فراموش کردند؟
اعتراض مردم
احتمال قوی بر اعتراض عده ای از مردم و یادکرد ماجرای غدیر از سوی آنان و مخفی ماندن این واکنش - به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث - وجود دارد؛ ولی در عدم گستردگی این اعتراض ها تردیدی نیست!
با توجّه به ماجرای غدیر و تأکید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده، نامعقول نمی نماید؛ بنابراین واکنشی چنین محدود، چگونه توجیه می شود؟ برای یافتن سرنخ های تاریخی این مشکل، باید موقعیت زمانی این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان های سیاسی و اجتماعی از زمان واقعه تا وفات پیامبرصلی الله علیه وآله به دقت بررسی شود. بر این اساس، پی گیری بحث در محورهای زیر ضرورت دارد:
یکم. قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، مردم شهرهای بزرگ حجاز و بادیه ها تحت نظام قبیله ای به سر می بُردند.
در این نظام سرآمد بودن در صفاتی چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردباری و شرافت معیار گزینش رهبر به شمار می آمد و رهبر قبیله حق نداشت جانشینی از میان فرزندان و خویشان خود برگزیند.
دوم. رسول خدا نخستین کسی بود که در این سرزمین، نهادی به نام «دولت» پدید آورد و ارزش های فرا قبیله ای ارائه داد. آن حضرت توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه های منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که ایشان را پیامبری آسمانی می دانستند، تشکیل دولت از سوی او را امری الهی به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهی نشان ندادند.
سوم. اسلام پیش از فتح مکه، به گونه ای روز افزون در میان مردم شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایی که سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هیأت ها) نام گرفت؛ یعنی، سالی که مردم دسته دسته در قالب هیأت های مختلف، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می شتافتند و اسلام خویش را آشکار می ساختند. البته انگیزه همه این هیأت ها، معنوی نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبی نداشتند.
چهارم. یکی از آموزه های اسلامی - که پذیرش آن برای مردم دشوار می نمود - مسئله تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف. مردم فقط پیامبرصلی الله علیه وآله را دارای بُعد الهی می دانستند و حکومت فرا قبیله ای اش را می پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین آن حضرت از چنین ویژگی ای برخوردار نبود.(برای اطلاع بیشتر ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ تحول دولت و خلافت (از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان)، ص 27 به بعد.)
ب. هنوز بسیاری از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهای دنیوی آن حضرت مقیّد نمی دانستند؛ چنان که در مواردی چون صلح حدیبیه (واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج 1، ص 606 و 607. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وی چنین نقل کرده است: «[من عمر] چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنین شکی فرو نرفته بودم».) و تقسیم غنایم حنین (ابن اثیر، ابوالحسن علی بن عبدالواحد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 631.)، واکنش اعتراض آمیز نشان دادند!
ج. بسیاری از مردم اطاعت از فرمان های دنیوی مربوط به بعد از زندگانی پیامبر را نمی پذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزه های جاهلی - که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمی دهد - دل نبریده بودند؛ و طبیعی بود که مسئله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.
د. هنوز برخی از قریشیان تازه مسلمان، چنان می پنداشتند که پیامبرصلی الله علیه وآله در راستای رقابت قبیله ای، مسئله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومی مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولی با تعیین جانشین - به ویژه از قبیله بنی هاشم - لب به اعتراض گشودند و با بهره گیری از پشتوانه فرهنگ قبیله ای مردم، اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.
ه . در زمان جاهلیت تنها اَشرافی به مجلس مشورتی قریش (دارالندوه) راه می یافتند که به چهل سالگی رسیده باشند.(جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام (1)،(سیره رسول خداصلی الله علیه وآله)، (قم: الهادی، چاپ دوم، 1378)، ص 98.) بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا - به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبرصلی الله علیه وآله بود و کمتر از چهل سال (حضرت علی علیه السلام در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت. )داشت - بسیار دشوارتر می نمود.
پنجم. دو نکته دیگر، پذیرش جانشینی امام علی علیه السلام را دشوار می ساخت:
الف. حضرت علی علیه السلام نزد قریشیان، به سبب دلاوری هایش در جنگ هایی مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره مثبتی نداشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روی آورند و چهره علی علیه السلام را نزد همه اعراب منفی جلوه دهند!(عمر در این باره می گوید: «قوم شما (قریش) به شما، مانند نگاه گاو به کشنده اش می نگرند»: (ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 9)
ب. مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقت ها و استعدادهای قبیله بنی هاشم، اگر انگاره «جانشینی» در میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد رفت.
ششم. نگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به جانشینی حضرت علی علیه السلام، الهی و فراتر از روابط قبیله ای و خویشاوندی بود؛ زیرا آن حضرت صلی الله علیه وآله به حفظ آیین وحی می اندیشید و طبیعی است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاع ترین و کوشاترین شخص در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با وضعیت جامعه آشنا بود؛ از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیت های گوناگون و با بیان های متفاوت، ویژگی های حضرت علی علیه السلام را یاد آور می شد و از جانشینی او سخن به میان می آورد.(برای اطلاع از این موارد، ر.ک: ری شهری، محمد و همکاران، موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج 2.) آن بزرگوار، سرانجام از سوی خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان - که برخی شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند - آشکارا این مسئله را اعلام کند(الغدیر، ج 1، ص 214.) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد. قسمتی از آیه 67 سوره مائده - که از این دغدغه پیامبر پرده برداشته و به وی ایمنی می بخشد - چنین است: « … واللَّه یَعْصمک مِنَ النّاسِ» ؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه می دارد».در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبرصلی الله علیه وآله را از چه چیزی حفظ می کرد و «ناس» چه کسانی بودند؟با توجّه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبرصلی الله علیه وآله از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به اینکه سرانجام مسئله جانشینی امام علی علیه السلام به سامان نرسید، بعید نمی نماید که مراد از واژه «یعصمک»، نگه داری پیامبرصلی الله علیه وآله از هجوم فیزیکی و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادی دلالت دارد و با توجّه به اکثریت نو مسلمان آن زمان، به حمل این لفظ بر خلاف ظاهر نیازمند نیستیم.
هفتم. تاریخ درباره بسیاری از حوادثِ مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبراکرم صلی الله علیه وآله ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافی دو پدیده مهم آن عصر، شدت اهتمام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر گزینش جانشین و گستره تلاش های مخالفان آن حضرت را آشکار می سازد. این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.
7-1. پیامبر اکرم در واپسین روزهای زندگی اش، فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامة بن زید، به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود.(واقدی، محمدبن سعد کاتب، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، صص 54-58.) بررسی دقیق این جریان، نشان می دهد رسول خداصلی الله علیه وآله در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی علیه السلام به چنین اقدامی دست یازید؛ زیرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و فرستادن آن به دورترین نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال می رفت پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، بسیاری از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیری را در نظر آن حضرت منطقی جلوه می داد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی علیه السلام از مدینه بود.
ب. انتصاب جوانی هجده ساله،(همان، ص 55.) به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از کار انداختن مهم ترین (همان، ص 54 و 56.)
دستاویز مخالفان جانشینی امام علی علیه السلام هیچ توجیهی نداشت؛ زیرا اسامة بن زید از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمی آمد و از نظر سنی حدود پانزده سال از علی علیه السلام کوچک تر بود. حال با توجّه به آنکه در بسیاری از ویژگی ها با حضرت علی علیه السلام قابل مقایسه نمی نمود، در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه - مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص - قرار گرفت.
ج. دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان می دهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی حضرت علی علیه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.(مظفر، محمدرضا، السقیفه، ص 81 و 77.) حتی کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از اردوگاه به مدینه باز می گشتند، با جمله تأکیدی «لعن اللَّه من تخلف عن جیش اسامة»(شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ج 1، ص 14.) روبه رو می شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی علیه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدینه به سر برند.(السقیفه، ص 81.)
7-2. یکی از پدیده هایی که در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تحقّق یافت، پیشگیری از نگارش وصیت بود. رسول خدا در آن روزها - که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه های مخالفت با جانشینی امام علی علیه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود - دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار برجای گزارد و از گمراهی امت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشه های چند ماهه خویش ناسازگار می دیدند، به شدت نگران شدند و با هذیان گو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمی راند، از نگارش این سند جلوگیری کردند!!تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام می بَرد؛(البکری، عبدالرحمن، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، صص 101 - 107) امّا آشکار است که تنها یک نفر - بی آنکه جریانی نیرومند پشتیبانش باشد - نمی تواند با رسول خداصلی الله علیه وآله مقابله کند. از این رو بعضی از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند.(همان، ص 104.)
هشتم. نخستین تشکیل دهندگان جلسه برای خلافت - که با هدف تعیین خلیفه ای جز حضرت علی علیه السلام در سقیفه گرد آمدند - انصار به شمار می آمدند. آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زبانزد بودند و دوستی آنها با خاندان آن حضرت به ویژه حضرت علی علیه السلام - بر همگان ثابت است.
چرا انصار با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله غسل داده نشده بود، جلسه تشکیل دادند؟ شواهد تاریخی، نشان می دهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی علیه السلام، هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می دانستند.به نظر می رسد آنان دریافته بودند شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی علیه السلام وجود ندارد. سرپیچی یاران بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از حضور در سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران، اندیشه به دست گرفتن حکومت را در سر می پرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار کشته شده بودند، با بهره گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران، در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق حضرت علی علیه السلام را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه های آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.پس انصار و مردم مدینه، همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم می دانستند؛ امّا مشاهده تلاش های کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر می داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب می کردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز می داشت.بنابراین، فارغ از اینکه وظیفه مردم چه بوده است؛ با بررسی اوضاع اجتماعی تا حدی طبیعی می نماید که در این زمان شاهد اعتراض عموم مردم و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم؛ زیرا آنان با توجّه به زمینه های قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن می دیدند.
]]>ذکر یونسیه عبارت است از: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» که با مضمون توحیدی در فقره اول آغاز و با واگویهی یک انسان در اخلاق بندگی پایان مییابد.
پس اصل ذکر را نمیتوان به لحاظ محتوا داخل در خطوط قرمز دانست یا آنرا مفید برای افراد خاص یا شرایط خاصی دانست یا حتی نمیتوان آن را مضر به حال افرادی خاص در شرایطی خاص دانست؛ بخصوص آنکه، برگرفته از آیه ۸۷ از سوره انبیاء است.
آیت الله مظاهری پیرامون این ذکر مینویسد:
«بزرگان و اساتيد اخلاق، ذكر يونسيه را بسيار مؤثر مىدانند و سفارش اكيد بر آن دارند. سالك بايد اگر مىتواند در سجده و اگر نمىتواند در تعقيب نمازهاى يوميه و هنگام راه رفتن و خوابيدن و استراحت كردن، ذكر يونسيّه را بر زبان جارى كند، زيرا اين ذكر موجب رهايى يونس گرديد و خواندن اين ذكر براى رفع مشكلات و جذب نظر لطف خداوند نيز مؤثّر است. موقعى كه حضرتيونس (ع) در امتحان الهى سر فراز و موفّق نشد و در شكم ماهى زندانى شد، مرتّباً ذكر شريف “لا إله إلا أنتَ سُبحانَكَ إنّي كُنتُ مِنَ الظّالِمينَ” را تكرار كرد تا اينكه خداوند رحمان و رحيم او را نجات بخشيد. (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ)[1]
خداوند متعال در جائى ديگر اشاره مىفرمايد كه:
(فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)[2]
پس اگر نه اين بود كه او (در شكم ماهى) از تسبيحگويان بود، حتما تا روزى كه (مردم) برانگيخته مىشوند در شكم آن ماهى مىماند.
لذا از طرف علماى علم اخلاق تاكيد شده كه اين ذكر شريف را بسيار بخوانيد. در هر حالى كه هستيد، در سجده، در حالت نشسته، اگر در نماز نشد بعد نماز و يا حتّى در هنگام راه رفتن و نظاير آن».[3]
ولی از آنجا که عنصر «مداومت» و «کثرت» در تأثیر حداکثری برخی اذکار (اغلب اذکار) دخیل است؛ میتوان گفت اظهارنظرهای تخصصی از سوی مراجع با تجربه و ذیصلاح، مغتنم و مفید فایده خواهد بود.
همانطور که یک کارشناسِ ساختمان میتواند در مورد فرو رفتن یک میخ به دیوارِ ساختمان، اینگونه اظهارنظر کند که این میخ با کمتر از پنج ضربه به دیوار فرو نخواهد رفت؛ میتوان از یک استاد سیر و سلوک نیز این انتظار را داشت که در خصوص تأثیر حداکثری برخی اذکار، شرط تعداد خاصی از ذکر را توصیه کند –مثلا بگوید برای اثربخشی بیشتر، کمتر از ۱۰۰ مرتبه در روز گفته نشود-.
زیرا، برخی افراد که از آمادگی روحی بالاتری برخوردارند با گامهایی اندک، منقلب و متحول میگردند ولی برخی که از آمادگی روحی چندانی برخوردار نیستند، برای بازیابی حیات معنوی خویش، لازم است آنقدر مدام بر کوبه دل بکوبند تا بالاخره فطرت توحیدی بر چارچوب جانشان ظاهر شود تا به مدد آن، به سیر و سلوک روحی ادامه دهند.
چنانچه مرحوم میرزاجواد آقا ملکی تبریزی میگوید:
«استاد من علاقهمندانش را به اين سجده سفارش مىكرد و هركس كه انجام مىداد تأثيرش را مشاهده مىكرد، مخصوصا كسانى كه اين سجده را بيشتر طول مىدادند. بعض آنها هزار مرتبه ذكر مذكور را در سجده تكرار مىكردند و بعضى كمتر و بعضى بيشتر و شنيدم كه بعض آنها اين ذكر را سه هزار مرتبه در سجده تكرار مىكردند».[4]
استاد سیر و سلوک حق دارد با توجه به وضعیت و موقعیت شاگرد خویش دستورالعملهایی در مورد تعداد اذکار و چگونگی آن تجویز کند. ولی آنچه حائز اهمیت است، داشتن تسلط و تخصص کافی برای این گونه اظهار نظرهاست. بنابراین، نمیتوان به محض مواجهه با اشخاصی که مدعیِ داشتن صلاحیت برای صدور اینگونه دستورالعملهای سلوکی هستند، تن به تجویزات آنان داد.
حال اگر به علل مختلف –ولو عدم اطمینان به صلاحیت استاد- دسترسی به فرد صالح و لایق و مراجعه به او برای اخذ دستورالعملهای سلوکی میسر نبود نمیتوان باور داشت که زیاد گفتن ذکری مانند ذکر یونسیه، به دلیل داشتنِ عوارض منفی، خط قرمز اذکار باشد؛ زیرا،
اولاً، همانطور که گفته شد ذکر یونسیه، به لحاظ محتوا، منطقه ممنوعهی اذکار تلقی نمیشود؛
ثانیاً، ذکر یونسیه مصداق «ذکر» است و مشمول قاعده کلی «اذکروا الله ذکرا کثیرا»[5] میشود؛
ثالثاً، اگر قرار باشد زیاد گفتن برخی اذکار قرآنی نظیر ذکر یونسیه، موجب عوارض منفی باشند، لازم است از سوی متولیان و مفسران واقعی قرآن –یعنی اهلبیتعلیهم السلام- گوشزد شود و حال آن که چنین ممنوعیتی از سوی آنان شنیده نشده است؛
بعلاوه، با تصویر چنین فضای امنیتی، این گمان به اذهان خطور خواهد کرد که گفتن الفاظ مباح و معمولی –مانند اشعار- خیلی بیدردسرتر از گفتن ذکر یونسیه خواهد بود در حالی که با منطق قرآن سازگار نیست.
نتیجه:
نمیتوان باور داشت که گفتن ذکر یونسیه در برخی اوقات یا برای برخی افراد و یا به تعداد زیاد یا کم، دارای اثرات روحی منفی باشد.
منابع
[1]. الأنبياء/ 88:« پس ما خواسته او را بر آورديم و او را از اندوه نجات بخشيديم؛ و ما اينگونه مؤمنان را نجات مىدهيم.»
[2]. الصافّات/ 144- 143
[3]. مظاهری، حسین، سیر و سلوک معنوی در پرتو قرآن و عترت، قم: موسسه الزهراء، ۱۳۸۹ش، چ دوم، ص ۱۱۴-۱۱۵.
[4]. میرزاجواد آقا ملکی تبریزی، المراقبات، به نقل از ابراهیم امینی، خودسازی یا تزکیه و تهذیب نفس، قم: شفق، ۱۳۷۵ش، چ هشتم، ص ۲۳۶.
[5]. احزاب/ ۴۱.
یا مثلا در مورد حضرت آدم ع، پس از نافرمانی در بهشت داریم:
قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود!»
یا در مورد توبه و تسلیم امر خدا شدن ملکه سبا داریم:
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ ۗ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد؛ امّا سلیمان) گفت: «(این آب نیست،) بلکه قصری است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!»
همان طور که در آیات بالا مشخص است افراد پس از اقرار به ظلم به خود از خدا طلب مغفرت کرده اند و یا توبه نموده اند و بعد مورد بخشش قرار گرفته اند.
اما در ذکر یونسیه ،فقط اقرار به ظلم به خود موجود است و سپس بخشش و نجات توسط خدا ذکر شده و سخنی از یونس ع ذکر نشده که بگوید خدایا من را ببخش !
بنده حس میکنم اگر بخواهیم این قضیه را مانند آیات دیگر بررسی کنیم ، می توان گفت که حضرت یونس درخواست بخشش هم از خدا کرده ولی در این آیه خدا آن را ذکر نکرده است!
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
و ذاالنون [= یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت؛ و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ
ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم!
که به نظرم برای همین مطلب هست که عرفا تاکید کرده اند که ذکر یونسیه را با ادامه آن بگوئید (یعنی: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ ) تا مشکلات برایتان پیش نیاید زیرا در ذکر یونسیه فقط انگار می گوئید که خدایا من غلط کردم! من رو تنبیه کن!
البته به نظرم گفتن ادامه آیه منطقی نمی باشد زیرا (: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ) از قول خدا می باشد!
اما چرا می گویم که یونس از خدا طلب مغفرت هم کرده ولی در قرآن در ادامه ذکر یونسیه نیامده!
در قرآن داریم:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ
اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش، و مانند صاحب ماهی [= یونس] مباش (که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولی شد) در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را خواند
لَّوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ
و اگر رحمت خدا به یاریش نیامده بود، (از شکم ماهی) بیرون افکنده میشد در حالی که نکوهیده بود!
آیه بالا نشان می دهد که یونس ع با حالت اندوه و پشیمانی بسیار ذکر خود را گفته که این حالت اندوه می طلبد که از خدا طلب بخشش هم در ادامه ذکرش کند و یا حداقل این حالت اندوه بسیار در حکم طلب بخشش او حساب شده!
و این در حالی است که اکثر افرادی که ذکر یونسیه را می گویند اصلا طلب بخشش در ادامه ذکر نمی کنند و یا اصلا اندوه و پشیمانی دلشان را فرا نگرفته! برای همین نتیجه نمی گیرند یا نتیجه عکس می گیرند!
از قضا سرکنگبین صفرا فزود ……… روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت ………. آب آتش را مدد شد همچو نفت
از طرفی هم تسبیح خداوند در ابتدای ذکر یونسیه نکته جالبی دارد که شاید این تسبیح موجب گشایش عده ای شده است!
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ
و اگر او از تسبیحکنندگان نبود…
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ
تا روز قیامت در شکم ماهی میماند!
به هر حال بهترین حالت این است که به روایات روجوع شود مثلا :
از یکی از دو امام (باقر و صادق) علیهماالسلام درباره این سخن خداوند عز و جل که «پس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد» روایت شده است که: [آدم] گفت: «هیچ خدای جز تو نیست خدایا تو منزهی، و حمد شایسته توست؛ من بد کردم و به خود ستم نمودم، پس مرا ببخش که تو بهترین بخشندهای؛ هیچ خدای جز تو نیست خدایا تو منزهی، و حمد شایسته توست؛ من بد کردم و به خود ستم نمودم، پس بر من رحم کن که تو رحمکنندهترین رحمکنندگانی؛ هیچ خدای جز تو نیست خدایا تو منزهی، و حمد شایسته توست؛ من بد کردم و به خود ستم نمودم، پس تو مرا بپذیر که تو بسیارتوبهپذیر و رحیمی» و در روایتی دیگر چنین آمده است که منظور از این کلمات این بود که از خدا به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین – که صلوات خدا بر ایشان- تقاضایش را مطرح کرد.
الكافي، ج۸، ص۳۰۵
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ صَاحِبِ الشَّعِيرِ عَنْ كَثِيرِ بْنِ كَلْثَمَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» قَالَ
لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ
لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ قَالَ سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ.
همان طور که در روایت مشخص است ذکر کامل حضرت آدم به شکل بالا بوده که علاوه بر تسبیح و حمد و اقرار به گناه از خدا طلب بخشش و توبه هم می کند!
اما اینکه چرا عرفا گفته اند که این ذکر یونسیه در سجده گفته شود فکر کنم بنا بر روایات زیر باشد که مفهومی مشابه ذکر یونسیه دارد:
در بعضی از کتب معتبر از امیر مومنان علی(ع)روایت شده: بهترین سخنان نزد حق تعالی، آن است که بنده در سجده سه مرتبه بگوید: اِنّی ظَلَمْتُ نَفسْی فَاغْفِرلی
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که در شب جمعه در سجده آخر نافله شام هفت مرتبه این دعا را بخواند چون فارغ شود آمرزیده شده باشد و اگر در هر شب، چنین کند بهتر است و دعا این است:
اللهم انی اسئلک بوجهک الکریم و اسمک العظیم أن تصلی علی محمد و آل محمد و أن تغفرلی ذنبی العظیم.
خلاصه امر به نظرم بهترین ذکری که می توان گفت که جامع باشد و ضرری نداشته باشد همان ذکر حضرت آدم می باشد که در روایت ذکر شده در قبل آمده!
الله اعلم
]]>